خدا


 






 
شبی مجنون نمازش راشکست / بی وضو در کوچه ی لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود / فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او / پر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یارب از چه خارم کرده ای / بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای / وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی / دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق ، دل خونم مکن / من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم / این تو و لیلای تو ... من نیستم
گفت: ای دیوانه لیلایت منم / در رگ پیدا و پنهانت منم
سال ها با جور لیلا ساختی / من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم / صد قمار عشق یک جا باختم
کردمت آواره ی صحرا نشد / گفتم عاقل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یاربت / غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی / دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر می زنی / در حریم خانه ام در می زنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود / درس عشقش بی قرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم / صد چو لیلا کشته در راهت کنم
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت :leila0033