گروه هاي مخالف با حکومت امام علي (علیه السلام)


 






 

سه گروه با اميرالمؤمنين مواجه شدند:

1- قاسطين:
 

گروه قاسطين؛ يعني بني اميه و اهل شام، اينها اهل عملِ به ظلم و روش ظالمانه بودند؛ کارشان هم با اميرالمؤمنين به شدت ظالمانه بود.

2- گروه ناکثين:
 

گروه ديگر ناکثين (بيعت شکنان) بودند؛ يعني همرزمان و دوستان قديمي اميرالمؤمنين که طاقت عدالت او را نياوردند و با او درافتادند؛ کساني که علي را مي شناختند و به او اعتقاد داشتند؛ بعضي از آنها حتي در روي کارآمدن اميرالمؤمنين هم نقش داشتند و با او بيعت کرده بودند؛ اما طاقت عدالت اميرالمؤمنين را نياوردند و با او درافتادند؛ چون ديدند آن حضرت به آشنايي و سابقه و رفاقت توجهي نمي کند.

3- مارقين:
 

يک گروه هم مارقين بودند؛ يعني آن جمعيت افراطي و متعصبِ در نظرات خود؛ بدون اين که اعتقاد ديني آنها ريشه ي معرفتي درستي داشته باشد. به اشتباه، مارقين را افراد مقدس مآب مي نامند. مسأله ي مقدس مآبي نيست ـ در بين اصحاب اميرالمؤمنين کساني بودند که از آنها خيلي مقدس تر
بودندـ مسأله اين است که کساني تفکر و ديدي دارند که با ظواهر دين هم سازگار است، اما ريشه ي معرفتي ندارد و عميق نيست؛ اينها شناخت ندارند تا بتوانند در موارد اشتباه، خود را از انحراف نجات دهند. يک جا آن قدر تند مي ايستند که مي گويند چون قرآن سر نيزه است، نبايد به آن تيراندازي کرد؛ چون قرآن مقدس است. در جنگ صفين به مجرد اين که با حيله ي شامي ها قرآن ها سر نيزه شد ـ چون احساس شکست کرده بودند، مجبور شدند قرآن ها را سر نيزه کنند ـ اينها آن قدر نسبت به قرآن متعصب و علاقه مند و افراطي شدند که از اميرالمؤمنين ـ که قرآن ناطق بود ـ براي قرآن اهميت بيشتري قائل شدند. آمدند به اميرالمؤمنين فشار آوردند و گفتند اينها اهل قرآنند، برادر مسلمانند؛ با اينها نبايد بجنگي! با تهديد، اميرالمؤمنين را وادار کردند جنگ را نيمه کاره رها کند. همين ها بعد از آن که فهميدند فريب خورده اند و سرشان کلاه رفته است، از آن طرف آن قدر دچار تفريط شدند که گفتند همه ي ما کافر شده ايم و علي هم کافر شده است؛ لذا بايد توبه و استغفار کند! اين افراد به خاطر اين که ريشه ي معرفتي و اعتقاديِ درستي ندارند، براحتي صدوهشتاد درجه مسير انحراف را طي مي کنند.

منافقين نمونه مارقين
 

اگر بخواهيد نمونه ي اين قضيه را در انقلاب ما پيدا کنيد، منافقين هستند؛ همين هايي که اول انقلاب در مبارزه ي با آمريکا امام را هم قبول نداشتند، بعد رفتند زير دامن آمريکا مخفي شدند و از آمريکا پول گرفتند و به صدام پناهنده شدند وقتي ريشه ي معرفتي نباشد، غرور ناشي از ناداني به يافته هاي
ذهني خود باشد و تمسک به ظواهر دين هم وجود داشته باشد، نتيجه اين مي شود؛ مارقين.

قاسطين، خطرناکترين دشمنان عدالت علوي
 

اما از همه ي اينها خطرناک تر براي اميرالمؤمنين قاسطين بودند؛ کساني که اهل بناي ظالمانه در حکومت بودند؛ اصلاً مبناي علوي و اسلامي را در حکومت قبول نداشتند؛ خود علي و بيعت مردم با علي را هم قبول نمي کردند و زير بار او نمي رفتند؛ به رفتار عادلانه و تقسيمِ به قسط و عمل به عدل هم مطلقاً اعتقادي نداشتند؛ چون اگر مي خواستند به عدالت ميدان بدهند و اسم عدالت را بياورند، اول گريبان خودشان گرفته مي شد.براي اين که با عدالت علوي مبارزه کنند، آمدند به احترامِ به صحابه و اصل شورا متمسک شدند؛ اين مطلب خيلي مهمي است. براي اين که اصل عدالت را بکوبند و ارزش عدالت را که محور حکومت اميرالمؤمنين بود، از يادها ببرند، آمدند ارزش اسلامي ديگري را ـ که البته اهميت آن بمراتب کمتر از ارزش عدالت است ـ در مقابل اميرالمؤمنين علم کردند. قصد آنها حمايت از آراء صحابه يا از خود صحابه يا از شوراي صحابه نبود. اميرالمؤمنين در نامه يي همين معنا را به نحوي به معاويه مي نويسد و مي گويد تو مي خواهي بين مهاجرين و انصار قضاوت کني؟ تو مي خواهي به ما ياد بدهي شما تازه مسلمانها مي خواهيد اسلام را به علي بن ابي طالب که وجودش آميخته ي با اسلام و ساخته ي دست اسلام است، ياد بدهيد؟! بنابراين آنها با عدالت علوي مخالف بودند و به آن اعتقادي نداشتند.
منبع:www.khamenei.ir