بر سر خود چو پاي ننهادم
شاعر : فخرالدين عراقي
کي چنان جاي در شمار آيم؟ | | بر سر خود چو پاي ننهادم | خود تو انگار لحظهاي رفتم | | من يکي گوشه گرد آحادم | که گذارد مرا به صدر بهشت؟ | | بر در او به خدمت استادم | گفتم: اي باد، باد کمپيماي | | که کند در طريق ارشادم؟ | بي تکاپوي تو در آن حضرت | | که من از باد خود به فريادم | همتي بستهام که از ره لطف | | پيک اميد را فرستادم | اي مسيحا نفس، بيا، نفسي | | به عيادت کند دمي يادم | باد انفاس تو شفا ده خلق | | تا رسد از دم تو امدادم | دوش مانا شنيد فريادم | | تا نفس ميزند بني آدم | من هم از روي باد پيمايي | | کرد بيمار پرسشي بادم | با دلش رمزکي فرو گفتم | | نفسي با نسيم بگشادم | گفتم: ار چه تو نيز بيماري | | به کف او پيامکي دادم | نفسي از دم مسيح دمي | | خبري ده ز صحت آبادم | بر سرم سنگ جور از چه رسد | | به من آور، که نيک ناشادم | همچو غنچه چرا به بند کنند | | بيمحابا، مگر ز اوتادم؟ | نرمکي باد گفت در گوشم: | | چون ززر همچو سوسن آزادم؟ | بر چهار فلک چگويم روم؟ | | خود گرفتم که در ره افتادم | |
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}