در زير بار عشقت هر توسني چه سنجد

شاعر : عطار

با داو ششدر تو هر کم زني چه سنجددر زير بار عشقت هر توسني چه سنجد
در پيش زور عشقت تر دامني چه سنجدچون پنجه‌هاي شيران عشق تو خرد بشکست
هيهات مي‌ندانم تا ارزني چه سنجدجايي که کوهها را يک ذره وزن نبود
اندر چنان مقامي چوبک‌زني چه سنجدجايي که صد هزاران سلطان به سر درآيند
يک مشت ارزن آخر در خرمني چه سنجدجان‌هاي پاک‌بازان خون شد درين بيابان
با زخم ناوک تو هر جوشني چه سنجدچون پردلان عالم پيشت سپر فکندند
در عشق چون تو شاهي جان و تني چه سنجدجان و دلم ز عشقت مستغرقند دايم
عطار سر نهاده در گلخني چه سنجدچون ساکنان گلشن در پايت اوفتادند