عاشقان چون بر در دل حلقه‌ي سودا زنند

شاعر : فخرالدين عراقي

آتش سوداي جانان در دل شيدا زنندعاشقان چون بر در دل حلقه‌ي سودا زنند
ور به دست آيد وصالش جان به پشت پا زنندتا به چنگ آرند دردش دل به دست غم دهند
سنگ آزادي برين نه کاسه‌ي مينا زننداز سر خوان دو عالم بگذرند آزادوار
چون بترسند از ملامت خيمه بر صحرا زننداز سر مستي همه درياي هستي در کشند
دمبدم بر جان و دل آن جام جان‌افزا زنندبگذرند از تيرگي در چشمه‌ي حيوان رسند
بوسه بر خاک سراي خواجه‌ي بطحا زنندچون به آب زندگي لب را بشويند خضروار
بر درش لبيک او حي الله ما اوحي زنندرحمت عالم، رسول الله، آن کو قدسيان
عقده‌ي فتراک او از عروةالوثقي زنندآن شهنشاهي که بهر اعتصام انبيا
نوبتش زيبد که سبحان‌الذي اسري زننددر ازل چون خطبه‌ي او والضحي املا کند
رايت اقبال او بر اوج او ادني زنندچون بساط قرب او از قاب قوسين افگنند
حلقه‌ي روي بهشت آساش از طاها زنندطره‌ي مشکين عنبر پاش از ياسين چنند
سايبان از ابر بر فرق سرش در وا زنندتا نسوزد آفتاب از پرتو نور رخش
وز فروغ شمع رويش آتش موسي زنندشمه‌اي از طيب خلقش در دم عيسي نهند
نه حباب چرخ قبه هم در آن دريا زنندهشت بستان بهشت از شبنم دستش خورند
هشت قصر کاينات از خاک او ملجا زنندبرتر از کون و مکان کعبه است يعني در گهش
سنگ ريزه هم درو گويا شود ار وا زنندچون بود دريم دستش منبع آب حيات
وز لزومش ناوک الزام بر اعدا زننددو کمان از يک سپر سازند انگشتان او
صد هزاران خشت جان بر قالب تنها زننداز براي آستان قدر او در هر نفس
بر سر اين هفت طاق آينه سيما زنندخيمه‌ي اطلس براي دودگير مطبخش
موکب او خيمه بر نه طارم خضرا زنندمرکب او شيهه بر ميدان عليين کشند
سايبان در گهش زين مهر چتر آسا زنندمشعله داران کويش هر مهي ماهي کنند
توده‌ي زر در ره خورشيد زر پالا زنندگر چه نگرفت از جهان زر، خاک بيزان درش
بندگان او قدم بر اولي و اخري زنندچاکران او بدون حق فرو نارند سر
با چنين نسبت کجا دم ز آدم و حوا زنند؟خاصگان او نديم مجلس خاص قدم
مهر مهر او و مهر حق همه يکجا زننددوستي حق نيابي در دلي بي‌دوستيش
ور چه دارد يک جهان طاعت به رويش وازنندهر که او را دوست‌تر از خود ندارد رانده‌اي است
خميه‌ي جاهش درون جنت‌الماوي زنندور همه عالم گنه دارد، چو او را دوست داشت
رهروانش خاک در چشم جهان پيما زنندهر که او دعوي بينايي کند بي پيرويش
خيمه‌ي قدرش وراي ذروه‌ي اعلا زنندچون عراقي پيرو او شد سزد گر روز حشر