علل اختلاف بین ادیان و فرقه های مختلف اسلامی چیست ؟ (2)
علل اختلاف بین ادیان و فرقه های مختلف اسلامی چیست ؟ (2)
علل اختلاف بین ادیان و فرقه های مختلف اسلامی چیست ؟ (2)
روایات بسیاری رسیده : مردمی که به عللی قاصر مانده اند (دستشان کوتاه است) مستضعف به شمار می روند.
افرادی که به هر دلیل در شناخت دین یا مذهب کوتاهی داشته یا به علت بی خردی و جنون یا سفاهت و یا به علت نرسیدن دین یا مذهب حق به آن ها گرفتار عذاب الهی نمی شوند. استاد مطهری می گوید: به نظر حکمای اسلامی همچون ابن سینا و صدرالمتألهین بیش تر مردمی که به حقیقت اعتراف ندارند قاصرند، نه مقصر . چنین اشخاصی اگر خداشناس باشند و به معاد اعتقاد داشته باشند و عملی خالص قربة الی الله انجام دهند، پاداش نیک عمل خویش را خواهند گرفت.
تنها کسانی دچار شقاوت می شوند که مقصر باشند، نه قاصر".(1)
کسانی که راه درک دین حق و رسیدن به آن برایشان کاملا باز است و نسبت به این موضوع آگاهی دارند، اما به دین حق نمی گروند، مقصر و گناهکارند.
مسیحیانی که با وجود دسترسی به حقیقت و شناخت دین حق، با تعصب و لجاجت بر عقیده باطل خود باقی مانده اند، مصداق واقعی کافرند که راه رستگاری را روی خود بسته و شقاوت ابدی را برگزیده اند.
در عین حال، سعادت برتری را که مورد نظر پیامبر و ائمه اطهار است، هیچ گاه مسیحی یا هر غیر مسلمان نمی تواند به آن خوشبختی برترین دست یابد؛ زیرا تنها در صورت آگاهی از آموزه های اسلام و عمل به آنها است که می توان به بالاترین مرتبه سعادت نائل شد.
54 - مگر خداوند در قرآن کریم نفرمودهاند: «لا اکراه فی الدین» پس چرا، مجازات شخص مرتد، قتل است؟ مگر اظهار پشیمانی یک فرد از دین، ضرری دارد که اسلام از آن جلوگیری کرده است؟
پرسشگر عزیز، آنچه موجب ایجاد چنین شبههای در ذهن میشود، خلط و عدم تفکیک دو مقوله آزادی بیان و آزادی عقیده است. باید دقت کنید که بین عقیده و بیان و طبعاً آزادی عقیده و آزادی بیان تفاوتهای زیادی وجود دارد:
«عقیده» امری «قلبی»، «درونی» و «شخصی» است. امری قلبی است زیرا تا قلب آدمی به آن ایمان نیاورد هیچ قدرت و عامل خارجی نمیتواند آن را در انسان ایجاد کند و هیچگاه با زور و اجبار، کسی به چیزی ایمان نمیآورد و بدان معتقد نمیشود.
همچنین عقیده، امری درونی است به آن دلیل که در نهانخانه دل مأوا میگزیند و تا هنگامی که اظهار نشده است هیچ کس جز خداوند متعال از آن خبر ندارد.
و نیز امری «شخصی» است، زیرا هرگونه تغییر و تحول در آن، در حوزه استحفاظی خود شخص اتفاق میافتد. آیة «لا اکراه فی الدین» مربوط به عالم عقیده و اعتقاد است. در حقیقت خداوند متعال بدین وسیله مؤمنان را از یک کار لغو و بیهوده که هیچ فایدهای جز خراب کردن چهره دین ندارد، بازداشته است و به مؤمنان میفرماید: دین و عقیده اصولاً و تکویناً اکراهبردار نیست و با زور به وجود نمیآید. بنابراین، تمسک به زور برای تبلیغ اسلام نه تنها لغو و بیهوده است، بلکه موجب تنفر و گریختن از دین میشود.
اما مقولة بیان، و همچنین آزادی بیان ـ به خلاف عقیده و آزادی عقیده ـ امری شخصی نیست، بلکه مقولهای اجتماعی است. به بیان دیگر، بیان و آزادی بیان، پدیدهای است که تنها در جمع و اجتماع مفهوم و معنا پیدا میکند. لذا چون مانند همه مقولات و پدیدههای اجتماعی، به سرنوشت دیگران مربوط میشود، باید احساسها، نیازها و مصالح دیگران نیز در نظر گرفته شود. به همین علت، هیچکدام از پدیدهها و مقولات اجتماعی ـ از جمله بیان و اظهار عقیده ـ در هیچ جامعهای یله و رها نیستند، بلکه قانونمند و محدود به حدودی هستند که در آن، نفع اکثریت جامعه لحاظ شده است.
اکنون این سؤال پیش میآید که: آیا در جوامع غربی که خود را مروّج آزادی بیان، میدانند، واقعاً بیان هر عقیده و اعتقاد آزاد است؟ مسلّماً خیر، نه در آنجا و نه در هیچ جای دیگر، آزادیِ مطلقِ بیان، نه ممکن است و نه سودمند. آیا کارشناسان نظامی این کشورها میتوانند به بهانة آزادیِ بیان، اسرار مهم نظامی پیرامون سلاحهای هستهای یا پروژههای فضایی را فاش کنند؟ همه جوامع (از خانه و خانواده گرفته تا جوامع بزرگ و کلان) به منظور حفظ منافع جمعی و گروهی، خطوط قرمزی دارند که اجازه ورود و افشای آن را به هیچ کس نمیدهند. محدودیت بیان و تابعیت آن از مصالح فردی و گروهی، همان حقیقتی است که در فرهنگ عامیانه نیز مورد تصدیق همگان قرار گرفته است. نظیر این ضربالمثل حکیمانه که میگوید: «هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد.» اسلام نیز، همگام با این حکم عقلایی، بیان هر عقیده و مطلبی را در جامعه مفید ندانسته، از آزادی مطلق اطلاعات و بیان در جامعه اسلامی برحذر داشته است. یکی از مواردی که آزادی بیان، در آنجا ممنوع است، اعلام ناامیدی و پشیمانی از دین است.
از اینجا روشن میشود، که مقولة ارتداد به بحث آزادی بیان مربوط میشود، نه آزادی عقیده. از نظر اسلام، تغییر و انتخاب عقیده آزاد است و اصولاً محدودیت و حصر آن، تکویناً ممکن نیست. اما از آنجا که بیان و اظهار این تغییر عقیده، امری اجتماعی است و به سرنوشت دیگر انسانها مربوط میشود، محدودیتهایی دارد. این که نوشتهاید، مگر اظهار پشیمانی یک فرد از دین، برای دیگران ضرری دارد؟ در پاسخ باید بگوییم: آری. بدنة اصلی همة جوامع را علوم تشکیل میدهند. یعنی کسانی که به دلیل مشاغل روزمره، فرصت مطالعه، تحقیق دقیق و مفصل را ندارند و برای ایمان و اعتقاد بیآلایش خود به حداقل ادله و براهین بسنده میکنند، برای این دسته از مردم، گرویدن دیگران به دین بیش از هر دلیل دیگری، موجب تحکیم اعتقاد و ایمان آنان است; چنان که دینگریزی و اعلام پشیمانی از دین، آثار مخربی بر بنیان اعتقادی و ایمان آنان دارد و موجب شک و تردید آنها میشود. دقیقاً به همین دلیل، اهل کتاب با اطلاع از چنین ویژگی روانشناختی، به جنگ روانی و مبارزه منفی علیه گسترش روزافزون اسلام به منظور ایجاد شک و دودلی در دل مسلمانان دست زدند و قرار گذاشتند، صبحها ایمان آورده و شامگاهان از اسلام، اعلام برائت کنند. خداوند در قرآن مجید در آیة 72 سورة آل عمران به این ماجرا اشاره میکند. صدور حکم ارتداد و اعدام مرتدین از سوی خداوند متعال ریشة این فتنه را تا ابد سوزاند و تمام طرحها و نقشههای آنان را بر باد داد. بیشک اگر دین از حکم ارتداد خالی بود، امروز نیز کسانی یافت میشدند که جهانگستری اسلام را برنتابند و برای ایجاد شک و شبهه در حقانیت دین، ارتدادهای دستهجمعی و شیطنتآمیز را پیشه کنند. بنابراین روشن میشود که یکی از علل تشریع حکم ارتداد، مصالح عمومی جامعه اسلامی و جلوگیری از جنگ روانی پیرامون دیگر ادیان و مسلمانان است. اگرچه در این میان، فرصت ابراز عقیده از معدود افرادی که شاید قصد و غرضی نداشته باشند و از روی خطا و اشتباه در محاسبه از اسلام روی برگردانده باشند، گرفته شود; اما این حداقل هزینهای است که باید برای مصالح عمومی انسانها پرداخت شود.
55 - در سوره آلعمران آیه 19 آمده است: "دین نزد خدا اسلام است" آیا به درستی این همه مسیحی و یهودی که امروزه در دنیا زندگی میکنند، در آن دنیا از زیانکاران خواهند بود؟ آیا این آیه نوعی برتری و تبعیض برای اسلام نسبت به دیگر ادیان نیست؟
آری قرآن میگوید: "ان الدین عند الله الاسلام؛(1) همانا دین نزد خدا اسلام است".
نیز میفرماید: "و من یبتغ غیر الاسلام دیناً فلن یقبل منه؛(2) هر که جز اسلام دینی را بجوید، هرگز از او پذیرفته نشود."
در توضیح این آیه شهید مطهری میگوید: اسلام همان تسلیم است و دین اسلام همان دین تسلیم (در مقابل حق) است، ولی حقیقت تسلیم در هر زمانی شکلی داشته و در این زمان شکل آن همان دین گرانمایه پیامبر اسلام(ص) است. قهراً کلمه اسلام تنها بر آن منطبق میگردد. به دیگر سخن: لازمه تسلیم خدا شدن، پذیرش دستورهای او میباشد و روشن است که همواره باید به آخرین دستور خدا عمل شود. آخرین دستور خدا همان است که آخرین رسول او آورده باشد.(3)
این سخن را که دین اسلام، دین بر حق و تکامل یافته ادیان الهی است، از دو زاویه میتوان مورد تحقیق قرار داد: یکی از زاویه و منظر درون دینی است، و دیگری از نگرش برون دینی، لیکن در این جا به پاسخ از نگرش درون دینی بسنده میکنیم:
یک مسلمان با نگاه به آیات و روایات به این نتیجه میرسد که اسلام بر دیگر ادیان و مکاتب برتری دارد. اگر چه مسلمانان به حکم "آمن الرسول بما أنزل الیه من ربه و المؤمنون کل آمن بالله و ملائکته و کتبه و رسله؛ پیامبر به آنچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است ایمان آورده است، و مؤمنان همگی به خدا و فرشتگان و کتابها و فرستادگانش ایمان آوردهاند".(4) به تمامی پیامبران گذشته ایمان دارد، ولی معتقدند دین اسلام، دین اسلام، دین اسلام یافته آدم، نوح، ابراهیم، موسی و عسی(ع) است که با تکمیل رهنمودهای وحیانی "و تمت کلمة ربک صدقاً وعدداً؛ و سخن پروردگارت به راستی وداد، سرانجام گرفته است".(5) این دین مورد رضای خداوندی است "و رضیت لکم الاسلام دیناً؛ و اسلام را برای شما (به عنوان) آیینی برگزیدم."(6)
بدین جهت است که قرآن پیام آور این شریعت را خاتم انبیا معرفی کرده است. "... و لکن رسول الله و خاتم النبیین؛ پیامبر فرستاده خدا و خاتم پیامبران است".(7)
از نگاه درون دینی، پیامبران جملگی در یک مسیر و پیامبر قبلی مبشر پیامبر بعدی و بعدی تأیید کننده قبلی است. (7) آخرین آنان، برترین، و پیامش بهترین پیامها است که از آن به دین حق، در برابر ادیان باطل، یا دین برتر در برابر شرایع پیشین آسمانی یاد میشود. در منطق قرآن ادیان آسمانی نداریم، بلکه یک دین است که با مقتضیات سازمان تکامل یافته است.
به قول محمود شبستری:
یکی خط است از اول تا به آخر
بر او خلق خدا جمله مسافر
در این ره انبیا چون ساربانند
دلیل و رهنمای کاروانند
وز ایشان سید ما گشته سالار
هم او اول، هم او آخر در این کار
بر او ختم آمده پایان این راه
بدو منزل شده "ادعوا الی الله"
حال با توجه به آنچه که از این نگرش گذشت میگوییم: یک مسلمان نمیتواند بپذیرد، دینی غیر از دین اسلام مورد پذیرش خدای بزرگ است.
به مقتضای این بینش میگوید: جهان بینی و ایدئولوژی و نظام اخلاقی و ارزشی اسلام بر دیگر مکتبها برتری دارد. این برتری، عقیدتی و ایدئولوژی است، نه تبعیض در داوری و یا تبعیض نژادی و نباید برتری عقیدتی را به تبعیض تعبیر نمود، چون اگر مراد از تبعیض، رفتار یا داوری نابرابر نسبت به افراد بشر باشد، این نه رفتار است و نه داوری نابرابر.
اگر مراد از تبعیض، نژادی باشد، میگوییم: مسلمانان چنین عقیدهای ندارند که یک نژاد خاصی به بهشت میروند، بلکه میگویند هر که اعتقاد و زیستنش راستین باشد، به بهشت راه پیدا میکند اگر گفته شد: فلان اعتقاد راستین است، ولی عقیده دیگر راستین نیست، به این تبعیض نمیگویند. این جا سخن در حق و باطل است، نه تبعیض و تساوی.
حال در آخرت حساب و کتاب دیگران چگونه است، میگوییم: پاسخ این سخن دقیقاً بر ما روشن نیست، لیکن خداوند معیار قرار داده و گفته است: در صورتی که حجت بر مردم تمام نباشد، مجازات نمیگردند "ما کنا معذّبین حتی نبعث رسولاً؛ و ما تا پیامبری برنینگیزیم، به عذاب نمیپردازیم."(8)
به مقتضای حکم عقل و آیات و روایات افراد غیر مسلمان اگر به حقانیت دین اسلام باور داشته باشند، ولی از روی عناد و لجاجت آن را نپذیرند، در قیامت معذب خواهند بود. اگر از روی عناد و لجاجت نباشد، بلکه همت به خرج نداد و اقدامی برای شناخت دین حق نکرده و بدین جهت از اسلام دور مانده باشند، عقلاً به جهت اقدام و تلاش نکردن مستحق مجازات خواهند بود. البته این به معنای خلود در جهنم و عذاب الهی نیست اگر از روی تقصیر نباشد، بلکه تلاش کرده و با این وجود به حقانیت دین اسلام نایل نشدهاند، اگر بر اساس رهنمودهای عقلی و فطری کارهای خوب و با قصد نیک انجام داده باشند، امید است مورد رحمت خداوندی قرار گیرند. قرآن درباره این گونه افراد میگوید: "اینها مستضعف هستند. و میبایست به رحمت خداوندی امیدوار باشند."و ءاخرون مرجون لأمر الله؛ وعدهای دیگر (کارشان) موقوف به فرمان خدا است."
56 - خداوند می فرماید ما دین اسلام را برگزیده ایم که کامل ترین دین است، در حالی که تعداد محدودی مسلمان هستند، آیا فقط خداوند به فکر همین تعداد انسان است و آن ها از نعمت هدایت برخوردار کرده است؟ ـ چرا باید با این وضعیت عِده بسیاری از هدایت الهی محروم شوند و دچار عذاب الهی گردند؟ ـ آیا غیر مسلمانان همه به جهنم می روند؟ چرا تعداد دوزخیان باید بیشتر شود، با توجه به صفات خداوند مانند رحمت؟
از آیات و روایات استفاده میشود بهشت برای کسانی است که ایمان به خدا و پیامبر اسلام (ص) داشته باشند و عمل صالح و تقوا پیشه کرده باشند: "الذین آمنوا و عملوا الصالحات طوبی لهم و حسن مآب؛ کسانی که ایمان و عمل صالح دارند، خوشا به حال آنان که خوش جایگاهی خواهند داشت".
مراد، ایمان به خدا و پیامبر و وحی الهی است و مراد از عمل صالح، عمل به دستورهای قرآن و اطاعت از پیامبر است که از جمله دستورها اطاعت از اولیالامر است. محبت و اطاعت از امیرالمؤمنین(ع) و اهل بیت جزء ایمان است.
پیروان ادیان الهی هم به حکم کتاب خودشان که در آن اشاره به آمدن پیامبر اسلام شده است و هم به حکم عقل که باید به آخرین پیام الهی گوش فرا دهند، باید دین اسلام را بپذیرند.
خداوند از آیه 85 سوره آل عمران میفرماید: "و من یتبغ غیر الاسلام دیناً فلن یقبل منه و هو فی الاخرة من الخاسرین؛ هر کس غیر از اسلام (دین واقعی) دینی را بپذیرد، هرگز از او پذیرفته نیست و او در آخرت از زیانکاران خواهد بود".
بنابراین کفار و پیروان سایر ادیان الهی وظیفه دارند درباره دین خود و دین اسلام تحقیق کنند و دستورهای ادیان را با هم مقایسه کنند. پس از تحقیق دقیق و علمی، به حقیقت اسلام و حقانیت این دین پی خواهند برد. حال اگر پس از تحقیق به این نتیجه رسیدند که دین خودشان بر حق است و از طرفی به محتوای دین خود عمل کردند و بر کسی ظلم نکردند، چون حجت و دلیل و برهان بر اعتقاد خود دارند، خداوند آنان را عذاب نمیکند، ولی اگر تحقیق نکردند و با لجاجت بر دین خود پای فشاری کردند و با این که احتمال دادند دین اسلام دین حقی باشد، به دنبال آن نرفتند، در وظیفه خود کوتاهی کرده، در نتیجه خداوند آنان را عذاب خواهد کرد.
شهید مطهری(ره) در این باره میگوید: "اگر کسی در روایات دقت کند، مییابد که ائمه(ع) تکیهشان بر این مطلب بوده که هر چه بر سر انسان میآید، از آن است که حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصب و عناد بورزد و یا لااقل در شرایطی باشد که میبایست تحقیق و جستجو کند، ولی نکند اما افرادی که ذاتاً و به واسطه قصور فهم و یا به علل دیگر در شرایطی به سر میبرند که مصداق منکر و یا مقصر به شمار نمیروند، آنان در ردیف منکران و مخالفان نیستند.
ائمه اطهار بسیاری از مردم را از این طبقه میدانند. این گونه افراد دارای استضعاف و قصور هستند و امید عفو الهی درباره آنان میرود. وی از مرحوم علامه طباطبایی نقل میکند: "همان طوری که ممکن است منشأ استضعاف، عدم امکان تغییر محیط باشد، ممکن است این جهت باشد که ذهن انسان متوجه حقیقت نشده باشد و به این سبب از حقیقت محروم مانده باشد".(1)
برای دستیابی به سعادت، علاوه بر جریان اعمال و گام هایی که انسان بر می دارد، یک جریان دیگری نیز همیشه در جهان است. آن جریان رحمت پروردگار است. در متون آمده است: "یا من سبقت رحمتُه غضبه؛ ای کسانی که رحمت او بر غضبش تقدم دارد".
در نظام هستی، اصالت از آنِ رحمت و سعادت و رستگاری است. کفر ها و فسق ها و شرور عارضی و غیر اصیلی است. همواره آن چه عارضی است، به سبب جاذبه رحمت تا حدی که ممکن است برطرف می گردد. وجود امدادهای غیبی و تأیید های الهی، یکی از شواهد غلبه رحمت بر غضب است. مغفرت پرورگار و برطرف ساختن عوارض گناه یکی دیگر از شواهد تسلط رأفت و مهربانی او بر غضب و ثمر است.
این تصور که تعداد دوزخیان از بهشتیان بیشتر است، نادرست است، همان گونه که در روایات آمده، بیشتر انسان ها در نهایت به بهشت وارد می شوند، یعنی اگر چه بسیاری از انسان ها شاید ابتدا به واسطة گناهانی که انجام داده اند، وارد جهنم شوند، اما دیر یا زود از آن خارج شده و به بهشت وارد خواهند شد.
خداوند برای بهشت هشت در و برای دوزخ هفت در قرار داده است.
این که خداوند فرموده: جهنم را از کافران پر می نمایم، معنایش آن نیست که تعداد دوزخیان بیشتر است، بلکه دوزخ از کافران پر می شود. کافر به کسی گفته می شود که حقیقت بر او عرضه شود، اما از روی لجاجت، آن را انکار نماید.
در مورد انسان های دیگر اگر چه برخی از نعمت هدایت ادیان الهی، محروم شده اند، اما در مورد آن ها نباید حکم یکسان نمود.
کم ترین فرض آن است که از عقل و فطرت انسان برخوردار هستند و بر اساس آن، مورد حساب قرار می گیرند.
57 - در مورد فرقه بابیت و بهائیت اطلاعاتی را در اختیار ما بگذارید.
بهائیت نه دین است و نه مذهب، بلکه فرقهای است که با حمایت کشورهای استعمارگر به وجود آمده است؛ اینک نیز از سوی همان کشورها ترویج و تقویت میشود و هیچ گونه اهداف خیری از آنها مشاهده نشده است. آنان از عقاید انحرافی و فاسدی برخوردارند.
بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی و استقرار نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، دولتهای غربی تا به امروز کوشیده اند این فرقه انحرافی و باطل را به عنوان یک اقلیت مذهبی و مظلوم مطرح نمایند. از این رو تهاجم فرهنگی و سیاسی سازمان یافتهای بر ضد جمهوری اسلامی شکل گرفت. آنان با طرح شکایتی بر ضد جمهوری اسلامی ایران توسط طرفداران فرقه ضاله بهایت با ادعای نقض حقوق اقلیتها پرونده حقوق بشری علیه ایران را مطرح کردند. از آن زمان تاکنون این فرقه ضاله از حمایت مستمر و گسترده غربیها برخوردار است، که بزرگنمایی خاصی از آنها میکنند.
اگر چه برخی از آنان در مناطق مختلف ایران زندگی میکنند، ولی به عنوان یک اقلیت مذهبی رسمی و شناخته شده نیستند. درباره چگونگی شکلگیری و پیدایش این گروه منحرف مطالبی را بدین شرح برای شما بیان میداریم.
فرقه بابی به پیروان میرزا علی محمد شیرازی بو بهائیه به پیروان میرزا حسینعلی نوری گفته میشود. مسلک بابیگری در قرن سیزدهم قمری توسط فردی به نام میرزا علی محمد شیرازی پدید آمد. او در 1235 قمری در شیراز متولد شد و در نوزده سالگی به بوشهر رفت و به مدت پنج سال در آن جا به تجارت پرداخت، سپس به عتاب "کربلا و نجف" رفت و در درس سید کاظم رشتی - از پیشوایان شیخیه - شرکت کرد و انحراف عقیدتی میرزا علی محمد شیرازی از این جا شروع شد.
سید کاظم رشتی که از شاگردان شیخ احمد احسایی بود، درباره امامان(ع) افکار و باورهای غلوآمیزی داشت و آنان را مظاهر تجسم یافته خدا یا خدایان مجسم میانگاشت و میگفت: باید در هر زمانی یک نفر واسطه (باب) بین امام زمان(عج) و مردم باشد تا از این طریق فیض روحانی امام زمان(عج) به مردم برسد، که شیخیها از او به "رکن رابع" تعبیر میکنند.
میگفتند: شیخ احمد احسایی در زمان خود و بعد سید کاظم رشتی، رکن رابع بودند. بعد از درگذشت سید کاظم رشتی، میرزا علی محمد شیرازی ادعا کرد، که: "این مقام به من میرسد. من باب حضرت مهدی(عج) برجستهترین اصحاب امام زمان و واسطه فیض روحانی بین حضرت و مردم) هستم". سپس ادعا کرد: این که قرآن میگوید: "انا نحن نزلنا الذکر" ذکر من هستم و گفت: ملا محمد حسین بشرویهای، باب است. سپس ادعا کرد: که قرآن در سوره الرحمان میگوید: "علّمه البیان" این "بیان" کتاب وحی من است.(1) و من دین جدیدی آوردهام.
سپس مدعی ربوبیت و حلول الوهیت شد و سرانجام از ادعاهایی که کرده بود توبه کرد.
بعد از ادعاهای میرزا عی محمد شیرازی، برخی از شیخیه و پیروان سید کاظم رشتی به او گرویدند. حسین خان نظام الدوله، حاکم شیراز به میرزا علی محمد شیرازی گفت که صداقت تو را دریافتهام. راه تو پسندیده است. دیشب خواب دیدم به من گفتی: در جبین تو نور ایمان را مشاهده کردهام ؛ بدین جهت با تو مدارا کردهام.
علی محمد باور کرد و گفت: خواب ندیدهای، بلکه بیدار بودهای و من به بالین تو آمدم و چنان گفتم. حسین خان دست او را بوسید و گفت: من حاکم شیرازم، لشکر در اختیار من است. به تو ایمان آورده و آمادهام با لشکر خود در خدمت تو باشم.
عی محمد گفت: اگر با من باشی، سلطنت روم را به تو خواهم بخشید.
حسین خان گفت: سلطنت نمیخواهم، همه آرزوی من این است که در رکاب تو شهید شوم. خوب است همان گونه که حجت را بر من تمام کردی، بر علما هم تمام کنی، اگر علما سخن تو را بپذیرند و به دعوت تو لبیک گویند، راه برای پیروزی تو هموار میشود. میرزا علی محمد پذیرفت و حاضر شد در جمع علما دعوت خویش را اعلان کند، میرزا علی محمد دعوت خویش را بیان کرد، نظام الدوله گفت: بهتر است دعوت خویش را در یک صفحه بنویسی تا دیگران هم از آن بهره ببرند، او پذیرفت و قلم را گرفت، چند سطرینوشت، علمای بدان نگریستند و فهمیدند خیلی بی سواد است. در این هنگام حسین خان نظام الدوله گفت: با این که چند سطر بیش ننوشتهای، این همه غلط! چگونه گفتار خود را گفتار خدا میدانی؟! سپس دستور داد دست و پای او را بستند و آن قدر زدند تا مجبور شد به انابه و استغفار و فرستادن لعنت به خودش اقدام کند.
او به مدت شش ماه در شیراز محبوس بود، سپس به اصفهان و از آن جا وی را به آذربایجان بردند و در قلعه چهریق، نزدیک باکو زندانی کردند، سپس از آن جا وی را به تبریز بردند و در زمان صدارات امیرکبیر در سال 1362 ه'ق محاکمه و در سال 1363 ه'ق اعدام شد.
پس از میرزا محمد علی پیروان او به دو دسته، ازلی و بهایی تقسیم شدند.
فرقه بهایی: بهایی به پیروان میرزا حسینعلی بهاء اطلاق میشود. توضیح این که بعد از آن که علی محمد ادعاهای خویش را اعلان نمود، میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاء و برادرش یحیی معروف به صبح ازل به او پیوستند. پس از اعدام باب، یحیی ادعا کرد که من جانشین او هستم؛ برخی به او پیوستند. میرزا حسینعلی بهاء در آغاز تسلیم او شد، اما پس از مدتی رقابت با او را آغاز کرد. او مانند باب ادعاهایی داشت از جمله ادعای رسالت، شارعیت و حلولیت خدا. نیز مدعی شد که میرزا علی محمد باب زمینه ساز و مبشر ظهور او بود. دعوای این دو برادر و پیروان آنان (بهائیان و ازلیان) سبب شد تا حکومت وقت ایران آنان را به بغداد تبعید نماید. در آن جا نیز کشمکش ادامه یافت و کارشان به دادگاه کشید و محکوم شدند. دولت عثمانی یحیی صبح ازل و پیروانش (ازلیان) را به قبرس و حسینعلی بهاء و پیروانش (بهائیان) را به عکا در سرزمین فلسطین تبعید کرد.
پس از مرگ میرزا حسینعلی حرکت انحرافی بابیت و بهائیت به فراموشی سپرده شد، تا این که پسر ارشد میرزا حسینعلی به نام عباس افندی که عبدالبهاء لقب گرفت، به تجدید آن پرداخت. او در سال 1911 میلادی به انگلستان و سپس آمریکا سفر کرد و با دولتهای انگلیس و آمریکا رابطه برقرار نمود. دولت انگلیس طی مراسمی به او نشان نایت هود ( knight Hood ) و لقب سر ( sir ) عنایت کرد. بدین وسیله بهائیگری به عنوان ستون پنجم و یکی از ابزار سیاست استعماری انگلیس - نیز آمریکا - مبدل شد. مرکز بهائیگری اکنون در حیفای اسرائیل و در ایالت شیکاگوی آمریکا قرر دارد.(2)
پي نوشت ها :
1 - به همین جهت میرزا علی محمد باب کتابی نوشته است به نام بیان.
2 - لغت نامه دهخدا، ج 3، ص 3247 - 3277؛ غلام حسین مصاحب، دایرةالمعارف فارسی، ج 1، ص 457 و 536؛ علیربانی گلپایگانی، فرق و مذاهب کلامی، ص 337 - 344؛ عبدالله مبلغی، ج 3، ص 1403 -
1. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 1، ص 320 به بعد
1 - استاد مطهری، عدل الهی، ص 381، با تلخیص.
1 - آل عمران (3) آیه 19.
2 - همان، آیه 85.
3 - اقتباس از مجموعه آثار شهید مطهری، ج 1، ص 277.
4 - بقره (2) آیه 285.
5 - انعام (6) آیه 115.
6 - مائده (5) آیه 3.
7 - احزاب (33) آیه 40.
8 - اسرا (17) آیه 15.
9 - توبه (9) آیه 106.
ادامه دارد
ارسالي از طرف کاربر محترم :mashhadizadeh
/ع
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}