وقتي روان‌شناسان کارشناس فوتبال مي‌شوند


 

نويسنده:دکتر نيما سيفي




 
در سال‌هاي اخير فوتبال و حاشيه‌هاي آن توجه روان‌شناسان را بيش از پيش به خود جلب کرده است. اين نمايش پرطرفدار بر احساس‌ها، روابط و حتي اعتماد به نفس تماشاگران خود تاثير عميقي به جا مي‌گذارد. تحقيق‌ها نشان داده که اکثر هواداران مرد هستند و خانم‌ها فقط 14 درصد از جمعيت طرفدار و تماشاچي فوتبال را تشکيل مي‌دهند. باوجود اين، فوتبال روابط بين فردي همه اعضاي خانواده را متحول مي‌کند. به گفته روان‌شناسان، فوتبال به آقايان اين فرصت را مي‌دهد تا فشارها و احساس‌هاي خود را بيرون بريزند!
تخليه فشارها نقش بسيار مهمي در حفظ سلامت روان ايفا مي‌کند. طبق آمارهاي کشور انگلستان سالانه يک چهارم جمعيت جوان اين کشور به نوعي اختلال رواني ـ از موارد کوچک و گذرا گرفته تا بيماري‌هاي بااهميت ـ مبتلا مي‌شوند. علاوه بر آن خودکشي شايع‌ترين علت مرگ مردان زير 35 سال انگليسي محسوب مي‌شود. در چنين شرايطي به نظر مي‌رسد جام جهاني فوتبال اثر مثبتي بر سلامت روان داشته باشد. در واقع بررسي‌هاي يک گروه تحقيقاتي اسکاتلندي در طول جام‌هاي جهاني گذشته اين ادعاي روان‌شناسان را تاييد کرد. طبق نتايج اين تحقيق در دوران برگزاري بازي‌ها، موارد مراجعه‌کننده به اورژانس‌هاي روان‌پزشکي کاهش قابل‌ملاحظه‌اي پيدا کرده بود. در واقع روان‌شناسان معتقدند تماشاي يک مسابقه و طرفداري و حمايت از يک تيم به آقايان اين فرصت را مي‌دهد که با ديگران ارتباط برقرار کنند. همين برقراري ارتباط و تعلق به يک گروه و دسته خاص باعث ايجاد هويت و قدرت در فرد مي‌شود و در نهايت کسي که چنين احساسي را تجربه کند آرامش و امنيت بيشتري در زندگي به دست مي‌آورد.

فوتبال به جاي شکار
 

براساس يک تئوري، فوتبال در زندگي مدرن جايگزين شکار کردن در روزگار قديم شده است! دانشمندان معتقد به اين نظريه مي‌گويند: «فعاليت بدني، خطرکردن و هيجان جذابيت‌هاي نهفته در شکار هستند.» نگاهي عميق‌تر به بازي فوتبال نشان مي‌دهد که هيجان زياد، به کار بردن استراتژي و تاکتيک و استفاده از يک لحظه خاص باعث شباهت اين ورزش به شکار شده است. حتي روان‌شناسان معتقدند آقايان از لحاظ سرشتي و رواني به دنبال کسب داشته‌هاي ريز و درشت هستند، بنابراين هواداري از يک تيم فوتبال و احساس تعلق به آن باعث مي‌شود آنها خود را در موفقيت‌هاي تيم محبوب‌شان شريک بدانند.

نگهداري و بازسازي روابط به وسيله فوتبال
 

روابط بين فردي قوي يکي از عوامل مهم حفظ سلامت روان محسوب مي‌شود. فوتبال قادر است روابط خانوادگي و دوستانه يک فرد را حفظ و حتي ترميم کند. آمارها نشان داده که 90درصد افراد ترجيح مي‌دهند مسابقه‌هاي فوتبال را کنار نزديکان خود اعم از خانواده، دوستان يا همکاران تماشا کنند.
کنار هم بودن باعث رد و بدل شدن نظر‌ها، شايعه‌ها، دلسوزي‌ها و فريادهاي مشترک و خلاصه تحکيم روابط و دوستي‌ها مي‌شود. حتي وقتي هيچ بهانه‌اي براي ديدار و ملاقات وجود ندارد، تماشاي فوتبال بهترين دليل کنار هم جمع‌شدن است. روان‌شناسان هم بر اين قضيه تاکيد دارند که افراد خجالتي و تا حدي منزوي مي‌توانند با حضور در چنين جمع‌هايي با افرادي از طبقه‌هاي ديگر اجتماعي برخورد کنند. هيجان تماشاي يک مسابقه حتي به چنين افرادي هم جرات ابراز وجود و بيان احساس‌ها و عقايد را خواهد داد.

خانواده و فوتبال
 

ثابت شده که فوتبال باعث تحکيم روابط خانوادگي به خصوص روابط پدرها و پسرها مي‌شود. حتي برخي والدين تماشاي فوتبال را بخشي از روابط مشترک خود با فرزندان‌شان به حساب مي‌آورند. بر اساس يک مطالعه انگليسي، اکثر هواداران فوتبال اولين بار همراه پدر خود براي تماشاي فوتبال به استاديوم رفته‌اند. فوتبال ديدن همراه فرزندان باعث ايجاد زبان مشترکي بين پدر و مادر و فرزند مي‌شود. در بيشتر موارد چنين رابطه‌اي حتي پس از بزرگ شدن بچه‌ها هم به قوت خود باقي مي‌ماند و يک راه ارتباطي قوي براي والدين ايجاد مي‌شود.

تصفيه روح و روان با فوتبال
 

وقتي يک تيم فوتبال بازنده ميدان مي‌شود، احساس‌هاي همه هواداران شبيه هم نيست. به همين نسبت تاثير چنين پديده‌اي بر سلامت روان افراد هم يکسان نخواهد بود. اما فوتبال براي اکثر مردان راهي منطقي براي بروز احساس‌ها است.
وقتي طرفداران يک تيم، لباس همرنگ مي‌پوشند و خواسته مشترکي دارند، ديگر از فرياد کشيدن و ابراز خشم و شادماني خود خجالت نمي‌کشند. همين بيان احساس‌ها باعث مي‌شود هيجان‌هاي دروني شده آنها تخليه شود. يعني تماشاي يک مسابقه فوتبال مثل دريچه‌اي براي بيرون ريختن اندوه و خشم عمل مي‌کند.

خشونت، ابراز احساسات نيست
 

برخي افراد مسابقه فوتبال را نوعي جنگ قبيله‌اي فرض مي‌کنند و پس از اتمام بازي کارهاي عجيبي انجام مي‌دهند. البته اين گروه در هيچ جاي دنيا طرفدار فوتبال محسوب نمي‌شوند. آنها «اوباش فوتبال» نام دارند. اين اوباش اکثرا بسيار جوان‌اند و ميانگين سن آنها به بالاي 20 سال نمي‌رسد. هر چند سردسته‌هاي آنها سن و سال بالاتري دارند. چنين افرادي معمولا در ساير جنبه‌هاي زندگي ناموفق بوده‌اند و خيلي از برنامه‌هاي آنها در زندگي شکست‌خورده و نيمه‌تمام باقي ‌مانده. حتي بعضي از اوباش خودشان مي‌گويند از جنگيدن با ديگران و اعمال خشونت نه فقط در فوتبال بلکه در هر موقعيتي لذت مي‌برند و احساس مردانگي مي‌کنند. در واقع اوباش فوتبال گروهي هستند که بازي فوتبال را بهانه وحشي‌گري خود کرده‌اند و حساب آنها از شادي يا اندوه و خشم عادي هواداران فوتبال جداست.
منبع:www.salamat.com