عمل به تعهد شعری


 






 

کساني که تعهد شعر دارند، بايد به تعهد خود عمل کنند
 


يک وقت شايد به بعضي از آقايان اين قضيه را دوستانه گفته باشم که در سالهاي اول انقلاب که شور و هيجان و جوشش عجيبي وجود داشت، با يکي از اين شعراي سابق صحبت مي کردم . او حقا آدم بي ارزشي بود و ثابت کرد که از لحاظ ارزشهاي انساني و اجتماعي و معنوي و تاريخي، واقعا بي ارزش است. افرادي همچون او، نه پس از پيروزي انقلاب، که در دوران مبارزات مردم هم نشان دادند که خيلي سبک و کم وزن هستند؛ هر چند طبع شعرشان بعضا خوب بود. من به او گفتم: الان واقعا انتظار مردم و انقلاب و کشور از شما، اين است. او به من گفت: ما فکر مي کنيم که شاعر بايستي بر سلطه باشد، نه با سلطه! اين، معياري شده بود که بايد بر سلطه بود، نه با سلطه . يعني اگر پيامبر (ص) يا اميرالمؤمنين (ع) هم در رأس کار بودند، آدم بايد به آنها بد بگويد؛ چون بايد بر سلطه بود، نه با سلطه! خود اين معيار، نشان دهنده ي بيماري و عدم سلامت شخص است. من به او گفتم اشکالي ندارد، شما بر سلطه باش. امروز ملت ايران، مجموعه مستضعفي هستند که با سلطه هاي ظالم جهاني دارند مي جنگند . سالها به ما زور گفتند، قرنها به ما ستم کردند. بعد از قرنها، اين ملت سري بلند کرده اند و با فداکاري و با خطر کردن، راهي را انتخاب کرده اند و دارند مي روند؛ اما نمي گذارند، اذيت مي کنند، روي مردم فشار وارد مي آورند، واقعا نامردمي مي کنند و قوانين انساني را زير پا مي گذارند .
به او گفتم: اين سلطه است؛ با اين سلطه بجنگ. البته معلوم بود که آماده نيستند و نمي خواهند چنين کاري را بکنند؛ به خاطر اين که هيچ وقت با مردم همدلي نداشتند. اين آقاياني که در آن دوران اختناق، داعيه ي مبارزه ي فرهنگي داشتند، غالبا اهل مبارزه نبودند . ادعايشان يک دروغ و يک فريب بود، وسايل فريب هم آن روز در اين جا فراهم بود، بعد هم همين طور ادامه پيدا کرد.
من عرض مي کنم که آن کساني که تعهد شعر دارند، واقعا بايستي به تعهد خود عمل کند .

مطلب دوم اين است که برادراني هستند که استعدادهاي خيلي خوب دارند و اصلا از آنها شعر مي جوشد.
به نظر من نبايد اکتفا کنند که شاعر خوبي در حد کنوني هستند؛ بلکه همتشان را بگذارند که در حد حافظ و سعدي و مولوي و فردوسي بشوند. عقيده ام اين است که مي شود؛ منتها شروطي دارد که بايد عمل بشود . اگر کسي بگويد که ما کجا و حافظ کجا، ما که حافظ نمي شويم، بايد گفت که اگر حافظ و سعدي و مولوي و فردوسي نمي توانيد بشويد، سلمان ساوجي و صائب تبريزي که مي توانيد بشويد؛ اگر چه من صائب را کمتر از آن اوليها نمي دانم . به نظر من، مايه هاي استعدادي در اين حد هست که در رده هاي جوان، يک شاعر ماندگار تاريخ داشته باشيم . البته اين شرايطي دارد.
بايستي به اصول شعر پايبند بود. من به شعر نو و کهنه کاري ندارم . من شعر نو را هم اگر واقعا شعر باشد، قبول دارم . اشکال خيلي از شعراي شعر نو در اين است که اصلا شعرشان، شعر نيست . آنها چون نمي توانند شعر کلاسيک بگويند، به چيزي مي پردازند که وزن و قافيه نخواهد؛ خودشان را راحت مي کنند! شعر نو، اگر واقعا شعر باشد، گاهي از شعرهاي کلاسيک هم خيلي بهتر است. همين شعراي معروف سبک نوي نيمايي که در اين بيست، سي سال اخير معروف بودند، چهار، پنج نفرشان حقيقتا شعراي بزرگي هستند که شعرشان هم همه ي خصوصيات يک شعر خوب را دارد. بنابراين، فرقي نمي کند؛ ليکن قواعد شعر بايد محفوظ بماند . اگر قواعد شعر محفوظ نماند، فايده يي ندارد و اصلا شعر خوب نيست.
منظور از قواعد، قواعد لفظي به معناي وزن و قافيه نيست که در سبکهاي مختلف يکسان نمي باشد؛ يعني از اول تا آخر شعر را که شما خوانديد - جز غزل، که البته غزل هم حتي به يک معنا آن ارتباط را دارد؛ اگر چه معروف شده که ندارد - آن انسجام و ارتباط را بيابيد . يک قصيده، انسجام مي خواهد. يک مثنوي، به طريق اولي انسجام مي خواهد. نمي شود که ما دو بيت را پشت سر هم بخوانيم؛ ولي ربط بيت دوم به بيت اول معلوم نباشد، يا آسان نباشد و نشود آن را خواند. اين، اصلا خروج از قواعد شعر است.
منبع:حديث ولايت، جلد چهارم، ص 123-121