علم و فلسفه از دیدگاه علامه جعفری(1)


 

نويسنده: عبدالله نصری




 

اشاره:
 

محقق فرزانه علامه فقید آیت الله محمدتقی جعفری( قدس سره ) بحق از مشعلداران حریم معنوی کیان اسلامی در دهه های اخیر بودند و با بیان و بنان گرم و شیوای خود معارف الهی، انسانی رابدون چشم داشتی به تشنگان معرفت عرضه می نمودند. حاصل نزدیک به نیم قرن تلاش فکری و علمی ایشان دهها کتاب، مقاله و سخنرانیهای مختلف در کنگره های داخلی و خارجی بود. و اما اکنون بر شاگردان و دوستداران علم و معرفت است تا بازخوانی و تحقیق در آثار گرانسنگ ایشان هدف مبارک آن بزرگ را پاس بدارند و چراغی فرا راه جویندگان حقیقت قرار دهند. نوشتار زیر حاصل قلم یکی از شاگردان استاد جعفری است که به محضر ارباب بصیرت تقدیم می گردد.

تعریف علم
 

می دانیم که علم دارای دو معناست. به یک معنا، مطلق آگاهی است. همان گونه که اهل منطق در تعریف آن گفته اند: العلم هوالصورةُ الحاصلةُ من الشی عندالعقل. در معنای دوم، مراد علوم تجربی است که عبارت است از بررسی روابط میان پدیده ها به منظور کشف قانون. استاد جعفری میان درک و علم تفاوت قایل است. چنانکه ادراک را مطلق دریافت می داند و درک را هم بر دو قسم تقسیم می کند:
الف) درک ابتدایی: عبارت است از انعکاس یک پدیده نمودی مانند صورت انسان یا درخت در ذهن یا دریافت یک حقیقت غیرنمودی مانند دریافت عدالت و زیبایی.
ب) درک استمراری: عبارت است از ادامه انعکاس درک ابتدایی در ذهن. این نوع درک را قدما ادراک خیالی نامیده اند. علم را استاد جعفری عبارت از درک پدیده ها همراه با اشراف نفس انسان بر آنها می داند. طبق این تعریف، هر نوع تصور و دریافتی علم نیست، بلکه علم مشروط به اشراف و توجه نفس به موضوع مورد دریافت است. «علم یکی از فعالیتهای اکتشافی نفس یا من است» نه یک انعکاس و دریافت محض. و از همین جا اختلاف ایشان با قدما روشن می شود.
درباره علم، تعریف جامع و مانعی که مورد اتفاق همه متفکران باشد، سراغ نداریم. برخی از متفکران علم را انعکاس واقعیات در ذهن بشر دانسته اند. اینان به فعالیت ذهن، در به وجود آمدن علم توجه چندانی ندارند، زیرا «برای اینکه یک موضوع یا قضیه ای در جریان علم قرار بگیرد، حذف و انتخاب و آگاهیهای ثانوی درباره واقعیت منعکس در ذهن و تجسم و وابستگی آنها به اصول و قوانین به اضافه توجه به امکان شکاف برداشتن آن اصول از طرف اکتشافات جدید، عنصر دیگری برای علم و معرفت لازم است».(1)
استاد جعفری تعریف زیر را از علم ارائه داده اند:
«علم عبارت است از انکشاف واقعیتی که وجود و جریان کلی آن بی نیاز از من و عوامل درک انسانی بوده باشد که با آن ارتباط برقرار نموده است. قضیه و مسئله ای را که از چنین انکشافی حکایت کند قضیه علمی می نامیم»(2)
هر قضیه علمی که نشان از واقعیت داشته باشد، دارای اجزایی است که اگر اندک تغییری در هر یک از آن اجزا بوجود آید قضیه مزبور دگرگون خواهد شد. برای مثال اگر ارتباط ناظر با واقعیات تغییرکند، یعنی تغیری در چشم ناظر یا فاصله وی با شی ء ایجاد شود، قضیه علمی دگرگون خواهد شد.

مراتب علم
 

برای علم، قطع نظر از هرگونه اصول پیش ساخته، می توان مراتب زیر را قایل شد.
1. ابتدایی ترین مراتب علم، انعکاس محض موضوعی است که به وسیله حواس و ابزارهای ادراکی به ذهن انتقال می یابد. در این مرتبه ذهن هیچ تفاوتی با آینه ندارد، جز در موضوعاتی که نمود محسوس ندارند، مانند علیت که تصور آن مانند تصور شی ء محسوس در آینه نمی باشد. این مرتبه را استاد، ما قبل علم می نامد.
2. در مرتبه بعد، موضوع انعکاس یافته در ذهن در مجرای آگاهیهای ثانوی و هدف گیریها و اصول و قوانین حاکم بر جهان قرار می گیرد. علم ما به یک موضوع، در این مرتبه، روشنتر از مرتبه اول است، چون انعکاس محض نیست. ذهن در این مرحله آگاهیهای بسیاری درباره یک پدیده به دست می آورد و به شناسایی ارتباط آن با سایر پدیده ها می پردازد. آگاهیهای ذهنی ناظر، به هنگام درک یک برگ، موجب می شود تا فقط نمود فیزیکی برگ را شناسایی نکند، بلکه آن را از ابعاد مختلف بررسی کند و به آن برگ گل همچون حلقه ای از حلقه های زنجیر عالم هستی بنگرد.
اگر علم را با توجه به شرایط ذهنی عالم بسنجیم، علم سه مرحله خواهد داشت:
الف) مرحله ابتدایی: در این مرحله، ذهن با قطع و یقینهای بسیار رو به رو است. و هر پدیده ای که به ادراک انسان در می آید واقعیتی مستقل و مجزا از سایر پدیده ها تلقی می شود.
ب) مرحله متوسط: در این مرحله ذهن انسان با ابعاد مختلف پدیده ها روبه رو می شود و اگر میان آنها تعارضی باشد به آنها پی می برد. در این مرحله ذهن دچار شک می شود و آدمی می تواند از مسیر احتمال و شک گذر کند و به مراحل بالاتر صعود کند.
ج) مرحله عالی: در این مرحله ذهن، در عالیترین مرتبه آگاهی قرار می گیرد، به گونه ای که بر پدیده های جهان اشراف پیدا می کند و به این طریق به اطمینان می رسد.

عوامل جویندگی علم
 

عامل اساسی که موجب می شود تا فرد به کاوشهای علمی بپردازد، عبارت است از ضرورت ارتباط صحیح و روشن با واقعیاتی که شخصیت انسانی را احاطه کرده است. این احساس ضرورت نیز ریشه در "داشتن خود" یا "صیانت ذات" دارد.
اگر احساس نیاز به علم استمرار پیدا کند، ضرورت ارتباط صحیح با واقعیات، حالات متنوعی به خود خواهد گرفت. به بیان دیگر، افراد بر اثر عوامل گوناگون به شناخت واقعیات می پردازند که عبارت است از:
1. گسترش سلطه «من» بر طبیعت برای برخورداری از مواهب مادی و معنوی؛
2. لذت بردن از علم؛
3. اشتیاق برای وصول به واقعیات؛
4. سودجویی به معنای عام که از تملک مال تا تحصیل شهرت و محبوبیت میان مردم را شامل می شود؛
5. شکوفایی و ابتهاج روح به وسیله ارتباط با واقعیات.
این تحرک به مقتضای طبیعت روح برای ابتهاج و شکوفایی آن در عرصه هستی، از نظر برخی فیلسوفان، هدف اعلای فلسفه و حکمت تلقی شده است. چنانکه ملاصدرا می گوید:
اَن الفلسفةَ استکمالُ النفسِ الانسانیةِ بمعرفةِ حقایقِ الموجودات عَلی ماهی علیها و الحُکْمُ بوجُودها تحقیقا بالبراهینِ الاَاَخذابالظّنِ و التقلیدِ بِقَدر الوسع الانسانی، و اِنْ شئتَ قُلْتَ نَظمُ العالمِ نظما عقلیا عَلی حَسْبِ الطاقَهِ البشریه لِیَحْصُلَ التشبه بالباری تعالی فلسفه عبارت از تحصیل کمال نفسانسانی به وسیله معرفت به حقایق موجودات است آن چنانکه هستند و حکم به واقعیت آنها از روی تحقیق برهانی نه با تکیه به گمان و تقلید، به مقدار قدرت انسان. و اگر بخواهی می توانی بگویی: تنظیم عقلانی جهان هستی به مقدار و کیفیت طاقت بشری، تا بدین وسیله تشبه به خداوند متعال حاصل آید.(3)
فلاسفه اسلامی انگیزه، اساسی دانش پژوهان برای آموختن فلسفه را همین کمال نفس و ابتهاج و شکوفایی آن دانسته اند، یعنی طالب علم نمی بایست انگیزه های دیگری داشته باشد و از ابتدا باید براساس همین هدف سراغ تعلیم فلسفه و حکمت برود.
از نظر استاد جعفری هریک از این پنج عامل، ریشه در اصل صیانت ذات و پیشبرد آن دارند و همین اصل موجب رشد و گسترش فعالیتهای علمی در طول تاریخ شده است. در گذشته به عامل سوم و پنجم بیشتر توجه می شد ولی امروزه بیشتر عواملی مطرح است که موجب سلطه بشر بر طبیعت می شود.

پي نوشت ها :
 

1. شناخت از دیدگاه علمی و از دیدگاه قرآن، ص 93.
2. تحلیلی در فلسفه علم، ص 5 6.
3. اسفار اربعه، ج 1، ص 20.
 

منبع:www.hawzah.net