معجزه ي انقلاب اسلامي


 





 
مقام معظم رهبری(مدظله العالی) می فرمایند:
آثار پيروزي ملت ايران در زورآزمايي قدرتهاي جهاني با آن، به جهان اسلام منحصر نماند؛ بلکه در کشورهاي غيرمسلمان و در نظامهايي که قفس آهنين استبداد حزبي يا ستم قومي اجازه نداده بود که مسلمانان آن کشورها حتي مسلماني خود را احساس کنند، نسيم هويت اسلامي وزيدن گرفت و ايمانهاي خفته به جوش آمد و گلبانگ مسلماني، خواب اهريمنان را برآشفت: «و تري الارض هامده فاذا انزلنا عليها الماء اهتزت و ربت و انبتت من کل زوج بهيج»(1). پس، در ماجراي عظيم اين سال هاي گذشته، قهرمان اصلي اسلام است. و اين رستاخيزي اسلامي است که جانهاي مرده را بيدار کرده و زمينه را براي روزي آماده مي سازد که در پاسخ به سئوال «لمن الملک»، در بسيط زمين از چهار گوشه ي عالم گفته شود: «لله الواحد القهار».(2)
امروزه گرچه مغزهاي عليل تحليلگران مادي، هنوز عاجز از فهم و تحليل حوادث اسلامي در سال هاي اخير است و آنان به درستي نمي توانند بفهمند، که چه شد که پس از تلاش دويست ساله ي استعمار در کشورهاي اسلامي و پس از هزاران شيوه ي موفق براي راندن اسلام از صحنه زندگي و حتي از صفحه ي ذهن و دل مردم در اين کشورها و مهمتر از آن، پس از قرنها بدآموزي قدرتهاي استبدادي و ايادي آنان و پس از تحريفهاي بي شماري که به وسيله ي وعاظ السلاطين و آخوندهاي درباري در دين پديد آمده و صفا و خلوص آن را مخدوش ساخته و به دارويي بي اثر و جسمي بي جان بدل کرده بود، امروز دوباره اسلام در قلب ميهن اسلامي پر و بال گشوده و سايه ي رحمت خود را بر سرتاسر جهان اسلام گسترده و چون خورشيدي روشنگر در دل همه ي مسلمين تافته و به آنان روح نشاط و اميد بخشيده است؟ و چگونه اسلام که بتدريج به دست فراموشي سپرده مي شد و هرگز هيچ اميدي را در دل جستجوگر انسانهاي دردمند و بي تاب برنمي انگيخت، اکنون به يگانه اميد روشن ملتهاي مسلمان، مخصوصا جوانان و بيداردلان و دردمندان تبديل يافته است؟ آري، فهم و تحليل درست اين حوادث شگفت آور، اگر چه براي مغزها و ذهنهاي بيگانه از حقيقت اسلام و بي خبر از سرگذشت واقعي اسلام ناممکن است، ليکن براي صاحبان بصيرت، پاسخ در يک کلمه است: معجزه ي انقلاب.
نهضت اسلامي در ايران به رهبري منجي بزرگ دوران، حضرت امام خميني (رضوان الله عليه)، به پيروي از شيوه ي نبي اعظم و رسول خاتم و قله ي آفرينش عالم و آدم، حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله و سلم)، در قالب يک انقلاب تمام عيار ظاهر شد و اين طبيعت انقلاب است که اگر بر پايه يي درست و منطقي استوار باشد، همچون آتشفشان، زلزله در تمام ارکان محيط پديد مي آورد و همه چيز و همه جا و همه کس را از گرمي و اشتعال خود متأثر مي سازد.
مصلحان اسلامي و متفکراني که در يکصد و پنجاه سال گذشته، تحت تأثير عوامل گوناگون قيام کرده و پرچم دعوت اسلامي و احيا و تفکر اسلامي را بر دوش گرفتند - از قبيل سيد جمال الدين و محمد اقبال وديگران - با همه ي خدمات ارجمند و گرانبهايشان، همگي اين نقص بزرگ را در کار خود داشتند که به جاي برپا کردن يک انقلاب اسلامي، به يک دعوت اسلامي اکتفا کردند و اصلاح جوامع مسلمان را نه با قوت و قدرت انقلاب، که با تلاش روشنفکرانه و فقط با ابزار قلم و زبان جستجو کردند. اين شيوه، البته ممدوح و مأجور بوده و هست؛ اما هرگز از آن، توقع نتايجي همچون نتيجه ي عمل پيامبران اولوالعزم را - که سازندگان مقاطع اصلي تاريخ بوده اند - نبايد داشت. کار آنان، در صورت صحت و مبرا ماندن از عيوب سياسي و نفساني، تنها مي توانست زمينه ساز يک حرکت انقلابي باشد و نه بيشتر. و لذا مشاهده مي شود که سعي و تلاش بي حد و حصر مخلصان اين گروه، هرگز نتوانسته حرکت معکوس و رو به انحطاط ملل مسلمان را متوقف کند، يا عزت و عظمتي را که آنان از آن نام مي آورده و در آرزويش آه و اشک مي افشانده اند، به مسلمانان برگرداند و يا حتي اعتقاد و باور اسلامي را در توده هاي مردم مسلمان تقويت کرده و نيروي آنان را در خدمت آن به کار گيرد و يا دامنه ي جغرافيايي اسلام را گسترش دهد. و اين، بکلي از روش پيامبر عظيم الشأن اسلام (صلي الله عليه و آله وسلم) جدا است و اين بر هرکسي که اندکي تاريخ بعثت و هجرت رسول معظم (ص) را بداند، آشکار است.
امام ما براي حيات دوباره ي اسلام، درست همان راهي را پيمود که رسول معظم (صلي الله عليه و آله و سلم) پيموده بود؛ يعني راه انقلاب را. در انقلاب، اصل بر حرکت است؛ حرکتي هدفدار، سنجيده، پيوسته، خستگي ناپذير و سرشار از ايمان و اخلاص. در انقلاب، به گفتن و نوشتن و تبيين اکتفا نمي شود؛ بلکه پيمودن و سنگر به سنگر پيش رفتن و خود را به هدف رساندن، اصل و محور قرار مي گيرد. گفتن و نوشتن هم در خدمت همين حرکت درمي آيد و تا رسيدن به هدف - يعني حاکميت بخشيدن به دين خدا و متلاشي ساختن قدرت شيطاني طاغوت - ادامه مي يابد: «هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين کله ولو کره المشرکون».
منبع: حديث ولايت جلد چهارم، ص 247-244.