مقايسه تطبيقي برخي مباني نظامهاي فلسفي(سينوي، رشدي و صدرايي) (10)


 

نويسنده:سعيد رحيميان




 

وجود منبسط و خصوصيت آن
 

وجود در نزد عرفا به سه مرتبه منقسم ميگردد:[25]
1. وجود صرف كه وجودش نه متعلق بـغير است و نه مقيّد بـقيدي (يعني نه حيثيتِ تقييديه دارد و نه حيثيت تعليليه) و اين همان است كه عرفا هويت غيبيه و ذات احديّت نامند.
2. وجود متعلّق بـغير و محدود و مقيد بـحدّ و قيد خاص و مقرون بـماهيت مخصوص نزد عقول و نفوس و اجسام.
3. وجود متعلّق به غير، اما غير مقيد بـقيد خاصي از قيود ماهوي و حدود مخصوص اين وجود بر همه اعيان و مقيّدات، منبسط و بر همه، گسترده است. البته عموم و شمولش بنحو شمول كلي بر جزئيات نيست[26] تا مبهم باشد و در تشخّص محتاج آنها گردد؛ بلكه نوعي سريان خاص است كه وجهش را عارفان درك ميكنند. ]سريان مجهول الكُنه و همين امر مي‌رساند كه منشأ اصلي اعتقاد بـوجود منبسط شهود عرفاني و وجداني است[ اين مرتبه كه با همه مراتب ماسوي معيّت دارد مقيد بـقيدي خاص نيست با حادث، حادث است و با قديم، قديم؛ بامجرّد، مجرد است و با مادي، مادي؛ با اينهمه حقيقتي متعالي نيز دارد كه برتر از همه تعيّنات است بدينسان موصوف به ‌اوصاف تنزيهي و تشبيهي است.[27]

برهان مطلب
 

پس بناچار آنچه كه گذشت تنها يك موجود آنهم اشرف موجودات است كه ميتواند با ذات بسيط احدي واجب مسانخت و مناسبت داشته باشد. حال در تعيين اين موجود اشرف اختلاف رخ داده و ريشه آن هم اين مسئله است كه آيا اشرف از عقل (موجودي كه ذاتاً و فعلاً مجرد است) ميتوان موجودي را در بين ماسوي اللّه يافت يا نه؟
از آنجا كه عرفا و نيز صدرالمتألهين (عقلاً يا شهوداً) به امكان وجود منبسط در ساحتي اشرف از عقل و ديگر مقيّدات اعتقاد دارند، طبعاً بحسب قاعده امكان اشرف بـوقوع آن نيز معتقدند و آن را صادر اول ميدانند[28] ؛ چرا كه موجود بلاماهيت كه بـهيچ قيدي مقيد نباشد و بتواند با همه مقيّدات معيّت داشته باشد (هرچند حيث تعليلي نيز داشته و متعلق و وابسته به حق باشد) اشرف از ديگر مقيّدات خواهد بود.
به نظر صدرالمتألهين اعتقاد به اين وجود منبسط و درك كيفيت اندراجِ كثرت در وحدت و استعمال وحدت بر كثرات و نيز فهم وحدت فيض و كثرت مستفيض محتاج دركي دقيق و فهمي صافي از وجود و مراتب آن با قلبي مشاهد و مكاشف است. اما كسانيكه بدين قول نگرويده‌اند در تصوير چنين وجودي و امكان تعرّي يك موجود از جميع تعيّنات و همه حدود و ماهيات، شكّ نموده و آن را شبيه بـقول بـكلّي طبيعي در خارج محسوب داشته‌اند.[29]
آنچه در اينجا ميتوان گفت آن است كه همگان متفقند كه اوّلين فعل و اثر صادر از حقّ موجودي است كه از جميع حدود عدميّه، مبرّا و منزّه باشد، مگر آن حدّي كه لازمه مجعوليّت است چه معلول بالذات در رتبه علّت بالذات واقع نخواهد شد و تكافو در رتبه، منافات با اصل مسلّم عليت و معلوليت دارد[30] . از اينرو اگر حدّي را كه لازمه
مجعوليت ومعلوليت است عبارت بدانيم از «داراي ماهيت خاص بودن» طبعاً صادر اول را «عقل» و اگر آن حدّ را «صرف تعلّق و وابستگي داشتن» هر چند با خلوّ از قيود و حدود محسوب شود آن‌ را «وجود منبسط» خواهند دانست.
تكميل: صدرالمتألهين در آثار خود گاه صادر اول را عقل دانسته و گاه وجود منبسط. اما در مباحث
علت و معلول اسفار بين ايندو قول به اين عبارت جمع نموده است:
«و قول الحكما: ان اول الصوادر هو العقل الاول بناء علي ان الواحد لايصدر عنه الّا الواحد كلامٌ جملي بالقياس‌الي الموجودات المتعينة المتباينة المتخالفة الآثار فالاولية هيهنا بالقياس الي ساير الصوادر المتبائنة الذوات و الوجودات و الّا فعند تحليل الذهن العقل الاول ينحلّ الي وجود مطلق و ماهية خاصةوجهة نقص وامكان حكمنابان‌اول ما ينشاء هو الوجود المطلق المنبسط و يلزمه بحسب كل مرتبة ماهيةخاصة وتنزل خاص يلحقه امكان خاص».[31]
مفاد اين كلام آن است كه اوّليّت عقل اول نسبت به ساير ماسوي اللّه اوّليتي نسبي است نه مطلق يعني نسبت به موجودات متعيّن داراي ماهيات خاصه، نخستين صادر و رأس سلسله، عقل اول است اما مقام اوّليتِ مطلق را وجود منبسط حائز است چرا كه اطلاق، همواره مقدّم بر تقييد و اشرف از آن است و آنچه سراسر سلسله وجود (از رأس تا ريشه آن) را فرا گرفته و با همه معيّت دارد قطعاً اشرف از يكي از تعيّنات خود ميباشد و مؤيد اين مطلب آن است كه عقل خود در تحليل ذهني به دو حيث وجود و ماهيت منحل ميگردد و هر چند اين تحليل، ذهني است اما ريشه در خارج داشته و منشأ انتزاع واقعي دارد بدينسان كه منشأ انتزاعِ ماهيت، حدّ وجودي است و منشأ انتزاعِ وجود، وجود منبسط عام و ساري در همه موجودات، وجودي كه موجودات اصالت و موجوديّت خود را وامدار همين يكتا وجود مفاض از واحد حقّ ميباشند.[32]

دو نكته
 

الف) نكته مهمي كه در خلال اين مباحث واضح ميگردد آن است كه ميزان تعداد وسائطي كه حكما براي رسيدن به عالم ماده و كثرات عرضي بـعرصه وجود قائل شدند، ارتباطي جوهري و اصيل با اصل مرام ايشان در توضيح نحوه پيدايش كثرت از وحدت ندارد بلكه امري است كه قابل تصحيح، تعديل يا تجديد نظر است و ميزان اصلي و كبراي كلّي در اين زمينه آن است كه بايد آنقدر وسائط و جهات تكثّري بوجود آيد كه وافي به پيدايش كثرات و تنوّعات موجود در عالم گردد[33] .
حال تطبيق اين اصل كلي را فلاسفه مشاء با استفاده از هيئت بطلميوسي كه آن را بـعنوان اصل موضوع از نجوم و طبيعيات قديم اخذ كرده بودند، انجام دادند وگرنه چنين مطلب ظنّي را نميتوان در رديف مطالب يقيني فلسفي قلمداد نمود بنابرين هسته اصلي نظريه فيض و افاضه با تكيه بر قاعده الواحد همان است كه از وجود واحد بسيط جز موجود يا عقل واحد صادر نخواهد شد عقلي كه متضمّن كثرت در ناحيه جهات ميباشد و پس از او نوبت به موجودات ديگر (عقول ـ نفوس و...) ميرسد كه با پيدايش هر يك ميزان كثراتي كه ممكن است متحقّق گردد مضاعف ميشود چنانكه پس از شيخ الرئيس، شيخ اشراق از مكتب اشراقيان سخن از عقول عشره يا مائه يا الف و... را از باب مثال دانسته و ميزان را نيز همان كه فوقاً بدان اشاره شد قرار داده است.[34] بنابرين بسياري از انتقادات غزالي، ابن‌رشد و پيروان متأخر آنان از مورّخان فلسفه غربي يا عرب زبان و مستشرقان ناوارد است چرا كه ايشان بخاطر پوسته نظريه، هسته اصلي و قديم و منطقي آن را نفي نموده‌اند و به مغالطه كُنه و وجه گرفتار آمده‌اند.
ب) آنچه تا بحال ذكر شد در مورد توضيح نحوه تكوين اولين كثرات محقّقه در عالم (كثرات طولي عقول و نفوس) بود اما در مورد كثرات عرضي عالم ماده، غالب حكما اين نحو كثرت را از ناحيه قوابل و استعدادات و موادّ دانسته‌اند اما حكيم صدرالمتألهين در آثار خود از جمله در سفر نفس اسفار اثبات نموده است كه تكثر از ناحيه جهات متكثره در فاعل (جهات وافي بـصدور كثرات فردي) نيز حاصل ميشود و عالم مثال و برزخ اين وظيفه را بـعهده دارد؛ چرا كه اين عالم هرچند مجرّد از ماده است ولي از مقدار و بعد تجردّ ندارد و بـخلاف عالم عقول كه هركدام نوع مجرّد تام و منحصر بـفرد ميباشند؛ در اين عوالم مثالي با آنكه از ابداعيّات بشمار ميروند تكثّر فردي موجود است[35] .

فهرست
 

الف) ابن رشد: عقايد و آراء او
 

1. تفسيرمابعدالطبيعه،3 جلد، ابن‌رشد، تصحيح مدرسين بوييژ، طبع بيروت دارالمشرق.
2. تهافت التهافت،1 جلد،ابن رشد، تصحيح مدرسين بوييژ، طبع بيروت دارالمشرق.
3. تهافت التهافت، 2 جلد، ابن رشد، تصحيح دكتر سليمان دنيا، طبع مصر دارالتعارف.
4. تلخيص مابعدالطبيعه، ابن رشد، تصحيح دكتر عثمان امين، طبع مصر، دارالتعارف.
5. جوامع التلخيص، ابن رشد، تصحيح دائرةالمعارف عثماني، طبع هند، حيدرآباد.
6. فصل المقال و الكشف، ابن رشد، طبع مصر.
7. ابن رشد، ارنست رنان، ترجمه دكتر عادل.
8. ابن رشد و النزعةالعقليه، محمد عاطف عراقي، طبع مصر دارالتعارف.
9. ابن رشد فيلسوف قرطبه، ماجد فخري، ترجمه هيئت مترجمان، مركز نشر دانشگاهي.
10. موسوعةالفلسفة، ج 1، عبدالرحمن بدوي، طبع مصر.
11. سير فلسفه در جهان اسلام، ماجد فخري، ترجمه هيئت مترجمان، مركز نشر دانشگاهي.
12. دائرة المعارف بزرگ اسلامي، هيئت مؤلفان، ماده ابن رشد، از دكتر شرف.
13. تاريخ فلسفه اسلامي، هانري كربن، ترجمه دكتر مبشري، اميركبير.
14. مطالعات تطبيقي در فلسفه اسلامي، سعيد شيخ، ترجمه مصطفي محقق داماد، خوارزمي.
15. تاريخ فلسفه در اسلام، ميان محمد شريف، ترجمه هيئت مترجمان، مركز نشر دانشگاهي.
16. مابعدالطبيعه (متافيزيك)!؟
17. رسائل الكندي الفلسفيه، الكندي، تصحيح دكتر عبدالهادي ابوريده، طبع مصر.

ب)ابن سينا: عقايد و آراء او
 

1. الهيات شفا، ابن‌سينا، تحقيق قنواتي ـ زايد، طبع مصر.
2. الانصاف(شرح مقالة اللام)، ابن‌سينا، تحقيق و تصحيح عبدالرحمن بدوي، طبع مصر.
3. شرح اثولوجيا، ابن سينا، تحقيق تصحيح عبدالرحمن بدوي، طبع مصر.
4. النجاة، ابن‌سينا، تصحيح محمد تقي دانشپژوه، دانشگاه تهران.
5. النجاة، ابنسينا، طبع مصر.
6. الاشارات (مع شرحها)، ابن‌سينا، تصحيح خاتمي، دفتر نشر كتاب.
7. المباحثات، ابن‌سينا، تصحيح بيدارفر، انتشارات بيدار.
8. التعليقات، ابن‌سينا، تحقيق و تصحيح عبدالرحمن بدوي، طبع مصر.
9. مجموعة رسائل ابن‌سينا، ابن سينا، جمع‌آوري محسن بيدارفر، انتشارات بيدار.
10. تلخيص المحصل، محقق طوسي، تصحيح عبدالله نوراني، دانشگاه مكگيل.
11. من افلاطون الي ابن‌سينا، جميل صليبا، طبع مصر.
12. نظر متفكران اسلامي درباره طبيعت، سيدحسين نصر، انتشارات خوارزمي.
13. متافيزيك، مهدي حائري يزدي، نهضت زنان مسلمان.
14. كاوشهاي عقل نظري، مهدي حائري يزدي، شركت سهامي انتشار.
15. مصارع المصارع، محقق طوسي، كتابخانه آيةالله مرعشي.

ج) صدرالمتألهين: عقايد و آراء او
 

1. الاسفار الاربعة، صدرالمتألهين، تصحيح اميني ـ اميد، انتشارات مصطفوي.
2. المشاعر، صدرالمتألهين، تصحيح هانري كربن، انتشارات طهوري.
3. الشواهد الربوبية، صدرالمتألهين، تصحيح سيد جلال‌الدين آشتياني، نشردانشگاهي.
4. المبدأ و المعاد، صدرالمتألهين، تصحيح سيد جلال‌الدين آشتياني، انجمن حكمت.
5. مجموعة رسائل ملاصدرا، صدرالمتألهين، انتشارات مصطفوي.
6. العرشيه، صدرالمتألهين، تصحيح غلامحسين آهني...(؟)
7 . شرح اصول كافي، صدرالمتألهين، طبع سنگي.
8 . اصول المعارف، فيض كاشاني، تصحيح سيد جلال الدين آشتياني، دفتر تبليغات اسلامي.
9 . اللمعات الالهية، ملامهدي نراقي، تصحيح سيدجلال الدين آشتياني، انجمن حكمت.
10. اساس‌التوحيد، ميرزامهدي آشتياني، با مقدمه منوچهر صدوقي، انتشارات مولي.
11. مصباح الانس، ابن حمزه فناري، فجر.
12. شرح منظومه سبزواري، تحقيق دكتر محقق، دانشگاه مكگيل.
13. نهاية الحكمة، علامه طباطبايي، تحقيق عبدالله نوراني، جامعه مدرسين.
14. شرح مقدمه فصوص قيصري، سيدجلال‌الدين آشتياني، دفتر تبليغات اسلامي.
15. مجموعه مقالات نقد تهافت غزالي، سيدجلال الدين آشتياني، مجله كيهان انديشه 18ـ.1
16. قواعد كلي در فلسفه اسلامي(ج2)، دكتر ابراهيمي ديناني، انجمن حكمت(1358).
17. تعليقه بر نهاية، محمد تقي مصباح يزدي، در راه حق.
18. بنياد حكمت سبزواري، توشيهيكو ايزوتسو، ترجمه دكتر مجتبوي، دانشگاه تهران.

پي نوشت ها :
 

[25]. ماخوذ از مشاعر ملاصدرا با شرح حكمى يزدى ص40 وص41 و ص174 نيز شرح اصول كافى (طبع سنگى) ص.283
[26]. در مورد فرق وجود منبسط با وجود انتزاعى ر.ك: شرح اصول كافى ص.283
[27]. در مورد وجود منبسط رجوع شود به مصباح الانس، ص30 و ص 70 شرح قيصرى ص6 ، رسائل ملاصدرا ص143 ، شرح منظومه ص105 در مورد اسامى صادر اول ر.ك: شرح مقدمه قيصرىآشتيانى ص.160
[28]. قونوى در اين مورد گويد: الحق سبحانه و تعالى من حيث وحدة وجوده لم يصدر عنه الاواحد... لكن ذلك الواحد عندنا هوالوجود العام المفاض على اعيان المكوّنات ... و هذا الوجود مشترك بينالقلم الاعلى الذى هو اول موجود المسمّى ايضاً بالعقل الاول و بين سائر الموجودات ... فذلك الواحد عند اهل النظر هو القلم الاعلى المسمى بالعقل الاول و عندنا الوجود العام المفاض على اعيانالمكوّنات ما سبق العلم بوجوده [فصوص و مصباح ص70] در واقع، عرفا امر صادر شده از حق تعالى را واحد دانسته و كثرات آن را تعيّنات اعتبارى ميدانند.
[29]. تعليقه بر نهايه، مصباح يزدى، ص46.
[30]. شرح مقدمه فصوص، ص160، استاد آشتيانى.
[31]. اسفار ج2، فصل29، مباحث علت و معلول مرحله ششم.
[32]. در اين زمينه برخى محققان بين اول ما خلق (عقل) و اولماصدر (وجود منبسط) تمايز قائل شده‌اند و از آنجا كه در معنى خلق، اندازه تعيين، تقدير و مقارنت با حدّ و حدود خاص و ماهيتى ويژهاخذ شده (بخلاف صدور) هر دو قول را تصحيح نموده‌اند(ر.ك: وحدت از ديدگاه عارف و حكيم استاد حسن‌زاده يازده رساله فارسى ص91 و 93) اما برخى ديگر از محققان ضمن ذكر جمع صدرالمتألهينو تقرير آن بـقرار زير بر آن انتقاد نموده‌اند، «عقل اولوجودِ اجمالىِ وجود منبسط و وجود منبسط تفصيل عقل اول است» و گفته‌اند كه «ولى حق آن است كه وجود منبسط در مقام ذات؛ و از آنجايى كهبا ذات مرتبط به حق است مقدّم بر عقل است و عقل تأخّر رُتبى از فيض مقدّس دارد و دليل اقتضا مينمايد كه اول صادر از حقّ بايد از جميع حدود عدمى مبرّا باشد، مگر آنحدّى كه لازمه معلوليت ومجعوليت است. از اينرو رُتبه فيض حق برمقام و مرتبه تعلّق بـماهيات تقدّم دارد». (شرح مقدمه فصوص،استاد آشتيانى، ص160 پاورقى) اما بـنظر مي‌رسد اگر كلام صدرالمتألهين را بـنحوى كه ذكرشد تفسير نماييم ظاهراً اشكال وارد نخواهد بود.
[33]. اين امر از جانب حكماى متأخر بـصراحت بيان شده از جمله ر.ك: اساس التوحيد، ميرزا مهدى آشتيانى (خاتمه كتاب)ـ نهاية الحكمة، علامه طباطبايى ـ نيز استاد جلال الدين آشتيانى درنقدتهافت غزالى، كيهان انديشه، شماره28 ، ص 53.
[34]. «الانوار القاهره و هى المجردات عن البرازخ و علايق‌ها اكثرمن عشرة و عشرين و مائة و مائتين» حكمة الاشراق، ص 139 ـ140.
[35]. در اين زمينه رجوع شود به، رساله نوريه در عالم مثال، بهاءالدين لاهيجى با تصحيح و شرح استاد سيدجلال‌الدين‌آشتيانى و نيز نقد تهافت غزالى از استاد آشتيانى، كيهان انديشه ش13، ص172.

منبع:www.mullasadra.org