اسيدپاشي از منظر روان‌پزشکي


 






 

گفتگو با دکتر پرويز مظاهري روان‌پزشک
 

آقاي دکتر! شما حادثه اسيدپاشي را چگونه تعريف مي‌کنيد؟ وقتي مي‌شنويد که حادثه‌اي اين‌چنيني رخ داده چه چيزي به ذهن‌تان خطور مي‌کند؟
 

اسيدپاشي در حقيقت يک انتقام بسيار فجيع است که يک انسان از انسان ديگر مي‌گيرد و طبق تجربه در اغلب موارد اين اتفاق به دنبال يک ناکامي عشقي رخ مي‌دهد. همين‌طور که گفتم اين انتقام بسيار فجيع است و فرد به طور خلق‌الساعه و خيلي سريع تصميم مي‌گيرد اين اقدام را انجام دهد و به خيال خودش کاري مي‌کند که فردي که به او جواب رد داده است هيچ‌گاه نتواند سربلند کند و يا در حضور ديگران خود را نشان دهد. اغلب اين افراد سعي مي‌کنند اسيد را روي صورت افراد بپاشند تا قرباني، ظاهر و زيبايي خود را براي هميشه از دست بدهد.

آيا مي‌توان گفت اين افراد از نظر رواني و شخصيتي مشکلي دارند؟
 

از نظر شخصيتي در اکثر موارد و بر طبق پرونده‌هايي که در اين زمينه بررسي شده است، فرد ظاهرا آرام و بدون مشکل بوده و سابقه بيماري رواني نداشته است ولي در آن لحظه‌اي که اين کار را انجام داده دچار يک جنون آني به دنبال يک افسردگي، سرخوردگي و ناکامي شده و تصميم گرفته است اين کار را انجام دهد. پس نمي‌توانيم بگوييم که اينها زمينه اختلال شخصيت داشته‌اند زيرا تا به حال چنين چيزي ثابت نشده است. البته نه اينکه تاکنون چنين مواردي نبوده باشد، مواردي از اين افراد هم بوده‌اند که سابقه اختلال شخصيت داشته‌اند ولي معمولا متهمان در اکثر موارد دچار يک افسردگي شديد مي‌شوند و به طور ناگهاني دچار يک نوع جنون شده و تصميم به انجام اين کار مي‌گيرند تا به اصطلاح خودشان انتقامي از طرف مقابل گرفته باشند.

يعني هر کسي ممکن است دچار اين جنون بشود؟
 

ببينيد، کسي که دچار افسردگي مي‌شود، زماني که تصميم مي‌گيرد چنين انتقام‌ فجيعي را بگيرد، قطعا فکري دنبال‌اش هست ولي اين‌طور نيست که بگوييم فرد قبلا اين زمينه را داشته است. همان‌طور که گفتم اين تصميم، تصميمي آني است. درست مثل خودکشي. کسي که دچار افسردگي شديد مي‌شود و اقدام به خودکشي مي‌کند، قبلا افسرده و نااميد شده و به زندگي اميدي ندارد و در يک لحظه تصميم مي‌گيرد رشته حيات‌اش را پاره کند و با راه‌هاي مختلف اقدام به خودکشي مي‌کند. اينها تصميمات لحظه‌اي و آني است که افراد افسرده در يک لحظه تصميم به انجام آن مي‌گيرند. فردي هم که اقدام به اسيدپاشي مي‌کند، همين‌طور است، فقط با يک شدت بيشتر که تمام فکرش انتقام از طرف مقابل است. در خودکشي، فرد قصد دارد خودش را از بين ببرد ولي در اسيدپاشي که يک نوع ديگرکشي يا ديگرآزاري است، فرد از شريک عشقي خود انتقام مي‌گيرد و هدف‌اش هم بيشتر اين است که قرباني، زيبايي‌اش را از دست بدهد.

گفتيد فرد افسرده در يک لحظه تصميم به انجام اين کار مي‌گيرد. آيا مي‌شود جلوي به وجود آمدن اين تصميم‌ها و حادثه‌ها را گرفت؟
 

قطعا مي‌توان پيشگيري کرد. اگر فردي که دچار چنين مشکلي شده به همراه خانواده‌اش مراجعه کند و تحت درمان قرار بگيرد، مي‌توان اين ناکامي را در او کم کرد و علايم و عوارض عصبي‌رواني ناشي از ناکامي را در او کاهش داد و اميد به زندگي را در او بيشتر کرد و او را واقع‌بين کرده و ضمن درمان دارويي برايش توضيح داد که اين کاري که تو قصد انجام آن را داري، کار منطقي و عاقلانه‌اي نيست. هم خودت را بدبخت مي‌کني و هم طرف مقابل‌ات را. ضمن اينکه افرادي که اسيدپاشي مي‌کنند در بيش از نيمي از موارد از قبل هشدار مي‌دهند و مي‌گويند: «من کاري مي‌کنم که تو نتواني سربلند کني». توصيه‌ام به خانواده‌ها اين است که اين هشدارها را جدي بگيرند نه اينکه نسبت به آن بي‌اهميت باشند و بگويند: «حالا يک حرفي زده ولي اين کار را نمي‌کند». خانواده‌ها چه افرادي که از قبل هشدار داده‌اند و چه افرادي که دچار سرخوردگي عشقي شده‌اند يا در زندگي زناشويي دچار ناکامي شده‌اند را حتما به روان‌پزشک ارجاع دهند تا تحت درمان قرار بگيرند.

بعضي از قرباني‌ها اذعان مي‌کنند که وقتي مورد تهديد قرار گرفته‌اند با 110 تماس گرفته‌اند و آنها گفته‌اند تا جرمي صورت نگرفته کاري نمي‌توانند انجام بدهند. نظر شما در اين مورد چيست؟
 

متاسفانه اين برخورد، برخورد غيرمنطقي و غلطي است. بايد هم خانواده و هم پليس هرگونه تهديدي را جدي بگيرند تا خلاف‌اش ثابت شود. به عنوان يک روان‌پزشک اين توصيه را دارم که پليس نسبت به اين تهديدها بي‌اهميت نباشد، فرد را تحت نظر بگيرد و او را احضار کند و به يک روان‌پزشک ارجاع دهد تا از اين فجايع جلوگيري شود.

از آنجا که قرباني‌‌ها نيز به واسطه اتفاقي که براي‌شان افتاده، دچار افسردگي مي‌شدند، چه توصيه‌هايي به آنها و خانواده‌هايشان داريد؟
 

قطعا قرباني اسيدپاشي زندگي‌اش تغيير بسياري مي‌کند و ما يک بيماري داريم تحت عنوان «اختلال استرس پس از سانحه». اين بيماري، يک بيماري بسيار شديد است و عوارض طولاني‌مدتي به همراه دارد و فرد سال‌هاي سال آن سانحه را به خاطر مي‌آورد و مدام حالت وحشت دارد و دچار افسردگي شديد، پرخاشگري و نااميدي مي‌شود، بنابراين جدا از اينکه قرباني‌ها نياز به انجام اعمال جراحي متفاوت دارند حتما بايد تحت درمان روان‌پزشکي نيز قرار بگيرند تا بتوانند به زندگي برگردند و مشکل‌شان حل شود.

براي اينکه اين قبيل اتفاقات در سطح جامعه رخ ندهد، چه بايد بکنيم؟
 

بايد آموزش‌هايي به جوان‌ها بدهيم که ما به آنها، آموزش‌هاي مهارت‌هاي زندگي مي‌گوييم. در اين آموزش‌ها فرد ياد مي‌گيرد که چگونه با استرس برخورد کند، چگونه با ديگران ارتباط برقرار کند، چگونه خودش را بشناسد و... که در کل 10 مهارت است. توصيه‌ام اين است که سعي کنيم در جامعه، مدارس، دانشگاه‌ها و از طريق وسايل ارتباط ‌جمعي اين آموزش‌ها را ارايه دهيم تا ان‌شاءا... شاهد چنين اتفاقاتي نباشيم. اتفاق‌هاي شومي که جز پشيماني حاصلي ندارد.
منبع:www.salamat.com