مهم ترين نقاط ضعف و آفات مسوولان
مهم ترين نقاط ضعف و آفات مسوولان
مهم ترين نقاط ضعف و آفات مسوولان
مقام معظم رهبری(مدظله العالی) می فرمایند:
1- يکي مسئله سستي بينش و ايمان انقلابي و اسلامي در بعضي از مسئولان است. اين ها مجذوب نسخه هاي سياسي غرب هستند؛ آن هم نسخه هاي غلط از آب درآمده. ليبرال دمکراسي غرب ه يک روز گفته مي شود اوج تکامل فکر و عمل انسان است و بالاتر از آن چيزي وجود ندارد که به نظر من خود اين حرف نشانه کوته فکري است که آدم نقطه اي را پيدا کند و بگويد از اين بالاتر ممکن نيست انسان حرکت کند؛ نه، انسان در حرکت خود بي نهايت است امروز به دست خود، خودش را رسوا کرده است.
اين ليبراليسم، همان چيزي است که امروز ماجراي افغانستان و سال هاست مسئله فلسطين را به وجود آورده است. اين اومانيسم دروغين غرب همان چيزي است که پنجاه سال ملت فلسطين را نديده مي گيرد و مي خواهد آن را به کلي حذف کند. از خودشان سؤال نمي کنند که اصلا ملت فلسطين در دنيا وجود داشه يا دروغ است. اگر قبول داريد سرزميني به نام فلسطين وجود دارد، پس کو آن ملت؟ خواستند يک ملت و يک نام جغرافيايي را به کلي از روي کره زمين حذف کنند.
امروز اومانيسم و ليبراليسم و دمکراسي آن ها به اختناق و خفقاني رسيده است که حتي نمي خواهند به يک رسانه خارجي اجازه دهند که اخبار افغانستان را پخش کند! اين، جريان آزاد خبر از نظر غرب است.
اين نسخه، رسوا شده و غلط از آب درآمده است؛ در عين حال فلان مسئول ما که به برکت انقلاب اسلامي عزت و احترامي پيدا کرده و به خاطر اظهار طرفداري از اسلام و امام و انقلاب، ممکن است چهار نفر به او احترامي بگذارند، ناگهان طرفدار ليبرال دمکراسي غربي بشود که نقطه مقابل مردم سالاتري اسلامي است! اصلا مردم سالاري اسلامي و آزادي در اسلام، آن نيست؛ يک حقيقت ديگر است... در حوزه انديشه، قانون شکني مي کنند. حوزه انديشه و فکر هم قوانيني دارد و بايد از آن ها پيروي کرد.
اگر کسي درباره يک مبناي فکري شبه اي دارد، قانونش اين است که آن را در مراکز تخصصي و محافل علمي مطرح کند. يا بايد شبهه را بر طرف کرد و از ذهن خود زدود، يا اگر شبهه اشکال واقعي است، آن را به يک نظريه تبدل کرد و ذهن هاي اهل علم و اهل نظر را نسبت به آن منتقاد کرد. اين حضرت از اين قانون پيروي نمي کنند؛ شبهه اي به ذهن آن ها مي آيد، خودشان دچار اعتقادي مي شوند و بر اثر هزار جور ابتلا و گرفتاري، پايه هاي ايمان عميق قلبي شان را موريانه هويت و هوس و رفاه زدگي و دنيا طلبي مي جود و مي خورد و شبهه دار مي شوند؛ آنگاه مي آيند شبهه را در افکار عمومي مطرح مي کنند؛ اسمش را هم تجديد نظر مي گذارند! اين خيانت به افکار عمومي است.
تجديد نظر يعني چه؟ يک وقت معناي تجديد نظر اين است که انسان از خطايي، انديشمندانه و منصفانه بر مي گردد؛ اين چيز خيلي خوبي است؛ اما تجديدنظرهاي سياسي، مصلحتي و ناشي از تغيير موقعيت ها و تطميع دشمن، تجديدنظر نيست، اين ها هرهري مسلکي است.
ما در اسلام اجتهاد دائم داريم. اجتهاد دائم، يعني انسان صاحب نظر هميشه درصدد تکميل فکر خود است.
در راه تکامل، گاهي انسان خطايي را تصحيح مي کند؛ اين درست و خوب است. در طريق فکر اسلامي، صاحب نظران، انديشمندان و انسان هايي که قدرت اجتهاد و استنباط در مباني فکري و نظري انقلاب را دارند نه هر کسي که ادعا دارد، نه کسي که صلاحتيت هاي علمي و فکري لازم را کسب نکرده است. دائم بايد فکر کنند و انديشه را تکميل نمايند؛ اين چيز خوبي است.
نبايدتابع حزب باد باشيم و هر روز باد به هر طرف وزيد، آن گونه تصميم بگيريم؛ يا نگاه کنيم ببينيم دشمن چه ژستي مي گيرد، ما هم ژست خود را با او تطبيق کنيم؛ اگر او اخم کرد، ما چهره ترس آولد بگيريم؛ اگر او حرف تندي زد، ما چهره معذرت طلبانه به خود بگيريم؛ اين که نشد.
انسان اگر زندگي سياسي بعضي ها را از اول انقلاب تا حالا نگاه کند، مي بيند ملقه عجيبي از انواع و اقسام فکرهاست! يک روز بود که چنين ادم هايي به اين اکتفا نمي کردند که در شعارها مردم فقط «مرک بر آمريکا و مرگ بر شوروي» بگويند؛ مي گفتند بايد بگوييم «مرگ بر شرق و غرب»! ما مي گفتيم شوروي سمبل يک تفکر و يک راه غلط است؛ آمريکا سمبل جنايت و ستم است؛ چه دليلي دارد شما بگوييد «مرگ بر شرق و غرب»؟! مي گفتند شما محافظه کار و سازش طلبيد! از جمله همين حضرات، الان کساني هستند که حاضرند بروند رسما در مقابل آمريکا و انگليس عذرخواهي کنند و بگويند ما غلط کرديم، اشتباه کرديم به شما بدگويي کرديم؛ ما را ببخشيد! بعضي از همين افراد، آن روز در اوايل انقلاب، روي تندي هاي بي رويه، يک نظرات عجيب و غريب اقتصادي مطرح مي کردند که انسان شاخ در مي آورد!
مي گفتيم اين ها کجايش اسلامي است. مي خواستند تفکرات بسيار تند چپ سوسياليستي را به اسم اسلامي تحميل و پياده کنند... همان آدم ها حالا کساني هستند که حاضرند در مقابل کمپاني دارها و سرمايه دارهاي صهيونيستي فرش قرمز پهن کنند تا به ايران بيايند و سرمايه گذاري کنند! انسان از چپ ترين ايده مارکسيستي، به افراطي ترين ايده دست راستي اقتصادي متحول شود؛ اسمش را هم تجديد نظر بگذارد! اين تجديد نظر نيست؛ اين هرهري مسلکي است. آن روز افراط بود، امروز هم افراط است.
وجود اين آدم هاي تجديدنظر طلب در برخي از دستگاه هاي گوناگون، اسباب زحمت و خطر است. اگر در دانشگاه باشند، ضرر مي رسانند؛ اگر در دولت باشند، ضرر مي رسانند؛ اگر در مجلس باشند، ضرر مي رسانند؛ هر جا و در هر نقطه اي باشند، ضرر مي رسانند. يکي از آسيب هاي ما اين است.
2- يک آسيب ديگر، دنيا زدگي است. خيلي از آن هايي که قدرت و پست را طعمه دانستند متأسفانه دچار دنيا زدگي شده ند. پنج، شش سال پيش از اين، در پيامي به انجمن اسلامي دانشجويان چون آن روز چيزهايي را حس مي کردم به اين نکته تصريح کردم و گفتم بعضي ها بايد مواظب باشند اسير چرب و شيرين دنيا نشوند. کسي که براي خود مسئوليتي قائل است، اگر دنيا زده و رفاه زده شد، کارش زار خواهدشد وکار مردم را هم زار خواهد کرد.
بعضي از مشکلات ما ناشي از ضعف بعضي از مديريت هاست؛ به کارهاي جزيي و فعاليت هاي سياسي و حزبي سرگرم و مشغول مي شوند.
اين قدرت که من دراين خصوص تأکيد مي کنم، بعضي ها مي گويند فلاني با حزب و تحزب مخالف است؛ در صورتي که پس از پيروزي انقلاب اسلامي، اولين حزب را ما درست کرديم. اگر تحزب به معناي واقعي کلمه وجود داشته باشد، من طرفدار آن هستم؛ منتها من تحزب را اين نمي دانم که عده اي از داعيه داران سياسي، به دنبال کسب قدرت، دور هم جمع شوند ده نفر، پانزده نفر، بيست نفر و با شعار و ايجاد هيجان و جذابيت هاي دروغين، مردم يا گروه هايي از مردم را به اين طرف و آن طرف بکشانند و مرتب دعوا و اختلاف راه بيندازندو براي اين که بي کار نمانند، يک مسئله کوچک را بزرگ کنند، يک چيز کم اهميت را پر اهميت جلوه دهند و روزها و هفته ها درباره اش بحث و تحليل کنند؛ بر اساس آن، دوست و دشمن معين کنند؛ فلان کس، فلان طرفي است، پس دشمن است؛ فلان کس، فلان طرفي است، پس دوست است. بنده اين ها را تحزب نمي دانم؛ اين ها روش هاي غلط سياسي است که در دنيا هم رايج است. دل ما خوش بوده است که در ايران اين چيزها رايج نباشد؛ اما متأسفانه بعضي ها به اين چيزها دلبستگي دارند. خيلي خوب؛ اما اگر کسي مسئوليتي را قبول کرد، چنانچه بنا شد چنين دلبستگي پيدا کند، به آن مديريت ضربه خواهد زد.... .
3- يکي ديگر از عيوب و آفت ها، عدم اتحاد کلمه است. اتحاد کلمه هم لازم است، لازم است مسئولان مواضع واحدي اتخاذ کنند؛ به خصوص در مسائل جهاني و مسائل عمده کشور. وقتي اندک اختلافي در حرف مسئولان پيدا مي شود، شما مي بينيد راديوهاي بيگانه چگونه اين ها را بزرگ و چند برابر مي کنند. حتي آن جايي که اختلاف نيست، اختلاف را جعل مي کنند؛ براي اين که نشان دهند بين مسئولان اتحاد کلمه نيست. آن ها از جمع منسجمي که با هم کار کنند و همدل باشند، خيلي مي ترسند.
خوشبختانه ترکيب قانون اساسي ما راه حل مشکلات را معين کرده؛ رهبري را به عنوان محور، در نقطه مرکزي همه مسئولان قرار داده؛ اين امکان وفرصت خيلي بزرگي است تا مسئولان بتوانند با وحدت کلمه، با همديگر کار کنند.(1)
1- يکي مسئله سستي بينش و ايمان انقلابي و اسلامي در بعضي از مسئولان است. اين ها مجذوب نسخه هاي سياسي غرب هستند؛ آن هم نسخه هاي غلط از آب درآمده. ليبرال دمکراسي غرب ه يک روز گفته مي شود اوج تکامل فکر و عمل انسان است و بالاتر از آن چيزي وجود ندارد که به نظر من خود اين حرف نشانه کوته فکري است که آدم نقطه اي را پيدا کند و بگويد از اين بالاتر ممکن نيست انسان حرکت کند؛ نه، انسان در حرکت خود بي نهايت است امروز به دست خود، خودش را رسوا کرده است.
اين ليبراليسم، همان چيزي است که امروز ماجراي افغانستان و سال هاست مسئله فلسطين را به وجود آورده است. اين اومانيسم دروغين غرب همان چيزي است که پنجاه سال ملت فلسطين را نديده مي گيرد و مي خواهد آن را به کلي حذف کند. از خودشان سؤال نمي کنند که اصلا ملت فلسطين در دنيا وجود داشه يا دروغ است. اگر قبول داريد سرزميني به نام فلسطين وجود دارد، پس کو آن ملت؟ خواستند يک ملت و يک نام جغرافيايي را به کلي از روي کره زمين حذف کنند.
امروز اومانيسم و ليبراليسم و دمکراسي آن ها به اختناق و خفقاني رسيده است که حتي نمي خواهند به يک رسانه خارجي اجازه دهند که اخبار افغانستان را پخش کند! اين، جريان آزاد خبر از نظر غرب است.
اين نسخه، رسوا شده و غلط از آب درآمده است؛ در عين حال فلان مسئول ما که به برکت انقلاب اسلامي عزت و احترامي پيدا کرده و به خاطر اظهار طرفداري از اسلام و امام و انقلاب، ممکن است چهار نفر به او احترامي بگذارند، ناگهان طرفدار ليبرال دمکراسي غربي بشود که نقطه مقابل مردم سالاتري اسلامي است! اصلا مردم سالاري اسلامي و آزادي در اسلام، آن نيست؛ يک حقيقت ديگر است... در حوزه انديشه، قانون شکني مي کنند. حوزه انديشه و فکر هم قوانيني دارد و بايد از آن ها پيروي کرد.
اگر کسي درباره يک مبناي فکري شبه اي دارد، قانونش اين است که آن را در مراکز تخصصي و محافل علمي مطرح کند. يا بايد شبهه را بر طرف کرد و از ذهن خود زدود، يا اگر شبهه اشکال واقعي است، آن را به يک نظريه تبدل کرد و ذهن هاي اهل علم و اهل نظر را نسبت به آن منتقاد کرد. اين حضرت از اين قانون پيروي نمي کنند؛ شبهه اي به ذهن آن ها مي آيد، خودشان دچار اعتقادي مي شوند و بر اثر هزار جور ابتلا و گرفتاري، پايه هاي ايمان عميق قلبي شان را موريانه هويت و هوس و رفاه زدگي و دنيا طلبي مي جود و مي خورد و شبهه دار مي شوند؛ آنگاه مي آيند شبهه را در افکار عمومي مطرح مي کنند؛ اسمش را هم تجديد نظر مي گذارند! اين خيانت به افکار عمومي است.
تجديد نظر يعني چه؟ يک وقت معناي تجديد نظر اين است که انسان از خطايي، انديشمندانه و منصفانه بر مي گردد؛ اين چيز خيلي خوبي است؛ اما تجديدنظرهاي سياسي، مصلحتي و ناشي از تغيير موقعيت ها و تطميع دشمن، تجديدنظر نيست، اين ها هرهري مسلکي است.
ما در اسلام اجتهاد دائم داريم. اجتهاد دائم، يعني انسان صاحب نظر هميشه درصدد تکميل فکر خود است.
در راه تکامل، گاهي انسان خطايي را تصحيح مي کند؛ اين درست و خوب است. در طريق فکر اسلامي، صاحب نظران، انديشمندان و انسان هايي که قدرت اجتهاد و استنباط در مباني فکري و نظري انقلاب را دارند نه هر کسي که ادعا دارد، نه کسي که صلاحتيت هاي علمي و فکري لازم را کسب نکرده است. دائم بايد فکر کنند و انديشه را تکميل نمايند؛ اين چيز خوبي است.
نبايدتابع حزب باد باشيم و هر روز باد به هر طرف وزيد، آن گونه تصميم بگيريم؛ يا نگاه کنيم ببينيم دشمن چه ژستي مي گيرد، ما هم ژست خود را با او تطبيق کنيم؛ اگر او اخم کرد، ما چهره ترس آولد بگيريم؛ اگر او حرف تندي زد، ما چهره معذرت طلبانه به خود بگيريم؛ اين که نشد.
انسان اگر زندگي سياسي بعضي ها را از اول انقلاب تا حالا نگاه کند، مي بيند ملقه عجيبي از انواع و اقسام فکرهاست! يک روز بود که چنين ادم هايي به اين اکتفا نمي کردند که در شعارها مردم فقط «مرک بر آمريکا و مرگ بر شوروي» بگويند؛ مي گفتند بايد بگوييم «مرگ بر شرق و غرب»! ما مي گفتيم شوروي سمبل يک تفکر و يک راه غلط است؛ آمريکا سمبل جنايت و ستم است؛ چه دليلي دارد شما بگوييد «مرگ بر شرق و غرب»؟! مي گفتند شما محافظه کار و سازش طلبيد! از جمله همين حضرات، الان کساني هستند که حاضرند بروند رسما در مقابل آمريکا و انگليس عذرخواهي کنند و بگويند ما غلط کرديم، اشتباه کرديم به شما بدگويي کرديم؛ ما را ببخشيد! بعضي از همين افراد، آن روز در اوايل انقلاب، روي تندي هاي بي رويه، يک نظرات عجيب و غريب اقتصادي مطرح مي کردند که انسان شاخ در مي آورد!
مي گفتيم اين ها کجايش اسلامي است. مي خواستند تفکرات بسيار تند چپ سوسياليستي را به اسم اسلامي تحميل و پياده کنند... همان آدم ها حالا کساني هستند که حاضرند در مقابل کمپاني دارها و سرمايه دارهاي صهيونيستي فرش قرمز پهن کنند تا به ايران بيايند و سرمايه گذاري کنند! انسان از چپ ترين ايده مارکسيستي، به افراطي ترين ايده دست راستي اقتصادي متحول شود؛ اسمش را هم تجديد نظر بگذارد! اين تجديد نظر نيست؛ اين هرهري مسلکي است. آن روز افراط بود، امروز هم افراط است.
وجود اين آدم هاي تجديدنظر طلب در برخي از دستگاه هاي گوناگون، اسباب زحمت و خطر است. اگر در دانشگاه باشند، ضرر مي رسانند؛ اگر در دولت باشند، ضرر مي رسانند؛ اگر در مجلس باشند، ضرر مي رسانند؛ هر جا و در هر نقطه اي باشند، ضرر مي رسانند. يکي از آسيب هاي ما اين است.
2- يک آسيب ديگر، دنيا زدگي است. خيلي از آن هايي که قدرت و پست را طعمه دانستند متأسفانه دچار دنيا زدگي شده ند. پنج، شش سال پيش از اين، در پيامي به انجمن اسلامي دانشجويان چون آن روز چيزهايي را حس مي کردم به اين نکته تصريح کردم و گفتم بعضي ها بايد مواظب باشند اسير چرب و شيرين دنيا نشوند. کسي که براي خود مسئوليتي قائل است، اگر دنيا زده و رفاه زده شد، کارش زار خواهدشد وکار مردم را هم زار خواهد کرد.
بعضي از مشکلات ما ناشي از ضعف بعضي از مديريت هاست؛ به کارهاي جزيي و فعاليت هاي سياسي و حزبي سرگرم و مشغول مي شوند.
اين قدرت که من دراين خصوص تأکيد مي کنم، بعضي ها مي گويند فلاني با حزب و تحزب مخالف است؛ در صورتي که پس از پيروزي انقلاب اسلامي، اولين حزب را ما درست کرديم. اگر تحزب به معناي واقعي کلمه وجود داشته باشد، من طرفدار آن هستم؛ منتها من تحزب را اين نمي دانم که عده اي از داعيه داران سياسي، به دنبال کسب قدرت، دور هم جمع شوند ده نفر، پانزده نفر، بيست نفر و با شعار و ايجاد هيجان و جذابيت هاي دروغين، مردم يا گروه هايي از مردم را به اين طرف و آن طرف بکشانند و مرتب دعوا و اختلاف راه بيندازندو براي اين که بي کار نمانند، يک مسئله کوچک را بزرگ کنند، يک چيز کم اهميت را پر اهميت جلوه دهند و روزها و هفته ها درباره اش بحث و تحليل کنند؛ بر اساس آن، دوست و دشمن معين کنند؛ فلان کس، فلان طرفي است، پس دشمن است؛ فلان کس، فلان طرفي است، پس دوست است. بنده اين ها را تحزب نمي دانم؛ اين ها روش هاي غلط سياسي است که در دنيا هم رايج است. دل ما خوش بوده است که در ايران اين چيزها رايج نباشد؛ اما متأسفانه بعضي ها به اين چيزها دلبستگي دارند. خيلي خوب؛ اما اگر کسي مسئوليتي را قبول کرد، چنانچه بنا شد چنين دلبستگي پيدا کند، به آن مديريت ضربه خواهد زد.... .
3- يکي ديگر از عيوب و آفت ها، عدم اتحاد کلمه است. اتحاد کلمه هم لازم است، لازم است مسئولان مواضع واحدي اتخاذ کنند؛ به خصوص در مسائل جهاني و مسائل عمده کشور. وقتي اندک اختلافي در حرف مسئولان پيدا مي شود، شما مي بينيد راديوهاي بيگانه چگونه اين ها را بزرگ و چند برابر مي کنند. حتي آن جايي که اختلاف نيست، اختلاف را جعل مي کنند؛ براي اين که نشان دهند بين مسئولان اتحاد کلمه نيست. آن ها از جمع منسجمي که با هم کار کنند و همدل باشند، خيلي مي ترسند.
خوشبختانه ترکيب قانون اساسي ما راه حل مشکلات را معين کرده؛ رهبري را به عنوان محور، در نقطه مرکزي همه مسئولان قرار داده؛ اين امکان وفرصت خيلي بزرگي است تا مسئولان بتوانند با وحدت کلمه، با همديگر کار کنند.(1)
پينوشتها:
1. بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار جوانان استان اصفهان، 12/8/1380
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}