راه نوين مقابله با زورگویان عالم


 





 

مقام معظم رهبري(مدظله العالی) می فرمایند:
 

جمهوري اسلامي که با پيدايش خود، راه نويني در مقابله با زورگويان طراز اول عالم باز کرد و به ملتهاي مستضعف - مخصوصا مسلمانان - اميدي تازه بخشيده و در مدت ده سال و اندي رهبري امام راحل عظيم، بارها قلدران زمان را عملا تحقير کرده و دروغ شکست ناپذيري آنان را باطل ساخته است، بايد هم بيشترين اهتمام امت اسلام و ملت ستم کشيده ي ما را به خود جلب کند؛ همچنان که آن پيشواي صالحان نيز هميشه بيشترين همت خود را به همين دو مسأله مي گماشت: پاسداري از جمهوري اسلامي و مراقبت از جهت گيري راست و درست آن. و آن فقيه عظيم القدر و اسلام شناس بي بديل، حفظ جمهوري اسلامي را برتر و بااهميت تر از هر واجبي مي دانست.
با رحلت امام خميني (ره)، طيف وسيع دشمنان که در صفوف مقدم معارضه با جمهوري اسلامي بودند، اين اميد را پنهان نکردند که جمهوري اسلامي در غياب پديد آورنده و پروراننده ي خود، نيروي دفاع و رشد را از دست بدهد و چون کودک بي صاحبي، احساس ضعف و درماندگي کند، يا بکلي از پاي درآيد و يا به ناچار به زير دامان اين و آن پناه گيرد! در محاسبات تنگ نظرانه ي دشمنان که همه بي استثنا اسير محاسبات صددرصد مادي و از فهم روابط معنوي و برکات ايمان و تقوا بي نصيبند، نمي گنجيد که معجزه ي الهي در طليعه ي قرن پانزدهم هجري - يعني حکومت صلاح و دين و حيات دوباره ي ارزشهاي اسلامي  آن قله ي مرتفعي باشد که دست آلوده ي بندگان هوي و هوس به آن نرسد و ديپلماسي زر و زور از به دام افکندن آن عاجز بماند!
اما اراده ي الهي اين بود، و همان شد که اراده ي الهي بود . نظام اسلامي، رشد و کارايي خود را در اين مصيبت (فقدان امام راحل) و ابتلاي عظيم الهي نشان داد و ملت عالي قدر و مسؤولان دلسوز و اهل حل و عقد، به پاداش صبر بر اين مصيبت عظمي، استحقاق درود و رحمت حق را يافتند و به کمک خداوند و توجهات حضرت ولي الله اعظم (ارواحنا فداه) توانستند با گشودن گرههايي که به طور طبيعي در صورت ارتحال امام پديد مي آمد، از امتحاني بزرگ سربلند بيرون آيند. نظام اسلامي که قلب تپنده ي خود را از دست داده بود، به برکت ايمان و توکلش و به برکت درسهاي جاوداني که مردمش از آن استاد و مرشد خود آموخته بودند، نه فقط از حرکت و حيات و نشاط باز نماند، بلکه با نشان دادن کارآزمودگي و حکمت و سرعت عمل، اعتبار خود را مضاعف ساخت.
منبع:حديث ولايت ، جلد چهارم، ص 241-239