سر زلف تو بوي گلزار دارد

شاعر : عطار

لب لعل تو رنگ گلنار داردسر زلف تو بوي گلزار دارد
ببين گل که چون پاي بر خار دارداز آن غم که يکدم سر گل نبودت
چرا خلق را ذره کردار دارداگر روي تو نيست خورشيد عالم
چرا عاشقان را چو پرگار داردوگر نقطه‌ي عاشقان نيست خالت
چرا پس چليپا و زنار داردوگر زلف تو نيست هندوي ترسا
شکر تنگ بسته به خروار دارددهانت چو با پسته‌اي تنگ ماند
چو گوگرد سرخي چه مقدار داردخط سبز زنگار رنگ تو يارب
نگين مسين تو زنگار داردچرا روي کردي ترش تا ز خطت
که روي تو خود چشم بيمار داردندارم به روي تو چشم تعهد
مرا چشم زخمي چه تيمار داردچو تيمار چشم خودش مي نبينم
به صاحب قرانيم اقرار داردمکن بيقرارم چو گردون که گردون
که جانم به عالم همين کار داردبه يک بوسه جان مرا زنده گردان
که شعر از لب تو شکربار داردفريد از لب تو سخن چون نگويد