چرا حيوانات يكديگر را ميخورند؟(1)
چرا حيوانات يكديگر را ميخورند؟(1)
نظر ملاصدرا دربارة بهترين جهان ممكن
جهان نميتوانست بهتر از اين باشد زيرا اگر اين ممكن ميبود و سازندة مختار نميدانست كه ميتوان جهاني بهتر از اين آفريد در آن صورت لازم ميآمد علم او كه كليات و جزئيات را فرا ميگيرد، متناهي باشد و اگر ميدانست و برغم توانايي آن را نميآفريد، بخشش خود را كه همة موجودات را فراميگيرد نقض كرده بود.([2])
اين استدلال كه جهاني كه در آن زندگي ميكنيم بهترين جهان در ميان جهانهاي ممكني است كه خداوند ميتوانست بيافريند مبتني بر اين فرض كلي سه سنت ابراهيمي است كه خداوند به بهترين وجه عمل ميكند و ارادة او بهترين فعل را انجام ميدهد. در عبارت مشهور غزالي كه ميگويد: «ليس في الامكان ابدع مماكان» (جالبتر از آنچه در اين جهان وجود دارد ممكن نبود) همان انديشه را با تأكيد بر كمال ذاتي واقعيت بيان ميكند.
اگر اين جهان را، اساساً، يك خداي قادر مطلق و خير نامتناهي آفريده باشد، پس بايد بهترين جهاني باشد كه او ميتوانست بيافريند و آفريده است. هرچيزي كمتر از اين، قدرت و عنايت الهي را مخدوش ميكند.
از اين رو نتيجه گرفتهاند «نظام عالم بهترين، كاملترين و برترين نظام ممكن است بطوري كه هيچ نظامي برتر از آن تصور پذير نيست.» ملاصدرا اين سخن را در موافقت با سخن غزالي و تأييد آن از جانب ابن عربي «كلام برهاني» مينامد و آن را برهاني معرفي ميكند كه مقبول فلاسفه و متكلمان واقع شده است، خواه آن را «قضاي ازلي» و خواه «اختيار تجددي» خوانده باشند.([3])
سرگذشت اين بحث در ميان متكلمان را اريك اورمزبي (Eric Ormsby) در عدل الهي در انديشة اسلامي آورده است و در اينجا نيازي به تكرار آن نيست.([4]) اما بايد خاطر نشان كرد كه در اين كتاب اگرچه فهرست چهل و سه نويسنده و اثر از قرن دوازدهم تا قرن نوزدهم آمده است كه برخي تقرير غزالي از مسئله را پذيرفته و برخي رد كردهاند اما از ملاصدرا نام نبرده است. در اين مقاله بر آنم گزارش مختصري از بحث صدرا دربارة برهان نظام احسن در اسفار ارائه كنم و تلاش او را براي تقرير مجدد مسئله بر حسب وجودشناسي كلياش بررسي كنم. ملاصدرا با ارائه وجودشناسي تشكيكياش، برهان نظام احسن غزالي را به سخني وجودي _ الهياتي((onto _ theologicalتبديل كرد. در اين مقاله از ميان ادلهاي كه ملاصدرا در دفاع از موضع غزالي ميآورد، شش دليل بررسي خواهد شد.
اين ادله، چنانكه روشن خواهد شد، ربط وثيقي با هم دارند و علاقه شديد ملاصدرا را به مسئله گستردهتر خير و شر نشان ميدهد. ملاصدرا در حاليكه ميان حكمت و خير نامتناهي خداوند از يكسو و از سوي ديگر اختيار مطلق او گرفتار شده است، ميان دو تعبير از آفرينش مردد است. در حاليكه تعبير اول ميگويد ذات الهي بلحاظ ماهيت و افعالش خير و حكيم است تعبير دوم بر اختيار مطلق او تأكيد ميكند. ديدگاه نخست بر يك انسجام خود تحميلي (self _ imposed)از سوي خداوند استدلال ميكند كه براساس آن خداوند اساساً نميتواند كاري جز بهترين كار را انجام دهد. ديدگاه دوم با اعتراض بر ديدگاه جبرگراي نخست به جهت محدود كردن قدرت و اختيار مطلق خداوند، موضعي اختيارگرا برميگيرد و همة مسائل مربوط به حكمت، عدل و انسجام را به ارادة خداوند تحويل ميكند.([5]) اين دو تعبير از خلقت كه جزو مسائل محوري، در تقابل مشهور ميان معتزله و اشاعره، است به دو جنبه از خداوند توجه دارند اولي بر ذات خدا و دومي بر ارادة او تأكيد ميكند. همچنانكه خواهيم ديد، ملاصدرا به همة اين نظرات توجه دارد و از آنها استفاده ميكند. اما در پايان بحثش به جهل متوسل ميشود و فقدان معرفت كافي به اين مسائل را در انسان، البته با تأسف، ميپذيرد.
صدرا مسئله خير و شر را در جزء دوم سفر سوم اسفار كه موقف دهم آن به عنايت الهي اختصاص يافته است، مورد بحث قرار داده است. هدف نهايي صدرا ارائه چارچوبي سازگار است كه در آن بتوانددوگانگي ميان خدا بعنوان موجودي ذاتاً خير و قادر مطلق و كاستيهاي آشكار جهاني كه در آن زندگي ميكنيم را برطرف كند. يكي از راهها براي انجام اين كار نشاندادن كاستي نسبي و خير نهايي هر آفريدهاي است و صدرا در سرتاسر ادلة مفصل و مثالهاي متعدد خود اين كار را انجام ميدهد. من ابتدا شش دليل او را تحليل ميكنم سپس به ارزيابي كلي مطلب خواهم پرداخت.
دليل يك: خداوند بنحو احسن عمل ميكند
«وجودش كه تحقق ذاتش به آن است همان وجود اوست كه با آن افعال را انجام ميدهد»([6]) و چون ذات خداوند خير است آنچه از او صادر ميشود بايد خير باشد. خلاصه عنايت و خير نامتناهي خداوند نشان ميدهد كه فعلش حكيمانه و ضروري است.([7])
تقريري رسمي از اين مسئله را ميتوان در تيمائوس افلاطون (E29 _ B30) ملاحظه كرد. افلاطون در اين رساله ديدگاه جبري آفرينش را بدون توسل به نظريه فيض، چونان الگوي بديلي براي «خلق از عدم» بازگويي ميكند؛ نظريهاي كه نوافلاطونيان بعداً بدان متوسل شدند.
بد نيست بگويم كه چرا خالق، اين عالم كون را ساخت. او خير بود و خير هرگز نميتواند نسبت به چيزي حسد بورزد و او در حاليكه فارغ از هر حسدي است دوست ميدارد كه همه اشياء تا آنجا كه ممكن است شبيه او بشوند ... خدا دوست دارد كه هر چيزي خير باشد و هيچ چيز شر نباشد. تا آنجا كه اين امر ميسر باشد... بهترين كارها، چيزي غير از درستترين كارها نيست و نميتواند باشد.
پرسش بزرگتر دربارة اينكه چرا خدا بايد چيزي ميآفريد در اينجا در وهلة اول از طريق زبان ضرورت الهي خود تحميلي مورد توجه قرار گرفته است. از آنجا كه چندان علاقهاي به مسئله عام آفرينش بويژه آفريدن اين عالم جزئي نيست بحث دربارة آن را به مجال ديگري واميگذاريم. آنچه مستقيماً مورد توجه ماست استدلال بر اين است كه افعال خداوند حكيمانه و بنحو احسن است و اين استدلال بر عنايت الهي استوار است.
ملاصدرا در توصيفي كه از عنايت الهي چونان مبدأ آفرينش بدست ميدهد، بپيروي از ابنسينا به سه كيفيتي اشاره ميكند كه خداوند دارد: علم، عليت و رضايت.([8]) خداوند آنچه ميآفريند را ميشناسد و بايد بشناسد. اين شرط نخستين براي وجه احسن موجودات مخلوق است. علم الهي به اشياء، او را علت «خير و كمال هر شيء تا سر حد امكان» ميسازد. آخر اينكه خداوند از آنچه براساس خود آگاهي يعني از طريق شناخت ميآفريند راضي است و بايد اينگونه باشد.([9])
اين سه بعد عنايت الهي شرط دائمياند براي آنكه آنچه خدا ميآفريند بهترين شيء ممكن باشد بنابرين عقلانيت خداوند در نظام آفرينش گسترش يافته است. بتعبير ملاصدرا «عنايت» نام «نظام معقول» است:
نظام معقول كه فيلسوفان آن را عنايت مينامند، خاستگاه اين نظام موجود است، پس در نهايت خير و فضيلت است. بنابرين، لازم ميآيد كه در اين عالم، از حيث اسباب و علل، هيچ امر گزافي و اتفاقي وجود ندارد و بالنسبه به طبيعت كل، همه چيز ضروري و فطري است.([10])
طبيعت مطلوب آنچه خداوند ميآفريند با اين امر نيز تأييد ميشود كه «خداوند آن موجود واقعيي است كه غايتي (جز خود) ندارد و كمالش نامتناهي است.» صدرا به بازگويي موضع سنتي اشاعره نزديك ميشود كه معتقد بودند خدا آنچه را كه بهترين است بر نميگزيند بلكه آنچه برميگزيند بهترين است. اما او بيدرنگ عقب نشيني ميكند و اشعري را متهم ميكند كه به خدا «ارادهاي خالي از حكمت و مشيت» نسبت داده است. در اراده باوري مذهب اشعري كه دربارة آفرينش موضعي ميانهرو دارد، همة ادله و اصول به ارادة خداوند تحويل ميشود و معقوليت نظام فعلي عالم، اگر نه بكلي دست كم در حد امكان، بهم ريخته دانسته ميشود، باور صدرا به بهتري ذاتي اشياء به او اجازه نميدهد چنين نظري را بپذيرد.
دليل دو: خداوند بدون هيچ الزامي ميتواند آنچه بهترين است را بيافريند
اين دليل، تقرير اصلاح شدة استدلال سنتي است بر اينكه خداوند اساساً هر آنچه بخواهد را ميتواند بيافريند. در اين ديدگاه كه چونان بياني از اختيار خداوند بر آفرينش يا عدم آفرينش تنظيم شده است بجاي تأكيد بر چيستي عمل الهي آفرينش بيشتر، بر چرايي آن تأكيد ميشود. اصلاح زماني صورت ميگيرد كه ما اختيار خدا را نه بر حسب اراده بلكه بر حسب عدم الزام و عدم محدوديت بفهميم. خدا، بنا به تعريف، فارغ از هرگونه محدوديت ماديي است كه ديگر موجودات آزاد، مقيد به آنند. بهر حال در معناي خاص عدم الزام، تأكيد بر اين انديشه است كه عمل آفرينش الهي، مقيد به هيچ قيدي نيست. بر طبق اين ديدگاه خدا «قدرت نامتناهي دارد و كرم و فيضش كامل است و هر آنچه ماده ندارد و نيازي به استعداد خاصي ندارد و هيچ ضد محدود كنندهاي ندارد، [فقط بجهت امكان ذاتياش از خداوند به صورت ابداع افاضه ميشود]» ([11]) چنين موجودي كه سرانجام خود خداست در آفرينش آنچه بهترين است با هيچ مانعي از قبيل استعدادي محدود يا زماني معين مواجه نميشود.
يكي از دلايلي كه ملاصدرا در دفاع از اين نظريه ميآورد به علم خدا به اشياء مربوط ميشود. خدا نه تنها آنچه بهترين است را ميآفريند زيرا نامقيد است بلكه هر چيزي را به بهترين نحو ممكن ميداند. از نظر صدرا علم خدا به اشياء مقتضي رابطة موضوع _ محمولي نيست. چنين نيست كه اشيائي وجود داشته باشند كه علم خدا به آنها پسيني باشد. همچنين خدا اشياء را از طريق صور علمي آنها در علمش ميشناسد و اين صور در خدا وجود دارند و در نهايت با ذات او يكي هستند. در خدا كه هويت و عمل در او يكي است، دانستن آنچه بهترين است با انجام بهترين كار يكي است:
خداوند همه چيز غير خود را به بهترين وجه ميشناسد زيرا صور علمي اشياء همان ذات او هستند.
پس اشياء پيش از وجود در اين عالم داراي صورت علمي الهي و وجود الهي قدوسياند و هر وجود الهي بالضروره بايد در نهايت نيكي و ارزش باشد. پس چون مثال اين صور در عالم كون تحقق يابد ضروري است كه با ارزشتر و برتر از هر آن چيزي باشند كه در عالم كون ممكن است. ([12])
آنچه ما در اينجا داريم مركب از دو مجموعة متفاوت ادله است كه يكي به جهانشناسي و ديگري به معرفتشناسي مربوط ميشود. استدلالي كه ميتوانيم بياوريم بر اينكه چرا ملاصدرا اين دو استدلال را با هم ميآورد اين است كه او ميخواهد طبيعت برتر آفريدههاي خداوند را هم براساس قدرت خداوند و هم براساس حكمت او، ثابت كند.
اشكالات معروف انتخاب قدرت و ارادة خداوند به بهاي حكمت و كرم او و برعكس در كتب تاريخ كلام بخوبي مضبوط است و نيازي به تكرار اين تاريخ در اينجا نيست. اما بهتر است آن را چونان زمينهاي براي هدف كلي صدرا در ادلة پيشگفته و ادلهاي كه خواهد آمد، تلقي كنيم.
پينوشتها:
1. واژة theodicy (عدل الهي) برگرفته از واژة يونانيtheos بمعني خدا و واژة thiki بمعني عدالت كوته نوشتي است براي «دفاع از عدالت و صدق الهي در برابر واقعيت شر». ر.ك:
- Hick, John, Evil and the God of Love, San Francisco: Harper and Row, 1978, p. 6.
لايب نيتس معمولاً مبدع واژة theodicee در تعبير فرانسوي آن دانسته ميشود كه آن را در رسالههايي در باب عدل الهي چونان عنواني براي دفاع معروف خود از عدل و خير الهي در برابر شر بكار برده است.
2. ملاصدرا، اسفار اربعه، ج 7، بضميمةتعليقات سبزواري، تصحيح، تحقيق و مقدمه: مقصود محمدي، باشراف سيد محمد خامنهاي، تهران: انتشارات بنياد حكمت اسلامي صدرا، 1380، ص 121 و 122.
3. همان، ص 121.
4. Cf. Ormsby, Eric L., Theodicy in Islamic Thought: The Dispute Over al-Ghazali’s “Best of All Possible Worlds”, Princeton: Princeton University Press, 1984.
در اين كتاب عبارت پيشگفتة غزالي موضوع اصلي تحليل است و توجه معطوف به انديشمندان كلام است، با وجود اين عباراتي چون نظام احسن كه در آثار بهمنيار، خواجه نصير و ديگر اعضاي مكتب ابنسينا آمده است، نشان ميدهد كه بحث دربارة بهترين جهان ممكن مسئلهاي صرفاً كلامي نيست بلكه سرگذشت مستمري در ميان فيلسوفان دارد. مقايسه كنيد با:
- Bahmanyar, Kitab al-tahsil, ed. by Murtada Mutahhari, Tehran: The University of Tehran Press, 1375 (A.H.)2nd edition, p. 657.
بهمنيار در اين كتاب ميگويد: «اين نظام نظامي واقعي است كه هيچ نظامي برتر و كاملتر از آن نيست».
5. واژگان جبرگرايي (necessitarian) و اختيارگرايي (libertarian) را از نورمن كرتزمن برگرفتهام.ر.ك:
- Kretzmann, Norman, “A General Problem of Creation: Why Would God Create Anything at All?” in MacDonald, Scott(ed), Being and Goodness: The Concept of the Good in Metaphysics and Philosophical Theology, Ithaca and London: Cornell University Press, 1991, pp. 208 _228.
6. اسفار اربعه، ج 7، ص 143.
7. اما اين، نوع خاصي از ضرورت است و نبايد آن را با الزام يا فقدان اختيار خلط كرد. اين يك ضرورت خود تحميلي است. براي آنكه خدا را مقيد نكرده باشيم ميتوانيم با تغيير تعبير بگوييم كه خدا آنچه را خير است بر نميگزيند بلكه آنچه او انجام ميدهد حكيمانه، خردمندانه و بنحو احسن است. اما اين هيچ تأثيري بر پرسشي كه بدنبال پاسخ آن هستيم نميگذارد. يعني اين پرسش كه چگونه و چرا خداوند حكيمانه و بنحو احسن عمل ميكند.
8. ملاصدرا تعريف مشيت الهي را تقريباً كلمه به كلمه از ابن سينا برميگيرد. مقايسه كنيد با: كتاب النجاة، تصحيح ماجد فخري، بيروت: دارالافاق الجديده، 1985، ص 320 والاشارات و التنبيهات مع حاشيتي نصيرالدين الطوسي و فخرالدين الرازي، قم: نشر البلاغة، 1375، ج 3، ص 318.
9. اسفار، ج 7، ص 82.
10. همان، ص 150 و 151.
11. همان، ص 122، ترجمه نويسنده از عبارت صدرا كاستيهايي دارد از اينرو هم در اينجا و هم در ساير نقل قولها ترجمة فارسي براساس متن عربي صورت گرفته است.(م)
12. همان، ص 143 و 144.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}