حلم و خويشتن‏دارى ويژگى‏هاى عبادالرحمن در قرآن


 

نويسنده:حجه ‏الاسلام والمسلمين محمد محمدى اشتهاردى




 
قرآن پيرامون يكي از ويژگى هاي بندگان ممتاز خدا مى‏فرمايد:
«اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما; آنها كسانى هستند كه هنگامى‏كه جاهلان آنها را(با گفتار نابخردانه خويش)مخاطب مى‏سازند. درجواب به آنها سلام مى‏گويند.»
(و با سلام، بى اعتنايى و بزرگوارى‏از كنار آنها گذشته و از درگيرى با آنها پرهيز مى‏كنند). يعنى‏آنها داراى خصلت‏حلم هستند و بر اعصاب و احساسات خود مسلطمى‏باشند و با خويشتن دارى و خود نگهدارى در برابر برخوردهاى‏نااهلان، از مرز اخلاق اسلامى خارج نمى‏شوند و با كرامت وبزرگوارى، اسير و مرعوب خشم و غضب خود نمى‏گردند و داراى اراده‏محكم و صبر انقلابى و آرامشى همچون كوه هستند به قول شاعر:
از صدف ياد گير نكته
حلم آن كه برد سرش، گهر بخشد
اين افتخار نيست كه بگويم فلانى فحش داد، من ده برابر به اوفحش دادم، بلكه در منطق قرآن، افتخار اين است كه در برابربرخورد نامناسب نااهلان، بر آنها سلام كنيم، يعنى از درگيرى‏بپرهيزيم و با كرامت نفس و بى‏اعتنايى از آنها روى برگردانيم.
البته اين سلام، سلام دوستى نيست، بلكه سلام بى اعتنايى و نوعى‏اعتراض منفى پيام آور همزيستى مسالمت‏آميز و حفظ رشته ارتباط‏است.
در اينجا ممكن است اين سوال مطرح شود كه در موارد متعددى ازقرآن و روايات، سفارش به مقابله به مثل شده تا موجب جلوگيرى ازگستاخى نااهلان گردد،
از جمله قرآن مى‏فرمايد: «فمن اعتدى عليكم‏فاعتدوا عليه بمثل مااعتدى عليكم; كسى كه بر شما تجاوز كرد،شما نيز نسبت‏به او مقابله به مثل كنيد.»
پاسخ آنكه برخورد نامناسب نااهلان بر دو گونه است: 1 دسته‏اول از آنها دشمنان بدخواه هستند و از روى فهم و با برنامه‏ريزى، با انسان برخورد نامناسب مى‏كنند; البته در مقابل آنهابايد مقابله به مثل كرد 2 دسته ديگر افراد ناآگاه هستند وگفتار و حركاتشان از روى جهل و ناآگاهى است ; در برابر اين‏دسته بايد با حلم و نرمش روبرو شد و آيه مورد بحث، ناظر به‏همين دسته است. بنابراين خصلت‏حلم در موارد صحيح خود، نه تنهامخدر نيست‏بلكه سازنده و اثر بخش نيز هست.
دو شعر معروف زير نيز، در مورد دسته اول صحيح است نه در مورددسته دوم:
•ترحم بر پلنگ تيز دندان *** ستمكارى بود بر گوسفندان
•اظهار عجز پيش ستمگر روا مدار- اشك كباب باعث طغيان آتش است
در رابطه با آن دسته كه آيه مورد بحث ناظر به آن است، رسول‏اكرم(صلى الله عليه وآله)فرمود: «احلم‏الناس من فر من جهال‏الناس; با حلم‏ترين انسان‏ها كسى است كه از انسان‏هاى جاهل‏بگريزد.»

حلم و كظم غيظ در قرآن، و معنى اين دو واژه:
 

در قرآن، دو واژه حلم و كظم غيظ به عنوان دو خصلت ارزشمندمطرح شده‏اند كه هر دو به يك معنا بازمى گردند كه همان تسلط براعصاب و كنترل احساسات و خويشتن دارى است.
مى‏توان گفت‏حلم حالتى است كه موجب كظم غيظ(فرونشاندن‏خشم)مى‏گردد. به تعبير ديگر يكى از مصداق‏هاى روشن، بلكه بهترين‏مصداق حلم، كظم غيظ است. از اميرمومنان على(عليه السلام)روايت‏شده كه فرمود: «خير الحلم التحلم; بهترين حلم، فرونشاندن خشم‏است.»
در قرآن واژه حلم با تعبير «حليم‏» پانزده بار آمده كه‏يازده بار آن، به عنوان يكى از صفات خداوند ذكر شده است و چهاربار آن به عنوان يكى از خصال پيامبرانى همچون ابراهيم‏خليل(عليه السلام)و اسماعيل(عليه السلام)و شعيب(ع) ياد شده است.
جمله «كظم غيظ‏» كه به معنى فرونشاندن خشم است، در قرآن به‏عنوان يكى از صفات پرهيزكاران بيان شده، آنجا كه مى‏فرمايد:
«والكاظمين الغيظ; آنها كسانى هستند كه خشم خود را فرومى‏برند.»
واژه حلم به معنى فرو نشاندن هيجان خشم است. لغت‏شناس معروف‏قرآن، «راغب‏» در مفردات مى‏نويسد: «الحلم ضبط النفس عن هيجان‏الغضب; حلم كنترل كننده نفس از طغيان خشم است.» سپس مى‏گويد:
از آنجا كه اين حالت از عقل و خرد ناشى مى‏شود، گاهى حلم به‏معنى عقل وخرد نيز به كار رفته است.
بر همين اساس اميرمومنان على(عليه‏السلام)مى‏فرمايد: «العقل‏خليل المرء، والحلم وزيره; عقل دوست صميمى انسان است و حلم‏وزير عقل مى‏باشد.» و نيز مى‏فرمايد: «الحلم نور جوهره العقل;حلم نورى است كه حقيقت آن عقل و خرد است. »
در روايات اسلامى نيز خصلت‏حلم، به همين معنا آمده است. به‏عنوان نمونه شخصى از امام حسن مجتبى(عليه السلام) پرسيد: حلم‏چيست؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: «كظم الغيظ و ملك النفس; فروبردن خشم و تسلط بر خويشتن است.»
نيز امير مومنان على(عليه السلام)فرمود: «لا حلم كالصبروالصمت; هيچ حلمى مانند استقامت و نگهدارى زبان نيست. حلم به‏معناى استوارى و ثابت ماندن در امور نيز آمده است.
اين تعريف‏هاى لغوى و بيانات امامان معصوم(عليهم السلام)نشان‏مى‏دهد كه حلم به معنى خويشتن دارى و صبر انقلابى و استوارى درامور است.
با توجه به اينكه خويشتن دارى، شامل كنترل زبان، كنترل اعصاب‏و اراده و ساير اعضاء و جوارح مى‏باشد، بنابراين آنچه در ترجمه‏واژه حلم معروف شده و آن را به عنوان «بردبارى‏» ياد مى‏كنندصحيح به نظر نمى‏رسد ; زيرا حلم به معناى تحمل بار به طور مطلق‏نيست زيرا تحمل بار، گاهى سر از انظلام و ظلم پذيرى در مى‏آوردكه ضد ارزش است. بر همين اساس، مرز بين حلم و انظلام نزديك وباريك است و بايد موارد هر كدام را شناخت تا انظلام جايگزين حلم‏نگردد و انسان به جاى انجام كارى ارزشمند، عمل ضد ارزشى رامرتكب نشود.
اما در مورد جمله «كظم غيظ‏» ، واژه غيظ در لغت‏به معنى شدت‏خشم وحالت‏برافروختگى و هيجان فوق العاده روحى است كه بر اثرناملايمات و گزندهاى روحى به انسان دست مى‏دهد. واژه «كظم‏» درلغت‏به معنى بستن سر مشكى است كه پر از آب شده است و به طوركنايه، در مورد كسانى به كار مى‏رود كه از خشم و غضب پر شده‏اندو نزديك است كه منفجر شوند و عكس العمل تندى نشان دهند. در اين‏هنگام حالت‏خويشتن دارى همچون بند محكم، سر مشك غضب را مى‏بنددو از طغيان آن جلوگيرى مى‏نمايد. بنابراين كظم غيظ و فرونشاندن‏خشم از روشن‏ترين مصداق‏هاى حلم است و موجب جلوگيرى از طغيان خشم‏و تندى‏هاى نابجا شده و انسان را از جوش و خروش نامعقول، زننده‏و گاهى خطرناك نجات مى‏بخشد.
البته بايد توجه داشت كه گاهى حلم و كظم غيظ، نابجا و منفى‏است، چرا كه موجب گستاخى جنايتكار و يا پى‏آمدهاى شوم ديگرمى‏شود. مانند حلم و فروبردن خشم در برابر مجرمان حرفه‏اى،منافقين يا كافران ملحدى كه در صدد ضربه زدن و افساد هستند. دراين‏گونه موارد بايد مطابق همان دو شعر معروف رفتار كرد كه خاطرنشان گرديد.

ارزش خويشتن دارى از نظر قرآن
 

در قرآن علاوه بر آيه مورد بحث، در آيات ديگرى نيز به حلم وخويشتن دارى سفارش شده است، از جمله مى‏خوانيم: «ادفع بالتى هى‏احسن فاذاالذى بينك و بينه عداوه كانه ولى حميم‏» ناپسندى رابا نيكى دفع كن كه ناگاه خواهى ديد كه همان كس كه ميان تو و اودشمنى است، گويى دوستى گرم و صميمى است.
اين آيه به يكى از آثار درخشان حلم و خويشتن دارى اشاره كرده‏ودستور مى‏دهد كه با برخورد نيك و ابراز محبت و عكس العمل نيكودر برابر ناملايمات، زندگى را براى خود آرام كنيد، زيرا در اين‏صورت دشمنى‏ها و كينه‏ها به دوستى تبديل شده، شعله‏هاى فتنه‏هاخاموش گشته و جامعه به همسويى و مهر و محبت و برادرى سوق داده‏مى‏شود.
در تفسير على ابن ابراهيم در ذيل اين آيه آمده: خداوندپيامبرش را با اين آيه تربيت كرد و پيامبر(صلى الله عليه‏وآله)بر اساس همين دستور با مردم رفتار مى‏نمود. امام صادق(عليه‏السلام)نيز در ضمن گفتارى به يكى از شاگردانش به نام حفص فرمود:
بر تو باد به صبر و تحمل و نرمش در همه امور! بدان كه خداوندمتعال محمد(صلى الله عليه وآله)را به پيامبرى برانگيخت و او رابه صبر و نرمش فرمان داد آنگاه حضرت اين آيه را خواند وفرمود: پيامبر(صلى الله عليه و آله وسلم)صبر و تحمل كرد و درپرتو آن به اهداف و نتايج‏بلند و درخشانى نايل شد.
در امالى شيخ صدوق(ره)روايت‏شده: شخصى به محضر رسول خدا(صلى‏الله عليه وآله)آمد و عرض كرد: من به افراد بستگانم نيكى مى‏كنم‏ولى آنها به من بدى مى‏كنند. من صله رحم به جا مى‏آورم، ولى آنهاقطع رحم مى‏نمايند پيامبر(صلى الله عليه و آله وسلم)آيه فوق راخواند و به او دستورر داد تا با حلم و تحمل و استقامت، بدى رابا نيكى جواب دهد. آن شخص اشعارى پيرامون حلم و نرمش و برخوردنيك با مردم خواند. پيامبر(صلى الله عليه و آله وسلم)اشعار اورا ستود و فرمود: بعضى از شعرها حكمت، و بعضى از بيان‏ها همچون‏سحر اثر بخش است.
همان گونه كه ذكر شد، در قرآن در يازده مورد خداوند به عنوان‏«حليم‏» توصيف شده است. پس مى‏توان گفت كسانى كه داراى اين‏صفت(به طور صحيح و كامل)هستند، مظهر خدا مى‏باشند و خود را به‏خداى بزرگ آن چنان نزديك نموده‏اند كه خداگونه شده‏اند، و همين‏موضوع بيانگر اوج ارزش حلم و خويشتن دارى است.
خداوند در قرآن، پيامبر بزرگى همچون ابراهيم(عليه السلام)،قهرمان توحيد صبر و ايثار، را به دليل اينكه داراى خصلت ارجمندحلم است تعريف و تمجيد كرده و مى‏فرمايد: «ان ابراهيم لحليم‏اواه منيب; همانا ابراهيم داراى صفت‏حلم و بسيار متوكل به خداو بازگشت كننده به سوى خدا بود.»
و نيز در بشارت خود به ابراهيم(عليه السلام)در مورد فرزندش‏اسماعيل(ع) مى‏فرمايد: «فبشرناه بغلام حليم; ما ابراهيم(عليه‏السلام)را به نوجوانى داراى حلم بشارت داديم.»
نكته آموزنده در اين دو آيه اين است كه با اينكه ابراهيم‏خليل(ع)و فرزندش اسماعيل(ع)داراى عالى‏ترين ارزش‏ها و خصلت‏هاى‏انسانى بودند، تنها سخن از خصلت‏حلم آنها به ميان آمده است .
يكى ديگر از آياتى كه دستور حلم و نرمش به پيامبر(صلى الله‏عليه و آله وسلم) مى‏دهد اين آيه است: «فبما رحمه من الله لنت‏لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك...; به بركت رحمت‏الهى، در برابر مردم نرم و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى‏همه از اطراف تو پراكنده مى‏شدند. پس آنها را ببخش، و براى آنهاآمرزش بطلب و در كارها با آنان مشورت كن...» .

ارزش حلم در گفتار و روش پيامبر(ص)و امامان‏معصوم(ع)
 

گفتار و رفتار پيامبر(صلى الله عليه و آله وسلم)وامامان(عليهم السلام)، مشحون از سفارش و تاكيد به حلم و نرمش وخويشتن دارى در برابر حوادث تلخ است. به عنوان نمونه نظر شمارا به چند مورد جلب مى‏كنم:
اميرمومنان على(عليه السلام)مى‏فرمايد: «كمال العلم الحلم، وكمال الحلم كثره الاحتمال، والكظم; كمال و درجه عالى علم، داشتن‏حلم است. و كمال حلم بستگى به تحمل بسيار و فزونى فرونشاندن‏خشم دارد.»
نيز فرمود: «جمال الرجل حلمه، انك مقوم بادبك فزينه بالحلم;زيبايى انسان حلم او است. تو اى انسان، به خاطر ادبى كه دارى‏ارزيابى مى‏شوى، زينت تو به وسيله حلم فراهم مى‏شود.»
نيز فرمود: «الحلم يطفى نار الغضب و الحده توجج احراقه;خصلت‏حلم، آتش خشم را خاموش مى‏كند، ولى تندى و خشونت‏شعله‏هاى‏آتش را برمى افروزد.»
امام صادق(عليه السلام)فرمود: «الحلم سراج الله; حلم وخويشتن دارى چراغ تابان خدا است.»
اين‏ها نمونه هايى از صدها روايت است كه هر كدام با تعبيرى،خصلت‏حلم را ستوده و انسان خويشتن دار را تمجيد نموده‏اند.

آثار درخشان حلم و خويشتن دارى
 

يكى از بركات و آثار حلم، عفو و بخشش است. خصلت عفو از خصال‏جوانمردان است و موجب استحكام روابط و دوستى‏ها و مهر و محبت‏خواهد شد. انسانى كه داراى حلم نيست، اهل بخشيدن و گذشت نخواهدبود. همان گونه كه حلم خداوند متعال موجب عفو و بخشندگى اواست. امير مومنان على(عليه السلام)در آغاز يكى از خطبه هايش‏مى‏فرمايد: «الحمد لله.. . الذى عظم حلمه فعفا; حمد وسپاس‏خداوندى را كه عظمت‏حلم او موجب عفو و بخشش او است.»
از آثار ديگر اينكه حلم موجب افزايش يار و دوست مى‏گردد; حضرت‏على(عليه السلام)مى‏فرمايد: «و بالحلم عن السفيه تكثر الانصار; وحلم ورزى در برابر سفيهان، بر ياران انسان مى‏افزايد.»
و بر همين اساس مى‏فرمايد: «الحلم عشيره; حلم براى انسان‏مانند عشيره و طايفه (حامى نيكى)خواهد بود.»
از انگيزه‏ها و نتايج‏حلم اينكه از دامن آن، همت متولد مى‏گرددو موجب حفظ آبروى انسان مى‏شود; امير مومنان على(عليه‏السلام)مى‏فرمايد: «والحلم والاناه توامان ينتجها علو الهمه; حلم‏و خونسردى(دربرابر حوادث تلخ)فرزندان دو قلويى هستند كه ازآنها همت‏بلند متولد مى‏شود.» و در عبارت ديگر: «الحلم غطاءساتر; حلم پرده‏اى پوشنده است.»
نتيجه ديگر حلم آن است كه موجب عزت و سرافرازى مى‏شود، همان‏گونه كه حضرت على (عليه السلام)فرمود: «و لا عز كالحلم; هيچ‏عزتى چون حلم نيست‏يعنى حلم و خويشتن دارى مايه عزت و سربلندى‏در پيشگاه خدا و مردم مى‏گردد.»
نيز از آثار و بركات حلم آن است كه موجب تقصير و كوتاهى دركارها نشده و باعث زندگى پسنديده و گوارا در پيشگاه مردم‏مى‏شود; امام على(عليه السلام)فرمود: «و من حلم لم يفرط فى‏امره، و عاش فى الناس حميدا; كسى كه حلم ورزد، در كار خودتفريط و كوتاهى نمى‏كند، و در ميان مردم به طرز پسنديده زندگى‏خواهد كرد.»
در شيوه زندگى پيامبر(صلى الله عليه و آله وسلم)وامامان(عليهم السلام)و اوليا و علماى ربانى، بسيار ديده شده كه‏آنها با برخوردهاى مهرانگيز خود خصلت ارزشمند حلم را رعايت‏كرده‏اند.
انس بن مالك مى‏گويد: من در محضر پيامبر(صلى الله عليه و آله‏وسلم)بودم، عبايى كه حاشيه غليظى داشت‏بر دوشش بود، يك نفراعرابى(عرب‏هاى باديه نشين)نزد آن حضرت آمد و عباى او را گرفت ومحكم كشيد، به طورى كه حاشيه آن عبا، گردن آن حضرت را خراشيد،سپس گستاخانه گفت: اى محمد، از مال خدا كه در نزد تو هست، براين دو شترم بار كن تا ببرم، چرا كه اين اموال نه مال تو است ونه مال پدرت.
پيامبر(صلى الله عليه و آله وسلم)اندكى سكوت كرد و سپس‏فرمود: مال، مال خدا است و من بنده خدا هستم. آنگاه افزود: اى‏اعرابى، آيا آسيبى كه به من رساندى به تو برسانم؟
اعرابى گفت: نه. پيامبر(صلى الله عليه و آله وسلم)فرمود:
چرا؟ اعرابى عرض كرد: زيرا تو بدى را با بدى پاسخ نمى‏دهى، بلكه‏آن را با خوبى دفع مى كنى پيامبر (صلى الله عليه و آله وسلم)ازاين سخن خنديد و سپس دستور داد تا بر يكى از شتران او جو و برديگر خرما بار كردند و به او دادند.
در ماجراى فتح مكه مشركان بسيارى اسير سپاه اسلام شدند. آنهاترديدى نداشتند كه پيامبر(صلى الله عليه و آله وسلم) آنها وزندگى آنها را ريشه كن خواهد كرد. يكى از پرچمداران سپاه اسلام‏به نام سعد فرياد زد: «اليوم يوم الملحمه، اليوم تسبى الحرمه،اليوم اذل الله قريشا; امروز روز انتقام، روز از بين رفتن‏احترام نفوس و اموال دشمنان، و روز ذلت و خوارى قريش است.»
پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله وسلم)اين شعار تند را به‏شعار محبت‏آميز تبديل كرد و فرمود: «اليوم يوم المرحمه اليوم‏اعز قريشا; امروز روز رحمت و روز عزت‏قريش است.» آنگاه به حضرت على(عليه السلام)فرمود: «پرچم رابه ست‏بگير و به مكه وارد شو.
پيامبر(صلى الله عليه و آله‏وسلم)خطاب به قريش كرد و فرمود: «اذهبوا فانتم الطلقاء; برويدو همه شما آزاد هستيد.»
در روايت ديگر آمده كه پيامبر(صلى الله عليه و آله وسلم)به‏آنها فرمود: شما از من چه توقع داريد؟ عرض كردند: توقع رفتارنيك داريم كه برادر بزرگوار و پسر برادر بزرگوار هستى.
پيامبر(صلى الله عليه و آله وسلم)خطاب به آنها فرمود: به شماهمان مى‏گويم كه برادرم يوسف(ع)به برادرانش گفت: «لاتثريب عليكم‏اليوم...; امروز ملامت و توبيخى بر شما نيست. برويد و شما آزادهستيد» .
در زندگى اميرمومنان على(عليه السلام)آمده كه در عصر خلافتش،روزى خطاب به جمعيت فرمود: آنچه سوال داريد از من بپرسيد، هرسوالى كه مربوط به پايين‏تر از عرش باشد پاسخ مى‏دهم و چنين‏ادعايى را بعد از من جز دروغگو نمى‏كند. در اين هنگام مردى بلندقامت در گوشه مجلس برخاست، درحالى كه كتابى در گردنش آويزان‏بود و گويى از عرب‏هاى يهود بوده با صداى بلند با كمال گستاخى،خطاب به على (عليه السلام)گفت: اى مدعى چيزى كه نمى‏دانى، و پيشى‏گيرنده نابجا من از تو سوال هايى مى‏كنم كه از جواب آنهادرمانده شوى.
در اين هنگام جمعى از شيعيان و دوستان على(ع)برخاستند تا به‏او حمله كرده و او را تنبيه كنند. حضرت على(عليه السلام)آنها رابه شدت از اين كار بازداشت و فرمود: رهايش كنيد، شتابزدگى وتندى و خشم را از خود دور نماييد. با اين كارها حجت‏هاى خدا برمردم تمام نشده و براهين الهى آشكار نخواهد گرديد. آنگاه باكمال حلم و بزرگوارى به آن مرد روكرد و فرمود: هر سوالى كه‏دارى بپرس او سوال‏هاى خود را مطرح كرد و حضرت على(عليه‏السلام)به همه آنها پاسخ داد. او شيفته علم و حلم على(عليه‏السلام)شد و اشعارى در مدح على(ع)سرود و خواند و آن حضرت راصاحب علم و راهنماى گمراهان و رادمرد كمال و ارزش‏هاى والاى‏انسانى خواند.
همچنين در زندگى آن حضرت آمده است: روزى شخصى در محضر آن‏حضرت به «قنبر» غلام آن بزرگوار ناسزا گفت. قنبر مى‏خواست پاسخ‏او را بدهد. اميرمومنان على(عليه السلام)قنبررا صدا زد و فرمود:
«مهلا يا قنبر، دع شاتمك...; اى قنبر، آرام باش. دشنام دهنده‏خود را از روى بى اعتنايى رها كن، تا پروردگار را خشنود وشيطان را خشمگين و دشمنت را عقوبت كنى(زيرا عقوبتى براى اوبدتر از بى اعتنايى نيست). سوگند به خدايى كه دانه را شكافت وانسان‏ها را آفريد، مومن به هيچ چيزى مثل حلم، پروردگارش راراضى نمى‏كند، و هيچ چيزى شيطان را مثل خويشتن دارى و تحمل،ناراحت نمى‏نمايد. احمق و نادان نيز به چيزى مانند سكوت، كيفرنمى‏بيند.»
سوگند حضرت على(عليه السلام)در اين راستا بيانگر اهميت فوق‏العاده خصلت‏ حلم است.
در زندگى ساير امامان(عليهم السلام)نيز از اين گونه برخوردهاى‏بزرگوارانه بسيار به چشم مى‏خورد. همچنين در ميان شاگردان آنهاو علماى ربانى، چنين روش و منش فراوان ديده شده است كه جهت‏رعايت اختصار از ذكر آنها خوددارى مى‏شود.
امير مومنان على(عليه السلام)در توصيف پرهيزكاران مى‏فرمايد:
«فحلماء علماء» آنها انسان‏هاى خويشتن دار و دانشمندى هستند ونيز مى‏فرمايد: «يمزج الحلم بالعلم; از نشانه‏هاى آنها اين است‏كه حلم را با علم در هم مى‏آميزند.»
مالك اشتر شاگرد قهرمان على(عليه السلام)و سردار بى‏بديل سپاه‏آن حضرت، روزى از بازار كوفه مى‏گذشت‏شخصى در بازار كه او رانمى‏شناخت ته مانده سبزى را به سوى او پرتاب كرد و از تلخ كارى‏خود خنديد. مالك بى آنكه به او چيزى بگويد از آنجا گذشت. يكى‏از بازاريان به آن مرد سبك سر گفت: اين آقا كه از اينجا عبوركرد،مالك اشتر سردار بزرگ سپاه على(عليه السلام)بود. آن شخص‏ترسان و لرزان به دنبال مالك دويد تا از او عذرخواهى كند. ديدكه مالك به مسجد رفت و مشغول نماز شد. آن مرد پس از نماز نزدمالك رفت و به عذر خواهى پرداخت. مالك گفت: «سوگند به خدا من‏به مسجد نيامدم مگر اين كه از درگاه خدا براى تو طلب آمرزش‏كنم، تا خداوند اخلاق تو را اصلاح كند و تو را ببخشد» .
به اميد آنكه از اين گفتار و جلوه‏هاى رفتارى بزرگان دين، درس‏حلم و خويشتن دارى بياموزيم و در پرتو آن به تحصيل امتيازات‏شايسته‏اى نايل شويم.
منبع: پاسداراسلام - شماره 219
ارسال توسط کاربر محترم:mohammad_43