مبدأ تحول ملتها


 





 

مقام معظم رهبری(مدظله العالی) می فرمایند:
 

در گذشته، آن وقتي يک ملت عليه يک دولت قلدر، احياناً- آن هم نه هميشه به پا مي خواست که آن قلدر وارد کشورش شده باشد. مثلاً الجزايرها با نيروي اشغالگر فرانسه، و ويتناميها با امريکا مبارزه مي کردند. ديده نشده بود که ملت ها در کشور خودشان، عليه نيرويي که الان بالفعل با آنها روبه رو نيست، ولي تنها شاخصه اش اين است که عليه ملت ها و مستضعفان و مظلمان و ضعفا قلدري مي کند، مبارزه بکنند. شما اين را در کجاي تاريخ بيداري ملت ها سراغ داريد؟ در گذشته که اين حرف ها اصلاً نبوده است.
در اين دويست سال، يا صد و پنجاه سال و يا صد و بيست سال اخير که تاريخ بيداري ملتهاست و در هند و مصر و خاورمينانه و بتدريج در آفريقا و جاهاي ديگر، سربلند کردند و عليه قدرتها جنگيدند، اگر کشوري، انگليس در آن بود، با انگليس مي جنگيدند؛ اگر فراسنه در آن بود، با فراسنه مي جنگيدند؛ اگر اسپانيا يا پرتغال در آن بود، با آن دو کشور مي جنگيدند؛ اگر امريکا در آن حضور داشت، با او مي جنگيدند. شما کجا سراغ داريد که ملت ها به آن حد از رشد رسيده باشند که در خانه ي خودشان، بدون اين که دشمن حتي گلوله يي به آنها شليک کرده باشد، مشت گره کنند و عليه يک قدرت بزرگ و مستکبر جهاني شعار بدهند؟ چنين چيزي سابقه ندارد.
مبدأ اين تحول، از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران است. شما الان مي بينيد که در آفريقا و در شرق آسيا و حتي در اروپا، ملت ها و عمدتاً مسلمانان- که غير مسلمانان در اين جهت خيلي در اقليتند- در شهرها و کشورهاي خودشان ايستاده اند و عليه امريکا شعار مي دهند. مگر امريکا، در الجزاير يا سودان و يا در بقيه ي جاها حضور دارد؟ نه، مسأله اين است که انقلاب اسلامي، به مسلمانان در درجه ي اول تفهيم کرد که در هر شرايطي، بايد با ظلم و پرچم ظلم و قطب ظلم و ستم در عالم مقابله کرد؛ ولو فعلاً از او شلاق نخورند. اگر با چشم دقيق و ريز بين نگاه کنيم، همين حالا هم همان ملتها، شلاق امريکا را مي خورند. البته توده هاي مردم، معمولاً اين تحليل را ندارند؛ اما در عين حال مي ايستند و شعار مي دهند.
اسلام اين را به ما مي گويد که در مقابله و مبارزه ي ظالم و مظلوم، مرزي نيست. هر جاي دنيا، همين که مستکبري هست، شما بايد با او مبارزه بکنيد. بايد عليه او باشيد، نه با او. آيا چشم ها و ذهن هاي تحليل گران استکبار، اين را نمي بيند، نمي فهمد، روي آن حساب نمي کند و برايش چاره جويي مي نمايد؟ حقيقتاً روي اين مسأله فکر کنيد.
اين کنفرانس هايي که در نيا راجع به اسلام و بلکه راجع به تشيع مي گذارند و مطالعه مي کنند، براي چيست؟ مي خواهند اسلام شناسي ياد بگيرند؟! اين بررسي ها و تحليل هايي که مرتب در راديوها پخش مي شود، ناشي از چيست؟ درست است که جنبه ي تبليغاتي دارد، اما از يک اصل و بنيان منشأ مي گيرد. اين که در جنگ عراق عليه ايران، ناگهان تمام غرب و شرق آستينها را بالا مي زنند و به کمک عراق مي شتابند؛ در حالي که از شکل صدام هم بيزار بودند، براي چيست؟ اينها نشان دهنده ي آن است که ما هنوز بار سنگيني بر دوش داريم و دوران تقوا و پرهيزگاري سختگيرانه ي مؤمن نسبت به خودش، هنوز سپري نشده است. صدر اسلام، براي ما يک تجربه است. قبل از صدر اسلام- تاريخ يهود- براي ما يک تجربه است.
منبع:www.khamenei.ir