ملاصدرا و تحويل قضايا به حملي موجب كلي ضروري(2)
ملاصدرا و تحويل قضايا به حملي موجب كلي ضروري(2)
اعتبار نداشتن قضية شخصي در علوم حقيقي از اصول مسلم علمشناسي قدماست و دكتر ابراهيمي ديناني در تبيين آن بمنزلة قاعدهاي فلسفي، بتفصيل، سخن گفته است.([14]) قضية مهمل نيز بتعبير اخوانالصفا (ح 360 ـ 421 ه..ق) از حيث صدق و كذب تعيّن ندارد و بهمين دليل، لغزاننده است و در علوم كه زباني دقّي دارد، اعتبار ندارد.([15]) شيخاشراق همين تحليل را دربارة قضية جزئيه نيز طرح ميكند و بهمين مناسبت، آن را مهملة بعضيه ميخواند. بر اين اساس، ميتوان گفت: قضيه معتبر در علوم حقيقي قضية كليه است. ([16])
قضية مهمل در حكم جزئي است و جزئي را ميتوان با روشي به كلي تحويل كرد و آن طريق افتراض است. در اين طريق، مجموعة مصاديقِ موضوع كه متصف به وصف محموليند، مفهوم واحد جامع مشتركي مييابند و آنگاه اين مفهوم واحد كلي، موضوع براي همان محمول قرار ميگيرد و در نتيجه، قضية ديگري بدست ميدهد كه بلحاظ صدق، هم ارزش با قضية نخست است:
(13) برخي انسانها خداي يكتا را ميپرستند (جزئي).
(14) هر موحدي خداي يكتا را ميپرستد (كلي معادل جزئي).
ملاصدرا در بحث تحويل جزئي به كلي نيز سخني فراتر از تحليل شيخ اشراق بميان نياورده و در بيان وي، بديدة نقد ننگريسته است.
طريق افتراض را از جهات مختلفي ميتوان نقد كرد:
نخست، ساختار محتوايي جزئي و كلي نزد اهل دقت از منطقدانان مسلمان و اجماع منطقدانان جديد، تمايز اساسي دارد. در قضية جزئي، عقدين بنحو عطف تركيب يافتهاند و بتعبير دقيقتر، تقارن اتفاقي دارند، اما در كلي، اقتران عقدين بنحو لزوم است.
دوم، از طريق افتراض، قضية جزئيه به قضية كلينما مبدل ميشود و نه حقيقتاً كلي؛ بتعبير دقيقتر، در چنين كليي، «همه» بكار ميرود و نه «هر»؛ زيرا مفهوم جامع مشترك حقيقت و طبيعتي نيست كه محول بر يك يك افراد آن بنحو گزيرناپذير حمل شود، آنگونه كه شيخاشراق تحليل ميكند، بلكه اسمِ دالّ بر همة افرادِ مجموعه (و نه كلي طبيعي درست است مشترك ميان يك يك افراد) است.
سوم، دربارة مثالي كه ذكر شده است، تحويل حمل شايع به حمل اولي و يا تبديل همة گزارهها به ضرورت به شرط محمول نيز لازم ميآيد؛ زيرا قضية(13) حمل شايع صناعي است، ولي در قضية(15)، آشكارا، موضوع مقيد به محمول شده و يا محمول در آن اخذ شده است.
چهارم، مبناي شيخاشراق در تحويل جزئي به كلي ـ اعتبار در علوم حقيقي (برهاني) ـ نشان ميدهد كه دو مفهوم كلي درهم آميخته شده است؛ يعني وي ميان كليت در صدق كه در مسائل برهاني و علوم حقيقي لحاظ ميشود و در قضية شخصيهاي چون «ارسطو انسان است» جاري است و كليت در نسبت يا كليت تسويري، تمايزي قائل نشده است.
مبناي شيخاشراق و ملاصدرا در تحويل قضاياي موجّهه به ضروري، مانند تحويل جزئي به كلي، اعتبار قضيه در علوم حقيقي است. آنان براساس اينكه مسائل علوم برهاني مطالب ضروريند، به يافتن تدبيري براي تحويل همة موجّهات به ضرورت ميپردازند. تدبير وي اخذ جهت در محمول است: «كل جهة إذا جعلت جزء المحمول فالربط ضروري».([17]) قضية ممكنه از اين طريق قابل تحويل به ضروريه است.
(15) ممكنه: هر انسان موجود است، بالامكان.
(16) ضروريه معادل ممكنه: هر انسان ممكنالوجود است، ضرورتاً.
روشي كه شيخ اشراق اخذ كرده است در سيستم 5 منطق موجّهات جديد نيز بمنزلة اصل، بيان ميشود. ([18])
عدم تمايز ميان جهت نسبت و جهت صدق در تحويل قضايا به ضروريه نيز شايان تأمل است. مراد از امكان در قضية(15) كيفيت نسبتِ وجود به انسان است، اما در قضية(16)، مراد از ضرورت كيفيت حكم به ممكن الوجود بودنِ انسان است و بنابرين، در اين تحويل جهت نسبت، به جهت حكم مبدل ميشود.
جدول تحويل همة قضايا به موجب كلي حملي ضروري
رديف |
نام قضيه |
مثال |
طريق تحويل |
تحويل شده |
مثال |
1 |
شرطی متصل |
اگر آفتاب برآيد, آنگاه روز است |
سلب هويت قضيه ای مقدم و تالی و تبديل ادات اتصال به مفهوم استلزام |
حملی |
برآمدن آفتاب مستلزم بودن روز است. |
2 |
شرطی منفصل |
يا آفتاب برآمده است يا شب موجود است. |
سلب هويت قضيه ای مؤلفه ها و تبديل ادات انفصال به مفهوم تعاند |
حملی |
برآمدن آفتاب معاند بودن شب است. |
3 |
سالب |
هيچ عقربی بينا نيست. |
جابجايی ادات سلب و ربط يا سلبی کردن محمول |
موجب |
هر عقربی نابيناست. |
4 |
جزئی |
برخی انسانها پروردگار يکتار را می پرستند. |
اخذ مفهوم جامع مشترک برای مجموعه مصاديق موضوع که متصف به محمولند |
کلی |
هر موحدی |
5 |
موجّهات غير ضروری |
انسان موجود است بالامکان. |
اخذ جهت در محمول |
ضروری |
هرانسانی ممکن الوجود است ضرورتا". |
انگيزة ملاصدرا در ساده كردن قواعد منطقي اين است كه متن درسي سادهاي در آموزش منطق بدست دهد، اما آيا بلحاظ كاربردي، چنين گرايشي قرين به صواب است؟
روي آورد كاربرد گرايانه در تعليم منطق كه مقتضاي هويت ابزاري و آلي آن است موجب ميشود كه در قواعد تناقض، عكس نقيض و ديگر قواعد منطقي، بتفصيل، سخن گفته شود تا بتوان مواضع ايهام تناقض و ايهام عكس را شناخت و در دام تناقض و مغالطههاي منطقي نيفتاد. بهمين دليل است كه ملاصدرا در مواضع وحدتهاي لازم ميان دو قضية متناقض، نظرية حداقلي فارابي و فخر رازي (ارجاع وحدتها به وحدت موضوع و محمول) را بر نميگيرد و علاوه بر تأييد ديدگاه حداكثري خود، وحدت حمل را نيز به آن اضافه ميكند. ([20])
ظهور نظرية تحويل نگرانه, رشد نكردن علوم را نيز بخوبي نشان ميدهد. وقتي تبيينهاي رايج در علوم طبيعي در تفسيرهاي طبعگرايانة ارسطويي منحصر شود و علوم به مسائلي كه محمول ذاتي موضوع است محدود گردد، در چنين فضاي معرفتشناختي، جز به قضاياي موجب حملي كلي ضروري حاجتي نيست.
پی نوشتها :
14. ابراهيميديناني، غلامحسين، قواعدكلي فلسفي در فلسفهاسلامي، مؤسسهمطالعات و تحقيقاتفرهنگي، تهران، 1368، ص 164 ـ 213.
15. اخوانالصفا، الرسائل ، قم: مركز النشر، 1405، ج 1، ص 416.
16. مصنفات شيخ اشراق ، ج 2، ص 25.
17. سهروردی, شهاب الدين, منطق التلويحات, تصحيح اکبر شهابی, انتشارات دانشگاه تهران؛ 1334, ص 90.
18. Konyndyk, Kenneth, Introductory Modal Logic, University of Notre Dame Press, 1986, p.53.
19. ملاصدرا, التنقيح, زير چاپ.
20. همان.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}