علم و فلسفه از دیدگاه علامه جعفری(2)


 

نويسنده: عبدالله نصری




 

قانون علمی
 

چرا قانونی را علمی می دانیم؟ ملاک علمی بودن قانون چیست؟ در این زمینه متفکران پاسخهای گوناگون داده اند که هرکدام بُعدی از ابعاد این مسئله را روشن می کند. استاد جعفری چنین تعریفی را از قانون علمی ارائه می دهد: قانون علمی قضیه ای است کلی که بیان کننده نظم موجود در عالم می باشد و تحقق آن مشروط به مقتضیات و شرایطی است. به طور مثال قرار گرفتن زمین در مقابل خورشید که موجب روشنایی زمین می شود به جهت استمرار شرایط و مقتضیات خاصی است. به بیان دیگر هر قانون علمی را از نظم حاکم بر روابط بین پدیده ها به دست می آوریم.
« قانون علمی، آن قضیه کلی است که بیان کننده یک جریان منظم در عالم هستی است که برای به وجود آمدنش شرایط و مقتضیاتی لازم است، به طوری که در صورت تخلف یکی از آن شرایط و مقتضیات، جریان مربوط به وجود نمی آید، در حقیقت استمرار آن شرایط و مقتضیات موجب استمرار جریان می باشد، و کلیت قانون هم از اینجا ناشی می گردد که آن امور (شرایط و مقتضیات) در حال به وجود آمدن استمرار است»(4)
در بحث از قانون علمی باید به چهار موضوع توجه داشت: 1. واقعیت قانون علمی،2. چگونگی کشف قانون علمی، 3.کلیت قانون علمی و منشأ آن، 4. ملاک علمی بودن یک موضوع.

1. واقعیت قانون علمی؛
 

همان نظم جاری در طبیعت است که به وجود آورنده و نگاهدارنده آن خداست. اگر خدا را نپذیریم، هیچ تفسیر معقولی برای تحقق نظم طبیعت و استمرار آن که منشأ قانون علمی است نخواهیم داشت.
می دانیم که درباب ماهیت قوانین طبیعت چند نظریه وجود دارد که عبارتند از:
الف: نظریه ذاتی بودن قانون.
ب: نظریه غیرذاتی بودن قانون یا نظریه دستوری و جعلی بودن قانون.
ج: نظریه تقارنهای منظم مشهود یا توصیفی.
د: نظریه قراردادی بودن قانون.
استاد جعفری نظریه ذاتی بودن قانون را نقد کرده و از نظریه دستوری طرفداری می کند.
طبق نظریه ذاتی، قانون کاشف از مختصات ذاتی اجزا و روابط طبیعت است. اشکال این نظریه آن است که به این سؤال پاسخ نمی دهد که چرا هر شیئی دارای مختصات و ویژگیهایی است. به بیان دیگر، چرا برخی از خصوصیات از آن پدیده ای خاص است و برخی دیگر از خصوصیات به پدیده های دیگر اختصاص دارد. به بیان دیگر «قانون اصل اختصاص چگونه باید تفسیر شود؟».
« اشکال دیگر این نظریه چنین است که روابط داخلی و مختصات نهادی یک امر کاملاً نسبی است. مختصاتی که در یک جریان ذاتی و داخلی وجود دارند، در جریان دیگر خارجی و در صفحه نمود پدیدار می گردند»(5)
نظریه دستوری می گوید که در مواجه با اشیا هرگز طناب ممتدی را نمی بینیم که پدیده ها را به دنبال یکدیگر بکشاند. یعنی اثبات کند که پس از پدیده الف حتما باید پدیده ب باشد. «همچنین ما تاکنون نتوانسته ایم به طور مستقیم روابط ضروری در تشکیل قوانین طبیعت را حتی با دقیقترین ابزار آزمایشگاهی ببینیم و این مطلب را هم می دانیم که روابط ضروری در تشکیل قوانین طبیعت امور ذهنی نیستند، وانگهی قوانین حاکم بر طبیعت برای هر دانشمندی انواعی از ثابتها را نشان می دهند که علم روی آنها بنا می شود، آیا روزی فرا خواهد رسید که ما این ثابتها را لمس و مشاهده کنیم؟ بنابراین بهترین نظریه درباره تفسیر همین نظریه دستوری است که پاسخ چون و چراهای بالاتر را بر عهده دارد»(6)
طبق نظریه دستوری، جهان طبیعت با همه اجزا و روابط و نمودهایش همواره در حال «شدن» است و این «شدن»ها نیز مستند به فیض الهی است که از عالم ماورای طبیعت به طبیعت سرازیر می شود. به زعم استاد جعفری، در ابیات زیر مولوی از نظریه دستوری قانون تبعیت کرده است:
قرن ها بگذشت، این، قرن نُوی است
ماه، آن ماه است و آب، آن آب نیست
عدل، آن عدل است و فصل، آن فصل هم
لیک مستبدل شد این قرن و اُمم
قرن ها بر قرن ها رفت، ای همام!
وین معانی برقرار و بردوام
آب، مبدَل شد در این جو، چندبار
عکس ماه و عکس اختر برقرار
پس بَنایش نیست بر آب روان
بلکه بر اقطارِ اوج آسمان
در نظریه دستوری این مطلب مطرح است که جریان قانونی موجودات عالم هستی از ذات آنها ناشی نمی شود، بلکه از عالمی بالاتر از طبیعت سرچشمه می گیرد. یعنی اینکه باید «الف» ویژگی «ب» را داشته باشد. یا «ب» معلول «الف» باشد از ذات «الف» و «ب» نمی جوشد، بلکه این رابطه ناشی از فیض خداوندی است. استاد جعفری این گفته اینشتین را که می گوید:
«من خدا را به عنوان حافظ قوانین می شناسم».
ناظر به همین دیدگاه می دانند، ماکس پلانک هم می گوید:
«کمال مطلوب فیزیکدان، شناسایی خارجی حقیقت است، با این همه، یگانه وسایل کاوش او، یعنی اندازه گیریهایش هرگز درباره خود جهان حقیقی چیزی به او نمی آموزند. اندازه ها برای او چیزی جز پیامهایی کم و بیش نامطمئن نیستند. یا به تعبیر هلم هولتز جز علاماتی نیستند که جهان حقیقی به او مخابره می کند و سپس او به همان طریقی که زبان شناس می کوشد تا سندی را که از بقایای تمدنی ناشناخته است، بخواند، در صدد نتیجه گیری از آنها برمی آید. اگر زبان شناس بخواهد به نتیجه ای برسد، باید این را چون اصلی بپذیرد که سند مورد مطالعه معنایی در بردارد. همین طور فیزیکدان باید این فکر را مبدأ بگیرد که جهان حقیقی از قوانینی پیروی می کند که به فهم ما در نمی آیند» (7)
برتراند راسل هم معتقد است که اگر تصور کنیم که حقایق جهان طبیعت از عالمی مافوق این عالم که ابدی است سرازیر می شود تصور خوبی از جهان خواهیم داشت.(8)

2. عامل و روشهای کشف قوانین علمی:
 

نخستین عامل کشف قوانین علمی، اعتقاد فطری یا ادراک عقلی است که هیچ پدیده ای در جهان بدون قانون نمی باشد. اساسا برای اینکه دانشمندی به کشف قوانین طبیعت بپردازد باید به قول اینشتین ایمان به منطقی بودن جهان داشته باشد.
«برای اینکه ناچیزترین شعاع عقل و منطق بر جهان بتابد، ایمان عمیقی به منطقی بودن ساختمان جهان لازم است. میل شدید وپر حرارتی برای درک کردن مورد احتیاج می باشد. بدون شک این میل و این ایمان در مردانی مانند کپلر و نیوتون وجود داشته است»(9)
از دورانی که بشر توانست با دیدگاه علمی با موجودات ارتباط برقرار کند، اساسیترین انگیزه برای شناسایی قوانین جهان پیدا شد.
برای کشف قوانین علمی، ذهن باید مراحل زیر را طی کند.
الف: ارتباط برقرار کردن حواس و ابزارهای فنی با موضوع مورد شناسایی.
ب: عمل تجربه و تکمیل مشاهده به وسیله حواس و ابزارهای فنی. در این مرحله بررسیهای استقرایی درباره موضوع صورت می گیرد تا قانون علمی پی ریزی شود.
ج: در مرحله سوم، ذهن به بررسی موارد ابهام برانگیز می پردازد تا چنانچه آن موارد قابل تطبیق با قانون مورد تحقیق نباشد، ذهن آنها را تصفیه کند.
د: در آخرین مرحله، در ذهن پژوهشگر قضیه ای کلی، حکم قانون را پیدامی کند و از موارد مشخص و جزیی در عالم انتزاع می شود.

3.کلیت قانون علمی و منشأ آن:
 

اگر قضیه ای کلی نباشد تا بر موارد بسیار صدق کند، قانون علمی نخواهد بود. منشأ کلیت قانون، نظم جاری و مستمر عالم طبیعت است که موجب پیدایش معلولها و نتایج مشابه می شود. منشأ کلیت قوانین علمی نیز دو عامل زیر است:
الف: عمومیت خصایصی که در موجودات یافت می شود. مانند قانون صیانت ذات که در همه جانداران یافت می شود. عمومیت خصایص میان موجودات بر اثر استقرار و تجربه همه افراد از موضوع به دست می آید. مثلاً برای اینکه تولید مثل جانداران بررسی شود باید حیوانات مشاهده شوند. البته مشاهده مستقیم همه افراد مشکل است، ولی با مشاهده تعداد زیادی از افراد، از روی مسامحه ادعای کلیت کرده و قضیه ای را به صورت قضیه علمی مطرح می سازیم. استقراء و تجربه همه افراد نه امکان پذیر است و نه مورد نیاز. با شناخت هویت و عناصر اصیل یک موضوع می توان درباره افراد آن موضوع قضیه ای کلی ارائه داد. برای مثال وقتی که هویت آب را با اهم عناصر اصیل آن بشناسیم می توانیم آن را موضوع یک قضیه علمی قرار داده، حکم کلی صادرکنیم. البته در شناسایی انواع یک جنس فقط شناخت هویت آن جنس کافی نیست، بلکه باید درباره همه مختصات یک نوع تحقیق کرد. برای مثال با شناخت کلی حیوان نمی توان همه حیوانات را شناسایی نمود.
ب: تجرید واقعیات عالم و درک روابط میان آنها که استاد از آن به انشای تجریدی یاد می کند.
انشای تجریدی عبارت است از فعالیت مغزی برای به دست آوردن هویت واقعیاتی که نیاز به مشاهده موارد و مصادیق آن واقعیات ندارد. نظیر ادراک اعداد و اشکال هندسی و احکام آنها. برای مثال قضیه 4=2×2 بر اثر تجرید عدد و روابط میان آنها به دست می آید.

4. ملاک علمی بودن یک موضوع:
 

هر واقعیتی که با نظر به ابعاد زیر قابل شناسایی باشد به عنوان یک موضوع علمی قابل بررسی خواهد بود. به بیان دیگر موضوعی علمی است که دارای ویژگیهای زیر باشد:
الف: تعیین ماهیت و مختصات آن واقعیت امکان پذیر باشد.
ب: عوامل و شرایط تحقق و موانع ایجاد آن قابل بررسی باشد.
ج: معلولها و آثار آن پدیده قابل شناخت و محاسبه قانونی باشد.
د: تفکیک پدیده هایی که به صورت تعاقبی پیش می آیند (مانند فصلهای چهارگانه) از پدیده هایی که با یکدیگر رابطه علیت دارند، امکان پذیر باشد.
ه : آن پدیده قابل مقایسه با موارد مشابه و مخالف خود باشد.
و: آن پدیده مشمول اصول و قوانین حاکم بر مسائل علمی باشد، مانند اصول فلسفی محال بودن اجتماع و ارتقاع نقیضین و...
با در نظر گرفتن ویژگیهای فوق، پدیده های تجربی مانند معادن و درختان و موضوعهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و پدیده های روانی و حقایق ارزشی نظیر عدالت و تکلیف می توانند بررسی دقیق علمی شوند.
خلاصه از نظر استاد، همان گونه که پدیده های مادی از دیدگاه علمی قابل شناسایی هستند، حقایق ارزشی نظیر عدالت و شرف و تکلیف و ارزش نیز می توانند به عنوان موضوعهای علمی بررسی دقیق شوند. برای مثال عدالت را با در نظر گرفتن شش ویژگی فوق می توان بررسی علمی کرد:
1. عدالت موضوعی است که ماهیتی معین دارد و قابل تعریف است. ماهیت عدالت عبارت است از «سلوک مطابق قانون» یا آن ویژگی درونی انسان که موجب جلوگیری فرد از اعمال خلاف می شود.
2. عدالت از قانون علیت پیروی می کند. تحقق عدالت در انسان علتی دارد که اگر آن علت موجود نباشد، عدالت تحقق نخواهد یافت. تخلف عدالت از قانون علیت امکان ناپذیر است.
3. عدالت انسان را از ارتکاب به بدیها و انحرافهای روانی باز می دارد و موجب شکوفایی اختیار انسان می شود. هیچ گاه نمی توان تصور کرد که این ویژگی عدالت که تحریک انسان به سوی خوبیها و تکلیفهاست از میان برود.
4. هیچ گاه ممکن نیست که عدالت تحقق پذیرد، اما آثار و نتایج آن به وجود نیاید. اگر عدالت تحقق پذیرد، حتما معلولها و لوازم و نتایج آن نیز به وجود خواهد آمد و همان گونه که عدالت قابل شناسایی است، آثار و نتایج آن نیز قابل شناسایی خواهد بود. به طور مثال با بررسیهای علمی می توان دریافت که انسان عادل از آرامش روحی و اطمینان و احترام افراد جامعه برخوردار است.
5. عدالت مانند سایر موضوعهای علمی قابل مقایسه با حقایق هم سنخ خود است. عدالت را می توان با سایر فضایل انسانی سنجید.
6. تحقق علت منوط به یک سلسله شرایط و مقتضیات است. همانگونه که هرچیزی نمی تواند شرط یا مقتضی تحقق یک پدیده مادی شود، هر چیزی هم نمی تواند عامل و یا مقتضی وجود عدالت باشد.

پي نوشت ها :
 

4. بررسی و نقد نظریات هیوم در چهار مسئله فلسفی، ص 55.
5. سرگذشت اندیشه ها، ص 283.
6. سرگذشت اندیشه ها، ص 6 287؛ تحلیلی در فلسفه علم، ص 127.
7. تصویر جهان در فیزیک جدید، ص 138.
8. عرفان و منطق، ص 77.
9. زندگی نامه آلبرت انیشتین، ص 535.

منبع:www.hawzah.net