عالمي بزرگوار، مردمي، پرتلاش و دلسوز
عالمي بزرگوار، مردمي، پرتلاش و دلسوز
درآمد
با توجه به اينکه حضرتعالي چند سالي متصدي قضيه عراق در جمهوري اسلامي ايران بوده ايد،بفرماييد چه شناختي از شهيد محراب آيت الله سيدمحمد باقر حکيم داريد؟
پدرم افزون بر بيت آيت الله حکيم با مرحوم سيدجمال گلپايگاني و آيت الله کاشاني و حضرت امام خميني(ره) نيز ارتباط داشت.درچارچوب فعاليت هاي مديريتي در نهادهاي جمهوري اسلامي، مسئوليت بررسي مسائل عراق از طرف مقام معظم رهبري، که در آن برهه مقام رياست جمهوري را برعهده داشتند به عهده اينجانب گذاشته شد.درپرتو اين مسئوليت که در سال هاي 1364 و 1365 ادامه داشت با مرحوم سيدمحمدباقر حکيم که رياست مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق را برعهده داشت از نزديک آشنا شدم. از سال 1364 تا مرحله انتقال ايشان به عراق پس از حمله آمريکا به عراق و تا روز شهادت شان با آيت الله حکيم ارتباط مستمر و گاهي اوقات ارتباط شبانه روزي داشتم. در آن مدت در جلسات رسمي مجلس اعلا در کنار يکديگر مسائل عراق را پيگيري مي کرديم.
در آن مرحله با چه مشکلاتي مواجه بوديد؟
مشکل ديگر وجود شبکه ها و عوامل نفوذ وابسته به صدام در درون برخي ازاين گروه ها بود.اين شبکه ها و عوامل نفوذي مي کوشيدند ازدرون محافل عراقي فعال در جمهوري اسلامي به منابع خبري و اطلاعاتي دسترسي پيدا کنند. با کمال تأسف به دليل عدم توجه آقايان معارض عراقي به اين مسئله ،برخي افراد خوب و شايسته عراقي مان را ازاين طريق از دست داديم. بحث امنيتي و حراست از شخصيت هاي مهم عراقي در داخل کشورمان نيز يک مسئله مهم و حساس بود که به شدت پيگيري مي شد. مشکل ديگري که وجود داشت، حضور حدود دو ميليون عراقي در جمهوري اسلامي بود، صدام اين افراد را به اشکال مختلف تحت فشار قرار داده بود و اين افراد به ناچار به جمهوري اسلامي پناهنده شده بودند. اين رقم روي دست جمهوري اسلامي قرار داشت. اين مطلب قابل دقت و تأمل است.چراکه مي بايست به اين دو ميليون آواره عراقي رسيدگي شود. اين افراد چشم اميدشان به مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق بود، و از طريق اين کانال با ساير نهادهاي جمهوري اسلامي ارتباط برقرار مي کردند.پاسخگويي به نيازمندي هاي اين دو ميليون عراقي واقعاً دشوار بود. آن هم درشرايطي که در جنگ به سر مي برديم و با مشکلات اقتصادي هم مواجه بوديم. مشکلات ديگري هم وجود داشت که بازگو نمودن آن خود يک فصلي است طولاني که مي تواند يک کتاب باشد..
در دوراني که با مرحوم سيدمحمدباقر حکيم همکاري داشتيد،چه خاطرات شيرين و گفتني از ايشان داريد. ما قصد نداريم فقط مشکلات و نارسايي هاي آن مرحله را بازگو کنيم؟
درباره مرحوم آيت الله سيدمحمدباقرحکيم، من اين بزرگوار را مردمي،عالم و فاضل مجاهد، پرتلاش، دلسوز و متخلق به اخلاق اسلامي و الهي مي دانم.ايشان از خانواده اي است که بيش از 64 شهيد در راه اسلام داده است. برادران و برادرزادگان و بالاخره خود ايشان شهيد شده اند. آقاي حکيم واقعاً تجلي مجموعه ارزش هايي بود که اين شهدا آفريدند.
درباره شهادت و خانواده شهداي عراق، آقاي حکيم هيچ وقت ميان خانواده هاي شهداي عراقي تبعيض قايل نبود،علاوه بر خاندان آيت الله حکيم،شهداي خاندان هاي ديگر هم بودند که تعدادشان هم زياد بود. مثل خانواده علامه سيدمحمدحيدري.آقاي حکيم عدالت را نسبت به ساير خانواده هاي شهدا رعايت مي کرد. شهيد محراب آيت الله حکيم ضمن اينکه صحنه مبارزه با صدام را هدايت مي کرد،درعين حال به شدت تحت فشار رژيم حزب بعث قرار داشت. و جمهوري اسلامي ايران، اين نهاد انقلابي را به رسميت مي شناخت. نکته ديگر اين است که حرکت شهيد آيت الله حکيم براساس دين شناسي و خدا باوري بود. به آداب دين و فقه آل محمد(ص) متدين بود. خاصيت حرکت فقاهتي و اصولي و ديني ايشان به گونه اي بود که در قالب اطاعت ازفرامين حضرت امام خميني(ره) شکل گرفته بود.به تعبيري، مطيع حضرت امام بود. بعد از ارتحال امام هم مطيع مقام معظم رهبري، حضرت آيت الله خامنه اي بود. و ارتباط حضرت امام و مقام معظم رهبري با مرحوم آقاي حکيم و عراقي ها از چند جهت يک ارتباط بسيارصميمانه و تنگاتنگ و عالي بود.
از يک جهت شهيد سيدمحمدباقرحکيم، فرزندي از فرزندان مرحوم آيت الله سيدمحسن حکيم مرجع عاليقدرشيعيان جهان بود.اين بيت ازنظرعلم و فضيلت و شرف و روحانيت ارزش و جايگاهي بالا داشت.
نکته دوم شهيد حکيم ميهمان جمهوري اسلامي ايران بود.حضرت امام در اين باره بياناتي دارند که آقاي حکيم و عراقي ها ميهمانان ما هستند.اين تعبير ميهمان نسبت به آقاي حکيم و عراقي ها يک تعبير بسيار لطيف و ظريف بود.
نکته سوم،شهيد حکيم محبوبيت مردمي داشت،ميان توده عراقي پايگاه اجتماعي داشت. آن هم در موقعيت حساس جنگ و شرايط سرکوب گرانه که صدام بر مردم عراق وارد آورده بود.صدام هر شهروندي را که به مرجعيت شيعه و اپوزيسيون وابستگي داشت از عراق اخراج مي کرد. مردم عراق در دوران سخت و حساس به خاندان حکيم عشق مي ورزيدند. علت اين پايگاه اجتماعي اين بود که شهروند عراقي که از عراق اخراج مي شد، بي درنگ به منزل و دفتر شهيد حکيم در تهران و يا در قم رجوع مي کرد.بنابراين منزل و دفتر کار آقاي حکيم مأمن و پناهگاه مردم عزيزي بود که براثرظلم و ستم صدام از کشورشان اخراج شده بودند.خانه و کاشانه شان را از دست داده بودند.
نکته چهارم که قابل توجه مي باشد.اين است که شهيد حکيم ازنظرحکومتي و سياسي رئيس مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق بود.ازنظرجمهوري اسلامي مقبوليت حکومتي داشت. بدين معنا که دولت جمهوري اسلامي، وزيران جمهوري اسلامي و شخصيت هاي کشوري ايشان را به عنوان رابط بين جمهوري اسلامي و توده عراقي مقيم ايران مي شناختند.بنابراين حکيم از ابعاد مختلف يک مشروعيت ويژه داشت.
اشاره کرديد که جمهوري اسلامي مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق را به رسميت مي شناخت، آيا دولت هاي همجوار و منطقه نيز مجلس اعلا را به رسميت شناختند؟
در آغاز بحث به اين نکته اشاره کرديد که پس از ارتحال آيت الله بروجردي نهضت 15خرداد و قيام امام خميني آغاز شد. بفرماييد مرحوم آيت الله العظمي سيدمحسن حکيم چه ديدگاهي نسبت به قيام امام خميني داشت؟
برخي گروه ها و احزاب که در چارچوب مجلس اعلا فعاليت داشتند به نوعي تکروي مي کردند. اين تکروي تا چه اندازه به مبارزات شان بر ضد صدام آسيب رساند و علت اين که جمهوري اسلامي نتوانست همه گروه هاي معارض عراقي را زير سايه وزير لواي مجلس اعلا متحد و يک پارچه کند بود؟
نکته سوم،انشعاب هايي بود که ميان گروه هاي معارض عراقي در داخل جمهوري اسلامي ايران اتفاق مي افتاد. به ياد دارم که ميان حزب الدعوه چند بار انشعاب روي داد. مشخص بود که اين انشعابات اثر منفي بر مبارزات مردم عراق برجاي مي گذارد. يک گروه حضرت آيت الله حائري را قبول کرد، و مدتي بعد آقايان ابو بلال اديب و دکتر جعفري انشعاب جديدي به وجود آوردند و سراغ آقاي آصفي رفتند. درگيري هاي دروني گروه هاي عراقي باعث مي شد که وحدت و انسجام لازم را در صحنه مبارزه و پيکارنداشته باشند،و آسيب بخورند.من شاهد مسائل تلخي درگفتمان گروه هاي عراقي بودم که شايد بازگو نمودن آن ضرورتي نداشته باشد.
آيا در تشکيلات مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق گروه هاي سني نيزحضور داشتند؟
هدف ازتأسيس مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق چه بوده و اين نهاد انقلابي براي ملت محروم عراق چه دستاوردي داشت؟
هدف دوم مجلس اعلا ابعاد سياسي داشت. اين مجلس که در برگيرنده گروه هاي معارض عراقي بود،مي خواست در برابر حکومت صدام ابرازقدرت کند.اين يک مسئله مهمي است.ازمجلس اعلا به عنوان يک دولت در تبعيد ناميده مي شد.
هدف سوم تأسيس مجلس اعلا،دفاع از حقوق مردم بود در اين جمع نمايندگان همه گروه ها و احزاب عراقي حضور داشتند و ازحقوق از دست رفته مردم عراق دفاع مي کردند. مجلس اعلا يک شعبه در فرانسه داشت و مسئله دفاع ازحقوق شهدا و جانبازان و اسيران عراقي و قربانيان بمباران شيميايي حلبچه را پيگيري مي کرد. اين شعبه اسناد جنايات صدام را جمع آوري و در اختيارسازمان ملل متحد قرار مي داد.اين شعبه فعاليت هاي مهمي انجام داد.
بخش چهارم فعاليت هاي مجلس اعلا فرهنگي بود،افکارو برنامه هايي که آقايان همراه خود به ايران آورده بودند،يک پارچه و يکسان نبوده، ساختارهاي فکري متنوع داشتند. لذا مجلس اعلا در پرتو فضاي انقلاب اسلامي مي توانست در مباحث فرهنگي يک نوع همخواني ايجاد کند. براساس اين ايده نشريات و مطبوعات گوناگوني از سوي مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق در سطوح وسيع انتشار يافت و روي افکار عمومي ملت عراق تأثير ژرف برجاي گذاشت.نکته مهم تر اين است که از حوزه هاي علميه نجف اشرف و کربلا و کاظمين و سامرا عده زيادي از علماي برجسته رانده شده،و به ايران پناه آورده بودند.اين علما در تهران و قم نشست هايي برگزار مي کردند و ابعاد مختلف مبارزات مردم عراق را رهنمون مي ساختند. در حقيقت مجلس اعلا، محوريت جامعه عراقي ها را در ايران و عراق تشکيل مي داد. چراکه هر دسته و گروهي به شخصيتي وصل بود. کربلايي ها به آقايان مدرس و شيرازي وصل بودند، عده زيادي به روحانيون نجفي وصل بودند، کاظميني ها و بغدادي ها به يک گروه وصل بودند. هر گروهي به يک جهت حرکت مي کردند. مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق علاوه بر نقش هاي نظامي، سياسي،حقوقي و فرهنگي، مي کوشيد نيازمندي هاي آوارگان و مهاجران عراقي را نيز تأمين کند. مجلس با نهادها و دستگاه هاي جمهوري اسلامي ارتباط داشت و از طريق اين دستگاه ها مشکلات اشتغال،درمان و آموزش آنان را برطرف مي کرد تا بتوانند فعاليت هاي مفيد و سازنده داشته باشند. بخش هاي مختلف مجلس اعلا همچنان تا امروز به برخي فعاليت هاي اجتماعي و فرهنگي ادامه مي دهد.بنابراين مجلس اعلا يک مرکز جامعي بود که براي اينکه در حد امکان پاسخگوي نيازمندي هاي مهاجران عراقي باشد به کانال ارتباطي نياز داشت، که مجلس اعلا بهترين کانال ارتباطي بود.
بيانات حضرتعالي نشان مي دهد که شهيد حکيم چه بارسنگيني بر دوش داشت. بفرماييد که اين همه مسئوليت ها را چگونه اداره مي کرد؟
منظورتان اين است که مجلس اعلا بر شهيد حکيم اثر گذاشت، يا راهکارهاي ايشان مجلس را رهنمون ساخت؟
تأثيراتي که از امام امت(ره) مقام معظم رهبري و جمهوري اسلامي و ميدان جنگ هشت ساله و شهداي جنگ پذيرفتند، ساختار فکري شان را براي حکومت آينده ساخته است.آقاي حکيم بسياري از دستورالعمل هاي شوراي محترم نگهبان و مجلس شوراي اسلامي را يادداشت و آنها را به عنوان دستورالعمل هاي حکومت آينده عراق پيش بيني مي کرد. آقاي حکيم يک فرد تشکيلاتي و حکومتي و سياستمدار شده بود. شهيد حکيم به دليل برخورداري از استعدادها و توانمندي هاي فراوان و داشتن قدرت پذيرش مسائل گوناگون، به محور حرکت سنگيني درداخل و خارج ايران تبديل شده بود. به گونه اي که دولت هاي همسايه و حتي آمريکا روي ايشان حساب باز کردند. قبل از عمليات نظامي آمريکا به عراق براي سرنگوني صدام،مقام هاي وزارت خارجه و دفاع آمريکا راه هاي ملاقات و گفت و گو با آقاي حکيم را جستجو مي کردند.تلاش کردند با آقاي حکيم ملاقات کنند.البته شوراي مرکزي مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق جلساتي تشکيل داد و به اين نتيجه رسيد که برخي اعضاي مجلس را براي مذاکره به آمريکا اعزام کند.اتحاديه ميهني کردستان عراق که آقاي جلال طالباني رئيس جمهوري کنوني عراق رياست آن را برعهده دارد خود سرانه و بدون هماهنگي مجلس اعلا با آمريکايي ها مذاکره کردند.آقاي سيدعبدالعزيزحکيم به نمايندگي مجلس اعلا با آمريکايي ها مذاکره کرد. اما شهيد محراب سيد محمدباقرحکيم يک شخصيت سياستمداربود و از مذاکره مستقيم با شيطان بزرگ پرهيز مي کرد.اما اين به معني اين نيست که درمسائل سياسي حضور قوي نداشت.من شاهد بودم که آقاي حکيم سخت ترين مشکلات را تحمل مي کرد! ازنيش زبان گرفته تا برخوردهاي چکشي و انتقادات تند! گاهي بي منطق به ايشان نيش زبان مي زدند. صبر و بردباري و تحمل ايشان بسيار عجيب بود.
اين فشارها توسط چه جرياناتي بر ايشان وارد مي شد؟
آيا اين فشارها هيچ ترديد و تزلزلي در روحيه ايشان به وجود نمي آورد؟
آيا آقاي حکيم در عمليات رزمندگان ايران همچون کربلاي 3 و 4 و عمليات خيبر و بدر و آزادسازي فاو شرکت مي کرد؟
با شرکت در جبهه هاي رزم هم ايشان روحيه مي گرفت و هم به رزمندگان عراقي روحيه مي داد. همانطور که مي دانيد تعداد زيادي از اسراي عراقي تواب شده و به سپاه بدر پيوسته بودند.گروه هاي تواب فقط دنبال آقاي حکيم بودند.چرا که شيعه بودند و به آقاي حکيم عشق و علاقه مي ورزيدند. اسيران عراقي پس از بازآموزي به جبهه برگشته و با صدام مي جنگيدند.نکته ديگر اين است که آقاي حکيم از قدرت آينده نگري برخوردار بود.بارها درباره حکومت آينده عراق و ارتش آينده عراق و سرنوشت عراق جلساتي با آقاي حکيم تشکيل مي داديم.بحث هاي خيلي خوبي درباره آينده عراق ارائه مي کرد. ايشان معتقد بود که آينده عراق، روشن و در عين حال پر زحمت است. نسبت به بروز ناآرامي پس از سرنگوني صدام يک نگراني خاص داشت. اما درعين حال اميدواري خاصي هم داشت. معتقد بود که حکومت آينده عراق، حکومت شيعي خواهد بود. شهيد حکيم بر مبناي روحيه ضدصدامي و ضداستکباري مرد عملياتي شده بود،آدمي که روحيه ضداستکباري نداشته باشد،دشمن شناس نباشد، توطئه شناس نباشد. قدرت تجزيه و تحليل مسائل سياسي و اهداف مستکبران را نداشته باشد،نمي تواند آينده نگر باشد، نوک بيني خود را هم نمي تواند ببيند.مرحوم حکيم يک انسان ضدصدام و ضداستکبار و دشمن شناس بود. يک انسان سياسي به معني ديني بود و نه به معناي سياسي کار! برخي افراد در اين گونه قضايا سياسي کار هستند و نان را به نرخ روز مي خورند. مرحوم حکيم اين جوري نبود.ايشان در راستاي حرکت پدرش و در راستاي حرکت امام خميني(ره) حرکت کرد. راه کار خود را مي شناخت.همه اين ويژگي ها باعث شده بود که دشمنان داخلي و خارجي نتوانند او را تحمل کنند. به محض اين که وارد عراق شد، استقبالي بي نظير از ايشان به عمل آمد. اين استقبال بي سابقه همه دشمنان را به وحشت انداخت. احساس کردند، اگر جريان حکيم ادامه پيدا کند، آينده شان به خطر مي افتد، لذا دست به اين جنايت زدند و آيت الله حکيم را از سر راهشان برداشتند.
مهمترين خاطره اي که از دوران همکاري با آقاي حکيم در ذهن داريد چيست؟
شهيد حکيم پيشنهاد سفر اعضاي مجمع عمومي مجلس اعلا به جزيره فاو را پذيرفت و همگي وارد اين منطقه شديم و اين بازديد خيلي مؤثر و مفيد بود. شبي که در فاو مانديم و برنامه هايي که اجرا کرديم براي اعضاي مجلس اعلا روحيه بخش بود. هنگام برگشت از فاو نظاميان عراقي از حضور اعضاي مجلس اعلا آگاه شده بودند و پلي را که روي اروند رود وجود داشت بمباران کردند.من گمان کردم تعدادي از اعضاي مجلس را از دست داده ايم،ولي يک شهيد و زخمي دراين سفر نداديم. همه شان به سلامت به تهران بازگشتند و ضرورت داشت سالم بمانند.هنگامي که اعضاي مجلس اعلا و صحنه ها و اوضاع دلخراش شهرهاي عراق را درجنوب و کردستان مشاهده مي کردند،ديدگاه شان عوض مي شد.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره42-41
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}