اسرار تو در زبان نمي‌گنجد

شاعر : عطار

واوصاف تو در بيان نمي‌گنجداسرار تو در زبان نمي‌گنجد
مي‌دانم و در زبان نمي‌گنجداسرار صفات جوهر عشقت
اندر خبر و نشان نمي‌گنجدخاموشي به که وصف عشق تو
مويي شد و در ميان نمي‌گنجدآنجا که تويي و جان دل مسکين
در شش جهت مکان نمي‌گنجداز عالم عشق تو سر مويي
اندر سه صف زمان نمي‌گنجديک شمه ز روح بارگاه تو
در حوصله جاي جان نمي‌گنجديک دانه ز دام عالم عشقت
کان آه درين دهان نمي‌گنجدچون آه برآورم ز عشق تو
کاندوه تو در جهان نمي‌گنجدرفتم ز جهان برون در اندوهت
در قبه‌ي آسمان نمي‌گنجدآن دم که ز تو بر آسمان بردم
در پيشگه عيان نمي‌گنجدعطار چو در يقين خود گم شد