مهدويت و فرقه حسينيّه زيديه (2)
مهدويت و فرقه حسينيّه زيديه (2)
پيدايش حسينيه
مسلّم بن محمد بن جعفر لحجى (زنده در 552 ق) نيز در كتاب تاريخى اش با نام أخبار الزيدية من أهل البيت و شيعتهم فى اليمن كه با نام تاريخ مسلّم اللحجى هم خوانده مى شود، بارها اصطلاح حسينيه را در برابر اصطلاح زيديه به كار برده است.[46]
امام زيديه متوكل على الله احمد بن سليمان (م 566 ق) يكى از برجسته ترين امامان و شخصيت هاى زيديه در قرون ميانه، در كتاب الحكمة الدُريّة[47] و نشوان بن سعيد حميرى (م 573 ق) نيز در رسالة الحور العين[49] با تأكيد بر نام حسينيه به جدا شدن اين فرقه از زيديه تصريح دارند.
امام عبدالله بن حمزه (م614 ق) در العقد الثمين[53] نيز ديگر منابع معتبر و كهن زيدى اند كه به طور مشخص از فرقه حسينيه نام مى برند و به بيان عقايد آنها مى پردازند.
در اين مجال و قبل از بررسى عقايد و باورهاى حسينيه و مقاومت زيديان راست آيين در برابر آنها، بايد به تاريخ پيدايش حسينيه توجه كرد; مسئله اى كه در خصوص اين فرقه همانند بسيارى از فرق و مذاهب به يكى از مهم ترين و بحث انگيزترين موضوعات تبديل شده است.
سؤال مطرح اين است كه آيا اين فرقه و اعتقادات آن واقعاً از شخص حسين بن قاسم كه اين فرقه به او منتسب است، نشأت گرفته؟ و حسين بن قاسم نيز در زمان حياتش مروج عقايد و باورهاى حسينيه بوده؟ و اعتقادات ويژه ياران او پس از مرگش در ادعاهاى خود او در زمان حياتش ريشه دارد؟ و در نتيجه حسين را بايد فردى منحرف از آموزه هاى اساسى مذهب زيديه به شمار آورد؟! يا آنگونه كه منابع زيديه متاخر گزارش مى كنند پيدايش فرقه حسينيه و اعتقادات ويژه در خصوص حسين بن قاسم و از جمله مهدويت او، تنها پس از مرگ او توسط ياران و نزديكانش مطرح شده است؟ و شخص حسين بن قاسم از چنين ادعاهايى مبراست و همچنان به عنوان امامى قابل احترام در مذهب زيديه باقى مى ماند؟!
در ميان منابع معتبر به روشنى هر دو نوع گزارش را مى توان ديد; از جمله كسانى كه به ديدگاه پيدايش اين فرقه در زمان حيات حسين بن قاسم تصريح يا اشاره كرده اند مى توان اين افراد را نام برد:
امام احمد بن سليمان (م 566 ق) در حقائق المعرفة[58]
از طرف ديگر بسيارى از منابع زيديه و از جمله اغلب منابع متاخر آنان گزارش هاى پيش گفته را رد كرده اند. آنان حسين بن قاسم را از ادعاهاى حسينيه منزه دانسته و از او به عنوان يكى از امامان زيديه و پايبند به سنت آنان ياد كرده و ادعاى مهدويت و عقايد غاليانه در مورد او را تنها به پيروانش نسبت داده اند. از اين قبيل است:
امام بسيار مهم زيديه منصور بالله عبدالله بن حمزه (م 614 ق)،[62]
نقش نزديكان حسين بن قاسم در شكل گيرى حسينيه
مسلّم لحجى نيز در تاريخ خود از قاسم بن جعفر بن قاسم عِيانى مشهور به شريف فاضل نقل مى كند كه وى در آغاز معتقد به كشته شدن عموى خود حسين بن قاسم عِيانى بوده است، ولى پس از آن كه شخصى به نام مدرك بن اسماعيل هفتاد قسم ياد كرد و هفتاد قربانى ذبح نمود كه او خود حسين بن قاسم را ديده كه صحيح و سالم از جنگ در ذى عرار باز مى گشته، به حيات عموى خود معتقد شده است![65]
ترديدى وجود ندارد كه شريف فاضل و برادرش محمد بن جعفر ملقب به ذوالشرفين به مهدويت عموى خود و عقايد حسينيه معتقد بوده اند.[66] چرا كه علاوه بر گزارش منابع تاريخى متعدد، هم اينك كتابى ارزشمند از آن دوران با نام سيرة الأميرين به دست ما رسيده است كه در آن مفرح بن احمد ربعى (زنده در 485 ق) كه خود از ياران اين دو برادر و معتقد به عقايد حسينيه بوده در جاى جاى اين كتاب به اعتقاد آنان به باورهاى حسينيه تصريح كرده است. با اين وجود آنچه در گزارش ذكر شده از مسلّم لحجى در مورد شريف فاضل تازگى دارد نسبت دادن آغاز چرخش زيديه و پيدايش حسينيه به شخص اوست.
در عبارت امام احمد بن سليمان (م 566 ق) نيز تصريح شده است كه عده اى از برادر زادگان حسين در مورد او چنين عقيده اى دارند[67] كه با گزارش مسلّم لحجى منطبق است.
جرموزىِ مورخ (م 1076 ق) نيز اعلام زنده بودن حسين بن قاسم را به هر دو برادرزاده يعنى شريف فاضل و برادرش ذوالشرفين نسبت مى دهد و اين اعلام را صرفا تاكتيكى مى داند كه آن دو به دليل عدم امكان انتقام گيرى از قاتلان حسين، اتخاذ كرده بودند و نبايد آن را مصداق دروغ دانست.[68]
باورها و ويژگى هاى حسينيه
مى دانيم كه پيروان حسين بن قاسم از ميان شيعيان زيدىِ يمن برخاستند. زيديه يمن در طول قرن چهارم تحت تاثير تعاليم امام هادى يحيى بن حسين بوده، از همين جهت هادويه ناميده مى شدند، بنابراين فقه و عقايد آنان همچون ديگر زيديانِ آن دوران، فقه و عقايد هادويه بود كه متكى به استنباط هاى فقهى هادى،[71] بود. ولى آنچه بيش از همه حسينيه را به عنوان يك فرقه متمايز ساخت اعتقاد به مهدويت حسين بن قاسم بود. علاوه بر اين اعتقاد، اعتقادات غلوآميز ديگرى نيز به آنان نسبت داده شده است. فهرستى از مهم ترين باورهاى نسبت داده شده به حسينيه به شرح زير است:
مهدويت حسين بن قاسم و زنده بودن او
آنچه مسلّم است و پيش از اين در بحث نقش نزديكان حسين در شكل گيرى حسينيه به منابع متعدد آن اشاره كرديم اين است كه ياران حسين و در رأس همه نزديكان نسبى او پس از اين واقعه به نحو گسترده اى داستان غيبت و مهدويت او را مطرح كردند و به آن دامن زدند و به تدريج و با اضافه شدن اعتقادات غلوآميز ديگر،فرقه اى با نام حسينيه شكل گرفت كه صف آن از صف ديگر پيروان مكتب زيديه كه چنين اعتقاداتى در مورد حسين بن قاسم نداشتند، جدا شد. اين در حالى
است كه برخى منابع معتبر زيديه تصريح دارند كه شخص حسين بن قاسم نيز در زمان حياتش خود را مهدى موعود معرفى كرده بود و شايد به همين دليل لقب مهدى لدين الله را براى خود برگزيد، لقبى كه تعداد ديگرى از امامان زيديه در طول تاريخ چه قبل و چه بعد از حسين بن قاسم بدان ملقب شدند و البته لزوماً به معناى ادعاى مهدويت نيست.[74]
اما وجود ادعاى مهدويت حسين بن قاسم مورد تأييد منابع مختلف زيديه است:
مفرح بن احمد ربعى (زنده در 485 ق) در مواضع متعددى از كتاب سيرة الأميرين به وجود چنين اعتقادى در طول قرن پنجم تصريح دارد و بدون اشاره به ديگر باورها، بارها از حسينيه به عنوان كسانى كه به حيات حسين بن قاسم و مهدويت او اعتقاد دارند، ياد مى كند و در موارد بسيارى نيز از اعتقاد به غيبت حسين و امام عصر و زمان بودن[76] از همين جهت كتاب سيرة الأميرين يكى از مهم ترين و قديمى ترين منابع در خصوص وجود و گستره چنين اعتقادى در ميان زيديه در قرن پنجم است.
مسلّم لحجى (زنده در 552 ق) نيز بارها از اعتقاد حسينيه به مهدويت حسين بن قاسم و غيبت او ياد كرده و حكايت ها نوشته است.[77]
امام احمد بن سليمان (م 566 ق) هم در كتاب حقائق المعرفة به وجود چنين اعتقادى تصريح مى كند[79]
نشوان بن سعيد حميرى (573 ق) در رسالة الحور العين[83] نيز به اعتقاد حسينيه به مهدويت حسين بن قاسم اشاره كرده اند.
ولى در منابع در دسترس ما شايد براى اولين بار حميد بن احمد محلّى (م 652 ق) در تأليفى مستقل كه در رد فرقه حسينيه نگاشته است و بنابر تصريح خودش نام آن را الرسالة الزاجرة لذوى النهى عن الغلوّ فى أئمة الهدى[84] گذاشته، علاوه بر طرح اين باور حسينيه در فصل سوم به رد آن مى پردازد:
از معتقدان به مهدويت حسين بن قاسم مى پرسيم: از كجا دانستيد كه او همان مهدى است كه پيامبر بشارت ظهور او را داده؟ اگر بگويند علم به آن ضرورى و بديهى است پاسخ آن است كه چنين مواردى بايد مورد اتفاق همه عقلا باشد، در حالى كه فقط شما چنين اعتقادى داريد و هيچ كس ديگر با شما همراه نيست! و اگر بگويند بر اثر استدلال به اين نتيجه رسيده ايم پاسخ آن است كه دليل يا عقلى است و يا سمعى. دليل عقلى در چنين موردى معنا ندارد و دليل سمعى نيز يا بايد مستند به قرآن كريم باشد يا به سنت يا به اجماع امت و يا به اجماع عترت[86]
حميد بن احمد محلّى چند اشكال ديگر نيز به اين اعتقاد حسينيه وارد مى داند:
فرق شما با پيروان ديگر فرقه هايى كه ادعاى مهدويت پيشوايان خود را كرده اند و از جمله مغيريه كه مدعى مهدويت نفس زكيه بودند، يا فرقه هايى از اماميه كه مدعى مهدويت پيشوايان خود شده اند چيست؟ اگر بگوييد ما از خود مهدى چنين روايتى را نقل مى كنيم; پاسخ آن است كه آنها نيز از پيشوايان خود چنين رواياتى را نقل مى كنند و هر كس كه نسبت به مذاهب مختلف و روايات آنان اطلاعاتى داشته باشد، مى داند كه روايات آنها بيشتر از روايات شماست![87]
اشكال ديگرى كه حميد بن احمد محلّى با تكيه بر آموزه هاى زيديه وارد مى داند آن است كه:
مذهب عترت بلكه همه امت آن است كه پس از مهدى، امام ديگرى نخواهد بود. بنابر اين شما بايد همه امامان هدايت گرى را كه پس از حسين بن قاسم قيام كرده اند نپذيريد و آنها را ظالم و گناهكار بدانيد; ولى كسى كه از خدا مى ترسد چنين نخواهد گفت![88]
پي نوشت ها :
[44]. مشخصات اين اثر به شرح زير است: سيرة الأميرين الجليلين الفاضلين القاسم و محمد ابنى جعفر بن الإمام القاسم بن على العيانى، تحقيق و دراسة رضوان السيد و عبدالغنى محمود عبدالعاطى، دارالمنتخب العربى، بيروت، الطبعة الأولى، 1413/1993.
[45]. در سراسر اين كتاب اصطلاح حسينيه يا شيعه حسينيه به طور كامل جايگزين اصطلاح زيديه شده و بارها از آن استفاده شده است. در همان آغاز مى گويد: تصميم گرفته ام اخبار دولت فاطميه حسينيه را ثبت كنم (ص71). ديگر كاربردهاى اين اصطلاح را ببينيد: ص131، ص149، ص146، ص150، ص155 و ص165.
[46]. رك: تاريخ مسلّم اللحجى، بخش هاى منتشر شده در ملحقات سيرة الأميرين، صص317ـ343.
[47]. بخش منتشر شده در ملحقات سيرة الأميرين، ص351.
[48]. ص39.
[49]. ص156.
[50]. ص423.
[51]. ص296.
[52]. ج3، ص422.
[53]. ص91.
[54]. حقائق المعرفة، صص491ـ492.
[55]. الحكمة الدُريّة، بخش منتشر شده در ملحقات سيرة الأميرين، ص351ـ353.
[56]. الفضائل، نسخه خطى، برگ9.
[57]. نقل شده از: مآثر الأبرار، ج2، ص714.
[58]. أنوار اليقين، نسخه خطى، برگ 348.
[59]. شرح الرسالة الناصحة، ج2، ص399ـ401.
[60]. ببينيد: الحدائق الوردية، ج2، ص121.
[61]. منتشر شده در مجموع السيد حميدان، صص412ـ431.
[62]. التحف شرح الزلف، ص203 و ص207.
[63]. بيان الإشكال، صص418ـ420.
[64]. همان، ص428.
[65]. تاريخ مسلّم اللحجى، بخش هاى منتشرشده در ملحقات سيرة الأميرين، صص321ـ322.
[66]. البته يحيى بن حسين قاسمى پس از نقل قول مورخان مبنى بر اعتقاد شريف فاضل به زنده بودن و مهدويت عمويش حسين بن قاسم; بدون آوردن مستند و دليلى و صرفاً به خاطر فضائل و جايگاه بلند علمى او چنين اعتقادى را نفى مى كند. رك: غاية الأمانى، ص251.
[67]. حقائق المعرفة، ص493.
[68]. النبذة المشيرة، ص436.
[69]. پيش از اين اشاره شد كه در برخى گزارش ها قاسم عيانى متهم به مخالفت با مذهب هادى شده است (طبقات الزيدية الصغرى، نسخه خطى، برگ 1/28). همچنين احمد بن عبدالله وزير نيز نقل كرده كه هر وقت گذر حسين بن قاسم به قبر پدرش مى افتاد با لگد به آن مى كوبيد و مى گفت: اين با هادى مخالفت كرده است (الفضائل، نسخه خطى، برگ217).
[70]. حضور تفكرات معتزله در ميان زيديان يمن در قرن چهارم بيشتر به رويكرد كلامى هادى يحيى بن حسين و قبل از او جدش قاسم رسّى باز مى گردد. گرايش كلامى نزديك به معتزله در دوران حسين بن قاسم نيز دقيقاً همان چيزى است كه به وسيله محمد بن ابراهيم وزير (م 840 ق) شخصيت برجسته زيديه با گرايش اهل حديث، مورد انتقاد شديد قرار گرفته است. رك: العواصم و القواصم، ج3، ص422.
[71]. جاروديه به فرقه اى از زيديه گفته مى شود كه به ابوجارود زياد بن منذر (م 150 ق) منتسب مى شوند و در طول تاريخ همواره عقايد اين گرايش بر زيديه سايه افكنده است. نشوان بن سعيد حميرى نيز حسينيه را شاخه اى از جاروديه دانسته است (شرح رسالة الحور العين، ص157).
[72]. الحدائق الوردية، ج2، ص121; أنوار اليقين، نسخه خطى، برگ348; مآثر الأبرار، ج2، ص710.
[73]. غاية الأمانى، صص238ـ239.
[74]. به عنوان نمونه پيش از حسين بن قاسم حداقل دو امام زيديه به مهدى لدين الله ملقب شده اند:
اول، محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن معروف به نفس زكيه كه در سال 145 هجرى قمرى در قيام عليه حكومت منصور عباسى به شهادت رسيد. بر اساس گزارش هاى معتبر و از جمله منابع زيديه وى به لقب مهدى خوانده مى شد. و همانگونه كه در آغاز اين نوشتار هم اشاره شد در مورد او اعتقاد به مهدويت هم وجود داشت.
دوم، ابوعبدالله محمد بن قاسم بن حسن مشهور به ابن داعى كه در سال 360 هجرى قمرى پس از يك دوره زعامت زيديه در شمال ايران درگذشت. ابن داعى نيز ملقب به مهدى بود ولى هيچيك از منابع زيدى و غير زيديه، به ادعاى مهدويت توسط او يا پيروانش اشاره ندارند (در مورد مهدى محمد بن حسن داعى رك: الإفادة فى تاريخ الأئمة السادة، صص137ـ150).
[75]. رك: ص72، ص84، ص112 و ص289.
[76]. در اين كتاب در موارد متعددى به اين باور دو شريف فاضل تصريح شده است. از جمله در وصيت نامه اى كه ذوالشرفين در سال 462 نوشته است (صص168ـ173) همچنين وصيت نامه دوم او كه در سال 468 نوشته شده است (ص253) و وصيت نامه سوم او (صص283ـ284).
[77]. به عنوان نمونه ببينيد: تاريخ مسلّم اللحجى، بخش هاى منتشر شده در ملحقات سيرة الأميرين، ص328، ص329، ص337، ص340، ص342 و...
[78]. ص491.
[79]. الحكمة الدُريّة، بخش منتشر شده در ملحقات سيرة الأميرين، ص352.
[80]. ص39.
[81]. صص156ـ157.
[82]. ص128.
[83]. المجموع المنصورى 2، ج1، ص349.
[84]. اين رساله تاكنون انتشار نيافته است. هم اينك نسخه اى از اين اثر مهم و ارزشمند در اختيار ما قرار دارد كه در آينده نزديك به همراه توضيحاتى بيشتر در مورد فرقه حسينيه به وسيله نگارنده منتشر خواهد شد.
[85]. زيديه علاوه بر اجماع امت اسلامى اجماع عترت و اهل بيت را كه در مفهوم زيدى آن شامل همه فرزندان فاطمه سلام الله عليها مى شود، حجت مى دانند.
[86]. الرسالة الزاجرة، نسخه خطى، برگ19ـ20.
[87]. همان، برگ21.
[88]. همان.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}