دامن دل از تو در خون مي‌کشم

شاعر : عطار

ننگري اي دوست تا چون مي‌کشمدامن دل از تو در خون مي‌کشم
سوي چشم خونفشان خون مي‌کشماز رگ جان هر شبي در هجر تو
بار غم از کوه افزون مي‌کشمگرچه چون کاهي شدم از دست هجر
محنت و رنج دگرگون مي‌کشمدور از روي تو هر دم بي تو من
درد و غم اين است کاکنون مي‌کشمآن همه خود هيچ بود و درگذشت
کين بلا از دور گردون مي‌کشممن که عطارم يقين مي‌باشدم