رابطه دنيا و آخرت از ديدگاه مرحوم نراقى


 

نويسنده: محمد سبحانى‏نيا




 

پيشينه بحث
 

بحث تقابل يا عدم تقابل دنيا و آخرت و تقابل دين و دنيا و تقسيم امور به مقدس و عرفى يا دينى و دنيوى از ديرباز در كلام مسيحيت مطرح بوده است. اين بحث ابتدا در جهان مسيحيت مطرح شد و افرادى پس از رنسانس با انگيزه‏هاى مختلف براى محدود كردن قلمرو دين و جدايى دين از شئون دنيوى كه همان سكولاريزم است‏سخن گفته‏اند، سپس اين بحث‏به جوامع اسلامى كشيده شد و بعضى از روشنفكران مسلمان نيز به نوعى به تفكيك بين دو مقوله دنيا و آخرت قائل شده‏اند تا جايى كه هدف از بعثت پيامبران را جز دعوت به خدا و آخرت نمى‏دانند. (1) اين موضوع در حقيقت پذيرفتن دوگانگى بين دنيا و آخرت است.

معناى لغوى
 

واژه دنيا مؤنث ادنى است. اگر آن را از «دنى‏» و «دنائت‏» بگيريم به معناى پست‏تر و اگر از «دنو» بگيريم به معناى نزديك‏تر است و زندگى دنيا را دنيا مى‏گوييم يا از اين جهت كه نسبت‏به زندگى آخرت پست‏تر و ناچيزتر است‏يا از اين حيث كه اين زندگى از زندگى آخرت به ما نزديك‏تر است. (2)
جوهرى در صحاح گفته است: دنيا به علت نزديك بودنش دنيا ناميده شده. در قاموس و اقرب نيز دنيا به عنوان نقيض آخرت معرفى شده است. (3)
كلمه دنيا صد و پانزده بار در قرآن مجيد تكرار شده است و در تمام آن‏ها صفت زندگى كنونى است مگر در چهل مورد كه صفت آسمان و كنار بيابان آمده است. (4)

معناى دنيا و آخرت از ديدگاه مرحوم نراقى
 

مرحوم ملا احمد نراقى رحمه الله در مورد معناى دنيا و آخرت مى‏گويد:
«اما حقيقت دنيا در حق بندگان عبارت است از آن چه پيش از مردن از براى بنده در آن بهره و حظى و غرضى و لذتى مى‏باشد. آن دنيا است در حق او و از براى او دو نوع علاقه به آن چيز مى‏باشد. يكى علاقه دل كه دوستى آن است و ديگرى گرفتارى بدن كه مشغول شدن به اصلاح و تربيت آن است تا استيفاى حظ خود را از آن كند. و حقيقت دنيا در حق بندگان همان علاقه قلبيه و گرفتارى‏هاى بدنيه است و لذات نفسيه كه حاصل مى‏شود; نه آن اعيانى كه علاقه به آن‏ها دارد يا مشغول آن‏ها مى‏شود. و چنين ندانى كه هر چه بندگان را پيش از وفات رغبت و ميل به آن مى‏باشد كه دنيا در حق ايشان عبارت از آن است، همه اين‏ها مذموم و بد است‏» . (5)
ايشان در بخش ديگرى مى‏گويد:
«حقيقت دنيا چيزى است و در حق بندگان چيز ديگر. مذموم دنيا در حق بندگان آن است كه دل‏بستگى ايشان به اعيان مذكور و گرفتارى ايشان به آن‏ها و استيفاى لذات خود از آن‏ها باشد. و دانستى كه دنيا نيز به دو قسم است: يكى آن كه علاقه به آن و گرفتارى به اصلاح آن و التذاد از آن، به آن جهت‏بود كه وسيله آخرت باشد و به كار سراى جاويد بيايد و اين قسم نيز ممدوح و مستحسن است. و قسم ديگر آن قسمى است كه به زبان همه پيغمبران و ماموران و در همه ملل و اديان مذموم است، آن است كه علاقه و گرفتارى و التذاذ از آن نه از پى اصلاح امر آخرت باشد و در تهيه سفر عالم قدس به آن احتياجى نبوده باشد، مگر به مجرد خواهش نفس باشد. و هوا و هوس عبارت از همين لذات است كه خداوند رئوف بهشت را وعده فرموده است. هر كه خود را از آن باز دارد» . (6)
مرحوم ملا احمد نراقى براى نظريه خود به رواياتى تمسك كرده كه مردم را به كار و تلاش و فعاليت و كسب روزى توصيه نموده است: از امام سجاد عليه السلام نقل مى‏كند كه فرمود: «دنيا بر دو قسم است: دنيايى است كه قدر كفاف و ضرورت است و دنيايى كه ملعون است. و امام صادق عليه السلام فرموده‏اند: كسى كه سعى كند در تحصيل روزى عيال مثل كسى است كه در راه خدا جهاد نمايد و به درستى كه خدا دوست دارد سفر كردن و اختيار غربت را در طلب روزى و فرمود كه: از ما نيست كسى كه دنيا را به جهت آخرت ترك كند يا آخرت را به جهت دنيا ترك نمايد» . (7)
كسانى كه جدا انگارى امور دنيا از امور آخرت را مطرح كرده‏اند، امور مربوط به انسان‏ها را به دو دسته تقسيم مى‏كنند: يك دسته از امور رنگ اخروى و ماوراى طبيعت و دسته ديگر صبغه دنيوى دارد. دسته اول، مانند پرستش، توكل، دعا، توسل و دسته دوم، مانند خوراك، پوشاك، روابط اجتماعى و حكومت دارى است.
ويلسون مى‏نويسد: «جريان كلى جداانگارى دين و دنيا به جدايى روزافزون دين از ساير نهادهاى اجتماعى مى‏انجامد و سرعت و وضوح اين جدايى در امور آن نهادهايى كه (همچون حقوق، سياست، اقتصاد، و النهايه آموزش) پايه‏هاى اصلى ترتيبات زندگى اجتماعى را تشكيل مى‏داده‏اند و بسيار بيش‏تر در مورد آن نهادهايى كه (همچون ازدواج، خانواده و اخلاق شخصى) ريشه در زندگى جماعات محلى داشته بسيار كم‏تر خواهد بود» . (8)

انديشه تضاد دنيا و آخرت
 

مرحوم ملا احمد نراقى در مواردى از تضاد بين دنيا و آخرت سخن گفته است:
«اى دوستان از مستى هوا و هوس هوشيار شويد و ضديت ميان دنيا و آخرت را بشناسيد و متابعت آنانى كنيد كه از حقيقت‏حال آگاه هستند، خود را از لذت‏هاى فانيه دنيا بازگيريد. جان من اگر چه اين بر تو شاق است، اما چند روزى بيش نيست و با اندك وقتى زمان آن به سر مى‏رسد تا چشم بر هم مى‏زنى رفته است‏» . (9)
اين گونه تعابير در كلمات بزرگان ديده مى‏شود و با آيات و روايات نيز تاييد مى‏گردد. قرآن مجيد مى‏فرمايد: «و من كان يريد حرث الدنيا نؤته منها و ما له فى الاخرة من نصيب‏» هر كس كشت دنيا را بخواهد از آن به او مى‏دهيم و در آخرت نصيبى ندارد» . (10)
امير مؤمنان امام على عليه السلام مى‏فرمايد: «تلخى دنيا شيرينى آخرت و شيرينى دنيا تلخى آخرت است‏» . (11)
اوج تباين و تضاد بين دنيا و آخرت در كلام ديگر آن حضرت ديده مى‏شود كه جدايى اين دو را مانند جدايى مشرق از مغرب و دشمنى اين دو را چون دو «هوو» مى‏داند و مى‏فرمايد: «دنيا و آخرت دو دشمن متفاوت و دو راه مختلف‏اند پس آن كه دنيا را بپسندد و دوست‏بدارد با آخرت كينه ورزيده و دشمنى كرده و آن دو همچون مشرق و مغرب‏اند و رهسپار ميان اين دو هرگاه به يكى نزديك شود از ديگرى دور شده است و آن دو پس از اين هم‏چون دو همسر يك مرد (هوو) هستند كه با هم سازگارى ندارند» . (12)
البته از برخى روايات نيز استفاده مى‏شود كه ميان دنيا و آخرت تنافى و تضادى نيست، بلكه ميان اين دو رابطه تنگاتنگى وجود دارد. امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد: «از ما نيست كسى كه دنيايش را به جهت آخرت و آخرتش را به جهت دنيايش ترك كند» . (13)
اميرالمؤمنين در جواب شخصى كه از دنيا مذمت مى‏كرد فرمود:
«ان الدنيا دار صدق لمن صدقها و دار عافية لمن فهم عنها و دار غنى لمن تزود منها و دار موعظة لمن اتعظ بها مسجد احباء الله و مصلى ملائكة الله و مهبط وحى الله و متجر اولياء الله اكتسبوا فيها الرحمة و ربحوا فيها الجنة; دنيا سراى صدق و راستى است‏براى كسى كه او را تصديق كند و خانه امن و عافيت است‏براى كسى كه حقيقت آن را دريافت و سراى توان‏گر شدن است‏براى كسى كه از آن توشه گرفت و خانه پند است‏براى كسى كه از آن پند گرفت، دنيا مسجد دوستان خدا و محل نماز فرشتگان الهى مى‏باشد. جاى فرود آمدن وحى و محل تجارت اولياء خدا مى‏باشد. در دنيا به فضل و رحمت‏خدا نايل گشتند و بهشت را سود بردند» . (14)
در روايت ديگر امام باقر عليه السلام نه تنها دنيا را مانع رسيدن به آخرت نمى‏داند، بلكه از دنيا به عنوان كمك و مددكار انسان در راه رسيدن به آخرت ياد مى‏كند و مى‏فرمايد: «نعم العون الدنيا على الاخرة; دنيا بهترين كمك است‏براى آخرت‏» . (15)
روشن است اين دو دسته روايات با هم تعارض دارند. مرحوم ملا احمد نراقى با تقسيم دنيا به مذموم و ممدوح اين تعارض را رفع كرده است; يعنى رواياتى را كه در مذمت دنيا وارد شده و آن را مقابل آخرت مى‏داند، مراد آن‏ها همان دنياى مذموم است و رواياتى كه از دنيا ستايش كرده، دنياى ممدوح و مورد نظر آن‏ها است. ايشان در بيان اين دو قسم مى‏گويد: «وصول به اعلا مراتب سعادت و فوز به بساط قرب حضرت خالق البريات حاصل نمى‏شود، مگر به صفاى دل و حب خدا و انس به آن و سبب صفاى دل باز داشتن نفس از شهوات دنيويه است و عبادت كردن و طاعت نمودن و سبب حب خدا و معرفت اوست و آن نمى‏شود مگر به دوام فكر و آثار عجيبه و بدايع غريبه او و باعث انس كثرت ياد خدا و مداومت‏بر آن است و اين سه صفت است كه آدمى را نجات مى‏دهد و او را به مراتب سعادت مى‏رساند و اين‏ها باقيات الصالحات‏اند و شكى نيست كه هر كه در صدد تحصيل اين سه صفت و اسباب آن باشد سالك راه آخرت است و خود ظاهر است كه تحصيل اين‏ها به صحت‏بدن محتاج و آن موقوف است‏بر غذايى كه حيات آدمى بدان باقى و لباسى و سكنايى و هر يك از اين‏ها محتاج به اسبابى چند هستند. پس هر كه از دنيا به همين قدر از براى تحصيل آخرت بردارد از اهل دنيا نخواهد بود، بلكه دنيا در حق او مزرعه آخرت خواهد بود. بلى اگر از اين قدر كم‏تر را هم به قصد حفظ نفس و تنعم در دنيا فراگيرد داخل اهل دنيا خواهد بود و لكن حظ نفس و خوش گذرانيدن در دنيا بر دو قسم است: آن كه صاحبش را به عذاب مى‏رساند و آن را حرام گويند و ديگرى آن كه به عذاب نمى‏رساند و لكن باعث طول حساب و محرومى از درجات بلند و مراتب ارجمند در آخرت مى‏گردد و آن را حلال نامند» . (16)
بنابراين مى‏توان گفت آن چه مذموم است‏به نظر مرحوم نراقى دل‏باختگى به دنيا و دنياگرايى است نه زندگى دنيا و صرف علاقه به امور دنيوى و مدح وذم دائر مدار قصد و نيت انسان است. بنابراين، اشتغال به كسب و كار و صنعت و تجارت و كشاورزى و هم چنين قبول مقام و منصب و مسئوليت‏هاى اجتماعى با زهد و اهل آخرت بودن ناسازگارى ندارد.
سخن مرحوم نراقى برگرفته از كلام و سيره معصومين عليهم السلام است. بندگان خاص خدا مانند سايرمردم به كسب و كار و فعاليت مى‏پردازند وحتى وقتى به حكومت و ولايت و زمام‏دارى و فرماندهى و اداره امور زندگى اشتغال دارند همه را در راه رضاى حق و اداى وظيفه انجام مى‏دهند كه مصداق بارز آن حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام است كه با سپاهى انبوه عازم جنگ بود كفش كهنه و بى‏ارزش خود را به ابن‏عباس نشان داد و فرمود: به خدا سوگند اين كفش كهنه در نظر من محبوب‏تر است از امارت و حكومت مگر اين كه حقى را برپا بدارم و يا جلوى باطلى را بگيرم‏» . (17)
مرحوم سيد بن طاووس در رفع شبهه عدم امكان جمع ميان ثروت و زهد مى‏گويد:
«پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم بى‏نيازترين اهل دنيا بوده‏اند، ولى ديگران را بر خود مقدم مى‏داشتند. در كتاب تاريخى ديدم كه از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت‏شده است كه آن حضرت فرمود: من با فاطمه عليها السلام ازدواج نمودم در حالى كه براى من فرشى نبود و امروز داراى اموال موقوفه‏اى هستم كه اگر بر تمامى بنى‏هاشم تقسيم نمايم همه را كفايت مى‏كند» . (18)

نسبيت زهد
 

مرحوم ملا احمد نراقى زهد و بى‏اعتنايى به دنيا را نسبت‏به افراد مختلف جامعه يك‏سان ارزيابى نمى‏كند و مى‏گويد: «هم چنان كه والد ماجد حقيرقدس سره فرموده است‏حق آن است كه حكم زاهد به اختلاف اشخاص و اوقات مختلف مى‏شود; زيرا كه شان يك نفر تنها غير از شان صاحبان عيال است و كسى كه قدرت بر كسبى ندارد و همت او بر تحصيل علم و عمل مقصور است‏حال او غير از حال اهل كسب و صنعت است و هم‏چنين اوقات و اماكن مختلف است در بعضى ولايات و نسبت‏به بعضى از اشخاص تحصيل قدر ضرورى در هر روز ممكن است و در بعضى ديگر چنين نيست... حق آن است كه جاه مانند مال است و بسيار مى‏شود كه آدمى در ولايتى يا زمانى اتفاق مى‏افتد كه گذران امر معيشت او به قدرى از جاه و مرتبت موقوف است پس در اين قدر حرجى نيست و منافاتى با زهد ندارد و از دنيا نيست. هم چنان كه از اخبار و آثار مستفاد مى‏شود. (19)

پي نوشت ها :
 

1) مهندس بازرگان، آخرت و خدا، هدف بعثت انبيا.
2) سيد على اكبر قريشى، قاموس قرآن، ج 2، ص 362.
3) همان، ص 363.
4) همان، ص 363.
5) ملا احمد نراقى، معراج السعاده، ص 245- 246.
6) همان، ص 248.
7) همان، ص 246- 247.
8) ميرچا الياده، فرهنگ و دين، مقاله جدا انگارى دين و دنيا، ترجمه دكتر اسعدى، ص 126.
9) ملا احمد نراقى، معراج السعاده، ص 281- 282.
10) شورى، آيه 20.
11) نهج البلاغه، ترجمه فيض الاسلام، كلمات قصار، 243.
12) همان، ص 99.
13) شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج 12، ص 49.
14) نهج البلاغه، ترجمه فيض الاسلام، كلمات قصار، 126.
15) محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 72، ص 127.
16) ملااحمد نراقى، معراج السعادة، ص 265.
17) نهج البلاغه.
18) زين العابدين قربانى، اخلاق و تعليم و تربيت اسلامى، ص 147.
19) ملا احمد نراقى، معراج السعاده، ص 286.
 

منبع:www.naraqi.com