نویسنده:مصطفی مطبعه‌چی*




 

ویژگی‌های سازمانی طریقت عدل و احسان
 

چنان‌که در قسمت قبل گذشت، یکی از ویژگی‌های آشکار جنبش «عدل و احسان»، گرایش‌های صوفیانة بدنة جنبش است؛ خصوصیتی که در اثر آموزه‌های صوفیانة شیخ عبدالسلام در مواضع و آثارش، در سطوح مختلف اعضا و هواداران رسوخ یافته است. این آموزه‌ها شخصیتی شبه‌کاریزما برای شیخ ایجاد کرده و ارتباط تشکیلاتیِ سازمان‌یافتة بین اعضای یک جنبش با اهداف سیاسی را به ارتباط مرید و مرادی فروکاسته است.[7] البته این بدین معنا نیست که تصمیم‌گیری در سطح رهبری این جنبش، یک طرفه و پشت درهای بسته اعمال می‌شود، بلکه شورا و مشورت نقش مهمی در اتخاذ تصمیمات و مواضع آن ایفا می‌کند (گفت‌وگوی شفاهی نگارنده با محمد یتیم از روشنفکران اسلام‌گرای متمایل به «عدل و احسان»).
آنچه از خلال تعلیمات، مکتوبات و مصاحبه (گفت‌وگوی شفاهی نگارنده با منیر رگراگی عضو بلندپایة عدل و احسان) با اعضای بلندپایة جنبش، در خصوص چگونگی هدایت و مدیریت جنبش به دست می‌آید، عبارت است از اینکه مرشد، پیر یا رهبر جنبشْ قدرت تصمیم‌گیری را در انحصار خود ندارد و این مجمع یا کنگرة عمومی جنبش است که تصمیم‌گیرندة نهایی محسوب می‌شود. در واقع کنگرة عمومی در سلسله مراتب قدرت، در رأس هرم قرار دارد. نحوة اعمال قدرت کنگره به طرق ذیل است:
انتخاب شورای ارشاد جنبش که یکی از اعضای آن مرشد یا رهبر جنبش است. این شورا به‌مثابة دفتر سیاسی احزاب عمل می‌کند و وظیفة آن کمک به رهبر جنبش در هدایت جنبش است. یکی از وظایف مهم این شورا، اشراف و نظارت بر امور معنوی و تربیتی جنبش می‌باشد. مجمع عمومی می‌تواند با دو سوم آرا، مرشد را عزل کند و در صورت استعفای وی، جانشین او را تعیین نماید. رهبر تنها از طریق مجمع عمومی است که می‌تواند شورای ارشاد را منحل نماید. مرشد می‌تواند در مواقع ضروری و حساس، شخصاً و بدون مشورت با شورای ارشاد تصمیماتی اتخاذ نماید و در این خصوص به سیرة خلیفة دوم استناد می‌شود. اعضای مجمع عمومی عبارت‌اند از: نمایندگان شعب و دفاتر در سطح کشور، شورای ارشاد و اعضای کمیته اجرایی. این مجمع هر سه سال یک‌بار به ریاست رهبر جنبش تشکیل می‌شود و ضمن تحلیل و بررسی خط مشی دعوت و جهاد، راهبرد آینده را نیز مشخص می‌کند. البته ممکن است مجمع عمومی به منظور تصمیم‌گیری در مسائل مبرم و حیاتی مانند عزل یا استعفای رهبر، عزل یا استعفای اعضای شورای ارشاد و مانند آن به طور اضطراری تشکیل جلسه بدهد.
نظارت مستمر. از دیگر ویژگی‌های این جنبش، کوشش مستمر در بهبود ساختار، آموزه‌ها و راهبردهای جنبش است. لذا صحبت و مناصحه که از مبانی مهم نظری و عملی تصوف محسوب می‌شود از اصول ثابت و مؤکد محسوب می‌شود و ارتباط مستقیم، رو در رو و صریح اعضا و مسئولان از یک سو، و موج انتقادات، تخطئه‌ها و بعضاً رقابت‌های سیاسی مذهبی از طرف سایر گروه‌ها و جمعیت‌ها از سوی دیگر و همچنین فشارهای مضاعف نیروهای امنیتی در سرکوبی و مهار این جنبش که در سال‌های اخیر به بزرگ‌ترین جنبش اسلام‌گرای صوفیانة مغرب تبدیل شده، همگی موجب گردیده است تا رهبران این حرکت، در نظارتی دایم و مستمر برای بهبود کیفی و کمی اوضاع جنبش بکوشند. از دیدگاه جنبش، امراض و انحرافاتی که عموم جنبش‌های اسلامی را تهدید می‌کند به بیماری‌های اصلی و فرعی تقسیم می‌شوند. سرچشمة بیماری‌ها و انحرافات اصلی، نقص در تربیت و تهذیب اخلاقی است که خود موجب دو بیماری اختلاف و نافرمانی از اولی‌الامر می‌گردد و ریشه‌های روحی روانی این دو بیماری در امور ذیل قابل مشاهده است: ادعای دروغین مجاهدت که علاج آن صدق است؛ برتری‌طلبی که علاج آن تواضع است؛ اعمال رأی شخصی در مقابل رأی مرکزیت جنبش که علاج آن وفای به عهد و عقد بیعت است؛ تکیه بر علل و اسباب ظاهری که علاج آن توکل بر خداوند است؛ ضعف روحیه و معنویت که علاج آن ذکر و حضور قلب است؛ اختلاف در تصمیم‌گیری که علاج آن شورا و مشورت است؛ سرپیچی از اوامر صادره که علاج آن امر به معروف است؛ دوستی دنیا که علاج آن، دوستی رسول الله(ص) و مؤمنان است. اما امراض و بیماری‌های فرعی که از امراض اصلی سرچشمه می‌گیرند، عبارت‌اند از فرصت‌طلبی، تصمیمات بدون مطالعه، عوام‌زدگی، شور و حماسة ناگهانی، و استبداد رهبری. راه علاج بیماری‌های فرعیْ اهتمام به تربیت، مراعات دقیق معیارها و ضوابط در عضوگیری، وضع معیارهای صریح و روشن جهت عزل رهبر مستبد و منحرف، و رعایت نظام کیفری است که با اعادة تربیت، نصیحت و اخراج از جنبش اعمال می‌گردد (گفت‌وگوی شفاهی نگارنده با منیر رگراگی عضو بلندپایة «عدل و احسان»).
در این دیدگاه‌ها تعالیم صوفیانه بنیان نظری و عملی این جنبش را تشکیل می‌دهد و گویی در سیر و سلوک صوفیانه، بُعدی اجتماعی نیز لحاظ شده و مجموعة آموزه‌های تصوف صبغة عصری به خود گرفته است؛ بگونه‌ای که یک طریقت صوفیانه را به‌شدت درگیر سیاست کرده و قرائتی سیاسی اجتماعی از تصوف ارائه نموده است.
خط مشی داخلی. به باور «عدل و احسان»، هیچ گروهی نمی‌تواند به یک سازمان منسجم مؤثر تبدیل گردد، مگر اینکه سه ویژگی در آن حکم‌فرما باشد و چگونگی تعامل افراد در داخل سازمان را تبیین کند: محبت، شورا و اطاعت. هر گروهی که براساس محبت خداوند تأسیس نشده باشد، نخواهد توانست در جامعة فتنه‌زده‌ای که مبتنی بر کینة طبقاتی، درگیری‌های حزبی و گرایش‌های قومی است تأثیر بگذارد. محبت خداوند در دو بُعد تجلی می‌یابد: بُعد اول رحمت و مودّت بین اعضای گروه است که مقدمه‌ای بر تقویت نیروی جهاد است، به گونه‌ای که قادر به عقب نشاندن دشمن باشند؛ بُعد دوم، اعمال قهر و شدّت علیه کفار است. محبت و مودّت بین اعضا، نبایستی به این منجر شود که عضوی از مسئولیت شانه خالی کرده، وظیفة خود را به دیگری واگذارد یا اینکه عضوی در اندیشه و عمل متکی به دیگری باشد. در اینجا اهمیت شورا و مشورت، آشکار می‌گردد که تصمیم‌گیری‌ها و تقسیم وظایف و مسئولیت‌ها باید مبتنی بر شورا باشد و عاملی که می‌تواند ضامن تحقق تصمیمات شورا باشد اطاعت است؛ اطاعتِ بدنة سازمان از رهبری. البته منظور اطاعت کورکورانه نیست، بلکه اطاعت از تصمیماتی است که از طریق شورا در سطح رهبری اتخاذ شده است. بدین صورت تعارض بین وجوب اطاعت و وجوب نصیحت و شورا نیز برطرف می‌شود.
عقد امارت. لازمة هر سازمانی وجود عهدی است که بین بدنة سازمان و رهبری، ایجاد تعهد می‌کند؛ این میثاق قبل از تشکیل دولت خلافت موعود، «عقد امارت» نامیده می‌شود که بین جماعت مسلمانان، یعنی اعضای سازمان، و امیر جماعت، یعنی رهبر و مرشد سازمان، منعقد می‌گردد؛ اما پس از تشکیل دولت خلافت موعود، «بیعت» نامیده می‌شود.
خودکفایی عقیدتی. هر حرکت سیاسی اجتماعی‌ای که به دنبال تغییر و تحول در نظام و ارزش‌های حاکم است، باید موضع خود را در قبال سیاست‌های حاکم آشکارا اعلام کند. چنین حرکتی سیاست حاکم را قاطعانه نفی می‌نماید و آموزة دیگری را جانشین آن کرده و به پیروان خود ارائه می‌کند؛ بدین وسیله از سیاست حاکم سلب مشروعیت می‌نماید و با ایجاد نوعی خودکفایی عقیدتی، اعضا و هواداران خود را به سلاح فکری در مقابل رقیب مسلح می‌کند. حرکت «عدل و احسان» توانسته است نوعی خودکفایی نظری و فکری بین اعضا و هوادارانش ایجاد نماید. مرجعیت فکری و عقیدتی آنان کتاب المنهاج النبوی است که شیخ عبدالسلام یاسین در سال 1981 منتشر کرده است.
منابع مالی. هر عضو جدید پس از آنکه با فضای فکری و جهادی جنبش آشنا شد و دریافت که مسئولیت سترگ جهاد پیگیر را فقط مؤمنان مجاهد و صادق می‌توانند به انجام برسانند و صدق مؤمنان و مجاهدان معلوم نمی‌شود جز آنکه برهان آشکاری در اثبات آن داشته باشند که همانا انفاق مالی است، به‌تدریج و به میزان توانایی خود به یاری جنبش خواهد شتافت. از دیدگاه جنبش، بایسته است مؤمنانی که از استطاعت بیشتری برخوردارند، از مخارج زندگی مرفه خویش بکاهند و سهم بیشتری در کمک به حرکت جهادی به عهده گیرند. هر عضو حرکت بایستی صندوقی جهت حمایت از دعوت و جهاد در نظر گیرد و کمک‌های مردم، هواداران و سایر موارد را در آن به ثبت برساند. بخش مالی جنبش، با محاسبه و نظارت دقیق و لحاظ کلیة احتیاجات افراد و مخارج مختلف دعوت و جهاد در سطوح مختلف جنبش، درآمدها و هزینه‌ها را معین می‌نماید. در خصوص استقلال مالی حرکت عدل و احسان، عبدالسلام یاسین می‌گوید: «ما دست کمک به سوی کسی که از ما نیست دراز نمی‌کنیم تا آزادی و استقلالمان خدشه‌دار نشود» (یاسین، 1973: 470).
توصیف جامعه. از دیگر نکات قابل توجه در تشریح ویژگی‌های جنبش «عدل و احسان»، نگرش و تحلیل آنان از وضع موجود جامعة مغرب است. اندیشه، آموزه‌ها و ادبیات رایج اخوان المسلمین در دهة 1960 که متأثر از ابوالاعلی مودودی و سید قطب بود، نه تنها جوامع غربی را مجتمعات جاهلی می‌نامید، بلکه این ویژگی را به جوامع اسلامی نیز تسرّی می‌داد و بالطبع احکامی بر آن مترتب می‌کرد؛ اما شیخ عبدالسلام این نگرش را به کلی نفی می‌‌کند و ضمن ابطال ادلة آن، جوامع اسلامی را مجتمعاتی مفتون یا فتنه‌زده توصیف می‌کند.
عبدالسلام در کتاب الاسلام غداً که در سال 1973 منتشر شد، به تفصیل نظریة اخوان را نقد، و طرح بدیل خود را ارائه می‌کند. وی بر این باور است که جوامع ما فتنه زده‌اند نه جاهلی. گرچه در میان ما مسلمانان و حتی برخی رهبران ما، اهل رده هم یافت می‌شود، ولی امت اسلامیِ به استضعاف کشیده‌شده همچنان امت محمد(ص) است. اگر ما بر این اعتقاد باشیم که جوامع اسلامی جوامعی جاهلی است و از دین خداوند خارج شده است، حکم به کفر خویشتن نموده‌ایم.[8]
وی در توصیف جوامع اسلامی فتنه‌زده یا مفتون ــ که اصطلاحی قرآنی است ــ می‌گوید که فتنه در جوامع اسلامی پشتوانه‌های اجتماعی و سیاسی دارد. پشتوانة اجتماعی فتنهْ اسراف و تبذیر و ایمان مطلق به عقل ابزاری است و پشتوانة سیاسیِ آن، نظام‌های استبدادیِ حاکم بر جوامع اسلامی هستند. تجلیات و مظاهر نظام‌ها و جوامع مفتونْ ناسیونالیسم، سکولاریسم و دمکراسی هستند (1973: فصل فتنه).
یکی از نتایج مهم چنین توصیف و تبیینی، نفی هرگونه خشونت در تغییر وضعیت موجود جوامع و نظام‌های حاکم است. در این تبیین، تنها راه‌حلْ تربیت ایمانی مجاهدان است تا طلیعه‌دار حرکتی تربیتی معنوی باشند و زمینه را جهت تحولی عمیق در ابعاد مختلف جامعه فراهم آورند. پس از طی این مرحله است که تحقق وعدة الاهی فرامی‌رسد.
قرائت صوفیانه. نکتة قابل توجه دیگری که در طرز نگرش جنبش به واقعیت موجود جامعة مغرب مشاهده می‌شود، به کارگیری شیوة غالب و رایج دینداری در مغرب، یعنی تصوف است. بیشتر آموزه‌های دینی در مغرب به‌شدت تحت تأثیر قرائت صوفیانه از اسلام قرار دارند. تجلی این پدیده را می‌توان در کثرت شگفت‌انگیز زاویه‌ها، خانقاه‌ها، مزار اولیا و صلحا، و اهتمام گسترده به مجالس ذکر و مدایح و تواشیح مشاهده نمود. وجود فرقه‌ها و طرق مختلفِ نحله‌های تصوف با گرایش‌ها و روش‌های مختلف، و سامان‌دهی مراسم، مجالس، بزرگداشت‌ها و تعظیم و تکریم صلحا و اولیای بزرگِ طرقْ شکل غالب دینداری در مغرب را کاملاً متفاوت با آنچه در شرق اسلامی و عربی رایج است ترسیم می‌کند.
عدم توفیق وهابیت در مغرب نیز ناشی از تعارض آموزه‌های حنبلی با مبادی مذهب مالکی است که تأویل و تسامح را در حد رضایت عموم جایز می‌شمارد. حتی می‌توان یکی از علل ناکامی «جنبش جوانان اسلامی» را که طلایه‌دار اسلام سیاسی در مغرب بود، در عدم توجه آنان به شکلِ دینداری در این سرزمین دانست. این جنبش در بعد سیاسیْ ایدئولوژیک، اندیشة انقلابی ملهم از مودودی و سید قطب را ترویج می‌کرد و در بعد عقیدتی و شعائری به اسلام وهابی گرایش داشت.
همان گونه که توجه به قوانین، مناسبات و خصوصیات عام و کلی نقش مهمی در موفقیت یک حرکت سیاسی اجتماعی دارد، توجه و اهتمام به ویژگی‌های اختصاصی هر جامعه‌ای نیز نقشی اساسی در پیروزی یا شکست آن حرکت ایفا می‌نماید. علت توجه و عنایت جنبش «عدل و احسان» به پدیدة تصوف نیز همین عامل است. رهبر جنبش «عدل و احسان»، خود پیشینه‌ای صوفیانه داشته است و علی رغم خروج از طریقت (به علت سستی آنان در جهاد)، در کنار جهاد و مبارزه توجه ویژه‌ای به تعالیم تصوف داشته است.
البته جنبش «عدل و احسان» خود را به‌عنوان یک طریقت جدید مطرح نمی‌‌نماید؛ زیرا مردم نظر چندان مثبتی به فرقه‌ها و طرق فعلی سنتی تصوف ندارند. علت این نگرش سابقة سوء برخی طرق و نحله‌های تصوف در همراهی با استعمارگران و نیز مخالفت آنها با هر گونه فعالیت سیاسی است ـ که بعضاً از سوی دربار و وزارت اوقاف نیز حمایت می‌شوند.
جنبش «عدل و احسان»، هر گونه ارتباطی را با فرق و طرق موجود نفی می‌کند و و هر گونه تعاون و همکاری با آنان را در خصوص تبلیغ و دعوت اسلامی رد می‌نماید؛ زیرا راه روش آنان را برای نشر و گسترش دعوت اسلامی جدی و نتیجه‌بخش نمی‌داند. با این همه، آنان را خارج از دین نمی‌شمارد و قضاوت دربارة عقاید و آرای آنان را به خداوند واگذار می‌کند. با توجه به این مسائل، می‌توان هدف جنبش «عدل و احسان» از توجه به آموزه‌های تصوف را چنین توضیح داد:
اولاًتعمیق تربیت و تزکیة ایمانی در میان اعضای جنبش، زیرا برخی آموزه‌های تصوف نقشی محوری در آن ایفا می‌نماید؛ ثانیاً تبدیل اسلام به خط مشی گستردة مردمی تا آن را از اسلام رسمی درباری کاملاً متمایز کند و ثالثاًتسهیل نشر آموزه‌های جنبش در روستاها و بین قبایل، زیرا نفوذ و آموزه‌های تصوف در آن مناطق از قوّت بسیاری برخوردار است.

خاتمه
 

جنبش «عدل و احسان» حرکتی سیاسی اجتماعی است که درصدد ایفای نقش در جامعه و ارائة مدل بدیل حکومت می‌باشد. این جنبش تأثیر گسترده و عمیقی بر جامعه مغرب نهاده است؛ به‌گونه‌ای که به بزرگ‌ترین نیروی مخالف نظام پادشاهی تبدیل شده است. از سوی دیگر می‌توان این جنبش را طریقتی صوفیانه دانست که بر معنویت و تهذیب نفس پای می‌فشرد. تعالیم صوفیانه در این جنبش نقشی محوری دارند و فقه و شریعت نیز بر اساس اصول تصوف تأمل می‌شوند. این نگاه صوفیانه بر اندیشه‌های سیاسی این جنبش نیز حاکم است؛ مثلاً در توصیف جامعة مطلوب و آرمانی، آموزه‌های رایج فقه مالکی در حوزه سیاست و حاکمیت به‌طور برجسته‌ای لحاظ نمی‌شود (برخلاف جوامع شرقیِ فقه‌محوری مانند ایران و عربستان) و در مقابل به نقش محوری آموزه‌های صوفیانه ارج نهاده می‌شود. این نگرش علاوه بر آنکه در میراث تاریخی، اجتماعی و فرهنگی خطة غرب اسلامی ریشه دارد با بینش و رویکرد سران این طریقت نیز مرتبط است؛ زیرا آنان بر این باورند که اصول حکومت‌داری، تأسیس نظام سیاسی و مهندسی نظام اجتماعی را باید از تصوف و نه فقه اخذ نمود و نظام سیاسی اجتماعی مطلوب را براساس آموزه‌های صوفیانه بنیان نهاد (برخلاف اندیشمندان خطة شرق اسلامی که به دلیل سیطرة فقه و فقاهت، جامعه مدنی و نظام سیاسی را از درون فقه استخراج کرده و بخشی از فقه را متکفل تبیین و تشریح احکام السلطانیه، فقه الدولة یا فقه سیاسی دانسته‌اند).
بررسی و مطالعة جنبش عدل و احسان در کشور مغرب در منتها الیه خطة غرب اسلامی و مقایسة آن با جنبش‌ها و حرکت‌های مشابه در شرق اسلامی اولاًتفاوت‌های موجود در عرصة اندیشه و عمل پاره‌های مختلف جهان اسلام را آشکار می‌کند و ثانیاًنمونه‌ای موفق از تلفیق و سازگاری بین بعد معنوی و عرفانی اسلام با مقتضیات جوامع امروزی را به نمایش می‌گذارد.

پی‌نوشت‌ها:
 

* کارشناس ارشد رشتة عرفان و تصوف
[7]. از جمله انتقادات نظری دیگر تشکل‌های اسلام‌گرا به «عدل و احسان»، همین مسئلة فروکاستن روابط، مبانی تصمیم‌گیری، و خط مشی یک تشکیلات سیاسی به یک رابطة بین مرید و قطب در یک طریقت صوفیانه است. منتقدان بر این باورند که هر گونه فعالیت سیاسی اجتماعی باید کاملاً واقع‌گرایانه و مبتنی بر تحلیل دقیق نیروها و قوای بازیگر در صحنة قدرت و اجتماع باشد نه بر مبنای یک رابطة مرید و مرادی. و نباید خضوع در سیر و سلوک معنوی در مقابل شیخ را به ساحت سیاست و مسائل عینی و عملی صحنة چالش قدرت‌ها سریان داد.
[8]. توصیف جوامع اسلامی به صفت جاهلیت، پی‌آمدهای سیاسی اجتماعی و عملی خطیری به دنبال داشت که کمترین آن، ایجاد اختلاف و انشقاق در میان گروه‌های اسلام‌‌گرا بود. اکثر این گروه‌ها، تحت فشار شدید نظام‌های سیاسی حاکم قرار داشتند. اختلاف‌های داخلی و فشارهای پلیسی، موجب تضعیف کیفی و کمی اسلام‌گرایان گشت و در مواردی منجر به فروپاشی و انحلال آنان گردید. پس از آشکار شدن آثار سوء این نگرش، جمع کثیری از اسلام‌گرایان، آثاری در رد و تخطئة این نگرش به رشتة تحریر درآوردند که از جمله مهم‌ترین این آثار، کتاب دعاة لا قضاة، اثر حسن اسماعیل الهضیبی، دومین مرشد اخوان المسلمین در مصر بود که به تفصیل، مبانی و اصولی را که مورد استناد این طرز تفکر بود مورد بحث و انتقاد قرار دارد. کثرت و قوت استدلال این گونه آثار انتقادی موجب شد تا اندیشة افراطی مذکور در دهة هفتاد میلادی از رونق بیفتد و گروه‌های اسلامیِ حامل این نگرش، در اقلیت قرار گیرند. ولی در اواخر دهة هفتاد و اوایل دهة هشتاد، مجدداً این نگرش با الهام از حادثة سقوط رژیم پادشاهی در ایران احیاء شد و سراسر منطقة خاورمیانه را موجی از اقدامات گروه‌های انقلابی اسلامی که خواستار سرنگونی رژیم‌های حاکم بودند فراگرفت.
 

کتاب‌نامه
«البرنامج التربوی المرحلی»، این جزوه که بدون ذکر مؤلف، ناشر و سال نشر منتشر می‌شود برنامه‌های داخلی جنبش «عدل و احسان» را تشریح می‌کند. این جزوه در بین اعضا و هواداران طریقت توزیع می‌گردد.
ارحیحات، احمد (1996)، الدعوة الی الله فی رحاب التصوف، بی‌جا: بی‌نا.
بوکاری، احمد (2006)، الاحیاء و التجدید الصوفی فی المغرب، 3ج، الرباط: وزارة الاوقاف.
الجمعیة المغربیة للتألیف والترجمة والنشر (1992)، معلمة المغرب، سلا: الجمعیة المغربیة.
حرکات، ابراهیم (1965)، المغرب عبر التاریخ، دارالبیضاء: بی‌نا.
ظریف، محمد (1992)، الاسلام السیاسی فی المغرب، دارالبیضاء: مکتبة الامة.
ـــــــــــــ (1995)، جماعة العدل والاحسان، دارالبیضاء: المجلة المغربیة لعلم الاجتماع السیاسی.
ـــــــــــــ (1996)، المغرب فی مفترق الطرق، دارالبیضاء: المجلة المغربیة لعلم الاجتماع السیاسی.
ـــــــــــــ (1999)، الاسلامیون المغاربة،‌ دارالبیضاء: المجلة المغربیة لعلم الاجتماع السیاسی.
الغزالی، احمد (1988)، مساهمة فی البحث عن زوایا بنی یزناسن، فاس.
الفاسی، علال (1998)، التصرف الاسلامی فی المغرب، الرباط: مؤسسة علال الفاسی.
یاسین، ‌عبدالسلام (1973)، الاسلام غداً، بی‌جا: ‌افق.
ـــــــــــــ (1981)، المنهاج النبوی، بی‌جا: افق.
ـــــــــــــ (1995)، رسالة التذکیر، بی‌جا: افق.


منبع:www.urd.ac.ir