عرفان حلقه ( عرفان كيهاني ) (2)


 

تهيه كننده: محمود كريمي شروداني
منبع: اختصاصي راسخون




 

بررسی تطبیقی عرفان حلقه و مکتب ریکی
 

بدون شک بعد ار تطبیق اندکی از عقاید گروه ريكي ( مكتبي ژاپني) با افکار عرفان حلقه درخواهید یافت که عمدتاً عرفان حلقه زائیده و اقتباس شده از عقاید و اعمال ریکی هست.
ریکی اُمُّ و اَبِّ عرفان حلقه
«ریکی» به معنای انرژی کیهانی در قرن 19 توسط میکائواوسویی در ژاپن بنا گذاری شد. خاستگاه ابتدایی این مکتب هند، تبت و چین بوده است که توسط اوسویی در ژاپن با اعمال تغییراتی ریکی نامیده شد.

1- تعریف و آشنایی با هر دو گروه
 

1-1 ریکی؛ در تعریف ریکی اصطلاحات و بیانات زیادی وارد شده است ولی مهمترین آنها به صورت زیر ذکر شده است:
- ریکی نیروی عمومی حیات، انرژی کیهانی، نیروی همگانی الهی، شفابخش جهان.
- نوعی انرژی هوشمند و سامان دهنده.
- یک هنر که از مستر به فراگیر منتقل می شود.
- انرژی نامحدود و بی نهایت دائمی.
- انرژی هوشمند و خلاق، یک دوست حقیقی و یک هدیه الهی.
- وجود هوشمند و زنده و اگاه.
از تعریف فوق چند نکته مهم دیده می شود:
الف) «ریکی» وجود هوشمند الهی
ب) «ریکی» شفابخش و بهبود دهنده الهی بی نهایت
ج) «ریکی» انرژی و نیروی کیهانی که از مستر به درمانگر انتقال می یابد.
د)«ریکی» زنده، هوشمند و آگاه
1-2 عرفان حلقه؛ «... اساس این عرفان بر اتصال به حلقه های متعدد شبکه شعور کیهانی(هوشمندی حاکم بر جهان هستی) استوار است...فیض الهی به صورتهای مختلف در حلقه های گوناگون جاری بوده که در واقع همان حلقه های رحمت عام الهی (شبکه هوشمند کیهانی) است که می توان مورد بهره برداری عملی قرار گیرد... بیمار توسط فردرمانگر به شبکه شعور کیهانی متصل شده و مورد کاوش قرار می گیرد...در این مکتب درمانی برای درمان همة انواع بیماریها می تواند موثر باشد و درمانگر اجازه ندارد که نوعی از بیماریها را غیر قابل علاج بداند... بیمار توسط مستر به شبکه شعور کیهانی اتصال می یابد و مورد اسکن قرار می گیرد...»
در تعریف و تبیین هدف و فلسفه عرفان کیهانی چند نکته قابل تأمل است که توصیه می شود با نکاتی که در تعریف ریکی ذکر کردیم مورد مقایسه قرار دهید:
الف) وجود شبکه هوشمند شعور کیهانی که حاکم بر جهان هستی است.
ب) شبکه ای که شفابخش تمام بیماریهای روحی و جسمی لاعلاج است.
ج) انرژی که از شبکه شعور کیهانی به واسطه مستر به بیمار اتصال و تفویض می یابد.
د) شبکه کاملاً اگاه و هوشمند

2- وابسته نبودن به هیچ اعتقاد، دین و مذهب
 

2-1 ریکی؛ «ریکی یک مذهب نیست، ریکی کاملاً غیر مذهبی است شما می تونید به هر دینی بپردازید یا به هیچ یک از ادیان اعتقاد نداشته باشید و همچنان از ریکی استفاده کنید و بهرمنده شوید...ریکی به هیچ دینی وابسته نیست و اکنون افراد با مذاهب و اعتقادات مختلف جزو درمانگران ریکی هستند.»
2-2 عرفان حلقه؛ « از آنجا که انسان شمول است همة انسانها صرف نظر از نژاد، ملیت،دین،مذهب و عقاید شخصی می توانند جنبة نظری آن را پذیرفته و جنبة عملی آن را مورد توجه و استفاده قرار دهند...بطور کلی، همه انسانها صرف نظر از نژاد، جنسیت، سن و سال، سواد و معلومات، استعداد و لیاقت های فردی، دین و مذهب، گناهکاری و بی گناهی، پاکی و ناپاکی و... می توانند از رحمت عام الهی(شبکه شعور کیهانی) برخوردار شوند...سن، جنسیت،میزان تحصیلات،مطالعات،معلومات،تعالیم و تجارب عرفانی و فکری مختلف، استعداد و لیاقتهای فردی و... هیچ تاثیری در کار با شبکه شعور کیهانی ندارد، زیرا این اتصال و برخورداری از مدد آن فیض و رحمت الهی بوده که بدون استثنا شامل حال همگان است...»
نکته مهمی که در هر دو از گروهها دیده می شود این است که برای دریافت این نیروی شفابخش الهی نیازی به اعتقاد حتی به خود خدا به عنوان منبع انرژی شفابخش و ادیان الهی نیست و همچنین فرد فرقی ندارد مشرک باشد یا کافر و یا گناهکار، برای همه یکسان است.

3- معنویتی فراتر از دین
 

3-1 عرفان ریکی؛ «ریکی مذهب نیست ولی معنویت است، معنویت، اعتقاد و ايمان در ارتباط شما با الهیت است. هدف از پیشرفت معنوی، بهبود بخشیدن این ارتباط و مشاهده الوهیت در درون خود و پيرامونتان می باشد.
مذهب راهنمایی است که به شما نشان مي دهد چگونه خود را از لحاظ معنوی پرورش دهید. مذهب به شما می گوید که الهیت چیست و متن ها ( دعاها )، مکان های مخصوص عبادت و راهنمایانی برای حمایت از شما معرفی می کند.
ممكن است شما پیرو دینی باشید ولي ارتباط معنوی قلبي نداشته باشید،ریکی امکانات رشد معنوی را فراهم می نمايد. اهمیت ندارد که پیشینه مذهبی شما چیست. شما متوجه خواهید شد که در ريكي اصول بامعنا بوده، و هیچ تعارضی با مذهب شما ندارند. در حقیقت ریکی باید ارتباط معنوی شخصی شما را ارتقاﺀ دهد. سیمای معنوی ریکی، شما را قادر به انجام موارد زیر می سازد:
الف) اتصال به مبداﺀ: شما از نماز و مراقبه برای ارتباط با خداوند یا قدرت برتری که به آن اعتقاد دارید استفاده می کنید. ارتباط معنوی، منبع بی پایانی از انرژی ریکی را فراهم می کند.
ب)كانال انتقال انرژی برتر: انرژی شفا دهنده ریکی از درمانگر نمی باشد، این انرژی از طرف خداوند یا انرژی برتر، به واسطه درمانگر انتقال می یابد.
ج)حفظ سلامت معنوی: همچنان که شما سلامت جسمانی خود را به وسیله غذای مغذی، هوای تازه و ورزش حفظ می نمايید، به حفظ سلامت روحانی خود نیز نیاز دارید. نماز، مراقبه، اوقات آرام و تمرینات معنوی (انجام اعمال خوب) می توانند در این رابطه کمک کنند.»
3-2 عرفان حلقه؛ توضیح و تبیین آرا و عقاید موسس و بنیانگذار عرفان کیهانی در این باب رسالة مجزایی را می طلبد، لذا در مقالات آتی به طور مفصل به این موضوع خواهیم پرداخت ولی بطور اجمالی بنیانگذار و رئیس فرقه کیهانی، این عرفان را یک جریان معرفت شناسی معرفی می کند که ضامن و رابط و عامل رسیدن به کمال و خود شناسی است. به بیانی روشن تر طریقت را عامل قبولی شریعت می داند بدین سان که دین را به دو بال شریعت و طریقت تقسیم نموده و بیان می دارد که دین بدون وجود یکی از هر دو ناقص است، این مطلب در زمانی بیان می شود که برای یک فرد آگاه به اسلام روشن است که در دین طریقت و شریعتی به طور مجزا وجود ندارد و شریعت همان طریقت، طریقت نیز همان شریعت است و قابل تجزیه و ترکیب و مجزا بودن از یکدیگر نیستند و هر دو (شریعت و طریقت) دارای یک مفهوم ایمان و عمل صالح هستند و تقسیم دین به دو قسم طرقت و شریعت، بدعت بزرگی در دین بود که توسط صوفیان و شعرای وابسته مطرح شد و الا در دین چنین مطلبی بیان نشده است.
یورش عقاید عرفان کیهانی علیه مقام اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام)
اعتقاد به امامت ائمه معصومین(علیهم السلام) و توسل به آنها یکی از ارکان اعتقادات شیعیان است که این مذهب را همیشه در بین دیگر مذاهب اسلامی و حتی سایر ادیان مقتدر وپویا نگه داشته است. این درحالیست که ایمان و اعتقاد به امامت معصومین فعلی ابداعی توسط شیعیان نبوده و بنا به دستور حضرت نبی اکرم(ص) است که فرمودند: «إنّي تاركٌ فيكم الثّقلين كتاب الله وأهل بيتي وأنَّهُما لن يفترقا حتّي يردا علي الحوض»
من در ميان شما دو يادگار سنگين و گرانبها بجاي مي گذارم؛ يكي «كتاب خدا» (قرآن) و ديگري «اهل بيت من» و اين دو هرگز از يكديگر جدا نخواهند شد تا روز رستاخيز، در كنار حوض كوثر به من برسند.
بلی صراط مستقیمی که پیامبر(ص) برای امتش بعد از رحلت خود نشان داد یک راه بود و هست و خواهد بود و آن نیز معرفت به ثقلین است و لزوم تبعیت و توسل از سیره، رفتار و اعمال این بزرگواران است.
در این بین افراد یا مجامعی بودند وهستند که نمی توانند میزان ارادت شیعیان را به یادگاران پیامبر(ص) ببیند به همین علّت همیشه قصد تعرض به این یادگاران گران بها را داشتند. اگر تاریخ را ورق بزنید صدها بلکه هزاران نام می بینید که تاب تحمل و درک مقام امامت و توسل را نداشتند از مهدی عباسی تا هارون الرشید و افرادی مانند: عبدالوهاب نجدی، سید مصطفی برزنجی، قادیانی(هند)، علیرضا پیغان، علی محمد باب، علی اکبری و نهایتا محمد علی طاهری رئیس عرفان حلقه ؛ این افراد و مجامعی که تشکیل می دهند همیشه سعی دارند با سوء استفاده از ناآگاهی و نا اطلاعی عده ای از جوانان و امت ساده دل و تشنه معنویت از این همه لطف و اراده شیعیان نسبت به معصومین سهمی داشته باشند و ارادت محبان معصومین را به خود جلب کند و قول معروف محل اعرابی از محبت امت مسلمین نسبت معصومین داشته باشند و مختص خود کنند حال آنکه نمی دانند طبق روایات وجود امام معصوم برای زمینیان مانند وجود کوه برای زمین است کما اینکه زمین بدون وجود کوه ها نمی تواند تعادل نظام خلقت را حفظ کند و نابود می شود عالمیان نیز بدون تمسک و توسل به فیض وجود معصومین نابود می شوند و به هلاکت می رساند. این افراد (جاعلین محبت اهل بیت) برای پیش برد اهداف شُوم خود دست به دامن تقطیع آیات و تاویل و تفسیر بالرأی می شوند و ما برای روشنگری اهداف یکی از مجامع انحرافی روز جامعه اسلامی ایران در مورد مقام و منزلت توسل و تمسک به معصومین (علیهم السلام) بررسی تطبیقی خواهیم داشت بر یکی از اصولات مطروحه اساسنامه عرفان کیهانی که انشاالله مورد تایید حضرت بقیه الله الاعظم (عج) قرار گرفته و مورد استفاده عموم امت مومن و متعهد سرزمین اسلامی مان قرار گیرد.

اصل عرفان کیهانی
 

اصل: هنگامی که انسان از خداوند درخواستی داشته باشد، به طور مستقیم از خدا درخواست می کند.

مستندات این ادعا
 

1- فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ
«قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ وَ وَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ» (فصلت/6)
نکته اولی که در ترجمه این آیه شریفه در کتاب انسان از منظری دیگر به چشم می آید تحریفی است که در آن صورت گرفته است.
افراد آشنا به ادبیات عرب اطلاع دارند که یکی از قویترین ادات حصر زمانی است که «إِنَّما» صفت بر موصوف باشد و دلالت قوی بر حصر دارد ولی برعکس اگر موصوف برای صفت باشد دلالت بر مبالغه دارد.
از مفاد آیه یقیناً بدست می آید که دلالت «إِنَّما» در این آیه شریف از قسم اول (حصر صفت بر موصوف) است، در این صورت باید معنای آیه به صورت زیر باشد:
«بگو: من بشری مثل شما هستم الا اینکه بر من وحی می شود [و بر شما نمی شود]»
ولی در کمال تعجب آقای طاهری بر صورت قسم دوم (که تاویل اهل سنت است و در مطالب بعدی کاملاً ذکر خواهد شد) آیه را بصورت زیر معنا می کند:
«بگو: من بشری مثل شما هستم که به من وحی می شود»
البته این تحریف و دستکاری زیرکانه برای مغالطه ای است که آقای طاهری در ادامه سخن آن را ذکر خواهد کرد.
امّا مطلب مهم دیگری که در ذکر این آیه در کتاب انسان از منظری دیگر به چشم می آید تقطیع آیات شریفه است، آقای طاهری در تفسیر این آیه بیان می دارد:«وای بر مشرکین(کسانی که فاستقیموا الیه را نقض می کنند)» یعنی در گفته آقای طاهری مشرک کسی است که به طور مستقیم به خدا رجوع نکند مانند اینکه ائمه معصومین وحتی پیامبر را واسطه قرار دهد. دلیل بر این مطلب اینکه سخن آقای طاهری عام آورده شده است و تخصیصی نخورده است پس افاده عموم می کند یعنی حتی واسطه قرار دادن پیامبران و امامان (علهیم السلام) از مظاهر شرک است.
امّا قرآن کریم در مورد مفاد کلمه «للمشرکین» تعبیر دیگری دارد ؛ آیه مابعد آیه شریفه مورد بحث، آیه 7 سوره فصلت منظور از «للمشرکین» به صورت زیر شرح می دهد:
«الَّذِينَ لا يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ» (فصلت/7)
(کافر کسانی هستند) که زکات [به فقیران بینوا] هرگز نمی دهند و به عالم آخرت به کلّی کافرند.
همانطور که مشاهده کردید ضمیر مشرکین در این آیه شریفه به تاکید و نص خود قرآن کریم کسانی هستند که زکات پرداخت نمی کنند و اصلاً اطلاق این آیه کجا و استنباط آقای طاهری کجا؟
با این آگاهی برای اطلاع یافتن از اطلاق صحیح نص دو آیه شریفه فوق به تفسیر المیزان علامه کبیر طباطبایی(قدس الله نفسه الزکیه) و نمونه آیت الله العظمی مکارم شیرازی (دامت برکاته) رجوع می کنیم:

الف) تفسیر نمونه
 

اين آيات همچنان سخن از مشركان و كافران مى گويد، و در حقيقت پاسخى است به گفتارى كه از آنها در آيات قبل نقل شده، و دفع هر گونه توهم و اشتباه در زمينه دعوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) مى فرمايد:بگو من تنها انسانى مثل شما هستم و اين حقيقت پيوسته بر من وحى مى شود كه معبود شما فقط يكى است (قل انما انا بشر مثلكم يوحى الى انما الهكم اله واحد)
نه مدعى فرشته بودنم، و نه انسانى از يك نژاد برتر و نه خداوند و نه فرزند خدا هستم بلكه انسانى همچون شما هستم با اين تفاوت كه پيوسته فرمان توحيد به من وحى مى شود، من هرگز نمى خواهم شما را مجبور به پذيرش اين آئين كنم، تا آن گونه كه گفتيد سرسختانه در برابر من بايستيد و مقاومت يا تهديد كنيد، راهى است روشن پيش پاى شما مى گذارم، و بيش از اين وظيفه اى ندارم، تصميم گيرى نهائى با خود شما است.
سپس ادامه مى دهد اكنون كه چنين است تمام توجه خويش را به اين معبود يكتا كنيد و از شرك و گناه توبه و استغفار نمائيد (فاستقيموا اليه و استغفروه ).
سپس به عنوان هشدار و اعلام خطر مى افزايد: واى بر مشركان(و ويل للمشركين)
آيه بعد به معرفى مشركان پرداخته، و جمله اى را در اين زمينه بازگو مى كند كه منحصر به اين آيه است مى فرمايد:همان كسانى كه زكات را ادا نمى كنند و نسبت به آخرت كافرند(الذين لاياتون الزكاة و هم بالاخرة هم كافرون)
در حقيقت معرف آنها (مشرکان) دو چيز است: ترك زكات، و انكار معاد. اين آيه در ميان مفسران گفتگوهاى زيادى برانگيخته است، و در تفسير آن احتمالات فراوانى داده اند، علت اصلى آن اين است كه زكات يكى از فروع اسلام است، چگونه ترك آن دليل بر كفر و شرك مى شود؟ بعضى ظاهر آيه را حفظ كرده و گفته اند ترك زكات هر چند تواءم با انكار وجوب آن نباشد باز نشانه كفر است . بعضى ديگر ترك تواءم با انكار را دليل بر كفر دانسته اند، چرا كه زكات از ضروريات اسلام است و منكر آن كافر مى باشد…
به هر حال آنچه در اينجا نزديكتر به مفهوم آيه است اين است كه منظور از زكات همان مفهوم عام انفاق بوده باشد، و ذكر آن در نشانه هاى شرك به خاطر اين است كه انفاقهاى مالى در راه خداوند يكى از روشنترين نشانه هاى ايثار و گذشت و عشق به الله است، چرا كه مال از محبوبترين امور نزد انسان مى باشد، و انفاق و ترك انفاق مى تواند شاخصى براى شرك و ايمان در بسيارى از موارد گردد تا آنجا كه بعضى اموال خويش را از جان خود نيز محبوبتر دارند و نمونه هاى آن را در طول زندگى ديده ايم .
و به عبارت ديگر منظور ترك انفاقى است كه نشانه عدم ايمان آنها به خدا است و به همين دليل در رديف عدم ايمان به معاد ذكر شده، و يا ترك زكات تواءم با انكار وجوب آن است...
در تواريخ آمده است كه اهل رده بعد از وفات پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) گفتند: اما الصلاة فنصلى، و اما الزكاة فلا يغصب اموالنا! (نماز را مى خوانيم، اما زكات نه، ما اجازه نخواهيم داد اموال ما غصب گردد) به دنبال اين ماجرا مسلمانان تصميم گرفتند با اين گروه به پيكار برخيزند و آن را دليل بر ارتدادشان مى دانستند.

ب) تفسیر المیزان
 

آيـه شـريـفـه 6 فصلت - بـه طـورى كه از سياق برمى آيد - در مقام پاسخ گويى از اين سـخـن ايـشـان اسـت كـه گـفـتـنـد:«قـلوبـنـا فـى اكـنـة مـمـا تـدعـونـا اليـه» و حـاصـل جواب اين است كه: اى پيامبر به ايشان بگو من بشرى هستم مانند شما كه در بين شـمـا معاشرت مى كنم، آن طور كه خود شما با يكديگر معاشرت مى كنيد و با شما سخن مـى گـويـم، آن طور كه خود شما با يكديگر گفتگو مى كنيد، پس من جنس ديگرى مخالف جـنـس شـمـا از قـبـيـل فـرشـتـه نـيـسـتـم، تـا بـيـن مـن و شـمـا حـايـل و حـجـابـى باشد و يا سخنم به گوش شما نرسد و يا كلامم به دلهاى شما وارد نـشـود. تـنـهـا تـفـاوت مـن بـا شما اين است كه به من وحى مى شود و آنچه من به شما مى گويم و شما را به سوى آن دعوت مى نمايم، وحيى است كه به من مى شود و آن اين است كـه مـعـبـود شـمـا آن مـعـبـودى كـه سـزاوار پـرسـتـش بـاشـد يـكى است، نه آلهه متفرق و گوناگون ... ايـن آيـه شـريـفـه مـشـركـيـن را كـه بـراى خـدا شـركـايـى اثـبـات مـى كـردنـد و قـائل بـه يـگـانـگـى او نـبـودند، تهديد مى كند و آنان را به دو صفت از اخص صفاتشان توصيف مى كند: يكى اينكه زكات نمى دهند و يكى هم اينكه به آخرت كفر مى ورزند و مراد از (دادن زكات) مطلق انفاق مال در راه خدا به فقراء و مساكين است، براى اينكه زكـات بـه مـعـنـاى صدقه واجبى كه از احكام اسلام است آن روز يعنى در روزهايى كه اين سـوره نـازل مى شد واجب نشده بود، چون سوره مورد بحث از قديمى ترين سوره هاى مكى است.
همانطور که ملاحظه فرمودید تفسیر بالرای آقای طاهری در منابعشان ذکر کرده بودند از منابع مفسران شیعه نبود پس منبع بیان ایشان کجاست؟
شاید باور نکنید ولی منبع بیان ایشان از تفاسیر اهل سنت است هم در معنای آیه شریفه و هم در تفسیر.
فخر رازی «إِنَّما» را فقط حصر موصوف بر صفت می داند همانطور که آقای طاهری آنرا در معنای آیه شریفه 6 فصلت بصورت کاملا زیرکانه بیان کردند و آیه را بر طبق مبالغه ترجمه کردند و همچنین زمحشری در تفسیر کشاف در ذیل آیه چنین می نویسد:
«فاستووا اليه بالتوحيد و إخلاص العبادة و غيرذاهبين يمينا و لا شمالا و لا ملتفتين إلي ما يسول لكم الشيطان من إتخاذ الاولياء و الشفعاء و توبوا إليه مما سبق لكم من الشرك»
با توحيد و اخلاص در بندگي مستقيماً به سوي خدا روي آوريد و به راست و چپ نرويد و به فريب‏هاي شيطان توجه نكنيد كه شما را به دست گرفتن-متوسل شدن- اولياء و شفيعان تشويق مي‎كند و از شرك گذشته‌ي خود به سوي خدا توبه كنيد.
مطلب آقای طاهری و مفسیرین متعصب اهل سنت یکی است ولی در قالبهای متنوع و این اولین پازل (صغری) مغالطه آقای طاهری هست.
2- ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ
ایشان در ادامه اثبات اصل بیان شده خود آیه شریف 51 سوره شوری را ذکر می کند:
«وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ»شوری/51
در معنی این آیه شریفه نیز آقای طاهری به تحریف و دستکاری متوسل می شود:
«وهیچ بشری نرسد که خدا با او سخن بگوید جز با وحی مستقیم یا از پشت مانعی یا رسولی را بفرستد که به اجازه ی او آن چه را بخواهد وحی کند...»
درحالی که معنای درست آیه شریفه بصورت زیر است:
«و هیچ بشری را یارای آن نباشد که خدا با او سخن گوید مگر به وحی یا از پس پرده غیب عالم یا رسولی فرستد تا به امر خدا هر چه او [خدا] خواهد وحی کند ...»
در معنای آقای طاهری پیامبر اجازه دارد هر چه خواست بیان کند ولی به معنای مفسران شیعه خداوند امر می کند و او اطاعت می کند که هرچه خداوند امر فرمود برای مردم بیان کند. توجه کنید اجازه دارد و خدا امر می کند زمین تا آسمان تفاوت دارد مثلاً بلا تشبیه، بین پدری که به فرزندش اجازه می دهد به دانشگاه برود (او می تواند برود و می تواند نرود چون اختیار دارد) و پدری که به فرزندش امر می کند به دانشگاه برود چقدر تفاوت است؟
برای آشنایی بیشتر با تفسیر مفسران تشیع رجوع می کنیم به بیانات علامه و آیت الله مکارم شیرازی:

الف) تفسیر نمونه
 

همانگونه كه در آغاز اين سوره گفتيم در اين سوره تكيه خاصى روى مساءله وحى و نبوت شده است، سوره با مساءله وحى آغاز شد، و با مساءله وحى كه همين آيات است پايان مى يابد.
و از آنجا كه در آيات گذشته از نعمتهاى الهى سخن در ميان بود اين آيات از مهمترين نعمتهاى پروردگار و پربارترين مواهب او براى جهان انسانيت كه همان مساءله وحى و ارتباط انبياء با خدا است سخن مى گويد.
اين آيه در حقيقت پاسخى است روشن به افرادى كه به خاطر بى خبرى ممكن است توهم كنند مساءله وحى دليل بر اين است كه پيامبران خدا را مى بينند، و با او سخن مى گويند اين آيه روح و حقيقت وحى را به صورت فشرده و دقيقى منعكس كرده است .
از مجموع آيه چنين بر مى آيد كه راه ارتباط پيامبران با خدا منحصر به سه راه بوده است:
1- القاى به قلب:كه در مورد بسيارى از انبيا بوده است مانند نوح كه مى گويد:فاوحينا اليه ان اصنع الفلك باعيننا و وحينا(ما به نوح وحى كرديم كه كشتى در حضور ما و مطابق فرمان ما بساز)مؤ منون / 27
2- از پشت حجاب:آن گونه كه خداوند در كوه طور با موسى سخن مى گفت (و كلم الله موسى تكليما) نساء/164 بعضى نيز (من وراء حجاب) را شامل رؤ ياى صادقه نيز مى دانند.
3- از طريق ارسال رسول:آن گونه كه در مورد پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم)آمده: قل من كان عدوا لجبريل فانه نزله على قلبك باذن الله( بگو كسى كه دشمن جبرئيل باشد (دشمن خدا است ) چرا كه او به فرمان خدا قرآن را بر قلب تو نازل كرد.) بقره / 97
البته وحى بر پيامبر اسلام منحصر به اين طريق نبوده است، از طرق ديگر نيز صورت گرفته است.
بعضى ها وحى را رسما نتيجه نبوغ فكرى انبيا پنداشته اند، و مى گويند آنها مردانى بودند پاك فطرت و داراى نبوغ فوق العاده كه با آن مصالح جامعه انسانى را درك مى كردند و به صورت معارف و قوانينى بر انسانها عرضه مى داشتند.
اين سخن در حقيقت انكار صريح نبوت انبيا، و تكذيب گفته همه آنها، و متهم ساختن آنها به انواع خلاف گوئيها است (العياذ بالله)
بدون شك ما نمى توانيم از رابطه وحى و حقيقت آن اطلاع زيادى پيدا كنيم، چرا كه اين يكنوع ادراكى است خارج از حدود ادراكات ما، و يكنوع ارتباطى است خارج از ارتباطهاى شناخته شده ما، عالم وحى براى ما عالمى است ناشناخته و ما فوق ادراكات ما.
نمى گوئيم وحى حس ششم است، بلكه مى گوئيم يكنوع درك و ارتباط با عالم غيب و ذات پاك خداوند است كه چون ما فاقد آن هستيم حقيقت آن را درك نمى كنيم، هر چند از طريق آثار به وجودش ايمان داريم .
ما همين اندازه مى بينيم مردانى بزرگ با دعوتى كه محتواى آن ما فوق افكار بشر است به سوى انسانها مى آيند و آنها را به خداوند و آئين الهى دعوت مى كنند، و معجزات و خارق عاداتى كه آن نيز فوق طاقت بشر است با خود دارند كه ارتباطشان را با عالم غيب روشن مى سازد، آثار نمايان است اما حقيقت امر مخفى . مگر ما تمام اسرار اين جهان را كشف كرده ايم كه اگر با پديده وحى برخورد كرديم و درك حقيقت آن بر ما مشكل شد آن را نفى كنيم.

ب) تفسیر المیزان
 

و مـعـنـاى آيـه اين است كه: هيچ بشرى در اين مقام قرار نمى گيرد كه خدا با او تكلم كند بـه نـوعـى از انـواع تـكـلم مـگـر بـه يـكـى از ايـن سـه نـوع، اول ايـنـكـه به نوعى به او وحى كند، دوم اينكه از وراء حجاب با او سخن گويد، و سوم اينكه رسولى بفرستد، و به اذن خود هر چه مى خواهد وحى كند.
نـكـتـه ديگرى كه در اين آيه هست اين است كه اين سه قسم را با كلمه او عطف به يكديگر كـرده، و ظاهر اين كلمه آن است كه سه قسم مذكور با هم فرق دارند، و بايد هم همين طور باشد، چون مى بينيم دو قسم اخير را مقيد به قيدى كرده . يكى را مقيد به حجاب و ديگرى را بـه رسـول . ولى اولى را به هيچ قيدى مقيد ننموده . و ظاهر اين مقابله آن است كه مراد از قسم اول سخن گفتن خفى باشد، سخن گفتنى كه هيچ واسطه اى بين خدا و طرف مقابلش نـبـاشـد. و امـا دو قـسم ديگر به خاطر اين كه قيدى زائد در آن آمده كه يا حجاب است و يا رسـولى كـه به وى وحى مى شود، سخن گفتنى است كه با واسطه انجام مى شود. چيزى كـه هـسـت در يـكـى واسـطـه رسـول اسـت كـه وحى را از مبداء وحى گرفته به پيامبر مى رسـانـد، و در ديگرى آن واسطه حجاب است، كه خودش رساننده وحى نيست، ولى وحى از ماوراى آن صورت مى گيرد.
پـس تـا ايـنـجـا خـلاصـه گـفـتـار ايـن شـد كـه قـسـم سـوم، يـعـنـى(اءو يـرسـل رسـولا فـى وحـى بـاذنـه مـا يـشـاء) عـبـارت اسـت از وحـى بـه تـوسـط رسـول - كـه همان فرشته وحى است - پيام خدا نخست به او داده مى شود و او هر چه را خـداى سـبـحـان اذن داده باشد به پيامبر وحى مى كند...
و نـيز خلاصه گفتار اين شد كه قسم دوم از وحى، يعنى(او من وراء حجاب)، وحى با واسـطـه اسـت، و واسـطـه اش هـمان حجاب است . چيزى كه هست اين واسطه مانند واسطه در قـسم سوم خودش وحى نمى كند، بلكه تنها وحى از ماوراى آن آغاز مى شود، و آغاز شدنش را از كلمه (من)كه براى ابتداء است استفاده مى كنيم .
و كلمه (وراء)در اينجا به معناى پشت نيست، بلكه به معناى بيرون هر چيزى است كه مـحـيط به آن چيز است، به شهادت كلام خداى تعالى كه مى فرمايد:و اللّه من ورائهم محيط و اين قسم تكلم (تكلم از ماوراى حجاب ) مانند: تكلم خداى تعالى با موسى در كوه طـور اسـت كه در باره اش فرموده:فلما اتيها نودى من شاطى الواد الايمن فى البقعه المـبـاركـه مـن الشـجـره و نـيز از همين قسم است وحى هايى كه در عالم رؤ يا به انبياء (عليهم السلام ) مى شده.
و قـسـم اول از تـكلم تكلمى است كه خداى تعالى با پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله وسـلّم ) و بـدون واسـطـه جـبـرئيـل مـى كـرد كـه در آن نـه رسول ملكى، يعنى جبرئيل، واسطه بود، و نه هيچ گونه حجابى كه فرض شود.
همانطور که ملاحظه فرمودید منظور آقای طاهری این است که بر همه انسانها وحی می شود و اگر وحی نشود خداوند عدالت ندارد و عدالت خدا زیر سوال می رود ولی مفسرین شیعه می آوردند که منظور از «وحی به بشر در» این آیه فقط پیامبران خداست بدین سان تنها دریافت و ابلاغ پیام الهی به مردم فقط برای پیامبران الهی قابل تصور است نه کل بشر و انسانها. برای فهم ساده این مطلب نمودارهای زیر را می آوریم:
این تفسیر آیه شریفه توسط آقای طاهری قطعه دوم (کبری) پازل مغالطعه ایشان بود ؛ نتیجتاً مغالطه ی آقای طاهری بصورت زیر است:
[صغری] همه انسانها برابر هستند(قل انما بشر مثلکم)
[کبری] بر همه انسانها وحی می شود (و ما کل بشر...)
[نتیجه] اگر برهمه انسانها وحی نشود خدا عادل نیست (بنابرایناز جانب خدا برای همه بشر وحی و پیام ارسال می شود)
پیام این مغالطه این است که تنها پیامبران (و ائمه که جانشینان پیامبراسلام هستند) قابلیت دریافت وحی الهی را ندارند بلکه تمام عالمیان از 3 طریقی که در آیه ذکر شد می توانند از وحی و پیام مستقیم و غیرمستقیم (توسط فرشته وحی) خدا استفاده کنند و به عبارتی هر کس توانایی دارد که پیامبر خویش باشد.
یلاحظ علیه:(اشکال ما بر این مغالطه)
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ » مائده/35
اى كسانى كه ايمان آورده ايد پرهيزگارى پيشه كنيد و وسيله اى براى تقرب به خدا انتخاب نمائيد و در راه او جهاد كنيد باشد كه رستگار شويد.
برای تقرب به خدای تبارک و تعالی قرآن کریم مسئله «وسیله» را مطرح می سازد، برای آگاهی از معنای وسیله روجوع می کنیم به تفاسیر:

الف) تفسیر نمونه
 

در اين آيه روى سخن به افراد با ايمان است و به آنها سه دستور براى رستگار شدن داده شده:
نخست ميگويد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد: تقوا و پرهيزگارى پيشه كنيد.(يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله)
سپس دستور ميدهد كه وسيله اى براى تقرب به خدا انتخاب نمائيد.(و ابتغوا اليه الوسيلة)
و سرانجام دستور به جهاد در راه خدا ميدهند.(و جاهدوا فى سبيله)
و نتيجه همه آنها اين است كه در مسير رستگارى قرار گيريد.(لعلكم تفلحون) موضوع مهمى كه در اين آيه بايد مورد بحث قرار گيرد دستورى است كه درباره انتخاب وسيله در اين آيه به افراد با ايمان داده شده است.
وسيله در اصل به معنى تقرب جستن و يا چيزى كه باعث تقرب به ديگرى از روى علاقه و رغبت ميشود مى باشد. بنابراين وسيله در آيه فوق معنى بسيار وسيعى دارد و هر كار و هر چيزى را كه باعث نزديك شدن به پيشگاه مقدس پروردگار ميشود شامل ميگردد كه مهمترين آنها ايمان به خدا و پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و جهاد و عبادات همچون نماز و زكات و روزه و زيارت خانه خدا و همچنين صله رحم و انفاق در راه خدا اعم از انفاقهاى پنهانى و آشكار و همچنين هر كار نيك و خير ميباشد. همانطور كه على (عليه السلام ) در نهج البلاغه فرموده است: «بهترين چيزى كه به وسيله آن ميتوان به خدا نزديك شد ايمان به خدا و پيامبر او و جهاد در راه خدا است كه قله كوهسار اسلام است، و همچنين جمله اخلاص (لا اله الا الله ) كه همان فطرت توحيد است، و بر پا داشتن نماز كه آئين اسلام است، و زكوة كه فريضه واجبه است، و روزه ماهرمضان كه سپرى است در برابر گناه و كيفرهاى الهى، و حج و عمره كه فقر و پريشانى را دور ميكند و گناهان را ميشويد، و صله رحم كه ثروت را زياد و عمر را طولانى مى كند، انفاقهاى پنهانى كه جبران گناهان مينمايد و انفاق آشكار كه مرگهاى ناگوار و بد را دور ميسازد و كارهاى نيك كه انسان را از سقوط نجات مى دهد.»
و نيز شفاعت پيامبران و امامان و بندگان صالح خدا كه طبق صريح قرآن باعث تقرب به پروردگار ميگردد، در مفهوم وسيع توسل داخل است، و همچنين پيروى از پيامبر و امام و گام نهادن در جاى گام آنها زيرا همه اينها موجب نزديكى به ساحت قدس پروردگار ميباشد حتى سوگند دادن خدا به مقام پيامبران و امامان و صالحان كه نشانه علاقه به آنها و اهميت دادن به مقام و مكتب آنان ميباشد جزء اين مفهوم وسيع است و آنها كه آيه فوق را به بعضى از اين مفاهيم اختصاص داده اند در حقيقت هيچگونه دليلى بر اين تخصيص ندارند، زيرا همانطور كه گفتيم وسيله در مفهوم لغويش به معنى هر چيزى است كه باعث تقرب ميگردد.
لازم به تذكر است كه هرگز منظور اين نيست چيزى را از شخص پيامبر يا امام مستقلا تقاضا كنند، بلكه منظور اين است با اعمال صالح يا پيروى از پيامبر و امام، يا شفاعت آنان و يا سوگند دادن خداوند به مقام و مكتب آنها (كه خود يكنوع احترام و اهتمام به موقعيت آنها و يك نوع عبادت است ) از خداوند چيزى را بخواهند اين معنى نه بوى شرك مى دهد و نه بر خلاف آيات ديگر قرآن است و نه از عموم آيه فوق بيرون مى باشد. (دقت كنيد)
از آيات ديگر قرآن نيز به خوبى استفاده ميشود كه وسيله قرار دادن مقام انسان صالحى در پيشگاه خدا و طلب چيزى از خداوند به خاطر او، به هيچوجه ممنوع نيست و منافات با توحيد ندارد، در آيه 64 سوره نساء مى خوانيم: و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جائوك فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما:
اگر آنها هنگامى كه به خويشتن ستم كردند (و مرتكب گناهى شدند) به سراغ تو مى آمدند و از خداوند طلب عفو و بخشش ميكردند و تو نيز براى آنها طلب عفو مى كردى، خدا را توبه پذير و رحيم مى يافتند.
و نيز در آيه 97 سوره يوسف مى خوانيم كه: برادران يوسف از پدر تقاضا كردند كه در پيشگاه خداوند براى آنها استغفار كند و يعقوب نيز اين تقاضا را پذيرفت.
در آيه 114 سوره توبه نيز موضوع استغفار ابراهيم در مورد پدرش آمده كه تاثير دعاى پيامبران را درباره ديگران تاييد ميكند و همچنين در آيات متعدد ديگر قرآن اين موضوع منعكس است. چند نکته مهم:
1- همانطور كه گفتيم منظور از توسل اين نيست كه كسى حاجت را از پيامبر يا امامان بخواهد بلكه منظور اين است كه به مقام او در پيشگاه خدا متوسل شود، و اين در حقيقت توجه به خدا است، زيرا احترام پيامبر نيز به خاطر اين است كه فرستاده او بوده و در راه او گام بر داشته و ما تعجب ميكنيم از كسانى كه اين گونه توسل را يك نوع شرك مى پندارند در حالى كه شرك اين است كه براى خدا شريكى در صفات و اعمال او قائل شوند و اين گونه توسل به هيچوجه شباهتى با شرك ندارد.
2- بعضى اصرار دارند كه ميان حيات و وفات پيامبر و امامان فرق بگذارند، در حالى كه گذشته از روايات فوق كه بسيارى از آنها مربوط به بعد از وفات است، از نظر يك مسلمان، پيامبران و صلحاء بعد از مرگ حيات برزخى دارند، حياتى وسيعتر از عالم دنيا همانطور كه قرآن درباره شهداء به آن تصريح كرده است و ميگويد آنها را مردگان فرض نكنيد آنها زندگانند.
3- بعضى نيز اصرار دارند كه ميان تقاضاى دعاء از پيامبر، و بيان سوگند دادن خدا به مقام او، فرق بگذارند، تقاضاى دعا را مجاز و غير آن را ممنوع بشمارند در حالى كه هيچگونه فرق منطقى ميان اين دو ديده نمى شود.
4- بعضى از نويسندگان و دانشمندان اهل تسنن مخصوصا وهابيها
با لجاجت خاصى كوشش دارند تمام احاديثى كه در زمينه توسل وارد شده است تضعيف كنند و يا با اشكالات واهى و بى اساس آنها را به دست فراموشى بسپارند، آنها در اين زمينه چنان بحث مى كنند كه هر ناظر بيطرفى احساس ميكند كه قبلا عقيده اى براى خود انتخاب كرده، سپس مى خواهند عقيده خود را به روايات اسلامى تحميل كنند، و هر چه مخالف آن بود به نوعى از سر راه خود كنار بزنند، در حالى كه يك محقق هرگز نمى تواند چنين بحثهاى غير منطقى و تعصب آميزى را بپذيرد.
5- همانطور كه گفتيم روايات توسل به حد تواتر رسيده يعنى به قدرى زياد است كه ما را از بررسى اسناد آن بى نياز مى سازد، علاوه بر اين در ميان آنها روايت صحيح نيز فراوان است با اين حال جائى براى خرده گيرى در پاره اى از اسناد آنها باقى نمى ماند.

ب) تفسیر المیزان
 

راغب در مفردات مى گويد كلمه(وسيله) به معناى رساندن خود به چيزى است با رغبت و ميل، و اين كلمه از نظر معنا خصوصى تر از كلمه(وصيله) است، براى اينكه در وسيله معناى رغبت نيز خوابيده، ولى در وصيله چنين نيست و بيش از رساندن به چيزى دلالت ندارد، چه اينكه اين رساندن با رغبت باشد و چه بدون رغبت، خداى تعالى در قرآن كريم فرموده:(و ابتغوا اليه الوسيلة)، و حقيقت وسيله به درگاه خدا مراعات راه خدا است، به اينكه اولا به احكام او علم پيدا كنى و در ثانى به بندگى او بپردازى، و ثالثا در جستجوى مكارم و عمل به مستحبات شريعت باشى و اين وسيله معنائى نظير معناى كلمه قربت را دارد، و چون وسيله نوعى توصل است و توصل هم در مورد خداى تعالى كه منزه از مكان و جسمانيت است توصل معنوى و پيدا كردن رابطه اى است كه بين بنده و پروردگارش اتصال برقرار كند، و نيز از آنجا كه بين بنده و پروردگارش هيچ رابطه اى به جز ذلت عبوديت نيست، قهرا وسيله عبارت است از اينكه انسان حقيقت عبوديت را در خود تحقق دهد و به درگاه خداى تعالى وجهه فقر و مسكنت به خود بگيرد، پس وسيله در آيه شريفه همين رابطه است، و اما علم و عمل كه راغب كلمه را به آن معنا گرفته از لوازم معناى وسيله و از ادوات رساندن خود به حقيقت عبوديت است، و اين بسيار واضح است، مگر آنكه راغب خواسته باشد علم و عمل را بر خود اين حالت اطلاق كند...
چه بسا وسیله از باب ذكر خاص بعد از عام باشد، (چون مى توان گفت كه وسيله معنائى خاص تر از تقوا دارد، تقوا جنبه دفع ضرر و وسيله جنبه جلب نفع دارد، چه بسيار كسانى كه در زندگى كمال تقوا را دارند، ولى به خاطر نداشتن وسيله كه مصداق اعلاى آن ولايت ائمه دين (عليهم السلام ) است به رستگارى نرسند.
بنابر آنچه که ذکر شد اگر قائل شویم که رجوع غیر مستقیم به خدا شرک است پس باید خداوند خود بناگذار شرک و آمر به شرک باشد زیرا می فرماید: ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ از سوی دیگر این آیه با آیه 6 فصلت تضاد داشته و نقیض هم می باشند و این از شأن عالم مطلق جهان بعید است.
مفسرین شیعه (طبق آنچه که از تفاسیر نمونه و المیزان ذکر شد) بهترین و اعلاءترین وسیله جهت رسیدن و تقرب به خدا را توسل و تمسک به اهل بیت حضرت نبی (ص) می دانند.
شرع سفینه نجات، آل رسول ناخداست
ساکن این سفینه شو، دامن ناخدا طلب
حقیقت آن است که آقای طاهری قصد دارند با استفاده از تفاسیر مفسران متعصب اهل سنت و با تفسیر بالرای خود با طرح این مسئله را که همه می توانند پیام و وحی الهی را دریافت کنند زمینه دوری اذهان عموم و علاقمندان عرفان کیهانی و دیگران را از مسئله توسل و وسیله قرار دادن ائمه (علیهم السلام) را محیا ساخته و همچنین تفکر خود محوری رسالت را بر توسل جایگزین نماید.
علیهذا امیدوارم دوستان علاقمند عرفان حلقه و دیگران عزیزان با مطالعه تفاسیر آیات مطروحه میزان صحت عرایض حقیر را دریابند و خطرات اندیشه عرفان کیهانی را روشنتر و واضح تر شود باشد که برای دنیا و آخرت مومنین مفید واقع گردد.
منابع اصلي:
وبلاگ نجوا najva89.mihanblog.com
باشگاه اندیشه bashgah.net
RajaNews.Com
ساير منابع:
انسان از منظری دیگر، محمد علی طاهری
تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی
تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج17
تفسیر کبیر، فخر رازی، ذیل آیه ولایت
تفسیر کشّاف، زمحشری
تاریخ جامع ادیان، جان بی ناس، ترجمه: علی اصغر حکمت، ص613
انجيل مقدس، رومیان 21:3
انجيل مقدس، اول یوحنا 16:4
آشنایی با ادیان بزرگ، حسین توفیقی، ص220
درآمدی بر الاهیات مسیحی، آلستر مک کرات، ترجمه: عیسی دیباج
انجيل مقدس، متی:7
مطالب راجع به «ریکی» از سایت www.arvah.net استفاده و اقتباس شده است