در کنج اعتکاف دلي بردبار کو

شاعر : عطار

بر گنج عشق جان کسي کامگار کودر کنج اعتکاف دلي بردبار کو
يک صوفي محقق پرهيزگار کواندر ميان صفه‌نشينان خانقاه
يک پير کار ديده و يک مرد کار کودر پيشگاه مسجد و در کنج صومعه
بر آتش سماع دلي بي‌قرار کودر حلقه‌ي سماع که درياي حالت است
اندر هواي دوست دلي ذره‌وار کودر رقص و در سماع ز هستي فنا شده
بي زرق و بي نفاق يکي خرقه‌دار کوخالص براي لله ازين ژنده جامگان
زين پيش بوده‌اند درين روزگار کومردان مرد و راه‌نمايان روزگار
مردي تمام پاک رو و اختيار کودر وادي محبت و صحراي معرفت
بر مرکب توکل و تقوي سوار کواندر صف مجاهده يک تن ز سروران
وز سابقان پيشرو آخر غبار کوسرگشته مانده‌ايم درين راه بي کران
جز در درون سينه تورا رهگذار کوعطار سوي گوهر آن بحر موج زن