علم و فلسفه از دیدگاه علامه جعفری(7)


 

نويسنده:عبدالله نصری




 

وظایف فلسفه علم
 

دیدگاه استاد جعفری و انتظار او از فلسفه علم با نگاه فیلسوفان علم فرق دارد، زیرا فیلسوفان علم عمدتا به متدولوژی علوم توجه دارند، به بحثهایی نظیر وظائف علم و عالم نمی پردازند، اما استاد جعفری از فلسفه، انتظارات بالاتری دارد. از نظر ایشان فیلسوفان علم باید به مسائل ارزشی توجه داشته باشند و نقش علم را در حیات تکاملی انسان مشخص کنند. به بیان دیگر، فلسفه علم نباید نسبت به رابطه علم با حیات انسان و رسالتی که در جهت تکامل انسانها دارد بی توجه باشد.
برای اینکه فلسفه علم در جهت رشد معارف بشری گام بردارد، باید عهده دار وظایف نه گانه زیر باشد:
1. فلسفه علم باید ضرورت تناسب دلیل و مدعا را بیان کند. متأسفانه برخی از اندیشمندان به ویژه دز علوم انسانی، برای مدعای خود دلایل مناسبی ارائه نمی کنند. به طور مثال متفکری با مشاهده رفتار برخی از انسانها، این حکم کلی را صادر می کند که «طبیعت انسان شر محض است» یا «طبیعت انسان خیر محض است».
« اگر متصدیان علوم انسانی دلایل و ادعاهای خود را درست ارزیابی می کردند، کار بشر به اینجا نمی رسید که نام قرن خود را «قرن بیگانگی از خود و دیگران» بگذارد، و همچنین امکان نداشت که بشر با داشتن آن همه احساسات و عواطف لطیف و زیباگرایی و نوع دوستی و جان گرایی، و با آن همه ظرافت مغزی و رفتاری، مبدل به دندانه های ماشین ناآگاه گردد» (29)
2. فلسفه علم باید با هر وسیله و شکلی که ممکن است از بازی با آمار برای اثبات واقعیات جلوگیری کند. استدلال به کمک آمار جهت اثبات قضایای علمی باید به طور دقیق ارزیابی شود. بررسیهای آماری گاه بُعدی از ابعاد پدیده ای را به پژوهشگر می شناساند، لذا نباید آن را شناسایی مطلق تلقی کرد. آمارها نمی توانند از زوایای گوناگون پدیده ای را شناسایی کنند.
3. فلسفه علم باید به عالمان بفهماند که دانش را چون انواری تلقی کنند که در ابتدا ذات دانشمندان را روشن می سازد و سپس درون سایر افراد و فرهنگ جامعه را نورانی می سازد. به بیان دیگر باید دو ارزشی بودن علم را به صاحبنظران گوشزد نماید:
الف) علم دارای نورانیت ذاتی است که موجب نورانیت شخصیت محقق می شود، از این جهت علم دارای ارزش ذاتی است.
ب) علم دارای ارزش وسیله ای است. یعنی آن را می توان در جهت مسیر حیات بشر به کار گرفت و چه بهتر که علم در استخدام حیات معقول انسانها درآید.
4. فلسفه علم می تواند در تقلیل بازیگریهای انسان، گامهای مؤثری بردارد. این بازیگری مربوط به دخالت عوامل ادراکی است. نظیر حواس و آزمایشگاهها و دیگر وسایل و ابزاری که موجب ارتباط انسان با واقعیات می شوند.
5. فلسفه علم با کشف ارتباط میان علوم گوناگون و ارائه دیدگاه های کلی در عرصه جهان بینیها می تواند، محققان را از زندانی شدن در دایره محدود موضوعهای خاص خود نجات دهد و آنها را برآن دارد تا به جستجوی اصول و مبادی و اهداف حیات بپردازند.
به بیان دیگر فلسفه علم باید به پژوهشگران تفهیم کند که هر چند آنها در موضوع مورد تخصص خود صاحبنظر هستند، ولی ممکن است از آنچه در پیرامون آنها می گذرد، به ویژه اصول و مبادی اهداف حیات بشر ناآگاه باشند.
6. هرچند ارائه راه کارهای اکتشافات واقعیات در علوم بسیار دشوار است، اما فلسفه علم می تواند در این زمینه چند گام بردارد:
الف) نشان دادن راه درست اندیشیدن.
ب) ارزیابی کامل قضایایی که به عنوان تئوری در اختیار پژوهشگران قرارمی گیرد.
ج) رهاسازی محققان از تقید افراطی به اصول پیش ساخته.
7. تعیین اهمیت و ملاک ترجیح علوم بر یکدیگر. فلسفه علم باید نشان دهد که همه علوم از اهمیت یکسانی برخوردار نیستند، بلکه بعضی بر بعضی دیگر رجحان دارند. فلسفه علم می تواند با تحقیقات دامنه دار خود به شناسایی ملاک و معیار این امر بپردازد. از نظر استاد، این ملاک باید بر مبنای حیات معقول انسانها باشد.
8. تحقیق درباره مبانی فلسفی هر یک از علوم و کشف روابط میان آنها جهت کشف وحدت عالی علوم.
9. «تجدیدنظر مستمر در اصول و قوانین علمی و صنعتی و جهان شناسی و وسایل مربوط به آنها». اساسیترین عامل تجدیدنظر نیز برقرارکردن رابطه آزاد با آن اصول و قوانین و مسائل است. به این معنا که پذیرش آن امور در حد اعتقادات ایمانی تلقی نشود، تا انسان در هر موقعیتی که مناسب دید از آنها بهره برداری کند. در فلسفه علم باید از یک سوی ضرورت حیاتی تجدیدنظر مستمر در اصول و نظریات علوم را فراهم آورد و از سوی دیگر راههای عقلانی و قایل قبولی را برای تجدید نظر نشان داد. البته معنای این سخن آن نیست که ما هیچ اصل ثابتی در علوم و معارف بشری نداریم، بلکه مراد آن است که باید با روحیه نوگرایی به اصول و موضوعهای گوناگون علمی نگریست تا ابعاد مختلف مسائل مورد بحث حل شود.
«آنچه که دارای اهمیت است و نیاز به هشیاری و آگاهی کامل دارد، این است که حتی باید در تصورات (ابعاد و جهات) عقلانی علم متعارف هم که ثابت و صحیح تلقی شده است، تجدیدنظر مستمر کرده، هر روز آنها را در معرض تحقیق و دریافت ها جدیدتر آوریم، به طوری که همواره آنها را مانند یک حقیقت تازه کشف شده تلقی کنیم، زیرا همان گونه که اشاره کردیم اغلب اکتشافات علمی و صنعتی معلول حالت نوگرایی و نویابی مغزی و روانی متفکرانی بوده است که اصول و قوانین را در هر موقعیت از تفکرات و کاوشهای علمی، قابل تجدید نظر و دریافت تلقی نموده اند» (30)

فلسفه علم و علوم انسانی
 

در دوران ما فلسفه علم بیشتر به علوم طبیعی توجه دارد تا علوم انسانی. ماهیت و پیچیدگیهای وجودی انسان کار را برای فلسفه علم دشوار می سازد. می دانیم که موضوع علوم انسانی عبارت است از انسان، آن هم با صدها بُعد مادی و معنوی و این ابعاد نیز تحت تأثیر اراده، تصمیم، تلقین، تجسیم، آرزوها و آرمانهای انسانی است. با توجه به این امور به سادگی نمی توان اصول و قوانینی را برای انسان پی ریزی نمود «تا در مقدمات و نتایج و ثبات و تغییر و تحول آنها» فلسفه علم اظهارنظر کند.
اگر بنا شود که استعدادهای مادی و معنوی، مغزی و روانی و رفتارهای انسان قالب گیری شود، انسان وارد عرضه موجودات طبیعی یا ماشینی خواهد شد. به علاوه از هیچ دانشی حتی فلسفه هم نباید انتظار داشت که مانند مفاهیم تجریدی ریاضی در مورد انسان نظر بدهد. محتوای فعالیتهای ریاضی کمیت است، اما علوم انسانی با امور کیفی و یک سلسله حقایق پیچیده سروکار دارد. از نظر استاد جعفری دو عامل اساسی موجب می شود تا فلسفه علم نتواند به خوبی از عهده علوم انسانی برآید.
1. دشوار بودن شناسایی اصول و قوانین حاکم بر ارتباطهای چهارگانه انسان. هرچند تلاشهای بسیاری برای شناسایی انسان و استعدادها و ابعاد گوناگون او انجام گرفته، ولی معارف کلی و مورد اتفاق نظر کم است، لذا فلسفه علم نمی تواند به خوبی مبانی و روشهای علوم انسانی را بیان کند.
2. بازتابهای گوناگون و متضاد انسان در برابر موضوعهای مختلف، دشواریهایی را برای فلسفه علم در زمینه علوم انسانی ایجاد می کند. توضیح آنکهانسان در جهت رفع نیازهای گوناگون خود نظیر نیازهای اقتصادی، حقوقی و بهداشتی تلاشهای بسیاری می کند که چون بسیاری از این نیازها ثابت هستند، علوم انسانی می تواند نیازهای اولیه اقتصادی و عوارض آن را مطابق اصول و قوانین کلی برای ما بیان کند. با نگرش فلسفی می توان این اصول و قوانین را بررسی کرد، ولی پس از مرتفع شدن نیازهای انسان نمی توان وضع جامعه ای را که او در آن بسر می برد پیش بینی کرد. مثلاً نمی توان گفت که پس از آنکه مشکلات اقتصادی جامعه برطرف شد، آیا مردم حتما از اخلاق و فرهنگ و دین و حقوق و سیاست عالی برخوردار خواهند شد یا نه؟ به بیان دیگر پس از رفع نیازهای خاص انسان، نمی توان موضع گیری و موقعیت انسان را در ارتباطهای چهارگانه وی با خود، خدا، جهان و دیگران مشخص نمود.

پي نوشت ها :
 

29. تحقیقی در فلسفه علم، ص 108.
30. همان، ص 115.
 

منبع:www.hawzah.net