متمهديان و مدعيان مهدويت- قسمت چهارم
متمهديان و مدعيان مهدويت- قسمت چهارم
مهدى از فرزندان حسين(ع) است و او با شمشير بپا مىخيزد و مادرش بهترين كنيزان خواهد بود.»، زمانى كه زيد بن على بن حسين بن على بن ابىطالب قيام خود را عليه امويان آغاز كرد، گفتند: چون او از نسل حسين(ع) است و قيام به سيف عليه ظالمان كرده و از سويى فرزند اسير است، پس او مهدى موعود مىباشد.
عمربن عبدالعزيز:
عمربن عبدالعزيز در مدينه ميان مسلمانان پارسا و آشنا به سنت اسلام تربيت شده بود. وى در مدت كوتاه خلافت خود كوشيد تا بدعتهايى را كه پيشينيان او نهاده بودند، منسوخ كند. البته خدمات او را بايد با توجه به اوضاع تاريخى بررسى كرد؛ كه آيا در واقع نيت او نسبت به اهل بيت(ع) خير بوده، يا نه؟ كه اين مقاله جاى بحث آن نيست.
سعيدبن مسيب در سال 94 هـ / 712م از دنيا رفته است.(4) وى از امام سجاد(ع) روايت نقل كرده و در محضر حضرت درس آموخته است(5). سعيدبن مسيب امام را والاترين فقيه زمان مىدانست و احترام خاصى براى او قائل بود.
منابع و مأخذ شيعه، سعيد را يكى از پيروان امام سجاد(ع) مىدانند؛ ولى اين موضوع نمىتواند درست باشد. در حقيقت گرچه سعيد احترام خاصى به امام سجاد(ع) مىگذاشت و يكى از دوستان صميمى آن حضرت نيز بود؛ ولى در مسائل حقوقى و شرعى نظريات مشتركى با آن حضرت نداشت؛ و حتى بعد از شهادت امام سجاد(ع) بر پيكر آن حضرت نماز نخواند.(6)
وى همان گونه كه بيان شد، مدعى مهدويت عمربن عبدالعزيز شده بود. در حالى كه نشانههايى كه از مهدى موعود در منابع روايى ذكر شده، هيچ كدام در عمربن عبدالعزيز وجود ندارد و چيزى دال بر اينكه خود عمربن عبدالعزيز هم مدعى مهدويت بوده، در منابع يافت نشد.
توجه به اين نكته مناسب است كه درگذشت سعيدبن مسيب سال 94 هـ. بوده؛ ولى درگذشت عمربن عبدالعزيز سال 101هـ. مىباشد.
گروه و يا فرقهاى كه پيرو اين ادعا باشند، يافت نشده است و كاملاً منقرض شدهاند همچنين در منابع چيزى درباره غرض سعيد از چنين ادعايى يافت نشده است.
باقريه: اين فرقه معتقد بودند كه امام باقر (شهادت 114هـ.) زنده است و مهدى موعود واقعى ايشان مىباشد و ظهور خواهد كرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود. پيروان اين فرقه آن حضرت را امام مىدانستند؛ ولى رحلت او را قبول نداشتند و منتظر رجعت (بازگشت) او بودند.(7)
به نظر مىرسد اين گروه همان كيسانيه سابق باشند؛ كه ابوهاشم را ترك كرده و به پيروى امام باقر(ع) گردن نهاده بودند.(8) اين گروه هم، چه زير مجموع كيسانيه و غير آن باشند يا نباشند، منقرض شدهاند و كسى چنين ادعايى ندارد. از خود امام محمدباقر(ع) هم در هيچ منبعى، حتى غير معتبر، چنين ادعايى ثبت نشده؛ بلكه طبق روايت ابوبصير نقل شده، كه امام باقر(ع) فرمودند: «بعد از حسين(ع) نُه امام مىآيند، نُهم از آنان قائم ايشان است.»(9)
در روايت ديگر، ابراهيمبن عمركناسى مىگويد: از امام باقر(ع) شنيدم كه مىفرمود: «همانا براى صاحب اين امر دو غيبت خواهد بود؛ و قائم، قيام مىكند، در حالى كه بيعت كسى بر گردنش نيست.»(10)
زيديه:
مهدى از فرزندان حسين(ع) است و او با شمشير بپا مىخيزد و مادرش بهترين كنيزان خواهد بود.»، زمانى كه زيد بن على بن حسين بن على بن ابىطالب قيام خود را عليه امويان آغاز كرد، گفتند: چون او از نسل حسين(ع) است و قيام به سيف عليه ظالمان كرده و از سويى فرزند اسير است، پس او مهدى موعود مىباشد. كنيه زيد ابوالحسن و مادرش كنيزى بود كه مختار بن ابى عبيده او را به علىبن الحسين(ع) بخشيده بود.(11)
اما اين گروه به روايت ديگر پيامبر(ص) توجهى نكردند، كه فرمودند:
«الائمة بعدى اثنا عشر؛ تسعة من صلب الحسين؛ تاسعهم قائمهم.»(12)
شخص زيدبن على(ع) از بزرگان بود و خلفاى اموى را به حق نمىدانست. او بر عليه آنان قيام كرد و به طرف كوفه رفت و با همراهى چهار هزار نفر، با حاكم عراق؛ يعنى يوسفبن عمر، به جنگ برخاست. كار زيد در كوفه ده ماه طول كشيد؛ تا اين كه در سال 122هـ / 740م به دست هشامبن عبدالملك اموى به دار آويخته شد و سرش را به دمشق نزد هشام و از آنجا به مدينه بردند.
زيد از سوى امام باقر(ع) نيز تأييد شده بود و امام(ع) مىفرمودند: «خدايا! پشت مرا به زيد محكم فرما.» و با مشاهده زيد، آيه «يا ايهاالذين آمنوا كونوا قوامين بالقسط شهداءللّة.»(13) را تلاوت مىكردند و مىفرمودند: «اى زيد! تو نمونه عمل به اين آيه هستى.»(14)
پيروان زيد اطراف يحيى و فرزندش را گرفتند. يحيى در خراسان قيام كرد (125 ق) و در جوزجان كشته شد. پيروان او به فِرق مختلف تقسيم شدند؛ مثل: رافضيه، جاروديه، عجليه، تبريه، صالحيه و زيديه، كه قائل به مهدويت زيد و منتظر ظهور او شدند.(15)
زيد از حيث علم، زهد، ورع، شجاعت و دين، از بزرگان اهل بيت به شمار مىرود و اين كه خود زيد ادعاى امامت يا مهدويت داشته باشد، در منابع يافت نشده است بلكه روايتى از زيدبن على(ع) رسيده است، كه مؤيد عقيده صحيح او در امر مهدويت است. ايشان مىفرمايند: پدرم علىبن حسين(ع) از پدرش حسينبن على(ع) برايم روايت كرد، كه فرمود: «رسولالله(ص) فرمودند: اى حسين! تو امامى و نُه تن از فرزندان تو امينان معصومند و نهمين ايشان، مهدى ايشان است.»(16) از شيخ بهائى، علامه امينى و محسن امين نقل شده است: ما گروه شيعه اماميه در باب زيدبن على سخنى جز خوبى و خير نمىگوييم. درالغدير اين سخن، نظر جميع شيعيان تلقى گرديده است.(17)
احمدبن سعيد مستند از ابوالجارود نقل كرده، كه مىگويد: به مدينه رفتم و از هر كه احوال زيدبن على را پرسيدم، گفتند: او حَليف قرآن است؛ يعنى هيچگاه از قرآن و تلاوت آن جدا نمىشود.(18)
پس از شهادت زيد و يحيى، گروهى از شيعيان و طرفداران خاندان پيامبر(ص)، كه از ستمگرى حكام و خلفاى اموى به ستوه آمده بودند؛ مخالفت با خاندان اموى را تنها در مبارزه مسلحانه ديدند؛ از اين رو، راه زيد و يحيى را مفيد دانسته، آنان را امام و رهبر تلقى كردند و به همين سبب به زيديه معروف شدند. زيديه بعدها تفكر و اعتقادات خاصى يافتند و با ديگر طرفداران خاندان پيامبر(ص) بويژه شيعه اماميه، اختلافهاى اعتقادى پيدا كردند.
علامه طباطبايى درباره عقايد زيد و فَرق ميان زيديه و اماميه مىفرمايد:
زيديه در اصول اسلام مذاق معتزله و در فروع فقه ابىحنيفه، رئيس يكى از چهار مذاهب اهل سنت، را دارند. فَرق كلى ميان شيعه دوازده امامى و شيعه زيدى اين است، كه شيعه زيدى اغلب امامت را مختص به اهل بيت نمىدانند وعده ائمه را به دوازده منحصر نمىبينند و از فقه اهل بيت پيروى نمىكنند؛ بر خلاف شيعه دوازده امامى.(19)
زيديه امامت را خاص خاندان پيامبر(ص) و فرزندان فاطمه(س) دانسته، قيام به سيف را از شرايط امامت عنوان كردهاند و فرزندان امام حسن(ع) و امام حسين(ع) را در امامت يكسان مىدانند.
زيديه بعدها به مناسبت رهبرانى كه پيدا كردند، به گروههاى مختلف تقسيم شدند و هر گروه عقايد ويژهاى را برگزيدند.
اين فرقه اكنون بيشتر در كشورهاى يمن و سوريه و برخى از كشورهاى ديگر زندگى مىكنند. اينان عقايد و اعتقادات خاص خودشان را دارا هستند؛ البته اينكه مدعى باشند زيد همان مهدى است و روزى ظهور خواهد كرد، را قائل نيستند.
پي نوشت ها :
1. المهدية فى الاسلام، سعد محمد حسن، ص 182.
2. تاريخ سياسى اسلام، حسن ابراهيم حسن، ج 1، ص 402.
3. همان، ص 403.
4. معجم رجال الحديث، آيتالله العظمى خويى(ره)، ج 8، ص 137، چاپ سوم، بيروت، 1403 هـ / 1983م.
5. همان، ص 133-132.
6. همان، ص 135.
7. ملل و النحل، ج 1، ص 166.
8. تشيع در مسير تاريخ، دكتر جعفرى، ص 298.
9. الغيبة، شيخ طوسى، ص 140.
10. الغيبة، نعمانى، ص 113، تحقيق: علىاكبر غفارى، تهران، مكتبة الصدوق.
11. مقاتل الطالبين، ابوالفرج اصفهانى، ترجمه: سيد هاشم رسولى محلاتى، ص 129، تحقيق: على اكبر غفارى، كتاب فروشى صدوق، تهران.
12. الغيبة، شيخ طوسى، ص 140.
13. نساء، 135.
14. الغدير، علامه امينى، ج 3، ص 170.
15. ملل و النحل، شهرستانى، ج 1، ص 154 و المهدية فى الاسلام، سعد محمد حسن، ص 107.
16. كفاية الاثر فى النصوص على الائمة الاثنى عشر، علىبن محمدبن على الخزاز الرازى القمى، ص 327، دارالطباعة نايب ابراهيم، 1305 ق.
17. سيره و قيام زيدبن على، حسين كريمان، ص 83، شركت انتشارات علمى و فرهنگى وابسته به وزارت فرهنگ و آموزش عالى، 1364.
18. مقاتل الطالبيين، ابوالفرج اصفهانى، ترجمه: سيد هاشم رسولى محلاتى، ص 131، تحقيق: علىاكبر غفارى، كتاب فروشى صدوق، تهران.
19. شيعه در اسلام، سیدمحمدحسين علامه طباطبائى، ص 39-34، تهران، 1348. متن مقاله :
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت : mohammad_43
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}