نه قدر وصال تو هر مختصري داند

شاعر : عطار

نه قيمت عشق تو هر بي خبري داندنه قدر وصال تو هر مختصري داند
او قيمت عشق تو آخر قدري داندهر عاشق سرگردان کز عشق تو جان بدهد
کفر است اگر خود را بالي و پري داندآن لحظه که پروانه در پرتو شمع افتد
دل را محلي بيند جان را خطري داندسگ به ز کسي باشد کو پيش سگ کويت
از خاک سر کويت خود را گذري داندگمراه کسي باشد کاندر همه عمر خود
جز تو دگري بيند جز تو دگري داندمرتد بود آن غافل کاندر دو جهان يکدم
در راه تو کس هرگز به زين سفري داندبرخاست ز جان و دل عطار به صد منزل