دست با تو در کمر خواهيم کرد

شاعر : عطار

قصد آن تنگ شکر خواهيم کرددست با تو در کمر خواهيم کرد
کار با تو سر به سر خواهيم کرددر سر زلف تو سر خواهيم باخت
پاي کوبان شور و شر خواهيم کردچون لب شيرين تو خواهيم ديد
ما ز جان خود سپر خواهيم کردچون ز چشمت تيرباران در رسد
چون به روي تو نظر خواهيم کرداز دو عالم چشم بر خواهيم دوخت
سر در آن از خاک بر خواهيم کرددر غم عشق تو جان خواهيم داد
هر زمان وامي دگر خواهيم کردچون بر سيمينت بي زر کس نديد
کار خود چون آب زر خواهيم کردتا بر سيمين تو چون زر بود
ترک عقل حيله‌گر خواهيم کردبا جنون عشق تو خواهيم ساخت
آن سخن را مختصر خواهيم کردهر سخن کانرا تعلق با تو نيست
گر همه عالم سفر خواهيم کرددر همه عالم تو را خواهيم يافت
نوحه هر دم بيشتر خواهيم کردگرچه هرگز نوحه‌ي ما نشنوي
خويشتن را خاک درخواهيم کردتا تو بر ما بگذري گر نگذري
گر ز کوي تو گذر خواهيم کردبر سر کوي وفا سگ به ز ما
ما کنون از پاي سر خواهيم کردچون تو مي‌خواهي نگونساري ما
هرچه از ما خير و شر خواهيم کرددر قيامت با تو خواهد بود و بس
ذکر دايم را ز بر خواهيم کردهرچه آن عطار در وصف تو گفت