شادکامی در گفتار بزرگان


 

به کوشش: حسین فردوسی‌زاده




 
شیلا بِرد : زندگی بسیار ساده‌ای دارم، با این حال، بعضی از شب‌ها از شدّت هیجانی که به خاطر روز بعد دارم، خواب به چشمانم راه پیدا نمی‌کند. من از هر کاری که می‌کنم، لذّت می‌برم.
برنارد شاو : کسی که در نبرد زندگی می‌خندد، قابل ستایش است.
عزیز نسین : اگر زندگی را آسان بگیری، عمرت به خوشی خواهد گذشت.
فیثاغورث : ما همیشه، خوش‌بختی را در محیط بیرون جستجو می‌کنیم، در حالی که خوش‌بختی، فقط در وجود خود ما یافت می‌شود.
وین دایر : بیشتر مردم که همواره در تکاپوی به دست آوردن شادی و شادکامی‌اند، آن را برون از خویش می‌جویند. آنان می‌کوشند رضایت خاطر را از کسی و یا چیزی بستانند. چنین طرز فکری، اشتباهی فاحش است؛ چرا که سرچشمه شادمانی و رضایت خاطر، در قلب و ذهن شماست که از طریق اندیشه، به بیرون فرستاده می‌شود.
*به معیار دل، شادمانی، چهره بی‌نقاب اندوه است و آوای خنده، از همان چاهی پُر می‌شود که بسیاری ایام، لبریز اشک است.
* به روزگار شیرین رفاقت، سفره خنده بگسترانید و نان شادمانی قسمت کنید. به شبنم این بهانه‌های کوچک است که در دل، سپیده می‌دمد و جان، تازه می‌شود.
* اندوه و نشاط، همواره دوشادوش هم سفر می‌کنند. در آن هنگام که یکی بر سفره شما نشسته است، دیگری در رخت‌خواب آرمیده است. شما پیوسته چون ترازویید، بی‌تکلیف در میانه اندوه و نشاط!
اِمِرسون : در قلب خود بنویسید: هر روز، بهترین روز سال است.
ناپلئون : شادمانی برای من، عبارت از آن است که نیروها و استعدادهای درونی خود را به حدّ کمال، نشو و نما دهم و کامل کنم.
چمفورت : آن روزی که در آن، یک بار نخندیده‌ای، کاملاً بر باد رفته است.
چارلز دیکنز : هر قدر می‌توانی شاد زندگی کن و هرگز فکر بیهوده به مغزت راه نده؛ چون سلامتی‌ات به خطر می‌افتد.
غلامحسین ذوالفقاری : زندگی با اندکی شادی و راحتی همراه است و بیشترش با مشکلات و سختی‌هاست. مرد زندگی، کسی است که با تلقین به خود، سختی‌ها را فراموش کند و لحظات شادی را یادآوری نماید.
شکسپیر : سعادتمند، کسی است که به مشکلات و سختی‌های زندگی لبخند بزند.
شوپنهاور : کسی که شاد و خندان است، همیشه وسیله شادی و خنده را پیدا می‌کند.
لین پیترز : خوش‌بختی، هنر یافتن یک چیز مثبت در هر چیز منفی است. خوش‌بختی، در به دست آوردن چیزهایی که نداریم نیست؛ بلکه در خشنود بودن است با همان چیزهایی که داریم.
داستایوفسکی : از زندگی، بیم نداشته باشید؛ زیرا از راه مشقّت و بردباری است که به زندگی، علاقه پیدا می‌کنیم.
*خوش‌بخت‌ترین مردم، کسی است که خوش‌بختی را در خانه خود جستجو کند.
*کسی که اراده‌ای استوار دارد، جهان را مطابق میل خود عوض می‌کند.
*باید دنبال شادی‌ها گشت؛ ولی غم‌ها خودشان ما را پیدا می‌کنند.
*برای این که خوب زندگی کنی، خودت را بالای زندگی نگه دار.
سعید نفیسی : نیک‌بخت، کسی است که آموزگارش، روزگار بوده است.
آناتول فرانس : هیچ چیز به اندازه هیجان‌های خوشایند زندگی، لذّت‌بخش نیست.
سقراط : دلبستگی انسان، به زندگی نیست؛ به چیزهای خوب زندگی است.
ناصر الدّین صاحب الزّمانی : چرخ‌های سنگین و زنگ‌زده زندگی، با دست‌های نامرئی امید می‌چرخند.
چارلی چاپلین : در دنیا، جای کافی برای همه هست. پس به جای این که جای کسی را بگیری، سعی کن جای خودت را پیدا کنی.
*اگر خُرسند باشی، زندگی به دلخواه می‌گذرانی.
*آنچه دلخواه همه است، جز تن‌درستی نیست که اگر کسی روزی از آن محروم شد، آرزویی جز به دست‌آوردنش ندارد.
جاماسب حکیم : به گفتار نیک و رفتار نیک و پندار نیک، نیک‌بختی بجوی و به خِرد و نیکخواهی، پُرآوازه باش و از نادانی بگریز و آزار مردمان مپسند و کارگشای آنان باش تا به کام‌روایی رسی.
ثورو ویک : زندگی‌ات هر چه هست، با آن رو‌به‌رو شو و آن را در آغوش بگیر، از آن دوری مکن و به نام‌های سخت و درشت نخوانش. زندگی، آن قدر بد نیست که تو هستی!
ادیسون : انسان، شادترینِ همه آفریدگان است.
ابو العلا : به طور دائم، امواجِ شادی و اندوه، از دو طرف ما می‌گذرند. استفاده از آنها بسته به اراده ماست.
مولوی : شادمان شدن دل، جزای شاد کردن دیگران است.

شادکامی در مَثَل‌های ملل
 

مثل فارسی :
 

*بخند، تا دنیا به روی تو لبخند بزند.
*هر چه پیش اید، خوش اید.
*گریه کردن هم دل خوش می‌خواهد.
*از پس هر گریه، آخر، خنده‌ای است.
مثل چینی : آن کسی که جرئت مبارزه در زندگی ندارد، به اجبار، طناب دار را به گردن می‌اندازد.
مثل هندی : ما با گریه به دنیا می‌اییم و باید چنان زندگی کنیم که با خنده از دنیا برویم.
مثل امریکایی : برای خوردن، زندگی مکن؛ بلکه برای زندگی کردن.
مثل عربی : سعادت، فرزند شُکر و قناعت است.
شادکامی در شعر شاعران
به شادی دار دل را تا توانی
که بفزاید ز شادی زندگانی
فخر الدّین اسعد گرگانی
جهان چون بر او برنمانْد ای پسر
تو نیز آز مپرست و انده مخور
نمانَد ـ‌چنین دان‌ـ جهان بر کسی
در او شادکامی نیابی بسی
***
سر خط ما را سفیدی نیست این بخت سیه
شادکامی را کجا در طبع ناشاد آورد؟!
***
جهان، نیمی ز بهر شادکامی است
دگر نیمه، ز بهر نیک‌نامی است
***
تنها نه منم غمین برای دل خویش
کس نیست که نیست مبتلای دل خویش
آن را که تو شادکام می‌پنداری
او داند و درد بی‌دوای دل خویش
***
اِقبال تمام، پاک‌دینان دارند
آنان طلبند، لیک اینان دارند
خرسندی و عافیت نهانی، گنجی است
وین گنج نهان، گوشه‌نشینان دارند
***
وسعت عیش جهان، در خور خرسندی بود
عالمی را ز دل تنگ، به زندان کردیم
***
در این بازار اگر سودی است با درویش خرسند است
خدایا منعمم گردان، به درویشی و خرسندی!
***
یارب بده مرا بَدَلِ نعمتی که بود
خرسندی حقیقت و پاکیزه توشه‌ای
امنی و صحّتی و پسندیده طاعتی
نانی و حرفه‌ای و نشستن به گوشه‌ای!
***
ز بی برگی، به هر کس داد برگ عیش، خرسندی
به صد خرمن گل بی‌خار، ندهد خار بستش را
***
گفتم هوای میکده غم می‌بَرد ز دل
گفتا خوش آن کسان که دلی شادمان کنند
***
مرا خرسندی از سامان دنیا محتشم دارد
دل خرسند، هر کس دارد از دنیا چه غم دارد؟
***
گل نو آمد و هر کس به عیش و عشرت خویش
من و عقوبت هجران و کُنج محنت خویش
بلا و درد تو ما را نصیب شد، چه کنم؟
نه عاقل است که راضی نشد به قسمت خویش
***
بد و نیک، هر دو ز یزدان بُوَد
لبِ مرد، باید که خندان بُوَد
***
خدا از چنان بنده خرسند نیست
که راضی به قِسم خداوند نیست
***
از پس دنیا نرود مرد دین
جز که به دانش نبود شادکام
***
غم و شادی که به یک لحظه دگرگون گردد
چه غم ار باشد و گر زان که نباشد، چه غم است؟
***
به جهان، خرّم از آنم که جهان، خرّم از اوست
عاشقم بر همه عالم، که همه عالم از اوست
غم و شادی، برِ عارف، چه تفاوت دارد؟
ساقیا! باده بده، شادی آن کین غم از اوست