شرح و تحلیل خطبه 153 نهج البلاغه -
شرح و تحلیل خطبه 153 نهج البلاغه -
شرح و تحلیل خطبه 153 نهج البلاغه -
نويسنده:امام جمعه خوي
ابتدا لازم به يادآوري است كه بر اساس اظهار نظر بعضي از شارحان نهج البلاغه از جمله ابن ابي الحديد ، اميرمؤمنان (ع) اين خطبه را در سال 36 هجري در مدينه وقتيكه مردم را، براي جنگ با شورشيان بصره (ناكثين) آماده مي كرد ايراد فرمود و محورهاي مباحث خطبه در موارد زير خلاصه مي شود :
1- بيان ويژگيها و خصوصيات انسانهاي گمراه جهت روشنگري به توده مردم تا از آنان فاصله بگيرند
2- توضيح اين مطلب كه بعضاً انسانهاي غافل و گمراه وقتي بيدار مي شوند ، كه كار از كار گذشته و به قول معروف پلهاي پشت سر همه خراب شده اند و ديگر راه بازگشتي وجود ندارد
3- بيان ويژگيها و خصوصيات انسانهاي بصير و بينا در برخورد با حوادث ، اتفاقات و درك حقايق
4- در نهايت بيان صفات چهارپايان ، درندگان و انسانهاي دنياپرست و مؤمنان بيدار در يك مقايسه كوتاه
1- جنگ جمل يك جنگ داخلي بوده و عده اي از مسلمانان كه سوابق خوبي هم در مبارزات اسلامي داشتند اين جنگ را عليه اميرمؤمنان (ع) راه انداختند
2- عاملان جنگ جمل كساني بودند كه ابتدا با اميرمؤمنان (ع) بيعت نموده لكن بعداً پيمان شكني كردند لذا امام (ع) آنان را ناكثين نامگذاري فرمودند
3- جهل و ناداني (عدم بصيرت) بسياري از پيروان ناكثين نقش اساسي در بوجود آمدن جنگ جمل داشت
4- انگيزه هاي پيمان شكنان جنگ جمل جهت تحليل و بررسي، از موضوعات مهم در مسائل سياسي و اجتماعي جوامع اسلامي مي باشد از قبيل:هواپرستي ، دنيا پرستي ، كينه توزي ، حسادت، ساده لوحي ، ثروت اندوزي و مقام پرستي
1- عايشهدختر ابوبكر و همسر رسولخدا (ص)، كه يك زن باهوش و مورد احترام در جامعه اسلامي بود و نسبت به اميرمؤمنان (ع) از كينه ديرينه برخوردار بود
2- طلحةبن عبيد اللهاز پيشتازان در صدر اسلام و از بزرگان صحابه رسولخدا (ص) بود
3- زبير بن عوّام پسر عمه رسولخدا (ص) و اميرمؤمنان (ع) و از ياران سرشناس و شجاع پيامبر (ص) بود و در تمامي جنگهاي او شركت داشت و چندين بار مجروح شد
4- عبدالله بن زبير كه در سال اول هجري بدنيا آمد و نوه ابوبكر بود و او در انحراف پدرش از مسير حق نقش اساسي داشت لذا اميرمؤمنان (ع) مي فرمايد:
ما زالَ الزُّبَيْرُ رَجُلاً مِنّا اَهْلَ الْبَيْتِ حَتّي نَشَأَ اِبْنُهُ الْمَشْئُومُ عَبْدُاللهِ(1)
زبير هميشه از ما اهل بيت (ع) بود تا زمانيكه فرزند نامباركش عبدالله بزرگ شد
5- مروان بن حكم:
مروان يك چهره مرموز ، فتنه انگيز و فرصت طلبي بود كه تمايل زيادي به ايجاد فتنه و درگيري داشت مروان از خاندان اموي و پسر عموي عثمان بود كه در مكه يا طائف متولد شد
ليكن چون پيامبر خدا (ص) پدر او حَكَم بن ابي العاص را به طائف تبعيد كرده بود او نيز به همراه پدرش در طائف بود لذا پيامبر خدا (ص) را نديد و علت تبعيد حَكَم، به طائف نگاه كردن او به داخل خانه پيامبر (ص) و يا به سخره گرفتن اعمال و رفتار ايشان بود. پيامبر (ص) يكبار حَكَم را نفرين كرده و فرمود: واي بر امت من از دست نسل اين مرد(2)
1- سعد بن ابي وقّاص :
او صحابه رسولخدا (ص) و اولين كسي بود كه در راه خدا تير انداخت معروف به فارِسُ الاسلام بود و در 17 سالگي مسلمان شد و در جنگ بدر حضور داشت شهرت او بخاطر پيروزي بر سپاه ايران و فتح عراق و تصرف پايتخت ساساني است
وي شهر كوفه را بنا كرد و از سوي عمر به حكومت آن شهر گماشته شد و در خلافت عثمان نيز مدتي والي آن شهر بود در اواخر عمربه مدينه رفت و نابينا گرديد و در همين شهر درگذشت(3)
2- اسامةبن زيد بن حارثه:
از صحابه رسولخدا (ص) و مورد علاقه ، محبت و محل اعتماد آن حضرت بود. پيامبر (ص) او را در سن 18 سالگي فرمانده سپاهي كرد كه بزرگان صحابه افراد آن سپاه بودند كه به جنگ با روميان اعزام فرمود ولي افراد سپاه تمرد كردند و اين جنگ تا به دوران خلافت ابوبكر به تأخير افتاد و پس از 40 روز با پيروزي و به اسارت گرفتن عده اي از روميان بازگشت
وي در جنگهاي اميرمؤمنان (ع) شركت نكرد و لذا چون سهم خويش را از بيت المال از آن حضرت مطالبه نمود فرمود: اين اموال مخصوص مجاهدان است من خودم املاكي در مدينه دارم هر چه خواستي از آنها بردار(4)
3- عبدالله بن عمر بن خطّاب:
وي سه سال پس از بعثت در مكه متولد شد و گفته شده قبل از پدرش اسلام آورده و او قبل از پدر خود به مدينه هجرت كرده و در جنگ بَدر و اُحُد خود را براي جنگ عرضه داشت ولي پيامبر (ص) اجازه نفرمود وي در جنگ خندق در شمار مجاهدان بود و در سال 73 يا 74 هـ .ق در سن 84 سالگي در مكه از دنيا رفت و براي تحليل شخصيت او مطالب جالبي در زندگي وي وجود داردكه چند نمونه را يادآوري مي كنيم:
الف:عبدالله با يزيد بيعت كرد و كار خود را چنين توجيه مي نمود كه اگر اين كار درستي بوده چه بهتر وگرنه صبر مي كنم تا اوضاع تغيير كند.
ب :وقتي مردم مدينه عليه يزيد قيام كردند و بيعت او را شكستند عبدالله بن عمر فرزندان خود را جمع كرد و گفت: ما بر اساس بيعت خدا و رسول او با يزيد بيعت كرديم
و از پيامبر (ص) شنيدم فرمود:
روز قيامت پرچمي افراشته گردد و گروهي زير آن گرد آيند و سپس اعلام مي شود اينان جفاكارانند و بزرگترين جفاي آنان پس از شرك به خدا نقض بيعت است مبادا يكي از شما بيعت خود را بشكند كه ميان من و او شمشير حكم خواهد كرد(5)
ج :ابن عبد البر در كتاب اِسْتيعاب و زِرِكْلي در كتاب الاعلام و ديگران نقل كرده اند كه عبدالله بن عمر هميشه مي گفت: در تمام عمرم بيش از هرچيز بر اين افسوس مي خورم كه چرا با علي (ع) در جنگهايش با سركشان و طاغيان زمانش شركت ننمودم(6)
4- محمد بن مَسْلَمة بن خالد :
صحابي رسولخدا (ص) و از انصار مدينه بود و در غزوات بدر و احد و ساير جنگها به جز تبوك حضور داشت و گفته شده يكبار از سوي رسولخدا (ص) در يكي از سفرهاي آن حضرت عامل مدينه گرديد. وي پس از قتل عثمان خانه نشيني اختيار نمود و در سال 46 .ق در مدينه از دنيا رفت
وي در جنگهاي جمل و صفين شركت نكرد و خود را كنار كشيد(7)
توضيح :
مرحوم شيخ مفيد در كتاب الجمل به نقل از ابومُخْنَف ( لوط بن يحيي الازدي ) در كتاب خودش كه در زمينه جنگ بصره نوشته نقل مي كند:
اميرمؤمنان (ع) وقتي عدم شركت سعد بن وقاص ، محمد بن مَسْلمة، اُسامة بن زيد و عبدالله بن عمر را در جنگ جمل شنيد بدنبال آنان فرستاد وقتي حاضر شدند امام (ع) خطاب به آنان فرمود:
قَدْ بَلَغَنِي عَنْكُمْ هَناتٌ (خصال سوء) كَرِهْتُها وَ اَنَا لا اُكْرِهُكُمْ عَلَي الْمَسيرِ مَعِي ، اَلَسْتُمْ عَلي بَيْعَتِي ؟ قالُو: بَلي
قالَ : فَمَا الَّذِي يُقْعِدُكُمْ عَنْ صُحْبَتِي؟
هركدام يك يك به امام (ع) پاسخ دادند:
سعد بن وقّاص گفت:
اِنّي اَكْرَهُ الْخُرُوجَ فِي هَذَا الْحَرْبِ لِئَلاّ اُصيبَ مُؤْمِناً فَاِنْ اَعْطَيْتَنِي سَيفاً يَعْرِفُ الْمُؤْمِنَ مِنَ الْكافِرِ قاتَلْتُ مَعَكَ !
زيد بن اُسامة گفت:
اَنْتَ اَعَزُّ الْخَلْقِ عَلَيَّ وَ لكِنّي عاهَدْتُ اللهَ اَنْ لا اُقاتِلَ اَهْلَ لا اِلهَ اِلاَّ الله
عبد الله بن عمر گفت:
لَسْتُ اَعْرِفُ فِي هَذَا الْحَرْبِ شَيْئاً اَسْئَلُكَ اَلاّ تَحْمِلَنِي عَلي ما لا اَعْرِفُ(8)
متن خطبه :
وَ هُوَ فِي مُهْلَةٍ مِنَ اللهِ
او (انسان گمراه) در اين چند روزي كه خدا مهلت داده
1- يَهْوِي مَعَ الْغافِلينَ
پيوسته با غافلان بسوي سقوط مي رود
2- وَ يَغْدُو مَعَ الْمُذْنِبينَ
و همه روز با گنهكاران به سر مي برد
3- بَلا سَبيلٍ قاصِدٍ
بي آنكه در طريقي گام نهد كه او را به حق رساند
4- وَ لا اِمامٍ قائِدٍ
و يا پيشوايي برگزيند كه راهنماي او باشد
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت :j133719
1- بيان ويژگيها و خصوصيات انسانهاي گمراه جهت روشنگري به توده مردم تا از آنان فاصله بگيرند
2- توضيح اين مطلب كه بعضاً انسانهاي غافل و گمراه وقتي بيدار مي شوند ، كه كار از كار گذشته و به قول معروف پلهاي پشت سر همه خراب شده اند و ديگر راه بازگشتي وجود ندارد
3- بيان ويژگيها و خصوصيات انسانهاي بصير و بينا در برخورد با حوادث ، اتفاقات و درك حقايق
4- در نهايت بيان صفات چهارپايان ، درندگان و انسانهاي دنياپرست و مؤمنان بيدار در يك مقايسه كوتاه
انگيزه هاي انتخاب خطبه :
1- جنگ جمل يك جنگ داخلي بوده و عده اي از مسلمانان كه سوابق خوبي هم در مبارزات اسلامي داشتند اين جنگ را عليه اميرمؤمنان (ع) راه انداختند
2- عاملان جنگ جمل كساني بودند كه ابتدا با اميرمؤمنان (ع) بيعت نموده لكن بعداً پيمان شكني كردند لذا امام (ع) آنان را ناكثين نامگذاري فرمودند
3- جهل و ناداني (عدم بصيرت) بسياري از پيروان ناكثين نقش اساسي در بوجود آمدن جنگ جمل داشت
4- انگيزه هاي پيمان شكنان جنگ جمل جهت تحليل و بررسي، از موضوعات مهم در مسائل سياسي و اجتماعي جوامع اسلامي مي باشد از قبيل:هواپرستي ، دنيا پرستي ، كينه توزي ، حسادت، ساده لوحي ، ثروت اندوزي و مقام پرستي
ناكثين چه كساني بودند ؟
الف: گروه اول:
1- عايشهدختر ابوبكر و همسر رسولخدا (ص)، كه يك زن باهوش و مورد احترام در جامعه اسلامي بود و نسبت به اميرمؤمنان (ع) از كينه ديرينه برخوردار بود
2- طلحةبن عبيد اللهاز پيشتازان در صدر اسلام و از بزرگان صحابه رسولخدا (ص) بود
3- زبير بن عوّام پسر عمه رسولخدا (ص) و اميرمؤمنان (ع) و از ياران سرشناس و شجاع پيامبر (ص) بود و در تمامي جنگهاي او شركت داشت و چندين بار مجروح شد
4- عبدالله بن زبير كه در سال اول هجري بدنيا آمد و نوه ابوبكر بود و او در انحراف پدرش از مسير حق نقش اساسي داشت لذا اميرمؤمنان (ع) مي فرمايد:
ما زالَ الزُّبَيْرُ رَجُلاً مِنّا اَهْلَ الْبَيْتِ حَتّي نَشَأَ اِبْنُهُ الْمَشْئُومُ عَبْدُاللهِ(1)
زبير هميشه از ما اهل بيت (ع) بود تا زمانيكه فرزند نامباركش عبدالله بزرگ شد
5- مروان بن حكم:
مروان يك چهره مرموز ، فتنه انگيز و فرصت طلبي بود كه تمايل زيادي به ايجاد فتنه و درگيري داشت مروان از خاندان اموي و پسر عموي عثمان بود كه در مكه يا طائف متولد شد
ليكن چون پيامبر خدا (ص) پدر او حَكَم بن ابي العاص را به طائف تبعيد كرده بود او نيز به همراه پدرش در طائف بود لذا پيامبر خدا (ص) را نديد و علت تبعيد حَكَم، به طائف نگاه كردن او به داخل خانه پيامبر (ص) و يا به سخره گرفتن اعمال و رفتار ايشان بود. پيامبر (ص) يكبار حَكَم را نفرين كرده و فرمود: واي بر امت من از دست نسل اين مرد(2)
ب: گروه دوم :
1- سعد بن ابي وقّاص :
او صحابه رسولخدا (ص) و اولين كسي بود كه در راه خدا تير انداخت معروف به فارِسُ الاسلام بود و در 17 سالگي مسلمان شد و در جنگ بدر حضور داشت شهرت او بخاطر پيروزي بر سپاه ايران و فتح عراق و تصرف پايتخت ساساني است
وي شهر كوفه را بنا كرد و از سوي عمر به حكومت آن شهر گماشته شد و در خلافت عثمان نيز مدتي والي آن شهر بود در اواخر عمربه مدينه رفت و نابينا گرديد و در همين شهر درگذشت(3)
2- اسامةبن زيد بن حارثه:
از صحابه رسولخدا (ص) و مورد علاقه ، محبت و محل اعتماد آن حضرت بود. پيامبر (ص) او را در سن 18 سالگي فرمانده سپاهي كرد كه بزرگان صحابه افراد آن سپاه بودند كه به جنگ با روميان اعزام فرمود ولي افراد سپاه تمرد كردند و اين جنگ تا به دوران خلافت ابوبكر به تأخير افتاد و پس از 40 روز با پيروزي و به اسارت گرفتن عده اي از روميان بازگشت
وي در جنگهاي اميرمؤمنان (ع) شركت نكرد و لذا چون سهم خويش را از بيت المال از آن حضرت مطالبه نمود فرمود: اين اموال مخصوص مجاهدان است من خودم املاكي در مدينه دارم هر چه خواستي از آنها بردار(4)
3- عبدالله بن عمر بن خطّاب:
وي سه سال پس از بعثت در مكه متولد شد و گفته شده قبل از پدرش اسلام آورده و او قبل از پدر خود به مدينه هجرت كرده و در جنگ بَدر و اُحُد خود را براي جنگ عرضه داشت ولي پيامبر (ص) اجازه نفرمود وي در جنگ خندق در شمار مجاهدان بود و در سال 73 يا 74 هـ .ق در سن 84 سالگي در مكه از دنيا رفت و براي تحليل شخصيت او مطالب جالبي در زندگي وي وجود داردكه چند نمونه را يادآوري مي كنيم:
الف:عبدالله با يزيد بيعت كرد و كار خود را چنين توجيه مي نمود كه اگر اين كار درستي بوده چه بهتر وگرنه صبر مي كنم تا اوضاع تغيير كند.
ب :وقتي مردم مدينه عليه يزيد قيام كردند و بيعت او را شكستند عبدالله بن عمر فرزندان خود را جمع كرد و گفت: ما بر اساس بيعت خدا و رسول او با يزيد بيعت كرديم
و از پيامبر (ص) شنيدم فرمود:
روز قيامت پرچمي افراشته گردد و گروهي زير آن گرد آيند و سپس اعلام مي شود اينان جفاكارانند و بزرگترين جفاي آنان پس از شرك به خدا نقض بيعت است مبادا يكي از شما بيعت خود را بشكند كه ميان من و او شمشير حكم خواهد كرد(5)
ج :ابن عبد البر در كتاب اِسْتيعاب و زِرِكْلي در كتاب الاعلام و ديگران نقل كرده اند كه عبدالله بن عمر هميشه مي گفت: در تمام عمرم بيش از هرچيز بر اين افسوس مي خورم كه چرا با علي (ع) در جنگهايش با سركشان و طاغيان زمانش شركت ننمودم(6)
4- محمد بن مَسْلَمة بن خالد :
صحابي رسولخدا (ص) و از انصار مدينه بود و در غزوات بدر و احد و ساير جنگها به جز تبوك حضور داشت و گفته شده يكبار از سوي رسولخدا (ص) در يكي از سفرهاي آن حضرت عامل مدينه گرديد. وي پس از قتل عثمان خانه نشيني اختيار نمود و در سال 46 .ق در مدينه از دنيا رفت
وي در جنگهاي جمل و صفين شركت نكرد و خود را كنار كشيد(7)
توضيح :
مرحوم شيخ مفيد در كتاب الجمل به نقل از ابومُخْنَف ( لوط بن يحيي الازدي ) در كتاب خودش كه در زمينه جنگ بصره نوشته نقل مي كند:
اميرمؤمنان (ع) وقتي عدم شركت سعد بن وقاص ، محمد بن مَسْلمة، اُسامة بن زيد و عبدالله بن عمر را در جنگ جمل شنيد بدنبال آنان فرستاد وقتي حاضر شدند امام (ع) خطاب به آنان فرمود:
قَدْ بَلَغَنِي عَنْكُمْ هَناتٌ (خصال سوء) كَرِهْتُها وَ اَنَا لا اُكْرِهُكُمْ عَلَي الْمَسيرِ مَعِي ، اَلَسْتُمْ عَلي بَيْعَتِي ؟ قالُو: بَلي
قالَ : فَمَا الَّذِي يُقْعِدُكُمْ عَنْ صُحْبَتِي؟
هركدام يك يك به امام (ع) پاسخ دادند:
سعد بن وقّاص گفت:
اِنّي اَكْرَهُ الْخُرُوجَ فِي هَذَا الْحَرْبِ لِئَلاّ اُصيبَ مُؤْمِناً فَاِنْ اَعْطَيْتَنِي سَيفاً يَعْرِفُ الْمُؤْمِنَ مِنَ الْكافِرِ قاتَلْتُ مَعَكَ !
زيد بن اُسامة گفت:
اَنْتَ اَعَزُّ الْخَلْقِ عَلَيَّ وَ لكِنّي عاهَدْتُ اللهَ اَنْ لا اُقاتِلَ اَهْلَ لا اِلهَ اِلاَّ الله
عبد الله بن عمر گفت:
لَسْتُ اَعْرِفُ فِي هَذَا الْحَرْبِ شَيْئاً اَسْئَلُكَ اَلاّ تَحْمِلَنِي عَلي ما لا اَعْرِفُ(8)
متن خطبه :
وَ هُوَ فِي مُهْلَةٍ مِنَ اللهِ
او (انسان گمراه) در اين چند روزي كه خدا مهلت داده
1- يَهْوِي مَعَ الْغافِلينَ
پيوسته با غافلان بسوي سقوط مي رود
2- وَ يَغْدُو مَعَ الْمُذْنِبينَ
و همه روز با گنهكاران به سر مي برد
3- بَلا سَبيلٍ قاصِدٍ
بي آنكه در طريقي گام نهد كه او را به حق رساند
4- وَ لا اِمامٍ قائِدٍ
و يا پيشوايي برگزيند كه راهنماي او باشد
پي نوشت ها :
(1)نهج البلاغه / حكمت 453
(2) اسدالغابة في معرفة الصحابة/ ابن اثير ج 2 ص 49
(3) الاعلام / زركلي ج 3 ص 87 و المنجد ص 355
(4) سير اعلام النبلاء / ذهبي ج 2 ص 496 و دايرة المعارف جامع اسلامي / دشتي ج 2 ص 140
(5) قاموس الرجال / تستري ج 6 ص 538 و الطبقات الكبري/ ابن سعد ج 4 ص 389
(6) بحار الانوار / مجلسي ج 44 ص 34
(7) الاعلام / زركلي ج 7 ص 97 و دايرة المعارف جامع اسلامي / دشتي ج 9 ص 180
(8) مصنفات / الشيخ المفيد ج 1 ص 95-96
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت :j133719
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}