فرشته قدیّس


 

نویسنده : استاد جواد محدثی




 
سعدی تنها از قول خود نمی‌گوید که: «روزی به غرور جوانی، بانگ بر مادر زدم...»
این، ماجرای مکرّر تاریخ، در بسیاری از خانه‌ها و خانواده‌هاست که قدر «گوهرهای خانگی» را نمی‌دانند و با دست خویش، آنها را می‌شکنند. متأسفانه انسان، فراموشکار است و گذشتة خود و دیگران را زود از یاد می‌برد و پرده‌های نو و صحنه‌های تازه به تازه‌ای که جلوی چشمانش می‌درخشد، سبب می‌شود از گذشته غافل شود.
خوشا به حال مادرانی که فرزندانی مؤدب، حق‌شناس و وفادار دارند و خوشا به حال پدرانی که محصول عمری تلاش و زحمات خویش را در «سلوک انسانی» فرزندان‌شان تماشا می‌کنند.
غرور، بد دردی است که سراغ انسان می‌اید، بویژه «غرور جوانی»! «مادر» ـ که یک «فرشتة زمینی» است و به خاطر رنج‌های شبانه‌روزی و دلسوزی‌های عاشقانه‌ و فداکاری‌های بی‌دریغ و بی‌توقعش، شایستة «تقدیس» است ـ گاهی زیر پای بی‌احساس بعضی از کسانی که جوش غرور، بر چهرة رفتار و گفتارشان روییده است، له می‌شود. جوان غافل و سرمست، با این فرشتة قدیس، هم‌چون «اسیر» رفتار می‌کند؛ به او پرخاش می‌کند؛ بانگ بر سرش می‌کشد؛ دشنامش می‌دهد، بی‌اعتنایی می‌کند؛ قهر مي‌کند و... .

دریغا از فراموشی!
 

جواب مادر چه بود؟ به قول سعدی: «دل آزرده، به کنجی نشست، گریان همی گفت: مگر خُردی فراموش کردی که درشتی می‌کنی؟»
بعضی‌ها پدر و مادر سالخورده و از کار افتاده خود را زائده‌ای بر پیکر اجتماع و مزاحمی بر سر راه خوشی‌ها و کامجویی‌های زندگی خویش می‌پندارند و اگر بتوانند، حتی آنان را از خود طرد می‌کنند و خویش را از زحمت آنها آسوده می‌سازند.

این، تربیت و فرهنگ بی‌روح و سردِ غربِ دل‌مرده است.
 

درود به مکتب وحی. قرآن می‌گوید: «هرگاه یکی از پدر و مادرت یا هر دوی آنها به پیری رسیدند، به آنها «اُف» نگو و آنان را از خویش مران و سخنی شایسته و بزرگوارانه به آنان بگو و بال رحمت و عطوفت و تواضع خویش را زیر آنان بگستر و بگو: خدایا! همانگونه که آنان در کوچکی و خردسالی مرا تربیت کردند، تو هم بر آنان رحمت آور».1
پدر و مادر سالخورده، گوهرهای درخشان خانه‌های ما از آنان که این گوهرها را از کف داده‌اند، بپرسید که چه احساسی نسبت به والدین خویش ـ که چهره در نقاب خاک کشیده‌اند دارند.
گوهر را چگونه باید نگه داشت و مواظبت کرد؟ باید مراقب بود تا نشکند؛ گم نشود؛ ربوده نگردد، غبار بر رویش ننشیند و... .
گاهی قلب رئوف مادری، از یک پرخاش پسر و خودسری دخترش می‌شکند. گاهی غبار غم بر سیمای پدر می‌نشیند، وقتی که می‌بیند فرزندش، آن‌گونه که می‌خواست، نشد.
ولی... سخن و رفتار دختران و پسران، می‌تواند غبار اندوه را از چهرة این گوهرها بزداید. جلوه و جلای این گوهرها، همان رضایت‌مندی از ادب، معرفت، رفتار و تعهد فرزندان است.
تا دست اجل، این گوهرها را نربوده است و تا این جواهرهای گران‌قیمت و نایاب، «مفقود» نشده‌اند، از آنها حفاظت کنید و قدرشان را بدانید.
حسرت‌های آینده، هرگز جبران کوتاهی را نمی‌کند، و هیچ کس جای «پدر» و «مادر» را نمی‌گیرد...

پي‌نوشت‌ها:
 

1. سوره اسراء/ آیات 23و24.
 

منبع:نشریه امان ،شماره 29 ،فروردین و اردیبهشت 1390