اهميت و جلوه نظام اسلامي در ابعاد جهاني
اهميت و جلوه نظام اسلامي در ابعاد جهاني
اهميت و جلوه نظام اسلامي در ابعاد جهاني
مقام معظم رهبری(مدظله العالی) می فرمایند:
من در زمان رياست جمهوري، در کنفرانس غيرمتعهدها در زيمبابوه شرکت کردم. کنفرانس غير متعهدها عمدتا در اختيار چپ ها بود. البته دولت هاي متمايل به غرب و آمريکا هم در آن جا بودند؛ اما کارگردان عمده، يکي رابرت موگابه بود، يکي فيدل کاسترو که اين ها چپ بودند و بقيه روساي جمهوري چپ دنيا هم که طرفدار شوروي بودند، حضور داشتند و عمده کارگرداني در دست اين ها بود. من رفتم در آنجا سخنراني کردم.
سخنراني من صددرصد ضد آمريکايي و ضد استکباري بود. حقايق انقلاب، حقايق کشور، جرايم آمريکا، جرايم عليه ملت ايران، مسائل مربوط به جنگ تحميلي وامثال اين ها را گفتم.
بعد با همان صراحت و شدت، به تجاوز شوروي به افغانستان حمله کردم؛ اين ها مبهوت مانده بودند! يکي از همان روساي جمهوري چپ به من گفت، تنها غيرمتعهد در اين کنفرانس، ايران است. ببينيد، نظام اسلامي در ابعاد جهاني، اين طور اهميت و جلوه پيدا مي کند و حتي دشمنانش مجبور مي شوند به او احترام کنند.(1)
يک نهضت بزرگ اگر بخواهد در ميان مردم پا بگيرد؛ جا پيدا کند؛ با قبول نخبگان و زبدگان جامعه مواجه شود، بايد حرف و سخن نو به صحنه بياورد و داشته باشد. با شعار مردم را چهار صباح مي شود درصحنه نگه داشت؛ اما مبارزه ي بنياني را با صرف شعارهاي سطحي و پوک که در دهان بعضي ها مي بينيد نمي توان راه انداخت، بلکه براي آن مبارزه و در صحنه نگه داشتن مردم، فکر لازم است؛ براي پشتوانه ي حرکت عظيم مردمي، يک سد و تکيه گاه مستحکم فکري لازم است. اما بزرگوار نهضت ما توانست اين تکيه گاه مستحکم فکري را از اسلام استخراج کند.
پايه هاي عمده ي اين تفکر همان اصول اسلامي بود که بازشناسي و بازفهمي مي شد، بدون اين که مورد بي اعتنايي قرار گيرد؛ مثلا توحيد يکي از مباني اصولي نهضت اسلامي است که در نگاه عاميانه ي عمومي آن را به معناي «خدا يک است و دو نيست»، معنا کرده اند. البته معلوم است که خدا يک است و دو نيست، اما توحيد فقط اين نيست، بلکه به معناي يگانگي قدرت حاکم بر زندگي انسان است.
اين معنا يعني چه؟ يعني نفي همه ي قدرت هايي که بر انسان ها تحکم مي کنند؛ ببينيد ناگهان چه معناي عظيمي پيدا کرد! يعني نفي سلطه و هر حاکميت ظالمانه؛ نفي همه ي حکومت هاي کودتايي و موروثي؛ نفي حکومت همه ي کساني که مي خواهند بر مجموعه هاي انساني با خودکامگي و تکيه بر احساسات وخواست ومنافع شخصي حکومت کنند؛ خواه اين حکومت، حکومت سياسيون باشد، خواه حکومت اقتصاديون. معناي توحيد که يکي از پايه هاي اصلي اين نهضت عظيم است، اين ميباشد.
يکي ديگر از پايه هاي اصلي اين نهضت، کرامت انسان بود. تکريم انسان يعني چه؟ يعني براي انسان ارزش قائل شدن؛ نه به زبان، بلکهخ حق تصميم گيري، انتخاب، مشخص کردن سرنوشت خود وتلاش براي رسيدن به آن را براي او باقي گذاشتن؛ اين معناي تکريم انسان است. در يک بعد ديگر، تکريم انسان يعني او را زبده ي موجودات و مخلوقات پروردگار دانستن؛ راهي براي او ترسيم کردن که آن راه او را به کمال و زيبايي مطلق؛ ذات اقدس پروردگار، برساند؛ اين ها تکريم انسان است. انسان را محدود کردن در خواست هاي جسماني و جنسي و شکمي، کوچک کردن انسان است، همچناني که محروم کردن انسان از معيشت و او را دچار فشار زندگي و خجلت زن و بچه کردن، باز خلاف تکريم انسان است. بنابراين تکريم انسان از هر دو طرف به ابعاد وجودي و نيازهاي انسان مي پردازد. اين موضوع ها، همه ي ديکتاتوري هاي گوناگون و فلسفه هايي را که انسان را هيچکاره در اداره ي آينده ي خود معرفي مي کند، نفي مي کند. اين ها از جمله پايه هاي نهضت بزرگ اسلامي بود که سخن نو در دنيا بود، امروز هم اين حرف ها نو است.
امروز هم کمپاني هايي که پشت صحنه ي حکومت هاي مستکبر دنيا هستند و آن ها اين حکومت ها را اداره و صحنه آرايي مي کنند، براي انسان ها هيچ ارزشي مگر به اندازه اي که بر ايشان دلار توليد کنند و سرمايه و سود به وجود بياورند قائل نيستند. تمام اين جنجال هاي جهاني را، مجموعه اي از کمپاني ها و سرمايه داران اداره مي کنند و در کشورهاي سرمايه داري هرحزبي و کانديدايي که آن ها بخواهند، روي کار مي آيد، پول حرف اول را ميزند. بنابراني تکريم انسان درست نقطه ي مقابل اين شيوه و روش غيرانساني است.
عدل، يکي ديگر از پايه هاي نهضت اسلامي بود. امروز ملاک ثروتمند بودن کشورها را اين گونه معين مي کنند که توليد ناخالص ملي اين قدر است و سرانه اين قدر؛ يعني چه؟ يعني سرمايه و ثروت به همه ي مردم نزديک به هم و يکسان مي رسد؟ ابدا! ثروتمندي يک کشور به معناي اين نيست که در آن کشور انسان هاي فقير محروم بدبخت تهي دست از اوليات زندگي وجود ندارد؛ چرا، بلکه در همين آمريکا و کشورهاي ثروتمند دنيا، انسان هايي هستند که وضع فقر آن ها با وضع فقر انساني که در کشور فقيري مثل هندوستان يا افغانستان زندگي مي کند، هيچ تفاوتي ندارد. اسلام توليد و استخراج منابع ثروت را لازم مي داند؛ اما مي گويد ثروت بايد متعادل تقسيم شود. البته عدل در اسلام، به معناي «تساوي» که کمونيست ها حرفش را زدند و هرگز هم به آن عمل نکردند نيست، بلکه تعادل يعني اين که اين شکاف هاي طبقاتي و حفره هاي عميق به هيچ وجه نبايد وجود داشته باشد. به جامعه ي خودتان نگاه کنيد؛ هر چيزي که بر خلاف اين اصول است، نقاط انحراف ما است؛ جاهايي است که غلط رفتيم، مشکلاتي هم که داريم، ناشي از همين غلط رفتن هاست. (2)
من در زمان رياست جمهوري، در کنفرانس غيرمتعهدها در زيمبابوه شرکت کردم. کنفرانس غير متعهدها عمدتا در اختيار چپ ها بود. البته دولت هاي متمايل به غرب و آمريکا هم در آن جا بودند؛ اما کارگردان عمده، يکي رابرت موگابه بود، يکي فيدل کاسترو که اين ها چپ بودند و بقيه روساي جمهوري چپ دنيا هم که طرفدار شوروي بودند، حضور داشتند و عمده کارگرداني در دست اين ها بود. من رفتم در آنجا سخنراني کردم.
سخنراني من صددرصد ضد آمريکايي و ضد استکباري بود. حقايق انقلاب، حقايق کشور، جرايم آمريکا، جرايم عليه ملت ايران، مسائل مربوط به جنگ تحميلي وامثال اين ها را گفتم.
بعد با همان صراحت و شدت، به تجاوز شوروي به افغانستان حمله کردم؛ اين ها مبهوت مانده بودند! يکي از همان روساي جمهوري چپ به من گفت، تنها غيرمتعهد در اين کنفرانس، ايران است. ببينيد، نظام اسلامي در ابعاد جهاني، اين طور اهميت و جلوه پيدا مي کند و حتي دشمنانش مجبور مي شوند به او احترام کنند.(1)
يک نهضت بزرگ اگر بخواهد در ميان مردم پا بگيرد؛ جا پيدا کند؛ با قبول نخبگان و زبدگان جامعه مواجه شود، بايد حرف و سخن نو به صحنه بياورد و داشته باشد. با شعار مردم را چهار صباح مي شود درصحنه نگه داشت؛ اما مبارزه ي بنياني را با صرف شعارهاي سطحي و پوک که در دهان بعضي ها مي بينيد نمي توان راه انداخت، بلکه براي آن مبارزه و در صحنه نگه داشتن مردم، فکر لازم است؛ براي پشتوانه ي حرکت عظيم مردمي، يک سد و تکيه گاه مستحکم فکري لازم است. اما بزرگوار نهضت ما توانست اين تکيه گاه مستحکم فکري را از اسلام استخراج کند.
پايه هاي عمده ي اين تفکر همان اصول اسلامي بود که بازشناسي و بازفهمي مي شد، بدون اين که مورد بي اعتنايي قرار گيرد؛ مثلا توحيد يکي از مباني اصولي نهضت اسلامي است که در نگاه عاميانه ي عمومي آن را به معناي «خدا يک است و دو نيست»، معنا کرده اند. البته معلوم است که خدا يک است و دو نيست، اما توحيد فقط اين نيست، بلکه به معناي يگانگي قدرت حاکم بر زندگي انسان است.
اين معنا يعني چه؟ يعني نفي همه ي قدرت هايي که بر انسان ها تحکم مي کنند؛ ببينيد ناگهان چه معناي عظيمي پيدا کرد! يعني نفي سلطه و هر حاکميت ظالمانه؛ نفي همه ي حکومت هاي کودتايي و موروثي؛ نفي حکومت همه ي کساني که مي خواهند بر مجموعه هاي انساني با خودکامگي و تکيه بر احساسات وخواست ومنافع شخصي حکومت کنند؛ خواه اين حکومت، حکومت سياسيون باشد، خواه حکومت اقتصاديون. معناي توحيد که يکي از پايه هاي اصلي اين نهضت عظيم است، اين ميباشد.
يکي ديگر از پايه هاي اصلي اين نهضت، کرامت انسان بود. تکريم انسان يعني چه؟ يعني براي انسان ارزش قائل شدن؛ نه به زبان، بلکهخ حق تصميم گيري، انتخاب، مشخص کردن سرنوشت خود وتلاش براي رسيدن به آن را براي او باقي گذاشتن؛ اين معناي تکريم انسان است. در يک بعد ديگر، تکريم انسان يعني او را زبده ي موجودات و مخلوقات پروردگار دانستن؛ راهي براي او ترسيم کردن که آن راه او را به کمال و زيبايي مطلق؛ ذات اقدس پروردگار، برساند؛ اين ها تکريم انسان است. انسان را محدود کردن در خواست هاي جسماني و جنسي و شکمي، کوچک کردن انسان است، همچناني که محروم کردن انسان از معيشت و او را دچار فشار زندگي و خجلت زن و بچه کردن، باز خلاف تکريم انسان است. بنابراين تکريم انسان از هر دو طرف به ابعاد وجودي و نيازهاي انسان مي پردازد. اين موضوع ها، همه ي ديکتاتوري هاي گوناگون و فلسفه هايي را که انسان را هيچکاره در اداره ي آينده ي خود معرفي مي کند، نفي مي کند. اين ها از جمله پايه هاي نهضت بزرگ اسلامي بود که سخن نو در دنيا بود، امروز هم اين حرف ها نو است.
امروز هم کمپاني هايي که پشت صحنه ي حکومت هاي مستکبر دنيا هستند و آن ها اين حکومت ها را اداره و صحنه آرايي مي کنند، براي انسان ها هيچ ارزشي مگر به اندازه اي که بر ايشان دلار توليد کنند و سرمايه و سود به وجود بياورند قائل نيستند. تمام اين جنجال هاي جهاني را، مجموعه اي از کمپاني ها و سرمايه داران اداره مي کنند و در کشورهاي سرمايه داري هرحزبي و کانديدايي که آن ها بخواهند، روي کار مي آيد، پول حرف اول را ميزند. بنابراني تکريم انسان درست نقطه ي مقابل اين شيوه و روش غيرانساني است.
عدل، يکي ديگر از پايه هاي نهضت اسلامي بود. امروز ملاک ثروتمند بودن کشورها را اين گونه معين مي کنند که توليد ناخالص ملي اين قدر است و سرانه اين قدر؛ يعني چه؟ يعني سرمايه و ثروت به همه ي مردم نزديک به هم و يکسان مي رسد؟ ابدا! ثروتمندي يک کشور به معناي اين نيست که در آن کشور انسان هاي فقير محروم بدبخت تهي دست از اوليات زندگي وجود ندارد؛ چرا، بلکه در همين آمريکا و کشورهاي ثروتمند دنيا، انسان هايي هستند که وضع فقر آن ها با وضع فقر انساني که در کشور فقيري مثل هندوستان يا افغانستان زندگي مي کند، هيچ تفاوتي ندارد. اسلام توليد و استخراج منابع ثروت را لازم مي داند؛ اما مي گويد ثروت بايد متعادل تقسيم شود. البته عدل در اسلام، به معناي «تساوي» که کمونيست ها حرفش را زدند و هرگز هم به آن عمل نکردند نيست، بلکه تعادل يعني اين که اين شکاف هاي طبقاتي و حفره هاي عميق به هيچ وجه نبايد وجود داشته باشد. به جامعه ي خودتان نگاه کنيد؛ هر چيزي که بر خلاف اين اصول است، نقاط انحراف ما است؛ جاهايي است که غلط رفتيم، مشکلاتي هم که داريم، ناشي از همين غلط رفتن هاست. (2)
پينوشتها:
1- بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار جوانان استان اصفهان، 12/8/1380
2-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار دانشجويان و دانش آموزان بسيجي،18/3/1382
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}