مست شدم تا به خرابات دوش
شاعر : عطار
نعرهزنان رقصکنان دردنوش | | مست شدم تا به خرابات دوش | زآتش جوش دلم آمد به جوش | | جوش دلم چون به سر خم رسيد | گفت درآي اي پسر خرقهپوش | | پير خرابات چو بانگم شنيد | گفت ز خود هيچ مگو شو خموش | | گفتمش اي پير چه داني مرا | خرقه و سجاده بيفکن ز دوش | | مذهب رندان خرابات گير | در صف اوباش برآور خروش | | کم زن و قلاش و قلندر بباش | دردي عشاق به شادي بنوش | | صافي زهاد به خواري بريز | پنبهي پندار برآور ز گوش | | صورت تشبيه برون بر ز چشم | پردهي تو بردر و با خود بکوش | | تو تو نهاي چند نشيني به خود | رخت سوي عالم دل بر بهوش | | قعر دلت عالم بيمنتهاست | چند بود پيش تو گوهر فروش | | گوهر عطار به صد جان بخر | |
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}