اجتهاد فقهي و تأثير آن در تقريب مذاهب اسلامي (1)


 

نويسنده:دكتر عبدالستار ابراهيم الهيتي




 
قرآن و سنت پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله دو منبع اساسي و مورد اتفاق همه مذاهب اسلامي براي نظريه‏پردازي در فروعات فقهي است با اين حال فتاوا و آراي متفاوتي از سوي فقها مطرح شده و مي‏شود. از آن جا كه اجتهاد در هر زمان اقتضاي خود را دارد و مجتهدان هر عصر آراي متفاوتي را با برداشت از كتاب و سنت ارائه مي‏دهند، مؤلف متذكر اين نكته مي‏شود كه ميان انديشه بشر ووحي الهي بايد تفاوت نهاد و اختلاف در آرا پديده ميموني است كه در انديشه بشري پذيرفته شده و حديث نبوي «اختلاف امتي رحمة» آن را رحمت معرّفي مي‏كند.
نويسنده در نهايت به اين نتيجه مي‏رسد كه هر يك از مذاهب اسلامي بايد در مقابل آراي مذاهب ديگر از خود انعطاف نشان دهد تا اجتهاد در فروع فقهي و اختلاف آرا؛ خود راهي براي تقريب بين مذاهب به شمار آيد؛ نه اين كه هر مذهبي با اصرار بر حق بودن خود، زمينه تكفير و تضييق مذاهب ديگر و در نتيجه تفرقه بين مذاهب را فراهم آورد.

مقدمه
 

سپاس خداوند جهانيان را و درود و سلام بر سرور ما محمد سرور اولين و آخرين. يكي از رحمت‏هاي خداوند متعال اين است كه از فرزندان اين امت چراغ‏هاي هدايت و كشتي‏هاي نجات قرار داد تا راهنماي امت به خير و راه رستگاري باشند، قرآن را تفسير كنند، سنت را برايشان تشريح نمايند و احكام شرعي را برايشان از آيات قرآني و احاديث شريف استنباط نمايند. از اين راه مكاتب فقهي به وجود آمد و مذاهب اسلامي متعدد گرديد كه هر مذهبي براي خود برنامه‏اي و هر مكتبي و هر مجتهدي روشي دارد. ولي همگان متفق‏اند كه منظور و هدف يكي است و آن تلاش براي دسترسي به حكم ارجح و ارائه آن به مسلمانان براي اجراي شريعت خدا و اجراي احكام او است. قانون‏گذار يكي است و او خداي سبحان و متعال است، منبع يكي است و آن وحي (قرآن و سنت) است و تبليغ كننده يكي است و او پيامبر اسلام محمد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله است. امام بصيري چه نيكو گفته است:
غرفا من البحر او رشفاً من الديم و كلهم من رسول الله ملتمس
همگي از رسول الله ملتمس‏اند، براي رفع عطش از آب دريا يا از آب باران مي‏نوشند.
اين اجتهاد شرعي و آن مدارس فقهي با برنامه‏ها و ديدگاه‏هاي متفاوت، براي ما ثروت فقهي رسا و بزرگي به ميراث گذاشته‏اند كه امت مسلمان مي‏تواند به آن افتخار نمايد و علماي خود را گرامي بدارد. از اين رو بايد از آن، راهي براي نزديكي به يكديگر قرار دهيم چنان كه در شكل‏گيري خود، اصل همين مطلب بوده است و نه برخوردي كه برخي از پيروان نادان مذاهب دنبال ترسيم آن‏اند تا اجتهاد فقهي را به منبع نيرويي براي امت و ميدان افتخاري براي فرزندان خود تبديل نمايند. دسترسي به چنين هدفي تنها با درك اين حقيقت از سوي همه پيروان مذاهب و مكاتب فقهي ممكن است كه اجتهاد فقهي دروازه‏اي از دروازه‏هاي وحدت اسلامي است و نه روزنه‏اي از روزنه‏هاي تفرقه و پراكندگي.
با توجه به داده‏هايي كه اشاره كردم اين موضوع را زير عنوان «اجتهاد فقهي و تقريب مذاهب اسلامي» انتخاب نموده و آن را در چهار محور زير بحث و بررسي مي‏كنم:
الف ـ ماهيت اجتهاد فقهي و اهميت آن
ب ـ وحي الهي و انديشه بشري
ج ـ رابطه موجود ميان پيروان مذاهب فقهي
د ـ اجتهاد فقهي راهي براي تقريب و نه ابزاري براي برخورد
اميد زيادي دارم كه بتوانم اين موضوع را ارائه كنم و با توجه به اهميت شرعي كه دارد آن را مورد بررسي قرار دهم. هدف ما رضاي خداوند است.

الف ـ ماهيت اجتهاد فقهي و اهميت آن
 

علماي اصول مي‏گويند: اجتهاد به معناي تلاش و بررسي ممكن براي دسترسي به احكام شرعي است از راه استنباط از يك دليل مفصل از ادله شرعي (ابوزهره، 1377: 356؛ خلاف، 1408: 222 و زيدان، 1405: 401).
چنان‏چه اجتهاد به معناي تلاش براي شناخت حكم خداوند متعال در يك امر طبق ضوابط و اصولي باشد كه علماي امت آن را مشخص كرده‏اند، شايسته است كه توشه هر مسلمان و دوست او در تعامل او با خداوند متعال، از راه اجراي واجبات و پرهيز از محرمات او باشد.
ولي با توجه به اختلاف‏ها و توان‏هاي فكري و روش‏هاي درك استنباطي كه ميان بشر وجود دارد و با در نظر گرفتن تفاوت‏هاي آنها در توجه به مشاغل دنيوي كه مانع مي‏شود همگي اين وظيفه را يكسان و به نحو احسن انجام دهند، يكي از رحمت‏هاي خدا به بندگان خود اين بود كه به آنها اجازه داد تا از كساني كه توان انجام چنين كاري دارند پيروي نمايند. خداوند متعال در قرآن كريم مي‏فرمايد: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (نحل: 43)؛ چنان‏چه نمي‏دانيد از دانايان سوءال كنيد». بدين ترتيب اجتهاد براي مردم يك واجب كفايي گرديد، بدين معنا كه اگر كساني توان انجام اين كار را به اندازه‏اي داشته باشد كه نياز مردم در بصيرت به احكام دين خود رفع گردد، در آن صورت مسوءليت اين واجب اجتهادي از ديگران برطرف خواهد شد. چنان چه اجتهاد براي هر زمان و مكاني براي شناختن شريعت خداوند متعال و پيروي از كتاب و سنت باشد كه خداوند متعال آن دو را به عنوان دو منبع اساسي براي قانون‏گذاري قرار داده است، زمان ما از هر زمان ديگري به چنين چيزي نيازمندتر خواهد بود و اين نياز مربوط به مسائل بزرگ و رويدادهاي تازه‏اي است كه آيات قرآني يا حديث نبوي به آن اشاره‏اي نكرده است. اين مسئله به برنامه‏اي جديد جهت استنباط احكام فقهي از قرآن سنت و حل و فصل مسائل مستحدثه نياز خواهد داشت.
با توجه به مسائل ياد شده، وجود گروهي از علما و مجتهدان در هر زمان لازم است، چون هر زماني مسائل تازه خود را دارد كه در گذشته وجود نداشته است و مسلمانان نياز دارند تا حكم خداوند را نسبت به آن مسائل بدانند و راه دسترسي به چنين احكامي‏همان اجتهاد و استنباط آنها و به كارگيري انديشه است. از اين رو اگر زماني مجتهداني نباشند كه توجه و تلاش خود را معطوف احكام شريعت و جزئيات آن نمايند، در آن صورت همه مسلمانان در معصيت تقصير در اين مهم گرفتار خواهند شد و اين معصيت تنها با حضور اين گروه از علما در صحنه كه داراي توان اجتهاد در استنباط احكام از منابع باشند، از دوش آنها برداشته خواهد شد.
با آن كه جهاد در راه خدا مهم‏ترين فريضه خداوند بر بندگانش باشد و آنها را به انجام آن ملزم نموده و عالي‏ترين جايگاه اين دين است، خداوند متعال به تني چند از مردم اجازه داده است تا از رفتن به جهاد جهت تفقه در دين كه استنباط احكام دين از متون كتاب يعني قرآن و سنت پيامبر است، خودرداري نمايند. خداوند متعال مي‏گويد: «وَ ما كانَ الْمُوءْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ (توبه: 122)؛ شايسته نيست همه موءمنان رهسپار جنگ شوند كه اگر نفري چند از آنها در دين تفقّه نكنند از اين مهم باز مي‏مانند». شكي نيست كه اين مسئله واضح‏ترين دليل بر اين مطلب است كه اجتهاد و فهم احكام ديني همچون جهاد بر مسلمانان واجب است ولي جنبه كفايي دارد؛ بدين معنا كه كافي است كه تني چند از مردم به آن اقدام كنند تا مرجعي كافي براي عموم مردم براي حل پاسخ‏گويي به مسائل فقهيشان شوند.
اما موضوع اجتهاد، متن قرآن يا سنت پيامبر است و به آن مربوط بوده و تابع و در جست‏وجوي آن است، چون اجتهاد در يك مسئله از مسائل دين به معناي روشن شدن ميزان صحت و اثبات متن مورد نظر يا آشكار نمودن معني و دلالت‏هاي آن است كه در حالت دوم ميزان عام يا خاص بودن متن، اطلاق يا تقييد و ميزان قرار گرفتن در معرض تأويل و علت حكم، مد نظر قرار مي‏گيرد.
شافعي رحمه‏الله در اين باره مي‏گويد: «هيچ كس به هيچ نحو حق ندارد درباره حلال و يا حرام بودن چيزي سخن بگويد مگر از روي دانايي كه برخاسته از كتاب خداوند يعني قرآن يا سنت پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله يا اجماع و يا قياس باشد» (الشافعي، 1358: 39) و معلوم است كه هر يك از اجماع و قياس، اثري از آثار متن مي‏باشند و تكيه‏گاهشان و استواريشان به متن خواهد بود.
از اين رو براي انديشه بشري جايز نيست كه فراتر از مرز متن و مدلول‏هاي آن از راه اجتهاد پيش برود، چون در صورت تخطي حكم شريعت ابطال و به قدسيت آن تجاوز خواهد شد. شاطبي اين حقيقت را با دقت ماهرانه‏اي توضيح داده است. وي تأكيد مي‏كند كه براي عقل بشر جايز نيست فراتر از وحي و متن پيش برود، و اگر چنين چيزي براي عقل جايز بود در آن صورت مي‏توانست از مأخذ نقل يعني متن را تخطي نمايد و ابطال شريعت با عقل جايز مي‏شد كه چنين چيزي محال است.
توضيح اين كه شريعت عبارت است از محدود كردن مكلفان با نقلي كه از خدا و رسول او به ما رسيده و مرزي از كرده‏ها و گفته‏ها و اعتقادهاي آنها را تعيين كرده‏است و چنان‏چه جايز باشد كه عقل از يكي از آن مرزها تخطي كند و آن را ناديده بگيرد در آن صورت مي‏تواند همه مرزها را ناديده بگيرد، چون آن چيزي كه براي يك مسئله ثابت شود براي ديگر مسائل نيز ثابت مي‏شود... و چنين چيزي را هيچ‏كس جايز نمي‏داند (شاطبي، بي‏تا: 1/88). در همين راستا شيخ خضري بيك ياد آور شده‏است كه مجتهد بايد توان استنباط علت‏هاي احكام از متون خاص و عام را داشته باشد و بايد اصول كلي را كه شرع اسلامي بر آن استوار گرديده‏است بداند تا براي او همچون شاهدان عدل نسبت به آن‏چه از علت‏ها در وقايع جزئي استنباط مي‏نمايد باشند (الخضري بيك، 1405: 368).
بي ترديد تاكنون هيچ يك از مجتهدان امت اسلامي از جمله علماي گذشته، مطلبي بر خلاف متن كتاب خدا و سنت پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله نگفته‏اند و آنها بيش از ديگران نسبت به‏اين مطلب بر حذر مي‏باشند. حتي در استنباط احكام الهي، با هم به طور عمد اختلاف نمي‏ورزند تا جايي كه در صورت بروز اختلاف نظر، يكي از آنها نظر خود را براي موافقت با نظر ديگري يا در احترام به نظر مخالف، ناديده مي‏گيرد. از اين رو اگر گذشتگان امت و همه پيشوايان اسلامي‏در راه رسيدن به حق و تحقق مقاصد شرع اسلامي با هم اختلاف روش داشته‏اند، اين اختلاف ناشي از درك و فهم كتاب و سنت بوده كه خداوند به آنها داده بود؛ به ويژه در بخش‏هايي كه احتمال اختلاف در مسائل اجتهاد و استدلال در آن وجود داشته، و اين اختلاف آنها به منظور مخالفت با يكديگر و يا تخطئه يكديگر نبوده است. از اين رو اختلاف ناشي از فهم و مستند به ضوابط مربوط به جست‏وجوي حقيقت يا عدم تعمد مخالفت، هيچ‏گاه به نزاع ميان آنها يا ايجاد شكاف در وحدت مسلمانان منجر نمي‏شده است.
بدين ترتيب اهميت اجتهاد در زندگي امت روشن مي‏شود و به عنوان يك حركت هميشگي است كه مسلمانان را به احكام شرعي مربوط به رويدادها و مسائل جديد در زندگيشان رهنمون مي‏باشد، به گونه‏اي كه فقه اسلامي‏به انجماد نخواهد رسيد و به رويدادهاي معاصر اكتفا نخواهد كرد بلكه نقش پيشتاز خود را در ارائه فرمول‏هاي فقهي شرعي براي نيازهاي زندگي مردم خود ايفا مي‏نمايد.

ب ـ وحي الهي و انديشه بشري
 

متلازم بودن وحي الهي با انديشه بشري در زمينه قانون‏گذاري اسلامي مجموعه‏اي از مسائل را براي ما مطرح مي‏نمايد كه بايد به آن توجه نمود و به سوءال‏هايي كه در اين زمينه مطرح مي‏شود پاسخ داد.
اين مسائل و سوءال‏ها به قرار زيرند:
آيا انديشه بشر (اجتهاد) مي‏تواند جايگاه وحي الهي را در قانون‏گذاري اسلامي داشته باشد يا اين‏كه جايگاه ديگري دارد؟
دقيق‏تر بگوييم آيا انديشه بشر همان قدسيت‏و عصمتي را دارد كه‏اسلام براي وحي الهي قائل‏است؟
و چنان چه وحي الهي مقدس و معصوم آن را انكار يا رد كرد، انديشه بشر در اين ضوابط و مفاهيم چه جايگاهي خواهد داشت؟
براي پاسخ به اين سوءال‏ها و يافتن نظر اسلام در اين باره ابتدا بايد مفهوم وحي الهي و انديشه بشري و دليل‏هاي هر يك از آنها و زمينه‏هاي قانون‏گذاري را كه هر يك از اين دو طرف فراهم مي‏نمايد مشخص نماييم. از اين رو مي‏گوييم:
وحي عبارت است از اعلام خداوند متعال داير بر اختيار يكي از بندگان خود به عنوان پيامبري از جانب خود كه همه علوم و معارف مربوط به خداوند و هستي و بشر را با روش محرمانه‏اي كه براي بشر معمول نيست، به وي منتقل مي‏نمايد (البدري، 1404: 50).
اما جايگاه وحي در قانون‏گذاري اسلامي آن است كه ايمان به وحي ضرورت دين است و انكار يا رد آن جايز نيست. در انواع علم و معرفت و هدايتي كه پيامبر از راه وحي دريافت مي‏نمايد، شك و ترديد جايز نيست، چون از جمله موادي است كه خداوند به بندگان خود دستور داده است به آن ايمان آورند.
بنابراين، اين قانون‏گذاري، قانون‏گذاري مقدسي است كه از خطا و اشتباه مصونيت دارد و ناديده گرفتن يا انكار آن جايز نيست و فكر و انديشه در آن راهي ندارد. از اين رو اين قاعده فقهي در اين زمينه وجود دارد كه: «لا مساغ للاجتهاد في مورد النص» (المجددي، 1407: 108، قاعده 260) بدين معنا كه دليلي در مورد متن و در مسائل قطعي، دليلي بر اجتهاد وجود ندارد (شوكاني، 1412: 418) و بر مسلمان‏ها واجب است كه به طور قطعي و بدون ترديد و ابراز نظر يا اجتهاد به هر آن چه از راه وحي به پيامبر رسيده است ايمان آورند. قرآن كريم در چندين آيه به‏اين مطلب اشاره مي‏نمايد از جمله: «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُري وَ مَنْ حَوْلَها وَ تُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لا رَيْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ؛ و نيز يك قرآن به زبان عربي به تو وحي كرده‏ايم تا شهر مكه و اطراف آن را به وسيله آن به روز رستاخيز كه شكي در آن نيست هشدار دهي كه در آن يك گروه از آنها در بهشت و گروه ديگر در جهنم خواند بود».
نيز اين گفته خداوند متعال: «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لاَ الإِْيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلي صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (شوري: 52)؛ و هم‏چنين روحي از امر ما به تو وحي كرده‏ايم تو پيش از اين نه مي‏دانستي كتاب چيست و نه مي‏دانستي ايمان چيست. ولي ما آن را نوري قرار داده‏ايم كه با آن بندگاني كه مأمور مي‏داريم هدايت كنيم و تو مردم را به راه راست راهنمايي مي‏كني».
يا اين گفته خداوند متعال: «وَ ما كانَ لِمُوءْمِنٍ وَ لا مُوءْمِنَةٍ إِذا قَضَي اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ (الاحزاب: 36)؛ هيچ مرد و زن موءمني را چنان چه خداوند و پيامبر او آنها را به كاري فرمان دهند، اختياري نيست». بنابراين وحي الزام آور به كتاب خدا و سنت پيامبر در ميان ديگر منابع قانون‏گذاري اسلامي محدود مي‏شود.
اما انديشه بشر آن شرح‏ها و تفسيرهايي كه در صدد است مسائلي از وحي الهي را بر مبناي ضوابط اجتهادي مشخص براي ما بيان كند و بسياري از مكاتب و مذاهب فقهي گوناگون را براي ما به ارمغان آورد.
آنها همه دستاوردهاي انديشه مسلمانان را از زمان بعثت پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله تا به امروز در زمينه‏هاي معارف مربوط به خداوند متعال و هستي و انسان در بر دارند و اجتهادهاي عقل بشر، تفسير آن معارف عمومي را در چارچوب اصول عقيده و شريعت و رفتار و انديشه بشري و وحي الهي نشان مي‏دهد، بي آن كه خط فاصلي ميان اصول ثابت اسلامي‏كه كتاب و سنت است و انديشه به دست آمده از آن و از تفسيرها و اجتهادهايي كه مربوط به آن است، وجود داشته باشد.
آري بايد خاستگاه انديشه اسلامي‏كه منظور ما است ضوابط اسلام باشد، با وجود اين موضع‏هاي اجتهادي علما و انديشمندان اسلام آن را تشكيل مي‏دهد. از اين رو كساني كه به‏اين بخش توجه دارند بايد جدايي تعيين كننده موجود ميان او و پايه‏هاي ثابتي را كه برخاسته از وحي الهي يعني كتاب و سنت است، درك نمايند.

1ـ حجت بودن انديشه
 

حجيت انديشه بشري و دلايلي كه بر آن استوار است عبارت‏اند از:
1ـ1ـ انديشيدن در قرآن كريم
از آن جايي كه انديشه مهم‏ترين مظهر وجود انسان است و آن را خداوند متعال به منظور تمايز او از جهان حيوان آفريده است، او را جانشين خود در زمين قرار داد و امانت بزرگ را به او واگذار نمود تا مسئوليت خود را از راه انديشه تحقق بخشد. خداوند متعال در اين باره مي‏فرمايد: «إِنّا عَرَضْنَا الأَْمانَةَ عَلَي السَّماواتِ وَ الأَْرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الإِْنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً (احزاب: 72)؛ ما امانت را بر آسمان‏ها و زمين و كوه‏ها پيشنهاد كرديم. آنها از پذيرش آن سرباز زدند و انسان آن را بر دوش گرفت. انسان ستمكاري بود غرق در ناداني».
بنابراين انديشيدن، فطرت خدا در آفرينش او است و اسلام كه دين فطرت است انديشيدن را رد نمي‏كند بلكه خواهان اعمال آن و عدم تعطيلي نيروي آن و فراهم كردن زمينه گسترده براي آن است.
چيزي كه اين مسئله را تأييد مي‏كند اين است كه هيچ كتاب آسماني يا غير آسماني همچون قرآن وجود ندارد كه دعوت به انديشيدن بنمايد و از انسان خواسته باشد تا عقل خود را به كار گيرد و از نيروي انديشه خود بهره بگيرد و او را به اعمال آن تشويق كرده باشد. بسياري از آيات قرآني خواهان تفكر عميق در نشانه‏هاي اين هستي و زندگي و انسان است (عبدالحميد، بي‏تا: 1)، از جمله‏اين گفته خداوند: «إِنَّ فِي ذلِكَ لآَياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (رعد: 4)؛ در آن نشانه‏هايي است براي مردمي‏كه بينديشند» و اين گفته خداوند: «وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الأَْرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النّارِ (آل عمران: 191)؛ در آفرينش آسمان‏ها و زمين مي‏انديشند و مي‏گويند پروردگارا اين‏ها را باطل نيافريده‏اي. تو از هر گونه عيب و نقص پاك و منزهي ما را از گرفتار شدن به عذاب آتش دوزخ در امان دار».
يا اين گفته خداوند: «أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَي الإِْبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ وَ إِلَي السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَتْ وَ إِلَي الْجِبالِ كَيْفَ نُصِبَتْ وَ إِلَي الأَْرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ (الغاشيه: 17ـ21)؛ آيا نمي‏بينند كه شتر چگونه آفريده شد و آسمان‏ها چگونه بر افراشته شد و كوه‏ها چگونه نصب گرديده و زمين به چه سان هموار شده. آنها را بياد بياور چرا كه تو ياد آورنده‏اي» و اين گفته خداوند متعال: «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلي قُلُوبٍ أَقْفالُها» (محمد: 24). همه اين آيه‏هاي قرآني و بسياري ديگر، دعوت صريح قرآن كريم از بشر است براي انديشيدن و بررسي پديده‏هاي هستي و تفكر در نشانه‏هاي اين دين جهت رسيدن به هدفي كه خداوند متعال با ارسال پيامبران و وارد آوردن شريعت‏ها بر آنان در نظر داشته است. در عين حال اقرار و تأكيد بر صحت جنبش فكر بشر دارد تا زماني كه بيرون از ضوابط وحي و هدايت‏هاي او نباشد.
2ـ1ـ انديشيدن در سنت پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله
با نگاه به آن چه در سنت از رسول اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله رسيده است، درمي‏يابيم كه سمت و سوي قرآن در دعوت به انديشيدن و تفكر، زندگي عملي است. طي آن اصحاب خود ـ رضوان الله عليهم ـ و سپس آنها مسلمانان را به به كارگيري عقل و تفكر در امور زندگي تشويق نموده‏اند، بي‏آن كه ميان زمينه‏هاي قانون‏گذاري كه محدود به وحي است و ديگر زمينه‏هايي كه انديشه بشر حق تصرف و حركت در آن را دارد، آميختگي ايجاد شود.
واضح‏ترين چيزي كه در اين زمينه وارد گرديد اين است كه صحابه ـ رضوان الله عليهم ـ از رسول خدا پرسيدند كه فرمان‏هاي او به آنها آيا جزء وحي است يا نظر شخصي اوست؟ پيامبر به آنها پاسخ داد كه اينها اجتهاد و نظر و انديشه او است در نتيجه آنها هم نظرهاي خود را به وي ارائه كردند و با او به انديشيدن پرداختند.
از جمله مسائلي كه در اين خصوص روي داد مشاوره حضرت با اصحاب خود اندكي پيش از نبرد بدر و پياده شدن رأي حباب بن منذر بود كه گفت: «يا رسول الله أرأيت هذا المنزل أ هو منزل انزلك الله، ليس لنا أن نتقدم ولا نتأخر عنه ام هو الرأي والحرب والمكيدة؟ قال بل هو الرأي والحرب¨ والمكيدة؟ قال: يا رسول الله فأن هذا ليس بمنزل فانهض بالناس حتي نأتي ادني ماء من القوم فننزله ثم نغور ما وراءه؛ اي رسول خدا اين منزل را كه ديده‏ايد آيا منزلي است كه خداوند تو را به آن فرود آورده و ما حق پيش رفتن و يا عقب رفتن از آن را نداريم يا اين كه اين نظر و جنگ و مكر است؟ پيامبر پاسخ دادند اين نظر و جنگ و كيد است. سپس به پيامبر گفت اين‏جا محل فرود آمدن نيست مردم را به حركت در آور تا به نزديك‏ترين مكاني كه به آب نزديك باشد برويم و پس از آن به ماوراي آن پيش مي‏رويم».
پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله از اين بحث خشنود شد و به او گفت: «تو به رأي اشاره داشتي» (البوطي، بي‏تا:169).
پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله مسئله انديشه و اجتهاد و اظهار نظر را به جنگ يا به بخش‏هاي مادي محدود نكرد بلكه صحابه خود را به اجتهاد و انديشيدن حتي در امور مربوط به عبادت با اين شرط كه بيرون از حيطه وحي نباشد، تشويق نمود. از جمله وادار كردن صحابه به اجتهاد در اقامه نماز عصر يا به تأخير انداختن اقامه آن به هنگام رسيدن به سرزمين‏هاي قريظه بود؛ هنگامي كه به آنها گفت: «من كان سامعاً مطيعاً فلايصلين العصر الي في بني قريضة (السجستاني، بي‏تا: 3/303 و الشيباني، بي‏تا: 4/66)؛ كسي كه مي‏شنود و اطاعت مي‏نمايد نماز عصر را فقط در محله بني قريظه اقامه نمايد».
معاذ بن جبل نيز مي‏گويد هنگامي كه رسول اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله او را به عنوان قاضي به يمن اعزام كرد حضرت از او سوءال كرد چنان چه قضاوتي براي تو پيش بيايد چگونه قضاوت خواهي‏كرد؟ وي در پاسخ گفت: قضاوت من با كتاب خدا خواهد بود. پيامبر گفت: اگر پيدا نكردي؟ گفت: با سنت رسول خدا. گفت اگر موضوع را در كتاب و در سنت رسول‏الله پيدا نكردي؟ گفت با اجتهاد خودم قضاوت خواهم كرد و كوتاه نمي‏آيم. آن‏گاه رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله دست بر سينه او زد و گفت: «الحمدلله الذي وفق رسول رسول الله لما يرضي رسول الله (همان)؛ خدا را شكر مي‏كنم كه رسول رسول خدا را به چيزي كه رسول خدا را راضي مي‏كند موفّق كرده است».
اين متون و نظاير آن از سنّت پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله توجه حضرت به تفكر و اجتهاد و به كارگيري رأي را نشان مي‏دهد با اين شرط كه در دايره وحي الهي باشد و از آن بيرون نرود و اين مسئله نشان دهنده حجيت انديشه بشر از نظر اسلامي‏است.
3ـ1ـ فقها و انديشه بشري
علما و فقهاي امت از صحابه و تابعين و پيشوايان مجتهد، حقيقت انديشه بشري و جايگاه آن را درك كرده‏اند، به طوري كه اجتهاد و تفكر و به كارگيري نظر خود با رعايت شرع را اصلي از اصول شريعت قرار داده و براي آن از روش‏هاي زيادي همچون قياس و استحسان و تحقيق مصالح و سد ذرائع و رفع ضرر و ديگر وجوه اجتهادي كه با ضوابط وحي منافات ندارد، استفاده نموده‏اند. علماي اسلام در استفاده از اجتهاد و تفكر، تقريبا به مرز اجماع رسيده‏اند. امام شافعي مي‏گويد: خداوند متعال به بندگان خود عقل‏هايي داده است كه با آن تفاوت‏ها را دريابند و آنها را به راه حق از نظر متن و دلالت هدايت نموده است (الشافعي، بي‏تا: 501). ابن حزم در بحث خود درباره حجيت عقل و در پاسخ به كساني كه اعمال آن را باطل دانسته‏اند مي‏گويد: «ما نمي‏گوييم هر معتقد به مذهبي در اعتقاد خود بر حق است يا هر استدلالي براي هر مذهبي پذيرفتني است. ولي معتقديم بعضي استدلال‏ها چنان چه به‏گونه مطلق مرتب باشد منجر به مذهب صحيحي مي‏شود همان گونه كه آن را بيان كرده‏ايم و حكم آن را گفته‏ايم... استدلال چنان چه بر خلاف روش استدلال صحيح باشد مي‏تواند به مذهب فاسدي منجر شود.» (اندلسي، 1404: 1/17). اما ابن تيميه كساني را كه بر دلايل عقلي به طور مطلق اشكال مي‏گيرند تخطئه مي‏كند، چون آنها گمان مي‏كنند كه دلايل عقلي همان گفته‏هاي نو برخي از سخن‏وران و فلاسفه است (عبدالحميد، بي‏تا: 13).
بنابراين، اين راهنمايي‏هاي فقيهان نشان‏دهنده وجود تفاوت ميان انديشه بشري غير پايبند به دستور كتاب و سنت و ميان انديشه بشري پايبند به آن متون الهي و نبوي است. پس آن‏چه مطابق كتاب و سنت باشد، اجتهاد پذيرفته شده است و شك و ترديدي نسبت به آن وجود ندارد و آن چه بيرون از دستور كتاب و سنت باشد از نظر شرعي اجتهادي مردود است كه نمي‏توان روي آن حساب كرد. لازم است در اين زمينه بررسي كوتاهي در قانون‏گذاري اسلامي‏انجام دهيم تا از دستاوردهاي انديشه اسلامي در اين زمينه آگاهي يابيم.
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت : sm1372