وکيل تام الاختيار امام راحل(1)
وکيل تام الاختيار امام راحل(1)
درآمد
حاج آقا،ازاولين برخوردهايي که با شهيد محراب اشرفي اصفهاني داشتيد براي مان بگوييد.
مرحوم آيت الله شهيد اشرفي اصفهاني از چهره هاي بسياردرخشنده ونوراني انقلاب اسلامي ايران وفردي مجتهد،متدين ،متعهد واز هر نظرمورد تاييد امام بودند ايشان درخميني شهراصفهان،به مدت هفت سال مقدمات دروس ديني را آموختند وبعد از هفت سال به اصفهان رفته ومدت بيست سال درآن شهر به تحصيل علوم مشغول بوده اند ودرمحضر دو نفر از عالمان بزرگوار به نام هاي آقاي فشارکي وآقاي درچه اي استفاده کرده اند ودر سن بيست سالگي به قم آمدند.
شما درقم با ايشان آشنا شديد؟
آيا طلبه ايشان بوديد؟
بيش ترين چيزي که من ازاحوالات ايشان به خاطردارم،اين است که به مدرسه فيضيه که مي رفتم،ايشان يک حجره اي درگوشه اي از مدرسه داشتند و اکثراً خانواده شان دراصفهان بودوايشان با همين آقازاده شان حاج آقا حسين اشرفي اصفهاني زندگي مي کردند. البته محمد آقا هم درقم بودند، ولي بيش تر با حسين آقا بودند وشب وروز درهمان حجره زندگي مي کردند وخيلي زندگي طلبگي قناعت باري داشتند. بسيار مرد شريف، متدين،متواضع وکم تشريفاتي در زندگي، از نظرمخارج،بودند. زماني که به قم آمدند، يک سال پاي درس آقاي حائري يزدي، مؤسس حوزه علميه قم، حضورداشتند وبعد هم مرحوم آيت الله حائري از دنيا رفتند.
پس سال آخر زندگي آيت الله حائري را ايشان درمحضرشان بودند.
آيت الله العظمي بروجردي هم بودند؟
و چنين چيزي درآن زمان، جايگاه کمي نبود.
ايشان درس فلسفه اسفار ومنظومه را در محضر امام خواندند وبعد که آقاي بروجردي فوت کردند،آمدند پاي درس مرحوم امام. درزمان مرحوم آقاي بروجردي شهيد از شاگران آقاي بروجردي بودند ومرحوم آقاي بروجردي مدرسه اي در کرمانشاه درست کردند که بسيار مدرسه خوب وبزرگي بود. غرب کشور،احتياج به حوزه علميه اي داشت که درآن جا يک تغيير وتحولي ايجاد شود، پس آيت الله بروجردي سه نفر را به آن جا فرستادند که يکي ازآنان آقاي اشرفي بودند ودوتاي ديگرآيت الله آقا شيخ جواد جبل عاملي وآيت الله امامي که از اجله سادات بود. مرحوم جبل عاملي هم اهل خميني شهر واز علماي برزگ وخوب قم بود وهرسه اين بزرگواران هم سن بودند وخيلي اوقات با هم مباحثه مي کردند وهر سه هم ازاهالي خميني شهر بودند. مرحوم آيت الله بروجردي دستور دادند که اين سه نفر بروند به کرمانشاه وآن مدرسه را اداره کنند.مدرسه ساخته شد واين سه نفر حرکت کردند وبه آقاي شيخ محمد تقي فلسفي هم دستوردادند به آن جا بروند وسخنراني کنند وطلبه ها از قم رفتند وتجليل خوبي از ايشان در کرمانشاه به عمل آمد.
بله،شهيد محراب درس شان را در آن مدرسه شروع کردند ومدرسه را با آن دو نفرآقايان اداره مي کردند تا زماني که آيت الله بروجردي فوت کردند وآيت الله اشرفي اصفهاني وکيل امام درکرمانشاه شدند.
يعني در دوران ستم شاهي؟
درست درزماني که امام علناً مبارزات را شروع کرده بودند؟
حاج آقا لطفاً شرايط زماني را که بعد از ارتحال حضرت آيت الله بروجردي به وجود آمد ومخالفت هايي که وجود داشت تا مرجعيت حضرت امام خيلي پا نگيرد وفراگير نشود- چون ايشان عالمي بودند که به دليل آن فضيلت ها ومقامي که داشتند وبه شدت رجلي سياسي بودند، يعني همان چيزي که دردين سياسي است و رژيم به شدت مخالف با آن بود- آن فضا وشرايط را توضيح دهيد تا تلاش هاي آيت الله اشرفي اصفهاني دراين زمينه کاملاً روشن شود.
فضا که عجيب فضايي بود .قبل از امام، آقايان خيلي مشکلات داشتند با دستگاه دولت وشاه که اين ها قدرت داشتند وبراريکه حکوکت سوار بودند وخاندان رضا خان وخود رضاخان وبچه اش ،ازآن جايي که دستور ازاستعمارگران داشتند، کارشان اسلام ستيزي بود.درزمان آقاي بروجردي هم آن ها يک کارهايي مي کردند ،ولي زياد جرات نمي کردند چون شخصيت مرحوم بروجردي خيلي بالا بود ودربين مردم صاحب هويت وجايگاه بالايي بودند.اما درعين حال،رژيم وعمالش حتي لطمه هم به بروجردي زدند.
درزمان حيات بروجردي از کارهايي که محمد رضا پهلوي کرد وبسيار هم کارزشتي بود، اين بود که آمد به قم وملاقاتي با حضرت آيت الله بروجردي کرد.
يعني دستوري که از بالا گرفته بودند، براي اين که بهائيت را رسمي کنند وبه شهرت
از آن پس،دربين مردم پيچيد که ديواراين جا را خراب کرده اند وروزنامه ها نوشتند ويک مرتبه ازطرف شاه دستور رسيد که دست نگهداريد،کسي حق ندارد متعرض بهائيت بشود .ديوارمکاني را که حضيره القدس نام دارد،خراب کند.درواقع،آن ها نظرشان اين بود که بهائيت را به اين طريق به مردم بشناسانند.
يعني مي خواستند با زدن نعل وارونه، نام اين فرقه را بر زبان هاي مردم جاري کنند...
حضرت امام، وقتي براي مرحوم شهيد نواب صفوي که با کاشاني بودند، به خاطر ترورعمال شاه به دست فدائيان اسلام حکم اعدام درآمد،با ناراحتي تمام منزل آقاي بروجردي رفت وبه ايشان گفت:" جريان اين جوري است ،شما نگذاريد"، ولي خلاصه اطرافيان آقا کارهايي کردند ونگذاشتند.امام هم دلخور شدند واز آن روز به منزل آيت الله بروجردي نرفتند.
مرحوم امام خيلي سعي داشت وبسيار در تثبيت وادامه مرجعيت بروجردي دخالت داشتند ، يعني سعي کردند که ايشان محبوبيت داشته باشد، ولي دراين جهات که در اطراف آقاي بروجردي تشکيلات خوبي نبود وبعضاً افراد خوبي دراين تشکيلات نبودند. مثلا نماينده قم در مجلس را آن کفش جفت کن مرحوم آقاي بروجردي تعيين مي کرد. يعني آن قدر از طرف حکومت به اين بها مي دادند که اخبارآن جا را به حکومت بدهند ومرحوم آقاي بروجردي هم پير بود واطلاع نداشت که ماجرا از چه قرار است.
امام همه چيزها را مي دانستند وخيلي هم ناراحت بودند. گذشته ازاين ها ،امام قبل از اين مسائل هم مردي انقلابي بودند .درزمان رضا خان کتابي منتشرکردند به نام "کشف الاسرار" ودر آن نوشتند:"
رضا خان قلدر" واهانت به رضا خان کردند. وجود کلمه رضاخان قلدر آن قدر براي رژيم گران آمد که اين کتاب راممنوع اعلام کرد هرکس که اين کناب درخانه اش پيدا مي شد، حکمش اعدام بود.امام مترصد بودند تا يک روزي برسد واز اين ها انتقام بگيرند. خدا رحمت کند امام را، ايشان ذخيره خدا ويک انسان استثنائي بودند ودر بين علما ومراجع، خداوند توفيق وشخصيتي که به امام عطا فرمود،به نظر من، بعداز ائمه هدي(ع)، به هيچ عالمي اين موقعيت و توفيق را نداد. اين که يک سيد بيايد وبعد از 1400 سال غربت اسلام با اين تاريکي ها بجنگد ودر زماني که دنيا بر دوقطب استوار بود- قطب کمونيستي ، قطب سرمايه داري- وهر کشوري که بخواهد زندگي کند،بايد خودش را به زيرسيطره ي يکي از اين دو قطب ببرد،به آن قدرت ها" ونه" بگويد وتنها برقدرت لايزال خداوند تکيه کند.
فرموديد وقتي که حضرت آيت الله بروجردي فوت کردند،آقاي اشرفي خيلي تلاش مي کردند تا مرجعيت حضرت امام جا بيفتد.
اين اتفاق،باعث ناراحتي امام شدوايشان رفتند درمدرسه فيضيه وانگشت گذاشتند روي شخص شاه وسخنراني مفصلي کردند ودر آن سخنراني شاه را "مردک" خطاب کردند .هيچ کس جرأت نمي کرد اين گونه به شاه مردک بگويد:" مردک من تورا نصيحت مي کنم. اگر گوش به نصيحت من نکني، دستور مي دهم از مملکت بيرونت کنند."
امام واقعاً چه دلي داشت! وقتي ايشان اين حرف ها را بر بالاي منبر زد، جمعيتي که تا بيرون مدرسه فيضيه پر شده بود، همه به هم نگاه مي کردند. يک عده اي از آخوندها به هم مي گفتند آقاي خميني چه مي گويد؟! دستور مي دهم بيرونت کنند!آخرسيد، چگونه؟ حالا به قول، ما يک عمامه، يک عبا و يک نعلين داري،نه لشگري نه عسکري؛ چه جوري شما دستور مي دهي؟ واقعاً عجيب است که يک پيرمرد از قم حرکت کند وشاهي را که وابسته به تمام دنيا بود ونود کشور ازاوحمايت مي کردند وژاندارم منطقه بود،بزند واو را داغان کند وزندگي اش را ازهم بپاشد.
" ان تنصرالله ينصرکم ويثبت اقدامکم؛اگر کسي خدا را ياري کند ،خدا هم اورا ياري مي کند."بله، اين واقعاً معجزه است.امام تنها بود.درست است که حامياني داشت، اما توکلش تنها به خدا بود وبا توکل به خدا حرکت کرد وخدا هم کمک کرد وبه همين سبب حکومت تصميم گرفت که امام را اعدام کند. قانون اساسي مي گفت که اگر کسي به جز مرجعيت به شاه توهين کند، حکمش اعدام است.حالا چه کسي دراين زمينه فعاليت مي کرد که مرجعيت امام را جا بيندازد؟جمعي از علما وبه خصوص يکي از کساني که بسيار دراين جهت سعي داشت که مرجعيت امام را تثبيت کند،شهيد آيت الله اشرفي اصفهاني بود وبارها هم ايشان ذکرکرد که من اگر هيچ کاري درعمرم انجام نداده باشم وبه هيچ کاري دل خوش نباشم،به اين يک کار دل خوشم واين کار براي من کار جالبي بوده است،يعني هميشه خوشحال بود وافتخار مي کرد که درزمان زندگي اش اين کار از او صادر شده است.
يعني يکي از مؤثرترين افراد در تثبيت مرجعيت حضرت امام، آيت الله اشرفي اصفهاني بودند؟
رابطه شما با شهيد اشرفي اصفهاني چگونه بود؟
شما ازچه زماني دراين مسجد حاضر شديد؟
دردوران مبارزه،رابطه شما با شهيد محراب چگونه بود.؟
آن موقع آخوندها خيلي کم به دور هم جمع مي شدند وهرکسي سرش به کار خودش گرم بود ورسم نبود که دور هم جمع شوند. آن نامه باعث شد که مرحوم مطهري از علماي تهران دعوت کند.ازشرق ما را دعوت کرد، از غرب آقاي ايرواني، همه علمايي که درمنطقه بودند ومي دانستند که اين ها فعاليت سياسي مي کنند وبه امام علاقه دارند، دعوت کردند ودورهم جمع شديم وجامعه روحانيت مبارز تشکيل شد وبالاخره اعلاميه هاي امام را در اسرع وقت دراختيار همه قرار مي دادند.
واين امر هم تاريخ چه اي از تشکيل وتأسيس جامعه روحانيت در سال هاي قبل از انقلاب ...
شما با شهرستان ها در زمينه هاي مبارزاتي همکاري نداشتيد؟
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 44
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}