3 ميليون سال پيش؛ غذا براي انديشيدن


 





 
دماي آفريقا رو به كاهش نهاد و هوا به تدريج رطوبت خود را از دست داد. از وسعت مناطق جنگلي كاسته شد و به جاي اين مناطق، زمين هاي حد فاصل گسترده اي پديد آمدند كه عاري از درختان بودند. منشا اين تحول محيطي را بايد در فضا جست. زمين با محوري كه اندكي تمايل دارد، در اطراف خورشيد دوران مي كند و اين همان محور حركت وضعي سياره ماست. نتيجه آن كه كره خاكي در حين دوران، گاهي به سمت خورشيد و گاهي به سمت مخالف آن متمايل مي شود.
اين رويداد، عامل پيدايش فصول است. سه ميليون سال قبل، محور دوران زمين طوري تغيير جهت داد كه دوره هاي زماني تمايل سياره به جهت مخالف خورشيد، طولاني تر شد. به اين ترتيب، شرايط كلي زمين سردتر شد و بخشي از رطوبت موجود در چرخه طبيعي آب ها، به صورت يخ هاي انباشته در قطبين زمين از گردونه آبكره (هيدروسفر) خارج و تثبيت شد.
اين واقعه، همچنين باعث شد كه شرايط اقليمي بيشتر به سوي دگرگوني فصلي سوق پيدا كند. در آفريقا پاره اي از جانوران كه براي تغذيه خود وابسته به جنگل ها بودند، از بين رفتند. با اين حال، برخي نيز در جهت بهره وري از ساير منابع غذايي تحول يافتند. براي مثال، بسياري از جانوران از نظر جسماني طوري سازگار شدند كه بتوانند از علف هاي رويش يافته در سرزمين هاي تهي شده از درختان تغذيه كنند.
بروز تحول و پيدايش گونه هاي جانوري جديد كه مي توانستند از منابع غذايي متفاوت موجود در "جورچين" محيط هاي پديد آمده در آفريقا تغذيه كنند، منجر به تنوع حيات وحش اين قاره شد.
ظاهرا همين اتفاق درباره نياكان ما نيز روي داده است. تا پيش از اين تغييرات، آنها به غذاهاي جنگلي نظير ميوه هاي نرم وابسته بودند؛ ولي پس از رويدادهاي سه ميليون سال پيش، به يكباره انسان وارگان جديدي در سراسر قاره بزرگ آفريقا پديدار شدند.
در شرق آفريقا، انسان واره اي به نام پارانتروپوس بوئيسي(1) چنان تخصص يافت كه مي توانست غذاهاي گياهي سخت تر ولي فراوان تري نظير ميوه هاي دانه اي، ريشه هاي مغذي و غده هاي گياهي را بخورد.
پارانتروپويس بوئيسي مجهز به آرواره هاي ستبر با عضلات جونده حجيم، و دندان هاي آسياي بزرگ براي جويدن و نرم كردن اين غذاهاي گياهي سخت شد. بوئيسي با تبديل شدن به يك موجود گياه خوار به شدت تخصص يافته، زندگي راحت و آسوده خود را تضمين كرد. نسبت انواع مختلف اتم هاي كربن با ايزوتوپ هاي موجود در سنگواره ها، مي تواند اطلاعات بسياري درباره نحوه تغذيه جانوران مورد نظر به دست دهد؛ زيرا غذاهاي مختلف از نظر اتم هاي كربن امضاهاي ايزوتوپي مختلفي دارند.
دكتر"جوليا لي- تورپ"(2) از دانشگاه كيپ تاون در آفريقاي جنوبي، دريافته است كه ايزوتوپ هاي موجود در پيكر قوم و خويش هاي جنوبي گونه بوئيسي در آفريقا، موسوم به پارانتروپوس روباستوس(3)، نشان دهنده اين مطلب اند كه اين موجود نسبت زيادي از غذاهاي حاوي امضاي كربن- 4 (C4) را مصرف مي كرده است.

كربن C4 معمولا از علف ها به دست مي آيد. از آنجا كه دندان هاي روباستوس نشان مي دهند كه او از علف ها تغذيه نمي كرده است، بنابر اين آن گونه كه لي- تورپ اشاره دارد، اين موجود حشرات علف خوار نظير موريانه ها را مي خورده است. يافته هاي باستان شناسي نشان مي دهند كه روباستوس ها با استفاده از استخوان هاي تيز شده جانوران، لانه هاي قطعه مانند موريانه ها را مي كنده و آنها را بيرون مي آورده اند. ولي دانشمندان ديگر خاطر نشان مي كنند كه روباستوس ها مي توانسته اند نسبت بالاي كربن- 4 موجود در پيكر خود را از ريشه گياهاني نظير پاپيروس كه امضاي C4 بالايي دارند، به دست آورده باشند.

موريانه هاي خوشمزه!
 

يافتن غذا براي هموهابيليس(4) اين قدر ها ساده نبود. هابيليس ها انسان وارگان ديگري بودند كه همراه با بوئيسي ها در شرق آفريقا زندگي مي كردند. اين موجودات نمي توانستند غذاهاي گياهي سختي نظير آن چه كه بوئيسي ها مي خوردند، مصرف كنند؛ زيرا آرواره ها و دندان هايي بيش از حد كوچك داشتند و در مقابل، مجبور بودند هر چيز مناسبي را كه به دستشان مي رسيد (و به ويژه گوشت) بخورند. با اين حال، هموهابيليس جانداري شكارچي به شمار نمي رفت. چشم آنها متوجه پرواز چرخشي كركس ها بود و احتمالا آنها با بقاياي لاشه شكار بزرگي نظير يك آنتلوپ(5) كه به چنگ پلنگ افتاده و بر بالاي درختي مانده بود، يا جانور بزرگ چثه اي نظير يك وايلد بيست(6) كه طعمه شيرها شده بود، شكم خود را سير مي كردند.

غذا براي مغز
 

از آنجا كه هضم گوشت آسان تر از مواد گياهي است و از نظر كالري و تركيبات مغذي هم غني تر است، بنابر اين انسان هاي اوليه ديگر نيازي به روده هاي بزرگ (نظير آن چه كه در بوزينگاه يا انسان وارگان اوليه ديده مي شد) نداشتند. اين دگرگوني، انرژي مازادي فراهم كرد كه مي شد آن را به مصرف ساير اندام ها رساند.
ظاهرا اين انرژي اضافي بيشتر به يك اندام خاص به نام مغز رسيده است. در واقع ربودن گوشت از ميان چنگال ها و دندان هاي يك گربه سان بزرگ، كاري مخاطره آميز محسوب مي شود و اين غذايابان مي بايست لاجرم موجوداتي هوشمند مي بودند. در اين مرحله از فرايند تكامل، مغز بزرگ تر مترادف با هوشمندي بيشتر بود- و مغز بزرگ هم براي كاركرد به انرژي زيادتري نياز دارد.
بدين ترتيب، منبع كالري بزرگي كه از طريق مصرف گوشت در اختيار بدن قرار مي گرفت، منجر به فعال شدن فرايند افزايش ابعاد مغز در انسان هاي اوليه شد؛ و اين روند همچنان ادامه يافت تا جايي كه هم اكنون حدود 20 درصد از كل انرژي مصرفي بدن، صرف كاركرد مغز مي شود.

ابزار سازي
 

آثار خراشيدگي هاي باز مانده بر روي سطوح استخوان هاي دو ميليون ساله، نشان مي دهند كه انسان كهن براي خرد كردن استخوان جانوران و بيرون آوردن مغز آنها، از ابزارهاي سنگي خام استفاده مي كرده است. مغز استخوان، حاوي اسيدهاي چرب داراي زنجيره هاي بلند است كه براي رشد و پرورش مغز ضروري اند. اين نوع رژيم غذايي، افزايش اندازه مغز را تسهيل كرد و به نياكان ما امكان داد تا ابزارهاي پيچيده تري بسازند.
ابزارهاي ساخته شده توسط هابيليس ها را "ابزارهاي اولدوواي"(7) مي نامند. فرايند مورد استفاده در ساخت اين ابزارها به نحوي باور نكردني ساده بوده است. انسان وارگان، سنگي را كه به آن "هسته" مي گويند بر مي داشته اند و آن را با سنگ ديگري به نام "چكش سنگ" يا "كوبه" مي شكستند. با اين كار، آنان به يك لبه تيز و برنده دست مي يافتند كه مي توانست لاشه جانور را بشكافد.

آزمون
 

ولي حتي اين شكل بدوي ابزار سازي نيز مستلزم اين بود كه انسان هاي اوليه با يك جهش ادراكي روبه رو شوند. زماني كه پژوهشگران در مركز مطالعات نخستيان يركز(8) در آتلانتا به يك شمپانزه با هوش به نام "كانزي"(9) نشان دادند كه چگونه براي بريدن طناب پيرامون جعبه محتوي غذا، از ضربات يك تيغه سنگي استفاده كند، كانزي خيلي سريع متوجه كليات مطلب شد. ولي پس از چندين ماه كوشش، نتوانست با قصد و نيت قبلي چيزي شبيه به يك تيغه سنگي اولدووايي بسازد.
ظاهرا كانزي نمي توانست بفهمد كه براي ساخت يك تيغه سنگي به درد بخور، لازم است "چكش سنگ" را با زاويه درست و نيروي مناسب به نقطه صحيح "سنگ هسته" بكوبد. در مقابل، حتي كهن ترين ابزار سازان اولدووايي هم از اين اصول آگاه بودند.

قربانيان موفقيت
 

پارآنتروپوس بوئيسي، بالاخره تاوان تخصص يافتگي خود را در جهاني كه رو به تغيير داشت، پس داد. آنها علي رغم روش موفقيت آميز خويش در بهره برداري از علفزارهاي انبوه آفريقا (ساوانا)، دوام نياوردند و احتمالا تحت تأثير دوره شديدي از سرما و خشكي كه حاصل فرا رسيدن عصر يخبندان بود، منقرض شدند.
در مقابل، هموها يا انسان هاي اوليه كه قابليت سازگار شدن با شرايط محيطي را حفظ كرده بودند، توانستند همگام با تغييرات زمين، خود را دگرگون كنند و به اين ترتيب صورت بقاي خويش را تضمين نمايند.

به اين ترتيب بود كه در حدود دو ميليون سال پيش، گونه جديدي از آنها به تكامل رسيد كه بعدها قلمرو زيستي خود را به فراسوي مرزهاي آفريقا گسترش داد.
************

پي‌نوشت‌ها:
 

1- Paranthropus boisei/ 2- Julia Lee- Thorp/ 3- Paranthropus robustus/ 4- Homo habilis/ 5- Antelope/ 6- Wilde beest/ 7- Oldowan tools/ 8- Yerkes/ 9- Kanzi
 

منبع: نشريه دانشمند- ش563