حلم و خويشتندارى ويژگىهاى عبادالرحمن در قرآن
حلم و خويشتندارى ويژگىهاى عبادالرحمن در قرآن
حلم و خويشتندارى ويژگىهاى عبادالرحمن در قرآن
نويسنده:حجه الاسلام والمسلمين محمد محمدى اشتهاردى
قرآن پيرامون يكي از ويژگى هاي بندگان ممتاز خدا مىفرمايد:
«اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما; آنها كسانى هستند كه هنگامىكه جاهلان آنها را(با گفتار نابخردانه خويش)مخاطب مىسازند. درجواب به آنها سلام مىگويند.»
(و با سلام، بى اعتنايى و بزرگوارىاز كنار آنها گذشته و از درگيرى با آنها پرهيز مىكنند). يعنىآنها داراى خصلتحلم هستند و بر اعصاب و احساسات خود مسلطمىباشند و با خويشتن دارى و خود نگهدارى در برابر برخوردهاىنااهلان، از مرز اخلاق اسلامى خارج نمىشوند و با كرامت وبزرگوارى، اسير و مرعوب خشم و غضب خود نمىگردند و داراى ارادهمحكم و صبر انقلابى و آرامشى همچون كوه هستند به قول شاعر:
از صدف ياد گير نكته
حلم آن كه برد سرش، گهر بخشد
اين افتخار نيست كه بگويم فلانى فحش داد، من ده برابر به اوفحش دادم، بلكه در منطق قرآن، افتخار اين است كه در برابربرخورد نامناسب نااهلان، بر آنها سلام كنيم، يعنى از درگيرىبپرهيزيم و با كرامت نفس و بىاعتنايى از آنها روى برگردانيم.
البته اين سلام، سلام دوستى نيست، بلكه سلام بى اعتنايى و نوعىاعتراض منفى پيام آور همزيستى مسالمتآميز و حفظ رشته ارتباطاست.
در اينجا ممكن است اين سوال مطرح شود كه در موارد متعددى ازقرآن و روايات، سفارش به مقابله به مثل شده تا موجب جلوگيرى ازگستاخى نااهلان گردد،
از جمله قرآن مىفرمايد: «فمن اعتدى عليكمفاعتدوا عليه بمثل مااعتدى عليكم; كسى كه بر شما تجاوز كرد،شما نيز نسبتبه او مقابله به مثل كنيد.»
پاسخ آنكه برخورد نامناسب نااهلان بر دو گونه است: 1 دستهاول از آنها دشمنان بدخواه هستند و از روى فهم و با برنامهريزى، با انسان برخورد نامناسب مىكنند; البته در مقابل آنهابايد مقابله به مثل كرد 2 دسته ديگر افراد ناآگاه هستند وگفتار و حركاتشان از روى جهل و ناآگاهى است ; در برابر ايندسته بايد با حلم و نرمش روبرو شد و آيه مورد بحث، ناظر بههمين دسته است. بنابراين خصلتحلم در موارد صحيح خود، نه تنهامخدر نيستبلكه سازنده و اثر بخش نيز هست.
دو شعر معروف زير نيز، در مورد دسته اول صحيح است نه در مورددسته دوم:
•ترحم بر پلنگ تيز دندان *** ستمكارى بود بر گوسفندان
•اظهار عجز پيش ستمگر روا مدار- اشك كباب باعث طغيان آتش است
در رابطه با آن دسته كه آيه مورد بحث ناظر به آن است، رسولاكرم(صلى الله عليه وآله)فرمود: «احلمالناس من فر من جهالالناس; با حلمترين انسانها كسى است كه از انسانهاى جاهلبگريزد.»
مىتوان گفتحلم حالتى است كه موجب كظم غيظ(فرونشاندنخشم)مىگردد. به تعبير ديگر يكى از مصداقهاى روشن، بلكه بهترينمصداق حلم، كظم غيظ است. از اميرمومنان على(عليه السلام)روايتشده كه فرمود: «خير الحلم التحلم; بهترين حلم، فرونشاندن خشماست.»
در قرآن واژه حلم با تعبير «حليم» پانزده بار آمده كهيازده بار آن، به عنوان يكى از صفات خداوند ذكر شده است و چهاربار آن به عنوان يكى از خصال پيامبرانى همچون ابراهيمخليل(عليه السلام)و اسماعيل(عليه السلام)و شعيب(ع) ياد شده است.
جمله «كظم غيظ» كه به معنى فرونشاندن خشم است، در قرآن بهعنوان يكى از صفات پرهيزكاران بيان شده، آنجا كه مىفرمايد:
«والكاظمين الغيظ; آنها كسانى هستند كه خشم خود را فرومىبرند.»
واژه حلم به معنى فرو نشاندن هيجان خشم است. لغتشناس معروفقرآن، «راغب» در مفردات مىنويسد: «الحلم ضبط النفس عن هيجانالغضب; حلم كنترل كننده نفس از طغيان خشم است.» سپس مىگويد:
از آنجا كه اين حالت از عقل و خرد ناشى مىشود، گاهى حلم بهمعنى عقل وخرد نيز به كار رفته است.
بر همين اساس اميرمومنان على(عليهالسلام)مىفرمايد: «العقلخليل المرء، والحلم وزيره; عقل دوست صميمى انسان است و حلموزير عقل مىباشد.» و نيز مىفرمايد: «الحلم نور جوهره العقل;حلم نورى است كه حقيقت آن عقل و خرد است. »
در روايات اسلامى نيز خصلتحلم، به همين معنا آمده است. بهعنوان نمونه شخصى از امام حسن مجتبى(عليه السلام) پرسيد: حلمچيست؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: «كظم الغيظ و ملك النفس; فروبردن خشم و تسلط بر خويشتن است.»
نيز امير مومنان على(عليه السلام)فرمود: «لا حلم كالصبروالصمت; هيچ حلمى مانند استقامت و نگهدارى زبان نيست. حلم بهمعناى استوارى و ثابت ماندن در امور نيز آمده است.
اين تعريفهاى لغوى و بيانات امامان معصوم(عليهم السلام)نشانمىدهد كه حلم به معنى خويشتن دارى و صبر انقلابى و استوارى درامور است.
با توجه به اينكه خويشتن دارى، شامل كنترل زبان، كنترل اعصابو اراده و ساير اعضاء و جوارح مىباشد، بنابراين آنچه در ترجمهواژه حلم معروف شده و آن را به عنوان «بردبارى» ياد مىكنندصحيح به نظر نمىرسد ; زيرا حلم به معناى تحمل بار به طور مطلقنيست زيرا تحمل بار، گاهى سر از انظلام و ظلم پذيرى در مىآوردكه ضد ارزش است. بر همين اساس، مرز بين حلم و انظلام نزديك وباريك است و بايد موارد هر كدام را شناخت تا انظلام جايگزين حلمنگردد و انسان به جاى انجام كارى ارزشمند، عمل ضد ارزشى رامرتكب نشود.
اما در مورد جمله «كظم غيظ» ، واژه غيظ در لغتبه معنى شدتخشم وحالتبرافروختگى و هيجان فوق العاده روحى است كه بر اثرناملايمات و گزندهاى روحى به انسان دست مىدهد. واژه «كظم» درلغتبه معنى بستن سر مشكى است كه پر از آب شده است و به طوركنايه، در مورد كسانى به كار مىرود كه از خشم و غضب پر شدهاندو نزديك است كه منفجر شوند و عكس العمل تندى نشان دهند. در اينهنگام حالتخويشتن دارى همچون بند محكم، سر مشك غضب را مىبنددو از طغيان آن جلوگيرى مىنمايد. بنابراين كظم غيظ و فرونشاندنخشم از روشنترين مصداقهاى حلم است و موجب جلوگيرى از طغيان خشمو تندىهاى نابجا شده و انسان را از جوش و خروش نامعقول، زنندهو گاهى خطرناك نجات مىبخشد.
البته بايد توجه داشت كه گاهى حلم و كظم غيظ، نابجا و منفىاست، چرا كه موجب گستاخى جنايتكار و يا پىآمدهاى شوم ديگرمىشود. مانند حلم و فروبردن خشم در برابر مجرمان حرفهاى،منافقين يا كافران ملحدى كه در صدد ضربه زدن و افساد هستند. دراينگونه موارد بايد مطابق همان دو شعر معروف رفتار كرد كه خاطرنشان گرديد.
اين آيه به يكى از آثار درخشان حلم و خويشتن دارى اشاره كردهودستور مىدهد كه با برخورد نيك و ابراز محبت و عكس العمل نيكودر برابر ناملايمات، زندگى را براى خود آرام كنيد، زيرا در اينصورت دشمنىها و كينهها به دوستى تبديل شده، شعلههاى فتنههاخاموش گشته و جامعه به همسويى و مهر و محبت و برادرى سوق دادهمىشود.
در تفسير على ابن ابراهيم در ذيل اين آيه آمده: خداوندپيامبرش را با اين آيه تربيت كرد و پيامبر(صلى الله عليهوآله)بر اساس همين دستور با مردم رفتار مىنمود. امام صادق(عليهالسلام)نيز در ضمن گفتارى به يكى از شاگردانش به نام حفص فرمود:
بر تو باد به صبر و تحمل و نرمش در همه امور! بدان كه خداوندمتعال محمد(صلى الله عليه وآله)را به پيامبرى برانگيخت و او رابه صبر و نرمش فرمان داد آنگاه حضرت اين آيه را خواند وفرمود: پيامبر(صلى الله عليه و آله وسلم)صبر و تحمل كرد و درپرتو آن به اهداف و نتايجبلند و درخشانى نايل شد.
در امالى شيخ صدوق(ره)روايتشده: شخصى به محضر رسول خدا(صلىالله عليه وآله)آمد و عرض كرد: من به افراد بستگانم نيكى مىكنمولى آنها به من بدى مىكنند. من صله رحم به جا مىآورم، ولى آنهاقطع رحم مىنمايند پيامبر(صلى الله عليه و آله وسلم)آيه فوق راخواند و به او دستورر داد تا با حلم و تحمل و استقامت، بدى رابا نيكى جواب دهد. آن شخص اشعارى پيرامون حلم و نرمش و برخوردنيك با مردم خواند. پيامبر(صلى الله عليه و آله وسلم)اشعار اورا ستود و فرمود: بعضى از شعرها حكمت، و بعضى از بيانها همچونسحر اثر بخش است.
همان گونه كه ذكر شد، در قرآن در يازده مورد خداوند به عنوان«حليم» توصيف شده است. پس مىتوان گفت كسانى كه داراى اينصفت(به طور صحيح و كامل)هستند، مظهر خدا مىباشند و خود را بهخداى بزرگ آن چنان نزديك نمودهاند كه خداگونه شدهاند، و همينموضوع بيانگر اوج ارزش حلم و خويشتن دارى است.
خداوند در قرآن، پيامبر بزرگى همچون ابراهيم(عليه السلام)،قهرمان توحيد صبر و ايثار، را به دليل اينكه داراى خصلت ارجمندحلم است تعريف و تمجيد كرده و مىفرمايد: «ان ابراهيم لحليماواه منيب; همانا ابراهيم داراى صفتحلم و بسيار متوكل به خداو بازگشت كننده به سوى خدا بود.»
و نيز در بشارت خود به ابراهيم(عليه السلام)در مورد فرزندشاسماعيل(ع) مىفرمايد: «فبشرناه بغلام حليم; ما ابراهيم(عليهالسلام)را به نوجوانى داراى حلم بشارت داديم.»
نكته آموزنده در اين دو آيه اين است كه با اينكه ابراهيمخليل(ع)و فرزندش اسماعيل(ع)داراى عالىترين ارزشها و خصلتهاىانسانى بودند، تنها سخن از خصلتحلم آنها به ميان آمده است .
يكى ديگر از آياتى كه دستور حلم و نرمش به پيامبر(صلى اللهعليه و آله وسلم) مىدهد اين آيه است: «فبما رحمه من الله لنتلهم و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك...; به بركت رحمتالهى، در برابر مردم نرم و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودىهمه از اطراف تو پراكنده مىشدند. پس آنها را ببخش، و براى آنهاآمرزش بطلب و در كارها با آنان مشورت كن...» .
اميرمومنان على(عليه السلام)مىفرمايد: «كمال العلم الحلم، وكمال الحلم كثره الاحتمال، والكظم; كمال و درجه عالى علم، داشتنحلم است. و كمال حلم بستگى به تحمل بسيار و فزونى فرونشاندنخشم دارد.»
نيز فرمود: «جمال الرجل حلمه، انك مقوم بادبك فزينه بالحلم;زيبايى انسان حلم او است. تو اى انسان، به خاطر ادبى كه دارىارزيابى مىشوى، زينت تو به وسيله حلم فراهم مىشود.»
نيز فرمود: «الحلم يطفى نار الغضب و الحده توجج احراقه;خصلتحلم، آتش خشم را خاموش مىكند، ولى تندى و خشونتشعلههاىآتش را برمى افروزد.»
امام صادق(عليه السلام)فرمود: «الحلم سراج الله; حلم وخويشتن دارى چراغ تابان خدا است.»
اينها نمونه هايى از صدها روايت است كه هر كدام با تعبيرى،خصلتحلم را ستوده و انسان خويشتن دار را تمجيد نمودهاند.
از آثار ديگر اينكه حلم موجب افزايش يار و دوست مىگردد; حضرتعلى(عليه السلام)مىفرمايد: «و بالحلم عن السفيه تكثر الانصار; وحلم ورزى در برابر سفيهان، بر ياران انسان مىافزايد.»
و بر همين اساس مىفرمايد: «الحلم عشيره; حلم براى انسانمانند عشيره و طايفه (حامى نيكى)خواهد بود.»
از انگيزهها و نتايجحلم اينكه از دامن آن، همت متولد مىگرددو موجب حفظ آبروى انسان مىشود; امير مومنان على(عليهالسلام)مىفرمايد: «والحلم والاناه توامان ينتجها علو الهمه; حلمو خونسردى(دربرابر حوادث تلخ)فرزندان دو قلويى هستند كه ازآنها همتبلند متولد مىشود.» و در عبارت ديگر: «الحلم غطاءساتر; حلم پردهاى پوشنده است.»
نتيجه ديگر حلم آن است كه موجب عزت و سرافرازى مىشود، همانگونه كه حضرت على (عليه السلام)فرمود: «و لا عز كالحلم; هيچعزتى چون حلم نيستيعنى حلم و خويشتن دارى مايه عزت و سربلندىدر پيشگاه خدا و مردم مىگردد.»
نيز از آثار و بركات حلم آن است كه موجب تقصير و كوتاهى دركارها نشده و باعث زندگى پسنديده و گوارا در پيشگاه مردممىشود; امام على(عليه السلام)فرمود: «و من حلم لم يفرط فىامره، و عاش فى الناس حميدا; كسى كه حلم ورزد، در كار خودتفريط و كوتاهى نمىكند، و در ميان مردم به طرز پسنديده زندگىخواهد كرد.»
در شيوه زندگى پيامبر(صلى الله عليه و آله وسلم)وامامان(عليهم السلام)و اوليا و علماى ربانى، بسيار ديده شده كهآنها با برخوردهاى مهرانگيز خود خصلت ارزشمند حلم را رعايتكردهاند.
انس بن مالك مىگويد: من در محضر پيامبر(صلى الله عليه و آلهوسلم)بودم، عبايى كه حاشيه غليظى داشتبر دوشش بود، يك نفراعرابى(عربهاى باديه نشين)نزد آن حضرت آمد و عباى او را گرفت ومحكم كشيد، به طورى كه حاشيه آن عبا، گردن آن حضرت را خراشيد،سپس گستاخانه گفت: اى محمد، از مال خدا كه در نزد تو هست، براين دو شترم بار كن تا ببرم، چرا كه اين اموال نه مال تو است ونه مال پدرت.
پيامبر(صلى الله عليه و آله وسلم)اندكى سكوت كرد و سپسفرمود: مال، مال خدا است و من بنده خدا هستم. آنگاه افزود: اىاعرابى، آيا آسيبى كه به من رساندى به تو برسانم؟
اعرابى گفت: نه. پيامبر(صلى الله عليه و آله وسلم)فرمود:
چرا؟ اعرابى عرض كرد: زيرا تو بدى را با بدى پاسخ نمىدهى، بلكهآن را با خوبى دفع مى كنى پيامبر (صلى الله عليه و آله وسلم)ازاين سخن خنديد و سپس دستور داد تا بر يكى از شتران او جو و برديگر خرما بار كردند و به او دادند.
در ماجراى فتح مكه مشركان بسيارى اسير سپاه اسلام شدند. آنهاترديدى نداشتند كه پيامبر(صلى الله عليه و آله وسلم) آنها وزندگى آنها را ريشه كن خواهد كرد. يكى از پرچمداران سپاه اسلامبه نام سعد فرياد زد: «اليوم يوم الملحمه، اليوم تسبى الحرمه،اليوم اذل الله قريشا; امروز روز انتقام، روز از بين رفتناحترام نفوس و اموال دشمنان، و روز ذلت و خوارى قريش است.»
پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله وسلم)اين شعار تند را بهشعار محبتآميز تبديل كرد و فرمود: «اليوم يوم المرحمه اليوماعز قريشا; امروز روز رحمت و روز عزتقريش است.» آنگاه به حضرت على(عليه السلام)فرمود: «پرچم رابه ستبگير و به مكه وارد شو.
پيامبر(صلى الله عليه و آلهوسلم)خطاب به قريش كرد و فرمود: «اذهبوا فانتم الطلقاء; برويدو همه شما آزاد هستيد.»
در روايت ديگر آمده كه پيامبر(صلى الله عليه و آله وسلم)بهآنها فرمود: شما از من چه توقع داريد؟ عرض كردند: توقع رفتارنيك داريم كه برادر بزرگوار و پسر برادر بزرگوار هستى.
پيامبر(صلى الله عليه و آله وسلم)خطاب به آنها فرمود: به شماهمان مىگويم كه برادرم يوسف(ع)به برادرانش گفت: «لاتثريب عليكماليوم...; امروز ملامت و توبيخى بر شما نيست. برويد و شما آزادهستيد» .
در زندگى اميرمومنان على(عليه السلام)آمده كه در عصر خلافتش،روزى خطاب به جمعيت فرمود: آنچه سوال داريد از من بپرسيد، هرسوالى كه مربوط به پايينتر از عرش باشد پاسخ مىدهم و چنينادعايى را بعد از من جز دروغگو نمىكند. در اين هنگام مردى بلندقامت در گوشه مجلس برخاست، درحالى كه كتابى در گردنش آويزانبود و گويى از عربهاى يهود بوده با صداى بلند با كمال گستاخى،خطاب به على (عليه السلام)گفت: اى مدعى چيزى كه نمىدانى، و پيشىگيرنده نابجا من از تو سوال هايى مىكنم كه از جواب آنهادرمانده شوى.
در اين هنگام جمعى از شيعيان و دوستان على(ع)برخاستند تا بهاو حمله كرده و او را تنبيه كنند. حضرت على(عليه السلام)آنها رابه شدت از اين كار بازداشت و فرمود: رهايش كنيد، شتابزدگى وتندى و خشم را از خود دور نماييد. با اين كارها حجتهاى خدا برمردم تمام نشده و براهين الهى آشكار نخواهد گرديد. آنگاه باكمال حلم و بزرگوارى به آن مرد روكرد و فرمود: هر سوالى كهدارى بپرس او سوالهاى خود را مطرح كرد و حضرت على(عليهالسلام)به همه آنها پاسخ داد. او شيفته علم و حلم على(عليهالسلام)شد و اشعارى در مدح على(ع)سرود و خواند و آن حضرت راصاحب علم و راهنماى گمراهان و رادمرد كمال و ارزشهاى والاىانسانى خواند.
همچنين در زندگى آن حضرت آمده است: روزى شخصى در محضر آنحضرت به «قنبر» غلام آن بزرگوار ناسزا گفت. قنبر مىخواست پاسخاو را بدهد. اميرمومنان على(عليه السلام)قنبررا صدا زد و فرمود:
«مهلا يا قنبر، دع شاتمك...; اى قنبر، آرام باش. دشنام دهندهخود را از روى بى اعتنايى رها كن، تا پروردگار را خشنود وشيطان را خشمگين و دشمنت را عقوبت كنى(زيرا عقوبتى براى اوبدتر از بى اعتنايى نيست). سوگند به خدايى كه دانه را شكافت وانسانها را آفريد، مومن به هيچ چيزى مثل حلم، پروردگارش راراضى نمىكند، و هيچ چيزى شيطان را مثل خويشتن دارى و تحمل،ناراحت نمىنمايد. احمق و نادان نيز به چيزى مانند سكوت، كيفرنمىبيند.»
سوگند حضرت على(عليه السلام)در اين راستا بيانگر اهميت فوقالعاده خصلت حلم است.
در زندگى ساير امامان(عليهم السلام)نيز از اين گونه برخوردهاىبزرگوارانه بسيار به چشم مىخورد. همچنين در ميان شاگردان آنهاو علماى ربانى، چنين روش و منش فراوان ديده شده است كه جهترعايت اختصار از ذكر آنها خوددارى مىشود.
امير مومنان على(عليه السلام)در توصيف پرهيزكاران مىفرمايد:
«فحلماء علماء» آنها انسانهاى خويشتن دار و دانشمندى هستند ونيز مىفرمايد: «يمزج الحلم بالعلم; از نشانههاى آنها اين استكه حلم را با علم در هم مىآميزند.»
مالك اشتر شاگرد قهرمان على(عليه السلام)و سردار بىبديل سپاهآن حضرت، روزى از بازار كوفه مىگذشتشخصى در بازار كه او رانمىشناخت ته مانده سبزى را به سوى او پرتاب كرد و از تلخ كارىخود خنديد. مالك بى آنكه به او چيزى بگويد از آنجا گذشت. يكىاز بازاريان به آن مرد سبك سر گفت: اين آقا كه از اينجا عبوركرد،مالك اشتر سردار بزرگ سپاه على(عليه السلام)بود. آن شخصترسان و لرزان به دنبال مالك دويد تا از او عذرخواهى كند. ديدكه مالك به مسجد رفت و مشغول نماز شد. آن مرد پس از نماز نزدمالك رفت و به عذر خواهى پرداخت. مالك گفت: «سوگند به خدا منبه مسجد نيامدم مگر اين كه از درگاه خدا براى تو طلب آمرزشكنم، تا خداوند اخلاق تو را اصلاح كند و تو را ببخشد» .
به اميد آنكه از اين گفتار و جلوههاى رفتارى بزرگان دين، درسحلم و خويشتن دارى بياموزيم و در پرتو آن به تحصيل امتيازاتشايستهاى نايل شويم.
منبع: پاسداراسلام - شماره 219
ارسال توسط کاربر محترم:mohammad_43
«اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما; آنها كسانى هستند كه هنگامىكه جاهلان آنها را(با گفتار نابخردانه خويش)مخاطب مىسازند. درجواب به آنها سلام مىگويند.»
(و با سلام، بى اعتنايى و بزرگوارىاز كنار آنها گذشته و از درگيرى با آنها پرهيز مىكنند). يعنىآنها داراى خصلتحلم هستند و بر اعصاب و احساسات خود مسلطمىباشند و با خويشتن دارى و خود نگهدارى در برابر برخوردهاىنااهلان، از مرز اخلاق اسلامى خارج نمىشوند و با كرامت وبزرگوارى، اسير و مرعوب خشم و غضب خود نمىگردند و داراى ارادهمحكم و صبر انقلابى و آرامشى همچون كوه هستند به قول شاعر:
از صدف ياد گير نكته
حلم آن كه برد سرش، گهر بخشد
اين افتخار نيست كه بگويم فلانى فحش داد، من ده برابر به اوفحش دادم، بلكه در منطق قرآن، افتخار اين است كه در برابربرخورد نامناسب نااهلان، بر آنها سلام كنيم، يعنى از درگيرىبپرهيزيم و با كرامت نفس و بىاعتنايى از آنها روى برگردانيم.
البته اين سلام، سلام دوستى نيست، بلكه سلام بى اعتنايى و نوعىاعتراض منفى پيام آور همزيستى مسالمتآميز و حفظ رشته ارتباطاست.
در اينجا ممكن است اين سوال مطرح شود كه در موارد متعددى ازقرآن و روايات، سفارش به مقابله به مثل شده تا موجب جلوگيرى ازگستاخى نااهلان گردد،
از جمله قرآن مىفرمايد: «فمن اعتدى عليكمفاعتدوا عليه بمثل مااعتدى عليكم; كسى كه بر شما تجاوز كرد،شما نيز نسبتبه او مقابله به مثل كنيد.»
پاسخ آنكه برخورد نامناسب نااهلان بر دو گونه است: 1 دستهاول از آنها دشمنان بدخواه هستند و از روى فهم و با برنامهريزى، با انسان برخورد نامناسب مىكنند; البته در مقابل آنهابايد مقابله به مثل كرد 2 دسته ديگر افراد ناآگاه هستند وگفتار و حركاتشان از روى جهل و ناآگاهى است ; در برابر ايندسته بايد با حلم و نرمش روبرو شد و آيه مورد بحث، ناظر بههمين دسته است. بنابراين خصلتحلم در موارد صحيح خود، نه تنهامخدر نيستبلكه سازنده و اثر بخش نيز هست.
دو شعر معروف زير نيز، در مورد دسته اول صحيح است نه در مورددسته دوم:
•ترحم بر پلنگ تيز دندان *** ستمكارى بود بر گوسفندان
•اظهار عجز پيش ستمگر روا مدار- اشك كباب باعث طغيان آتش است
در رابطه با آن دسته كه آيه مورد بحث ناظر به آن است، رسولاكرم(صلى الله عليه وآله)فرمود: «احلمالناس من فر من جهالالناس; با حلمترين انسانها كسى است كه از انسانهاى جاهلبگريزد.»
حلم و كظم غيظ در قرآن، و معنى اين دو واژه:
مىتوان گفتحلم حالتى است كه موجب كظم غيظ(فرونشاندنخشم)مىگردد. به تعبير ديگر يكى از مصداقهاى روشن، بلكه بهترينمصداق حلم، كظم غيظ است. از اميرمومنان على(عليه السلام)روايتشده كه فرمود: «خير الحلم التحلم; بهترين حلم، فرونشاندن خشماست.»
در قرآن واژه حلم با تعبير «حليم» پانزده بار آمده كهيازده بار آن، به عنوان يكى از صفات خداوند ذكر شده است و چهاربار آن به عنوان يكى از خصال پيامبرانى همچون ابراهيمخليل(عليه السلام)و اسماعيل(عليه السلام)و شعيب(ع) ياد شده است.
جمله «كظم غيظ» كه به معنى فرونشاندن خشم است، در قرآن بهعنوان يكى از صفات پرهيزكاران بيان شده، آنجا كه مىفرمايد:
«والكاظمين الغيظ; آنها كسانى هستند كه خشم خود را فرومىبرند.»
واژه حلم به معنى فرو نشاندن هيجان خشم است. لغتشناس معروفقرآن، «راغب» در مفردات مىنويسد: «الحلم ضبط النفس عن هيجانالغضب; حلم كنترل كننده نفس از طغيان خشم است.» سپس مىگويد:
از آنجا كه اين حالت از عقل و خرد ناشى مىشود، گاهى حلم بهمعنى عقل وخرد نيز به كار رفته است.
بر همين اساس اميرمومنان على(عليهالسلام)مىفرمايد: «العقلخليل المرء، والحلم وزيره; عقل دوست صميمى انسان است و حلموزير عقل مىباشد.» و نيز مىفرمايد: «الحلم نور جوهره العقل;حلم نورى است كه حقيقت آن عقل و خرد است. »
در روايات اسلامى نيز خصلتحلم، به همين معنا آمده است. بهعنوان نمونه شخصى از امام حسن مجتبى(عليه السلام) پرسيد: حلمچيست؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: «كظم الغيظ و ملك النفس; فروبردن خشم و تسلط بر خويشتن است.»
نيز امير مومنان على(عليه السلام)فرمود: «لا حلم كالصبروالصمت; هيچ حلمى مانند استقامت و نگهدارى زبان نيست. حلم بهمعناى استوارى و ثابت ماندن در امور نيز آمده است.
اين تعريفهاى لغوى و بيانات امامان معصوم(عليهم السلام)نشانمىدهد كه حلم به معنى خويشتن دارى و صبر انقلابى و استوارى درامور است.
با توجه به اينكه خويشتن دارى، شامل كنترل زبان، كنترل اعصابو اراده و ساير اعضاء و جوارح مىباشد، بنابراين آنچه در ترجمهواژه حلم معروف شده و آن را به عنوان «بردبارى» ياد مىكنندصحيح به نظر نمىرسد ; زيرا حلم به معناى تحمل بار به طور مطلقنيست زيرا تحمل بار، گاهى سر از انظلام و ظلم پذيرى در مىآوردكه ضد ارزش است. بر همين اساس، مرز بين حلم و انظلام نزديك وباريك است و بايد موارد هر كدام را شناخت تا انظلام جايگزين حلمنگردد و انسان به جاى انجام كارى ارزشمند، عمل ضد ارزشى رامرتكب نشود.
اما در مورد جمله «كظم غيظ» ، واژه غيظ در لغتبه معنى شدتخشم وحالتبرافروختگى و هيجان فوق العاده روحى است كه بر اثرناملايمات و گزندهاى روحى به انسان دست مىدهد. واژه «كظم» درلغتبه معنى بستن سر مشكى است كه پر از آب شده است و به طوركنايه، در مورد كسانى به كار مىرود كه از خشم و غضب پر شدهاندو نزديك است كه منفجر شوند و عكس العمل تندى نشان دهند. در اينهنگام حالتخويشتن دارى همچون بند محكم، سر مشك غضب را مىبنددو از طغيان آن جلوگيرى مىنمايد. بنابراين كظم غيظ و فرونشاندنخشم از روشنترين مصداقهاى حلم است و موجب جلوگيرى از طغيان خشمو تندىهاى نابجا شده و انسان را از جوش و خروش نامعقول، زنندهو گاهى خطرناك نجات مىبخشد.
البته بايد توجه داشت كه گاهى حلم و كظم غيظ، نابجا و منفىاست، چرا كه موجب گستاخى جنايتكار و يا پىآمدهاى شوم ديگرمىشود. مانند حلم و فروبردن خشم در برابر مجرمان حرفهاى،منافقين يا كافران ملحدى كه در صدد ضربه زدن و افساد هستند. دراينگونه موارد بايد مطابق همان دو شعر معروف رفتار كرد كه خاطرنشان گرديد.
ارزش خويشتن دارى از نظر قرآن
اين آيه به يكى از آثار درخشان حلم و خويشتن دارى اشاره كردهودستور مىدهد كه با برخورد نيك و ابراز محبت و عكس العمل نيكودر برابر ناملايمات، زندگى را براى خود آرام كنيد، زيرا در اينصورت دشمنىها و كينهها به دوستى تبديل شده، شعلههاى فتنههاخاموش گشته و جامعه به همسويى و مهر و محبت و برادرى سوق دادهمىشود.
در تفسير على ابن ابراهيم در ذيل اين آيه آمده: خداوندپيامبرش را با اين آيه تربيت كرد و پيامبر(صلى الله عليهوآله)بر اساس همين دستور با مردم رفتار مىنمود. امام صادق(عليهالسلام)نيز در ضمن گفتارى به يكى از شاگردانش به نام حفص فرمود:
بر تو باد به صبر و تحمل و نرمش در همه امور! بدان كه خداوندمتعال محمد(صلى الله عليه وآله)را به پيامبرى برانگيخت و او رابه صبر و نرمش فرمان داد آنگاه حضرت اين آيه را خواند وفرمود: پيامبر(صلى الله عليه و آله وسلم)صبر و تحمل كرد و درپرتو آن به اهداف و نتايجبلند و درخشانى نايل شد.
در امالى شيخ صدوق(ره)روايتشده: شخصى به محضر رسول خدا(صلىالله عليه وآله)آمد و عرض كرد: من به افراد بستگانم نيكى مىكنمولى آنها به من بدى مىكنند. من صله رحم به جا مىآورم، ولى آنهاقطع رحم مىنمايند پيامبر(صلى الله عليه و آله وسلم)آيه فوق راخواند و به او دستورر داد تا با حلم و تحمل و استقامت، بدى رابا نيكى جواب دهد. آن شخص اشعارى پيرامون حلم و نرمش و برخوردنيك با مردم خواند. پيامبر(صلى الله عليه و آله وسلم)اشعار اورا ستود و فرمود: بعضى از شعرها حكمت، و بعضى از بيانها همچونسحر اثر بخش است.
همان گونه كه ذكر شد، در قرآن در يازده مورد خداوند به عنوان«حليم» توصيف شده است. پس مىتوان گفت كسانى كه داراى اينصفت(به طور صحيح و كامل)هستند، مظهر خدا مىباشند و خود را بهخداى بزرگ آن چنان نزديك نمودهاند كه خداگونه شدهاند، و همينموضوع بيانگر اوج ارزش حلم و خويشتن دارى است.
خداوند در قرآن، پيامبر بزرگى همچون ابراهيم(عليه السلام)،قهرمان توحيد صبر و ايثار، را به دليل اينكه داراى خصلت ارجمندحلم است تعريف و تمجيد كرده و مىفرمايد: «ان ابراهيم لحليماواه منيب; همانا ابراهيم داراى صفتحلم و بسيار متوكل به خداو بازگشت كننده به سوى خدا بود.»
و نيز در بشارت خود به ابراهيم(عليه السلام)در مورد فرزندشاسماعيل(ع) مىفرمايد: «فبشرناه بغلام حليم; ما ابراهيم(عليهالسلام)را به نوجوانى داراى حلم بشارت داديم.»
نكته آموزنده در اين دو آيه اين است كه با اينكه ابراهيمخليل(ع)و فرزندش اسماعيل(ع)داراى عالىترين ارزشها و خصلتهاىانسانى بودند، تنها سخن از خصلتحلم آنها به ميان آمده است .
يكى ديگر از آياتى كه دستور حلم و نرمش به پيامبر(صلى اللهعليه و آله وسلم) مىدهد اين آيه است: «فبما رحمه من الله لنتلهم و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك...; به بركت رحمتالهى، در برابر مردم نرم و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودىهمه از اطراف تو پراكنده مىشدند. پس آنها را ببخش، و براى آنهاآمرزش بطلب و در كارها با آنان مشورت كن...» .
ارزش حلم در گفتار و روش پيامبر(ص)و امامانمعصوم(ع)
اميرمومنان على(عليه السلام)مىفرمايد: «كمال العلم الحلم، وكمال الحلم كثره الاحتمال، والكظم; كمال و درجه عالى علم، داشتنحلم است. و كمال حلم بستگى به تحمل بسيار و فزونى فرونشاندنخشم دارد.»
نيز فرمود: «جمال الرجل حلمه، انك مقوم بادبك فزينه بالحلم;زيبايى انسان حلم او است. تو اى انسان، به خاطر ادبى كه دارىارزيابى مىشوى، زينت تو به وسيله حلم فراهم مىشود.»
نيز فرمود: «الحلم يطفى نار الغضب و الحده توجج احراقه;خصلتحلم، آتش خشم را خاموش مىكند، ولى تندى و خشونتشعلههاىآتش را برمى افروزد.»
امام صادق(عليه السلام)فرمود: «الحلم سراج الله; حلم وخويشتن دارى چراغ تابان خدا است.»
اينها نمونه هايى از صدها روايت است كه هر كدام با تعبيرى،خصلتحلم را ستوده و انسان خويشتن دار را تمجيد نمودهاند.
آثار درخشان حلم و خويشتن دارى
از آثار ديگر اينكه حلم موجب افزايش يار و دوست مىگردد; حضرتعلى(عليه السلام)مىفرمايد: «و بالحلم عن السفيه تكثر الانصار; وحلم ورزى در برابر سفيهان، بر ياران انسان مىافزايد.»
و بر همين اساس مىفرمايد: «الحلم عشيره; حلم براى انسانمانند عشيره و طايفه (حامى نيكى)خواهد بود.»
از انگيزهها و نتايجحلم اينكه از دامن آن، همت متولد مىگرددو موجب حفظ آبروى انسان مىشود; امير مومنان على(عليهالسلام)مىفرمايد: «والحلم والاناه توامان ينتجها علو الهمه; حلمو خونسردى(دربرابر حوادث تلخ)فرزندان دو قلويى هستند كه ازآنها همتبلند متولد مىشود.» و در عبارت ديگر: «الحلم غطاءساتر; حلم پردهاى پوشنده است.»
نتيجه ديگر حلم آن است كه موجب عزت و سرافرازى مىشود، همانگونه كه حضرت على (عليه السلام)فرمود: «و لا عز كالحلم; هيچعزتى چون حلم نيستيعنى حلم و خويشتن دارى مايه عزت و سربلندىدر پيشگاه خدا و مردم مىگردد.»
نيز از آثار و بركات حلم آن است كه موجب تقصير و كوتاهى دركارها نشده و باعث زندگى پسنديده و گوارا در پيشگاه مردممىشود; امام على(عليه السلام)فرمود: «و من حلم لم يفرط فىامره، و عاش فى الناس حميدا; كسى كه حلم ورزد، در كار خودتفريط و كوتاهى نمىكند، و در ميان مردم به طرز پسنديده زندگىخواهد كرد.»
در شيوه زندگى پيامبر(صلى الله عليه و آله وسلم)وامامان(عليهم السلام)و اوليا و علماى ربانى، بسيار ديده شده كهآنها با برخوردهاى مهرانگيز خود خصلت ارزشمند حلم را رعايتكردهاند.
انس بن مالك مىگويد: من در محضر پيامبر(صلى الله عليه و آلهوسلم)بودم، عبايى كه حاشيه غليظى داشتبر دوشش بود، يك نفراعرابى(عربهاى باديه نشين)نزد آن حضرت آمد و عباى او را گرفت ومحكم كشيد، به طورى كه حاشيه آن عبا، گردن آن حضرت را خراشيد،سپس گستاخانه گفت: اى محمد، از مال خدا كه در نزد تو هست، براين دو شترم بار كن تا ببرم، چرا كه اين اموال نه مال تو است ونه مال پدرت.
پيامبر(صلى الله عليه و آله وسلم)اندكى سكوت كرد و سپسفرمود: مال، مال خدا است و من بنده خدا هستم. آنگاه افزود: اىاعرابى، آيا آسيبى كه به من رساندى به تو برسانم؟
اعرابى گفت: نه. پيامبر(صلى الله عليه و آله وسلم)فرمود:
چرا؟ اعرابى عرض كرد: زيرا تو بدى را با بدى پاسخ نمىدهى، بلكهآن را با خوبى دفع مى كنى پيامبر (صلى الله عليه و آله وسلم)ازاين سخن خنديد و سپس دستور داد تا بر يكى از شتران او جو و برديگر خرما بار كردند و به او دادند.
در ماجراى فتح مكه مشركان بسيارى اسير سپاه اسلام شدند. آنهاترديدى نداشتند كه پيامبر(صلى الله عليه و آله وسلم) آنها وزندگى آنها را ريشه كن خواهد كرد. يكى از پرچمداران سپاه اسلامبه نام سعد فرياد زد: «اليوم يوم الملحمه، اليوم تسبى الحرمه،اليوم اذل الله قريشا; امروز روز انتقام، روز از بين رفتناحترام نفوس و اموال دشمنان، و روز ذلت و خوارى قريش است.»
پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله وسلم)اين شعار تند را بهشعار محبتآميز تبديل كرد و فرمود: «اليوم يوم المرحمه اليوماعز قريشا; امروز روز رحمت و روز عزتقريش است.» آنگاه به حضرت على(عليه السلام)فرمود: «پرچم رابه ستبگير و به مكه وارد شو.
پيامبر(صلى الله عليه و آلهوسلم)خطاب به قريش كرد و فرمود: «اذهبوا فانتم الطلقاء; برويدو همه شما آزاد هستيد.»
در روايت ديگر آمده كه پيامبر(صلى الله عليه و آله وسلم)بهآنها فرمود: شما از من چه توقع داريد؟ عرض كردند: توقع رفتارنيك داريم كه برادر بزرگوار و پسر برادر بزرگوار هستى.
پيامبر(صلى الله عليه و آله وسلم)خطاب به آنها فرمود: به شماهمان مىگويم كه برادرم يوسف(ع)به برادرانش گفت: «لاتثريب عليكماليوم...; امروز ملامت و توبيخى بر شما نيست. برويد و شما آزادهستيد» .
در زندگى اميرمومنان على(عليه السلام)آمده كه در عصر خلافتش،روزى خطاب به جمعيت فرمود: آنچه سوال داريد از من بپرسيد، هرسوالى كه مربوط به پايينتر از عرش باشد پاسخ مىدهم و چنينادعايى را بعد از من جز دروغگو نمىكند. در اين هنگام مردى بلندقامت در گوشه مجلس برخاست، درحالى كه كتابى در گردنش آويزانبود و گويى از عربهاى يهود بوده با صداى بلند با كمال گستاخى،خطاب به على (عليه السلام)گفت: اى مدعى چيزى كه نمىدانى، و پيشىگيرنده نابجا من از تو سوال هايى مىكنم كه از جواب آنهادرمانده شوى.
در اين هنگام جمعى از شيعيان و دوستان على(ع)برخاستند تا بهاو حمله كرده و او را تنبيه كنند. حضرت على(عليه السلام)آنها رابه شدت از اين كار بازداشت و فرمود: رهايش كنيد، شتابزدگى وتندى و خشم را از خود دور نماييد. با اين كارها حجتهاى خدا برمردم تمام نشده و براهين الهى آشكار نخواهد گرديد. آنگاه باكمال حلم و بزرگوارى به آن مرد روكرد و فرمود: هر سوالى كهدارى بپرس او سوالهاى خود را مطرح كرد و حضرت على(عليهالسلام)به همه آنها پاسخ داد. او شيفته علم و حلم على(عليهالسلام)شد و اشعارى در مدح على(ع)سرود و خواند و آن حضرت راصاحب علم و راهنماى گمراهان و رادمرد كمال و ارزشهاى والاىانسانى خواند.
همچنين در زندگى آن حضرت آمده است: روزى شخصى در محضر آنحضرت به «قنبر» غلام آن بزرگوار ناسزا گفت. قنبر مىخواست پاسخاو را بدهد. اميرمومنان على(عليه السلام)قنبررا صدا زد و فرمود:
«مهلا يا قنبر، دع شاتمك...; اى قنبر، آرام باش. دشنام دهندهخود را از روى بى اعتنايى رها كن، تا پروردگار را خشنود وشيطان را خشمگين و دشمنت را عقوبت كنى(زيرا عقوبتى براى اوبدتر از بى اعتنايى نيست). سوگند به خدايى كه دانه را شكافت وانسانها را آفريد، مومن به هيچ چيزى مثل حلم، پروردگارش راراضى نمىكند، و هيچ چيزى شيطان را مثل خويشتن دارى و تحمل،ناراحت نمىنمايد. احمق و نادان نيز به چيزى مانند سكوت، كيفرنمىبيند.»
سوگند حضرت على(عليه السلام)در اين راستا بيانگر اهميت فوقالعاده خصلت حلم است.
در زندگى ساير امامان(عليهم السلام)نيز از اين گونه برخوردهاىبزرگوارانه بسيار به چشم مىخورد. همچنين در ميان شاگردان آنهاو علماى ربانى، چنين روش و منش فراوان ديده شده است كه جهترعايت اختصار از ذكر آنها خوددارى مىشود.
امير مومنان على(عليه السلام)در توصيف پرهيزكاران مىفرمايد:
«فحلماء علماء» آنها انسانهاى خويشتن دار و دانشمندى هستند ونيز مىفرمايد: «يمزج الحلم بالعلم; از نشانههاى آنها اين استكه حلم را با علم در هم مىآميزند.»
مالك اشتر شاگرد قهرمان على(عليه السلام)و سردار بىبديل سپاهآن حضرت، روزى از بازار كوفه مىگذشتشخصى در بازار كه او رانمىشناخت ته مانده سبزى را به سوى او پرتاب كرد و از تلخ كارىخود خنديد. مالك بى آنكه به او چيزى بگويد از آنجا گذشت. يكىاز بازاريان به آن مرد سبك سر گفت: اين آقا كه از اينجا عبوركرد،مالك اشتر سردار بزرگ سپاه على(عليه السلام)بود. آن شخصترسان و لرزان به دنبال مالك دويد تا از او عذرخواهى كند. ديدكه مالك به مسجد رفت و مشغول نماز شد. آن مرد پس از نماز نزدمالك رفت و به عذر خواهى پرداخت. مالك گفت: «سوگند به خدا منبه مسجد نيامدم مگر اين كه از درگاه خدا براى تو طلب آمرزشكنم، تا خداوند اخلاق تو را اصلاح كند و تو را ببخشد» .
به اميد آنكه از اين گفتار و جلوههاى رفتارى بزرگان دين، درسحلم و خويشتن دارى بياموزيم و در پرتو آن به تحصيل امتيازاتشايستهاى نايل شويم.
منبع: پاسداراسلام - شماره 219
ارسال توسط کاربر محترم:mohammad_43
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}