قبله‌ي ذرات عالم روي توست

شاعر : عطار

کعبه‌ي اولاد آدم کوي توستقبله‌ي ذرات عالم روي توست
گر شناسند و اگر ني سوي توستميل خلق هر دو عالم تا ابد
دوستي ديگران بر بوي توستچون به جز تو دوست نتوان داشتن
هست و خواهد بود از يک موي توستهر پريشاني که در هر دو جهان
ترکتاز طره‌ي هندوي توستهر کجا در هر دو عالم فتنه‌اي است
دل ندارد هر که در پهلوي توستپهلوانان درت بس بي‌دلند
هست همچون آفتاب آن روي توستنيست پنهان آنکه از من دل ربود
شيرخوار از لعل پر للي توستعقل چون طفل ره عشق تو بود
بر دلم پيوسته از ابروي توستتيرباراني که چشمت مي‌کند
اين گناه نرگس جادوي توستگفتم ابرويت اگر طاقم فکند
کين کمان هرگز نه بر بازوي توستگفتم اي عاقل برو چون تير راست
درد از آن دارد که بي داروي توستاين همه عطار دور از روي تو