آزادی در حكومت اسلامی از منظر شهید مطهری
آزادی در حكومت اسلامی از منظر شهید مطهری
مقدمه
امام خمینی قدسسره به عنوان معمار اصلی این حكومت، از كسانی بودند كه در آموزهها و سیره نظری و عملی خود، بیشترین تأكید را بر ضرورت تمهید آزادی و تأسیس نظامی متكی به آرای آزاد مردم و نافی خودكامگی و خشونت و زور داشتند.(1) بیانات و آثار امام قدسسره و شاگردان ایشان، همچون استاد شهید مطهری، مملو از شرح و تبیین و اصرار بر تحقّق این مفهوم آرمانی در چارچوب شریعت اسلام است. امروزه و با گذشت یك ربع قرن از انقلاب اسلامی، مقوله آزادی همچنان از مهمترین موضوعات مورد تأمل اندیشمندان و فعّالان سیاسی است و همچنان این نیاز احساس میشود كه در باره این حوزه مهم و موضوعاتی با اهمیت، همچون تلازم یا تنافی دین و یا حكومت دینی با آزادی، بحثهای فراوان صورت گیرد. در انجام این گونه مباحث، جای خالی اندیشمند سترگی همانند علاّمه مطهری به خوبی احساس میشود ولی از آنجا كه ایشان حداقل دو یا سه دهه از زمان خود جلوتر بودند، تنویر و تشریح دیدگاههای وی، بیهیچ تردیدی، هنوز راهگشای بسیاری از ابهامات و معضلات فكری جامعه؛ همانند موضوع تا حدّی ابهامآمیز «آزادی» است.
شهید مطهری از جمله متفكرانی است كه به مباحث سیاسی توجه خاص داشت. هر چند فرصت آن را نیافت كه به تفصیل در باب سیاست سخن بگوید، اما در لابلای آثار خود ـ به ویژه بعد از انقلاب اسلامی ـ مطالبی را مطرح كرده كه زوایایی از اندیشه سیاسی او را آشكار میسازد. در عین حال بسیاری از مباحثی كه استاد، حتی بدون اشاره به موضوع حكومت اسلامی ارائه كردهاند، دارای این قابلیت هست كه با تشریح و تدوین افزونتر در مسائل نظری و عملی حكومت اسلامی به كار گرفته شود.
این نوشتار، افزون بر مقدمه و نتیجهگیری و یك بخش پیشینه پژوهش، دارای هشت گفتار تفصیلی است و نگارنده تلاش كرده است تا در راستای تبیین موضوع و تحلیل محتوای مفهوم آزادی و كاربرد آن در آثار استاد مطهری، جایگاه اصل آزادی را در حكومت اسلامی تشریح كند و در این قالب به برخی پرسشها مانند موارد زیر پاسخ گوید:
ـ تعریف آزادی، مبانی و انواع آن كدام است؟
ـ اسلام و حكومت اسلامی چه تعاملی با آزادی دارد؟ آیا میان دین و اسلامیت با آزادی و جمهوریت تعارض هست؟ حكومت اسلامی چه دیدی نسبت به آزادیهای رایج در لیبرال دموكراسی دارد؟
ـ چه تعاملی میان آزادیهای اجتماعی با آزادیهای معنوی وجود دارد؟
ـ رابطه ارزشهایی مانند تقوا، عدالت و مساوات با آزادی چگونه است؟
پیشینه پژوهش
مورد پژوهش واقع نشده است.(7)
گفتار اول
به زعم مطهری، آزادی یكی از بزرگترین و عالیترین ارزشهای انسانی است و به تعبیر دیگر جزو معنویات انسان است كه مافوق حیوانیت اوست.(9) به همین خاطر است كه اسلام آزادی را به عنوان یك ارزش از ارزشهای بشر برشمرده است، اما نه ارزش منحصر به فرد و نه آزادی با آن تفسیرها و تعبیرهای ساختگی، بلكه آزادی به معنای واقعی.(10) استاد از آزادی به عنوان یكی از مقدسترین استعدادهایی كه در بشر هست و آدمی به شدت به آن نیازمند است، یاد میكند(11) و آن را معیار انسانیت به شمار میآورد. از این دیدگاه، انسان آن اندازه انسان است كه هیچ جبری را تحمّل نكند و محكوم و اسیر هیچ قدرتی نباشد بلكه همه چیز را خودش آزادانه انتخاب كند.(12)
مطهری، آزادی را رمز بقای اسلام میداند(13) و بر این باور است كه از صفحات تاریخ درخشان اسلام، دادنِ آزادی عقیده حتی به ملل كشورهای فتح شده است. او تساهل و تسامح اسلام را عامل پیدایش و گسترش تمدن اسلامی به حساب میآورد.(14) از نظر ایشان بزرگترین تعبیر از قائل بودن رسالت و آزادی و اختیار از سوی خداوند برای انسان همین است كه او را در قرآن(15) خلیفه و جانشین حق و مكمّلِ وجود هستی میداند. خدای متعال طبق این آیه، قسمتی از خلاقیّت خود را به عهده انسان میگذارد و او را مظهر فعالیت و خلاقیت میسازد.(16) مطهری بر وجود گوهر آزادی در فرهنگ خودی و بینیازی از دراز كردن دستِ طلب در این زمینه به سوی بیگانگان پافشاری میكند.(17)
در كلیت آثار استاد، هدف اساسی انبیا و انزال رسل، آزادسازی و رهایی بشر از اسارتها و بندگی بوده و آزادی معنوی مقدم بر سایر آزادیها است و اعتقاد و ایمان آزادانه به خداوند و اسلام، سرلوحه دعوت نبوی بوده است. به همین خاطر است كه اسلام اجازه تقلید در اصول دین را نمیدهد و كسب آن را مبتنی بر تحقیقی آزادانه میداند.(18) مطهری اندیشمندی خوشبین به حركت تاریخ و جوامع انسانی به سوی آزادی و جامعه توحیدی و رهایی از رقیّت و جبرهای مختلف است.(19)
گفتار دوم
استاد در اصلیترین تعریف، مانند بسیاری از متفكّران، آزادی را همان «عدم مانع» معنا میكند:
«آزادی لزوم عدم ایجاد مانع است(20) ... به این معنا است كه عمل او از خواست و رضایت كامل و تصویب قوه تمیز او سرچشمه میگیرد و هیچ عاملی او را بر خلاف میل و رغبت و رضا و تشخیص او، وادار نمیكند.»(21)
مطهری آزادی را به دو گونه اساسی تقسیم میكند:
الف ـ آزادی حیوانی؛ كه همان آزادی شهوات، هوی و هوسها و به عبارتی آزادی قوه غضبیه و قوه شهویه است.
ب ـ آزادی انسانی؛ كه واقعیتی مقدس است و منظور استعدادهای برتر و بالاتر از استعدادهای حیوانی انسان است كه یا از مقوله عواطف و گرایشها و تمایلات عالی انسانی است و یا از مقوله ادراكها و دریافتها و اندیشهها است كه منشأ آزادیهای متعالی هستند.(22)
از سویی استاد با عنایت به اینكه موانع را به اموری اطلاق میكنند كه قوای ظاهری یا باطنی فاعل انسانی را محدود میسازند(23) آزادی را بر حسب این رادع و مانعها به سه جبهه تقسیم میكند: آزادی از محكومیت طبیعت، آزادی از محكومیت انسانهای دیگر و آزادی از محكومیت انگیزههای درونی خود.(24)
دو تقسیمبندی عمده دیگر از آزادی؛ یعنی آزادی اجتماعی و آزادی معنوی نیز در آثار استاد چشمگیر و تعاریف آنها به شرح زیر است:
الف ـ آزادی اجتماعی؛ یعنی بشر در اجتماع، از ناحیه سایر افراد اجتماع آزادی داشته باشد، دیگران مانعی در راه رشد و تكامل او نباشند، او را محبوس نكنند، به حالت یك زندانی در نیاورند كه جلوی فعالیتش گرفته شود. دیگران او را استثمار و استعباد نكنند؛ یعنی قوای فكری و جسمی او را در جهت منافع خودشان به كار نگیرند.(25)
استاد بسیاری از آزادیهای سیاسی و اجتماعی؛ مانند آزادی تفكر و آزادی بیان را در آزادیهای اجتماعی جای داده است.
ب ـ آزادی معنوی؛ به معنای آزادی باطنی و روحی انسان است و اینكه انسان بنده حرص، شهوت، خشم و افزونطلبی نباشد، این آزادی جز از طریق نبوت، انبیا، دین، ایمان و كتابهای آسمانی قابل تأمین نمیباشد. از سویی، آزادی اجتماعی، بدون آزادی معنوی میسر و عملی نیست.(26)
استاد در ذیل بحث آزادیهای اجتماعی، بین آزادی تفكر و آزادی عقیده تمایز قائل شده و با محترم شدن آزادی تفكر، رعایت مطلق احترام به هر گونه عقیده و آزاد دانستن آنها را ناصحیح و غیر موجه میشمارد و آزادی عقاید باطل را «اغراء به جهل» به حساب میآورد.(27)
در نهایت، با توجه به الگوی نظری خاصی كه مؤلفههای آزادی را سه مؤلفه فاعل (عامل)، مانع (رادع) و هدف (غایت) میداند، میتوان اقسام آزادی را در آرا و اندیشههای مطهری تبیین كرد. بر این اساس، «فرد» عنصر اول، و «طبیعت، سنتها و قوانین موجود در جامعه، انسانهای دیگر، هواهای نفسانی و دین و اعتقادات» عنصر دوم و «سعادت، تكامل و تكلیف» عنصر سومِ مفهوم آزادی محسوب میشوند كه بر اساس رابطه فرد با هر یك از موانع مذكور (عنصر دوم)، قسم خاصی از آزادی شكل میگیرد كه به ترتیب عبارتند از: آزادی انسان از محكومیت انسانهای دیگر یا آزادی اجتماعی ـ سیاسی، آزادی انسان از هواهای نفسانی خود یا آزادی معنوی و آزادی عقیده و تفكر.
از سوی دیگر در باره مبانی آزادی باید اذعان داشت كه اصول «اختیار»، «فطرت» و «عقل، اراده و تكامل انسان» از جمله مهمترین مبانی نظری است كه مطهری بر اساس آنها، اصل «آزادی» را به رسمیّت میشناسد. از اینرو، فهم مفهوم آزادی و محدودیتهای آن، بدون توجه به این مبانی، امكانپذیر نیست.(28)
گفتار سوم
حقوق سیاسی مردم پیش آید. نقطه مقابل، این طرز تفكّر بود كه میان بیخدایی و حق حاكمیت ملّی تلازم وجود دارد،(29) به تعبیر وی:
«از نظر فلسفه اجتماعی اسلامی، نه تنها نتیجه اعتقاد به خدا پذیرش حكومت مطلقه افراد نیست و حاكم در مقابل مردم مسؤولیت دارد، بلكه از نظر این فلسفه، تنها اعتقاد به خداست كه حاكم را در مقابل اجتماع مسؤول میسازد و افراد را ذیحق میكند و استیفای حقوق را یك وظیفه لازم شرعی معرفی میكند ... از نظر اسلام، مفاهیم دینی همیشه مساوی آزادی بوده است.»(30)
به باور استاد، اسلامی بودن جمهوری اسلامی به هیچ وجه با حاكمیت ملّی و یا به طور كلی با دموكراسی و مردمسالاری منافات ندارد و هیچ گاه اصول دموكراسی ایجاب نمیكند كه بر یك جامعه دین و مكتبی حاكم نباشد؛ از سویی منشأ اشتباه آنانكه اسلامی بودن جمهوری را منافی با روح دموكراسی میدانند، ناشی از این است كه دموكراسیِ مورد قبول آنان هنوز همان دموكراسی قرن هیجدهم است كه در آن حقوق انسان در مسائل مربوط به معیشت و خوراك و مسكن و پوشاك و آزادی در انتخاب راه معیشت مادی خلاصه میشود. اما اینكه مكتب و عقیده و وابستگی به یك ایمان هم جزو حقوق انسانی است و اینكه اوج انسانیت در وارستگی از غریزه و از تبعیت از محیطهای طبیعی و اجتماعی ما و در وابستگی به عقیده و آرمان است، بكلی به فراموشی سپرده شده است.(31)
مطهری معتقد است اسلامیت نظام جمهوری اسلامی تحمیلی نیست بلكه به خواست و شعار خود مردم محقق شده است.(32) از سوی دیگر جمهوری اسلامی به معنای «جمهوری به اصطلاح آخوندی» كه تنها طبقه روحانیون عهدهدار مشاغل و پستها باشند نیست. او با نفی هر گونه حكومت طبقاتی و نافی آزادی، جمهوری اسلامی را به معنای جامعهای بر اساس جهانبینی توحیدی میشناساند كه وظیفه دارد انسانها را به یگانگی اخلاقی و اجتماعی برساند و آیه 63 سوره آلعمران(33) بهترین گواه تأیید این وظیفه حكومت اسلامی است.(34)
استاد در پاسخ به پرسشی كه چرا جمهوری اسلامی، جمهوری دموكراتیك اسلامی نامیده نشده است؟ پاسخ میدهد كه چون اسلام كاملتر از دموكراسی بوده و دموكراسی با رفع نواقصش، در بطن اسلام هست و از سویی، اساسا مفهوم آزادی در فلسفه غرب و اسلام، با هم تفاوت عمده و بنیادین دارند و نمیتوانیم در تأسیس نظامی اسلامی و مبتنی بر بنیادهای اسلامی، این ریزهكاریها و ظرافتها را نادیده بگیریم.(35)
گفتار چهارم
از نظر وی، آزادیِ امیال و حیوانیت، مبنای دموكراسیِ غربی است و تكیه صرفِ این نظام بر خواست اكثریت، به عنوان ملاكِ مشروعیتبخشی به كلیه خواستهها و امیال مردم، در حقیقت ابزاری برای قانونی كردن امیال حیوانی رها شده، مانند همجنسبازی(38) است كه به حكم احترام به دموكراسی و نظر اكثریت، قانونی میشود؛ زیرا اینها معتقدند كه صراط مستقیمی وجود ندارد بلكه راه همان است كه خود انسان آنگونه كه میخواهد میرود و این مانند نظریه معروف ملانصرالدین است كه روزی سوار قاطر بود، پرسیدند كجا میروی؟ گفت: هر جا كه میل قاطر باشد. لذا جامعه دارنده معیارهای دموكراسیِ غربی به آنجایی میرود كه میلها و خواستهای اكثریت [اعم از معقول و غیر معقول] ایجاب میكند. اما در نقطه مقابل این نوع دموكراسی و آزادی، دموكراسی اسلامی قرار دارد كه بر اساس آزادی واقعی انسان نباشد و در پی دربند كردن حیوانیت و شهوات و اداره و تدبیر و تسلّط و نه كشتن آنها در مسیر تكامل بشر و پرورش استعدادهای عالیه او است و به دنبال كنترل امیال و تمایلات آنها در مسیر تعالی و ترقی معنوی و مادی است.(39)
شایان ذكر است لیبرالیسم یا فلسفه آزادیخواهی، به آزادی فكر و آزادی عمل فرد تا مرز آزادی دیگران و همچنین طرفداری از اصالت فرد معتقد است. به باور این نحله؛ انسانها خردمندند، خرد ضامن آزادی فردی است و آزادی ضامن زندگی خردآمیز. سلب آزادی نفی خردمندی و نفی خردمندی نفی آزادی است. لذا آزادی فردی ضامن مصالح عقلایی بشر است و باید از ابتكار و آزادی فردی و خصوصی پاسداری كرد. اما این آزادی و آزادیخواهی چه در لیبرالیسم و چه در دموكراسی و نظام ادغامی از آن دو، دچار افراط فراوانی گشته است. شهید مطهری افراط در آزادی عقیده در اروپا را محصول عصر تفتیش عقاید در این قاره میداند.(40)
میتوان از مجموعه مباحث استاد در نقد «آزادی از منظر لیبرال دموكراسی» اینگونه نتیجه گرفت كه از نظر وی، دموكراسی در بهترین شكل و كارآمدترین صورت، تنها تأمینكننده مصالح مادی مردم است، در حالی كه حكومت اسلامی علاوه بر این، با تمهید آزادی مقید به حدود شریعت برای شهروندان، وظیفه اصلی خود را انسانسازی و بازسازی و ارتقای امور معنوی مردم به شمار میآورد و به عنوان اصلیترین مُمیّزه خود با لیبرال دموكراسی، خدامداری را جایگزین فردگرایی و انسانمحوری میكند. در حكومت اسلامی، اصالت فرد و فردگرایی لیبرال دموكراسی نفی میشود، گرچه اعتقاد به ارزش والای فرد و حقوق و آزادیهای فردی؛ مانند حقّ مالكیت، تأمین جانی، و ... از جایگاه والایی در این نظام برخوردار است. در این حكومت، ضمن احترام به حقوق فردی و جمعی، این باور وجود دارد كه فرد همیشه قادر به تشخیص عقلانی مصالح خود نیست و انزال شرایع الهی و پیامبران، در حقیقت جهت مساعدت انسانها و جوامع صورت گرفته است تا در انتخاب راه درست و مشی در آن، یاریگر افراد باشند.
حكومت اسلامی با ردّ تساهل و رواداری افراطی لیبرال دموكراسی، با اعتقاد به خاتمیت و جامعیت و عُلوّ اسلام نسبت به كلیه ادیان، افراد را در انتخاب آزادانه عقاید در كلیه زمینههای سیاسی، اجتماعی و مذهبی، صاحب اختیار دانسته و معتقد به عدم تفتیش و بازخواست عقیدتی از سوی دولت است.
باز شایان گفتن است كه لیبرال دموكراسی، هر گونه ایجاد محدودیت در آزادی افراد را نفی میكند و بسیاری از این دخالتها را، كه مخصوصا توسط دولتها انجام میشود، دخالت در حریم خصوصی افراد به شمار آورده و این عمل را از شاخصهای نظامهای «جامع القوا» یا توتالیتر میداند. طرفداران و مجریان این اندیشه با ایرادگیری بر حجاب اسلامی، آن را موجب سلب حق آزادی به عنوان یك حق طبیعی بشری و نوعی توهین به حیثیت انسانی زن محسوب مینمایند.
این در حالی است كه امثال شهید مطهری به هیچ وجه به آزادی مطلق و عدم تقیید شرعی و عقلانی آن معتقد نیستند. به همین دلیل نیز ایشان با دفاع مستدل از اصل حجاب، آن را وظیفه زنان و در جهت رعایت پارهای از مصالح اجتماعی؛ مانند ایجاد آرامش اجتماعی و تعادل اخلاقی و مطابق با حیثیت و كرامت انسانی زنان دانسته است و ترادف آن با محبوس ساختن و اسیر كردن زنان را بیمعنی میداند.(41)
استاد شهید در راستای تبیین آزادی در حكومت اسلامی و نقد آزادی در مرام نظری و عملی لیبرال دموكراسی، میان آزادی عقیده و آزادی تفكر، تفكیكی اساسی صورت میدهد. آزادی عقیده از این منظر ویژگی نظام لیبرال دموكراسی و مبنای آن «تمایل» است در حالی كه آزادی تفكر، خصوصیت نظام اسلامی و مبنای آن «اراده» است. استاد با تصریح به اشتباه اعلامیه حقوق بشر، مبنی بر آزادی هر گونه عقیدهای(42)، بر این باور است كه هر استاد اعلام برائت از مشركین را با اصل آزادی و حقوق واقعی بشر در تعارض نمیبیند و معتقد است نفی عقاید مُضر و نه عقاید ادیان ابراهیمی و عقاید مستدل، منافاتی با آزادی و حقوق بشر ندارد.
عقیدهای [مانند گاوپرستی و اژدهاپرستی ] ناشی از تفكر صحیح و درست نیست منشأ بسیاری از عقاید، یك سلسله عادتها، تقلیدها و تعصبها است. عقیده به این معنا، نه تنها راهگشا نیست كه به عكس نوعی انعقاد اندیشه به حساب میآید و مایه اسارت قوه مقدّس تفكر است. چنین آزادی عقیدهای زیانبارترین اثرات را برای فرد و جامعه بدنبال دارد.(43) بنابراین، به هر گونه عقیدهای نباید احترام گذاشت و در نتیجه نظام سیاسی باید با عقاید باطل در جهت تمهید آزادی واقعی و متعالی و مبتنی بر تفكر و استدلال مبارزه كند. همچنانكه حضرت ابراهیم علیهالسلام به بت و عقاید بتپرستی احترام نگذاشت و بتها را شكست و فرو ریخت و پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله هم با تأسّی به این سیره، به بتشكنی در خانه كعبه پرداخت و همچون ابراهیم، مردم را به توحید فرا خواند. از نظر مطهری چنین عملی از حیث اعلامیه جهانی حقوق بشر، عملی ضد آزادی عقیده است اما از لحاظ اسلام، عملی به جا و مقتضی و مشروع است. استاد، عمل كوروش در ورود به بابِل و احترام به معابد بتپرستی را از لحاظ اصول انسانی و مبانی اسلامی آزادی، كاری خلاف اصول انسانی میداند، هر چند غربیها چنین عملی را نماد و الگوی احترام به حقوق بشر بدانند.(44)
ذكر ماجرای حضرت ابراهیم علیهالسلام و پیامبر صلیاللهعلیهوآله توسط استاد، به خوبی بیانگر ضرورت دفاع از توحید و آزادی است. شایان ذكر است كه استاد اعلام برائت از مشركین را با اصل آزادی و حقوق واقعی بشر در تعارض نمیبیند و معتقد است نفی عقاید مُضر و نه عقاید ادیان ابراهیمی و عقاید مستدل، منافاتی با آزادی و حقوق بشر ندارد.(45)
گفتار پنجم
به نظر ایشان، به مردم از آن جهت كلمه «رعیت» اطلاق شده است كه حكمران و رهبر به عنوان «راعی»، عهدهدار حفظ و نگهبانی جان، مال و حقوق و آزادیهای آنها است و مسؤول در برابرشان میباشد.(47)
در منظومه فكری استاد شهید، همانطور كه یادآوری شد، آزادی معنوی مقدمه آزادیهای اجتماعی است. تقوای «اراده محور» و نه شهوات «تمایل محور»، اساس آزادیِ واقعی است. از سویی انسان در تفوّق بر موانع مخلّ آزادی و فعلیتبخشی به استعدادهایش نیاز به هدایت و دستگیری و انگیزش بیرونی دارد و این وظیفه رهبران الهی است و ولیّ فقیه و رهبری اسلامی در اینجا مدخلیت یافته و واجد نقش میگردد. مطهری بر ضرورت مهذّب بودن رهبران، جهت تأمین آزادیِ مردم پای میفشارد؛ زیرا معتقد است كه تقوا و تزكیه، انسان را از هر بندگی آزاد میكند و رهبران اسلامی باید مانند علی علیهالسلام ابتدا در ناحیه روحی خودشان آزاده بشوند تا بتوانند به دیگران آزادی بدهند و آنها در این مسیر ابتدا باید از اسارت نفسِ خودشان نجات یافته باشند و به چنین افرادی میتوان به عنوان تربیت شده مكتب آزادمرد واقعی جهان، علی علیهالسلام نگریست و برای آنها مقام هدایت و رهبری قائل شد.(48) استاد مطهری ماهیت رهبری در حكومت اسلامی را از باب «ولایت» بر جامعه و نه «وكالت و نیابت» از آن میداند(49) و معتقد است كه گرچه ولیّ فقیه توسط ولیّ فقیه قبلی به صورت انتصابی انتخاب نمیشود،(50) اما ملاك انتخاب وی نیز انتخاب مردم نیست بلكه انطباق با معیارهای الهی است و ولیّ فقیه با آن انطباق خود به خود حاكم میشود(51) اما این تصور استاد شهید به معنای نفی آزادی مردم و تأیید خودكامگی نیست؛ زیرا ایشان ولی فقیه را به عنوان حاكم به معنای مصطلح نمیدانند و بر این باورند كه:
«ولایت فقیه به این معنی نیست كه فقیه خود در رأس دولت قرار بگیرد و عملاً حكومت كند. نقش فقیه در یك كشور اسلامی؛ یعنی كشوری كه در آن مردم، اسلام را به عنوان یك ایدئولوژی پذیرفته و به آن ملتزم و متعهد هستند، نقش یك ایدئولوگ است نه نقش یك حاكم. وظیفه ایدئولوگ این است كه بر اجرای درست و صحیح ایدئولوژی نظارت داشته باشد. او صلاحیت مجری قانون و كسی را كه میخواهد رییس دولت بشود و كارها را در كادر ایدئولوژی اسلام به انجام برساند، مورد نظارت و بررسی قرار میدهد.»(52)
مرحوم مطهری، در مجموع، حكومت را حق مردم میداند و این تفكر كه مردم در امر حكومت محق نیستند بلكه مكلفاند را رد میكند. از این منظر، ریشه چنین تفكری در اندیشههای برخی از آبای كلیسا بوده كه حكومت را موهبت الهی محسوب كرده و حاكم را فقط در برابر خدا مسؤول میدانستند؛(53) بدین ترتیب استاد نگرش حاكم و ولیّ اسلامی به مردم به مانند برده و مملوك و فاقد اختیار را به صراحت نفی میكند و معتقد است «اعتراف حكومت به حقوق واقعی مردم و احتراز از هر نوع عملی كه مشعر به نفی حق مالكیت آنها باشد، از شرایط اولیه جلب رضا و اطمینان آنان است.»(54)
بدین ترتیب، ولیّ فقیه و مسؤولان جامعه اسلامی باید پاسخگوی مردم باشند و مردم نیز ملزم به استیفای حقوق اجتماعی خود هستند. از سوی دیگر، مطهری معتقد به ضرورت نظارت مردم بر رهبری است و بر این باور است كه مقام قدسی داشتن حكام، اختصاص به جهان تسنن دارد و شیعه هیچگاه چنین اعتقادی نداشته است؛(55) همچنانكه هر مقام غیر معصومی هم كه در وضع غیر قابل انتقاد قرار گیرد، هم برای خودش و هم برای اسلام خطرناك است.(56)
گفتار ششم
و استصلاح مردم و نمایان ساختن اصلاح را در شهرها به شمار میآورد و به تفصیل این واژه را به بحث میكشد. استاد بر خلاف برخی از اندیشمندان غربی، انسان را دارای سرشتی نیك دانسته و به لحاظ فطری، او را موجودی پاك میداند و بر این اساس، معتقد است كه قابل اصلاح دانستن انسان در صورتی مفهوم دارد كه طبیعت انسان را شریر ندانیم. وی به دو دلیل نظریه اصلاحی خود را نیز بر دو اصل «فطرت» و «آزادی» بنا مینهد و بر این باور است كه در صورتی میتوان نظریه اصلاح را پذیرفت كه اولاً، طبیعت بشر را شریر ندانیم و ثانیا، برای بشر آزادی و اختیار قائل شویم كه بتواند بر اوضاع اجتماعی خویش مسلط شود و خود و جامعهاش را هر طور كه میخواهد بسازد.(57)
گفتار هفتم
الف ـ رابطه آزادی با تقوا و عبادت
«بنده دیگری مباش، زیرا كه خداوند تو را آزاد آفریده است(60) ... و جان و روان خودت را گرامی بدار و از هر كار پست و از هر دنائت و پستی خود را محترم بدار».(61)
استاد شهید، رعایت تقوا را ـ كه مایه مصونیت است و نه محدودیت ـ عامل موافق و زمینهساز كسب آزادی میداند. او با استناد به نهجالبلاغه، تقوا را نیروی مقدس و روحی میداند كه منشأ كشش به سوی ارزشهای معنوی و فوق حیوانی و گریز از پستیها و آلودگیهای مادی است. تقوا حالتی است كه به روح انسان شخصیت و قدرت میدهد و آدمی را مسلّط بر خویشتن و مالك خود مینماید.
در نهجالبلاغه بر این معنی تأكید شده كه تقوا حفاظ و پناهگاه است نه زنجیر و زندان و محدودیت. به باور استاد بسیارند كسانی كه میان مصونیت و محدودیت فرق نمینهند و با نام آزادی و رهایی از قید و بند، به خرابی حصار تقوا فتوا میدهند. قدر مشترك پناهگاه و زندان «مانعیت» است اما زندان مانع بهرهبرداری از موهبتها و استعدادها است و خطبه 157 نهجالبلاغه(62) به خوبی بیانگر این مطلب است.
استاد شهید با استناد به بیانات نهجالبلاغه؛ از جمله خطبه 228(63)، تقوا را از دید امام علیهالسلام ، مایه اصلی آزادیها به شمار میآورد؛ زیرا تقوا نه تنها خود قید و مانع آزادی نیست بلكه به انسان آزادی میدهد و او را از اسارت و بندگی هوا و هوس آزاد میكند و رشته آز و طمع، حسد، شهوت و خشم را از گردنش برمیدارد و به این ترتیب ریشه رقیتها و بردگیهای اجتماعی را از بین میبرد؛ زیرا مردمی كه بنده و برده پول و مقام و راحتطلبی نباشند، هرگز زیر بار اسارتها و رقیّتهای اجتماعی نمیروند.(64)
بدیهی است با این تعامل مثبت و مستقیم میان تقوا و آزادی، حكومت اسلامی میبایستی اشاعهدهنده و مروّج و زمینهساز تقوا در جامعه بوده و در راستای تحصیل و تكمیل آزادیهای معنوی و اجتماعی مردم، زمینههای عبادت و ورع و خداترسی را در جامعه تبلیغ و تثبیت نماید و حكومت صالحان باشد.
ب ـ رابطه آزادی و عدالت
بنابراین، همه افراد باید جهت استیفای حقوق و تحقّق استعدادهایشان از فرصت برابر و آزاد برای شركت در مسابقه تحقّق استعدادها و عمل به تكالیف ضروری و شرعی برخوردار باشند و آزاد بدین معنا است كه مانع و خللی جهت شركت افراد در مسابقه وجود نداشته باشد و از سویی عدالت ایجاب میكند از امكانات مساوی و برابر برای شركت در مسابقه برخوردار باشند. بدیهی است همین عمل به تكالیف و وظایف و تحقّق هر چه بیشتر استعدادها در یك فضای مسابقه عادلانه و مبتنی بر مساوات، موجد حق است و افراد با انجام بیشتر و بهتر وظایف، از استحقاق و مقام بالاتری بنا به آیه «إنّ أكرمكم عِند اللّه أتقاكم ...»(67) برخوردار خواهند شد و به آزادی واقعی بیشتری كه همان سعادت و رهایی از موانع و محدودیتهای نفسانی و طاغوتی است خواهند رسید.(68) و شأن و مرتبه اجتماعی و منزلت درخور استحقاق خود مییابند.
استاد انكار نمیكند كه گاهی ممكن است میان آزادی و مساوات [عدالت]، تعارضهایی پیش آید. در چنین حالتی، برای حفظ مساوات لازم است كه آزادی افراد محدود شود، به ویژه آنكه مساوات مربوط به جامعه است، اما آزادی مربوط به فرد است و ضروری است كه برای حفظ حقوق جامعه، فرد محدود شود. مبنای این سخن مطهری این است كه أولاً، عدالت را باید ارزشی مافوق ارزش آزادی تلقّی كرد و ثانیا، منافع جامعه را بر منافع افراد مقدم دانست.(69) ثالثا، چون عدالت یكی از مهمترین اهداف حكومتهاست، زمامدار جامعه اسلامی ترجیحا باید در جهت تحقّق عدالت گام بردارد.(70)
گفتار هشتم
استاد بر اثبات عدم امكان اجبار در بعضی امور؛ مانند توحید، آزادگی، تربیت، ایمان و محبّت در اسلام تأكید میورزد(72) و بنا به آیات الهی، انسان را حتی در انتخاب راه حق و باطل، مختار و نه مجبور به شمار میآورد(73) و با ذكر ماجرایی از حضرت امیر علیهالسلام ، از ایشان نقل میكند كه با خشونت و عصبانیت، برهان خدا ظاهر نمیشود و دین خدا قائم و راست نمیشود.(74)
استاد، بروز اختناق را مایه شكست انقلاب اسلامی میداند(75) و معتقد است آنچه را دیگران با خشونت و فشار تأمین میكنند، در این انقلاب باید با ملایمت و از روی میل و رضا و برادری انجام گیرد.(76)
با توجه به تعامل و رابطه مثبت میان رشد افراد و اعطای آزادی به آنها، مطهری معتقد است: سلب آزادی از مردم و تحمیل و اجبار آنها، ضررهایی را متوجه فرد و جامعه میكند و بیلیاقتی ابدی مردم را رقم خواهد زد.(77) به باور وی، نظام اجتماعی و سیاسی اسلام بر اساس احترام به آزادیهای اجتماعی است. حكومت خلفای راشدین یك حكومت دموكرات بوده و از هر گونه استبداد و سلب آزادی و امنیت احتراز داشته است و خلافت علی علیهالسلام ، بهترین شاهد این مطلب است. علی علیهالسلام نه تنها دهانها را نمیدوخت و حق انتقاد را، به بهانه سلب امنیت و به بهانه اخلالگری، از مردم نمیگرفت بلكه آنان را دعوت به انتقاد میكرد.(78) علی علیهالسلام به بهانه عدم بیعتِ آنان كه بیعت نكردند و یا به بهانه تمرّد و خروج خوارج از اطاعت او و یا به بهانه اینكه خوارج به شخص او توهین میكردند و او را خارج از دین معرفی میكردند، حتی حقوق و سهم بیتالمال آنها را قطع نكرد تا چه رسد كه امنیت جانی یا مالی آنها را سلب كند. علی علیهالسلام فقط در مورد دستاندازی آنها به حقوق مالی یا جانی یا امنیتی مسلمین در برابر آنها میایستاد و با آنها به جنگ میپرداخت و در جنگ هم ابتدا به نصیحت، موعظه و مذاكره میپرداخت و هرگز شروع به جنگ نمیكرد و سخت از آن پرهیز داشت.(79)
مطهری معتقد بود كه مسلمانان و نظام اسلامی نباید به هیچوجه از ظهور افراد شكاك و منتقد ناراحت بوده و از انتقاد و گروههای مخالف به خود هراس راه دهند؛ زیرا این انتقادها و تشكیك باعث افزایش تقابل فكری و تضارب آرا شده و در نهایت چهره اسلام نمایانتر خواهد شد.(80) مطهری در دوره تدریس خود در دانشكده الهیات، بارها بر ضرورت تدریس مسائل ماركسیسم توسط فردی عالم و وفادار به این نحله فكری تأكید میكرد و همواره آمادگی خویش را جهت مناظرات علمی و شفاف با این دسته اعلام مینمود.(81)
باید خاطرنشان كرد كه استاد مطهری قائل به اعطای آزادی برای نشر كتب ضاله و دادن آزادی به احزاب و گروههای توطئهگر، اغفالكننده و منافق نبود و آزادی تفكر را با اغراء به جهل و توطئهگری و تبلیغات مسموم و كاذب مغایر میدانست(82) و حتی به شدت با آنها مبارزه میكرد و پرده نفاق از رخ آنها برمیگرفت و عاقبت نیز به دست یكی از این گروهكهای التقاطی و توطئهگر ـ یعنی فرقان ـ به فیض عظمای شهادت نائل آمد و انقلاب نوپای اسلامی، از این مشعل فكریِ روشنیبخش در حساسترین دوران حیات خویش محروم شد.
نتیجهگیری و برداشت
و اسلامیّت با آزادی و جمهوریّت و نفی حكومت مطلقه اعتقاد قطعی داشته و موضوع ولایت فقیه و رهبری را در جهت تأمین آزادی و موافقت با این اصل مهم میداند و تبیین میكند كه چنین حكومتی به معنای نفی آزادی مردم و تأیید خودكامگی نیست بلكه حكومت حق مردم بوده و آنها در امر حكومت مكلف نیستند. مطهری با اعتقاد به ضرورت نظارت مردم بر رهبری، مقام قدسی داشتن حكام و نقدناپذیری آنها را نفی میكند.
در منظومه فكری استاد، تقوای «اراده محور» و نه شهوات «تمایل محور»، اساس آزادی واقعی است و از سویی انسان در تفوق بر موانع مُخل آزادی و فعلیّتبخشی به استعدادهایش نیاز به هدایت و دستگیری و انگیزش و بسیج بیرونی دارد و این وظیفه رهبران الهی است و ولی فقیه و رهبر اسلامی در اینجا مدخلیّت یافته و واجد نقش میگردد. مطهری بر ضرورت مهذّب بودن رهبران جهت تأمین آزادی مردم پای میفشارد؛ زیرا معتقد است كه تقوا و تزكیه، انسان را از هر بندی آزاد میكند. وی به شدت آزادی از نوع لیبرال دموكراسی را نقد نموده و آزادی واقعی اسلامیِ، مبتنی بر آزادی تفكر ـ و نه آزادی هر گونه عقیده و هوس ـ را بر آن ترجیح میدهد و با نیك دانستن طینت انسانها، نظریه اصلاح اجتماعی خود را بر دو اصل فطرت و آزادی بنا مینهد. مطهری نه تنها آزادی را با عدالت متعارض نمیداند بلكه آن دو را متمم و مكمل هم دانسته و در صورت تعارض احتمالی این دو ارزش بنیادی، بر تقدم عدالت ـ كه بر خلاف آزادی بیشتر وجهه اجتماعی دارد ـ پای میفشارد. استاد در بخشهای متعددی وجود اجبار و اكراه در نظام اسلامی را رد كرده و اختناق را مایه شكست این نظام میداند و بر انتقادپذیری حكومت اسلامی و آزادی مخالفین در بیان مُستدلّ عقاید و نه آزادی توطئهگری، نفاق و اغراء به جهل تأكید میورزد.
پي نوشت ها :
1. برای نمونه ر.ك به: بهرام اخوان كاظمی، «آزادی و دموكراسی از دیدگاه امام خمینی قدسسره »، دانشگاه اسلامی، شماره 10 ـ 9، پاییز 1378، صص91 ـ 72
2. برای نمونه ر.ك. به: نرمافزار مطهر (نسخه 3)، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه، مركز مطالعات و تحقیقات اسلامی، معاونت اطلاعرسانی [بیتا].
3. ر.ك. به: نجف لكزایی (به كوشش)، اندیشه سیاسی آیتاللّه مطهری، قم، بوستان كتاب، 1381و عبداللّه نصری، حاصل عمر، سیری در اندیشه استاد مطهری، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1382، ص454ـ433
4. ر.ك. به: علی باقینصرآبادی، سیری در اندیشههای اجتماعی آیتاللّه مطهری، قم، بوستان كتاب، چاپ دوم 1380
5. ر.ك. به: حاصل عمر، ص475 ـ 453
6. ر.ك. به: منصور میراحمدی، «آزادی از دیدگاه استاد مطهری»، (مندرج در: اندیشه سیاسی استاد مطهری، ص222 ـ 193).
7. ر.ك. به: شریف لكزایی، مأخذشناسی آزادی، حكومت اسلامی، شماره 16، تابستان 1379 ـ ص274 ـ 252
8. برای اطلاع بیشتر به ضمیمه شماره 1 مقاله مراجعه نمایید.
9. انسان كامل، ص48
10. همان، ص350
11. ر.ك. به: پیرامون جمهوری اسلامی، ص91
12. گفتارهای معنوی، ص231
13. پیرامون جمهوری اسلامی، ص17
14. همان، صص126 و 127
15. مطابق آیه (... إنّی جاعلٌ فی الأرض خلیفة ...)، (بقره: 30).
16. ر.ك. به: گفتارهای معنوی، ص322
17. ر.ك. به: پیرامون انقلاب اسلامی، ص104
18. ر.ك. به: پیرامون انقلاب اسلامی، ص126 و گفتارهای معنوی، ص16
19. ر.ك. به: همان، ص21
20. یادداشتهای استاد مطهری، ج1، ص71
21. انسان و سرنوشت، ص60
22. پیرامون انقلاب اسلامی، ص7
23. ر.ك. به: یادداشتها، ج1، ص117
24. ر.ك. به: فلسفه تاریخ، ج1، ص233
25. گفتارهای معنوی، ص14
26. ر.ك. به: همان، ص19
27. ر.ك. به: پیرامون انقلاب اسلامی، صص7، 8 و 10
28. منصور میراحمدی، «آزادی از دیدگاه استاد مطهری»، پیشین، صص222 ـ 221
29. ر.ك. به: حاصل عمر، صص434 ـ 433
30. مجموعه آثار، ج1، صص555 ـ 554
31. پیرامون انقلاب اسلامی، صص84 ـ 83
32. همان، ص85
33. «قل یا اهل الكتاب تعالوا إلی كلمةٍ سواءٍ بیننا و بینكم ألاّ نعبدَ إلاّ اللّهَ وَ لا نُشركَ بِهِ شَیْئا و لا یتّخذَ بعضنا بَعضا أربابا من دون اللّه ...».
34. ر.ك. به: همان، ص87
35. ر.ك. به: همان، صص101 ـ 100
36. ر.ك. به: پیرامون انقلاب اسلامی، ص118
37. همان، ص 94
38. استاد در كتاب «اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب»، به تفصیل پیرامون آزادی غریزه و اخلاق جنسی در غرب و نفی مستدل آن بحث كرده و میان اشباع غریزه و آزادی جنسی تفاوت قائل شده است و با ردّ نظریه اخلاق آزاد، پیامدهای آزادی روابط جنسی در غرب و نظام دموكراسی را به تفصیل تشریح كرده است (ر.ك. به: اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب، صص45 تا 48 و 65 تا 68) همچنین نقد نظریه فروید در باره آزادی غریزه جنسی در كتاب مسأله حجاب (صص119 تا 122 آمده است).
39. ر.ك. به: همان، صص100 الی 104
40. ر.ك. به: همان، ص104
41. ر.ك. به: مسأله حجاب، ص101
42. ر.ك. به: پیرامون جمهوری اسلامی، صص100 ـ 99
43. ر.ك. به: پیرامون انقلاب اسلامی، ص8
44. ر.ك. به: همان، ص10، و جهاد، صص54 و 55 و سیری در سیره نبوی، صص249 و 251
45. ر.ك. به: آشنایی با قرآن، ج3، صص220 تا 228
46. همان، ص318. همچنین ر.ك. به: حاصل عمر، مبحث انسان و رهبری، ص434
47. مجموعه آثار، ج16، ص449
48. ر.ك. به: گفتارهای معنوی، ص23
49. ر.ك.به: پیرامون جمهوری اسلامی، ص155
50. ر.ك. به: پیرامون انقلاب اسلامی، ص86
51. ر.ك. به: پیرامون انقلاب اسلامی، ص153
52. پیرامون انقلاب اسلامی، ص85
53. ر.ك. به: یادداشتها، ج3، ص288
54. مجموعه آثار، ج16، ص441
55. بررسی اجمالی نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، ص26
56. مجموعه آثار، ج19، ص622
57. ر.ك. به: حق و باطل، صص27 ـ 26
58. ر.ك. به: انسان كامل، صص344 ـ 343
59. ر.ك. به: همان، صص353 ـ 352
60. «و لا تكن عَبْدَ غَیْرك فَقَدْ جَعَلك اللّه حرّا» (نهجالبلاغه، نامه 31).
61. «و أَكْرِم نفسكَ عن كلّ ذَنِیَّة و إن ساقَتْكَ إلی الرَّغائب فانَك لَنْ تعتاضَ بما تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِكَ عِوَضَا» (نهجالبلاغه، نامه 31). ر.ك. به: انسان كامل، صص350، 352 و 353
62. «اعْلَموا، عباد اللّه، أَنّ التقوی دارُ حِصْنٍ عَزیز، و الفجورَ دارُ حصنٍ ذَلیل، لا یمنَعُ أهلَهُ، وَ لا یُحرز مَنْ لَجَأَ إلَیه ألا وَ بِالتَّقوی تُقْطَعُ حُمَةُ الْخَطایا»؛ «بندگان خدا! بدانید كه تقوا حصار و بارویی بلند و غیر قابل تسلّط است و بیتقوایی و هرزگی حصار و بارویی است كه مانع و حافظ ساكنان خود نیست و آنكس را كه به آن پناه ببرد حفظ نمیكند، همانا با نیروی تقوا نیش گزنده خطاكاری بریده میشود.»
63. «فَإنَّ تَقوَی اللّهِ مِفْتاحُ سَدادٍ وَ ذخیرةُ مَعادٍ وَ عِتقٌ مِن كُلّ ملكةٍ و نَجاةٌ مِن كلّ هَلَكةٍ»؛ «همانا تقوا كلید درستی و توشه قیامت و آزادگی از هر بندگی و نجات از تباهی است.»
64. ر.ك. به: سیری در نهجالبلاغه، صص208 ـ 206
65. ر.ك.به: اسلام و مقتضیات زمان، ج1، ص309
66. ر.ك. به: بیست گفتار، صص88، 89، 90، 92 و 100
67. حجرات: 13
68. ر.ك. به: بهرام اخوان كاظمی، عدالت در اندیشههای سیاسی اسلام، قم، بوستان كتاب، صص42 ـ 41
69. ر.ك. به: فلسفه اخلاق، ص267، همچنین ر.ك. به: حاصل عمر، ص472
70. ر.ك. به: مجموعه آثار، ج3، ص326
71. ر.ك. به: همان، صص19 ـ 17
72. ر.ك. به: همان، ص132
73. ر.ك. به: جهاد، صص50 ـ 47
74. ر.ك. به: فطرت، ص106
75. «فَإنَّ الطَّیش لا یقوم به حجج اللّه و لا به تظهر براهین اللّه». (بحار، ج54، ص231) ر.ك. به: پیرامون جمهوری اسلامی، ص128
76. ر.ك. به: پیرامون انقلاب اسلامی، ص62
77. ر.ك. به: همان، ص60
78. ر.ك. به: پیرامون انقلاب اسلامی، ص121
79. ر.ك. به: نهجالبلاغه، خطبه 214
80. ر.ك. به: یادداشتها، ج1، ص97
81. ر.ك. به: پیرامون جمهوری اسلامی، ص133
82. ر.ك. به: پیرامون انقلاب اسلامی، ص13
83. ر.ك. به: همان، صص12، 65، 76 و 77
www.mortezamotahari.com
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت : abdollah6285
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}