تاثير علم برتحولات اجتماعي
تاثير علم برتحولات اجتماعي
تاثير علم برتحولات اجتماعي
نويسنده:دکتر عبدالحسين بصيره
تعريف علم پيش وپس ازعصر گاليله
بنابراين،همه نوع دانستني رامي توان علم گفت؛اخلاق،رياضيات،طبيعيات،الهيات و...در اين معنا،علم در مقابل جهل قرار مي گيرد.کلمهKnowledgeدر انگليسي معادل اين معناست.
تعريف ديگري ازعلم،که بعد ازعصر گاليله متداول شد،عبارت بود ازدانستني هايي که برتجربه مستقيم حسي مبتني بودند.علم در اينجا صرفادر مقابل جهل قرار نمي گيرد،بلکه در مقابل همه دانستني هايي قرار مي گيردکه آزمون پذيرنيستند.کلمه Science در انگليسي معادل اين معنااز علم است.
علم پس ازعصر گاليله
روند تعريف فيزيک(به معناي طبيعت)نيز شبيه روند تعريف علم است.رشد فيزيک به معناي امروزي نيز عمدتا از دوره رنسانس آغاز شد.فيزيک،همراه باجنبه نظري آن،علم تجربي است که موضوع وهدف آن مطالعه سازنده هاي ماده(يعني ذرات،هسته ها،اتم ها،مولکول ها و...)و بررسي برهم کنش هاي متقابل ميان آنهاست.
فيزيک علمي است که مفاهيم آن کليت و عموميت دارد،و فقط به مواد جاندار يا بي جان اختصاص ندارد،بلکه شامل حالت هاي گوناگون ماده و شکل هاي مختلف انرژي در هر مکان و در هر زمان است.
در فيزيک،قانون هاي کلي مانند قانون هاي پايستگي(ماده وانرژي،بار الکتريکي،تکانه خطي و زاويه اي،بار يون هاو...)و نيز نيروهاي بنيادي(گرانش،الکترومغناطيسي،ضعيف،و قوي)که مي توانند سبب شناخت کلي جهان شوند،مورد بررسي قرار مي گيرند.اين پديده ها و رويدادها به هم مربوطند،و فيزيکدان مي کوشد که رابطه ميان آنها راکشف و رويدادهاي آينده راپيش بيني کند.
در سال 1609،يعني درست چهارصد سال پيش،گاليه با تلسکوپ کوچک دست ساز خويش آغازگر انقلابي نه فقط در علم نجوم و اختر شناسي بلکه درکليت علم شد.به همين دليل سال2009را سال جهاني نجوم نام گذاري کردند.
گاليله بااين تلسکوپ کوچک،بينش ارسطو رااز علم و ديدگاه منظومه هاي "تحت القمري" و "فوق القمري" و به طورکلي آموزه هاي ديرپاي اورا به چالش کشيد.گاليله وپس ازاو نيوتون،بنيان گذار انقلاب علمي در عصر رنسانس شدند.علم وبينش علمي دراين چهارصدسال تحول شگرفي يافت.
علم در سال هاي آغازين قرن 21نسبت به چهارصد سال وحتي نسبت به سال هاي آغازين قرن 20 نيزکه انسان شاهدانقلابي در فيزيک و تولد فيزيک نوين شد،جايگاه ويژه و متفاوتي يافته است.
تحول در فيزيک ضمن آن که نگرش انسان رانسبت به طبيعت تغيير داد،علوم ديگر رانيزدستخوش تحول ساخت.نجوم و اختر شناسي نيز در سايه همين انقلاب فيزيک و بهره گيري از مفاهيم مکانيک کوانتومي و نسبيت خاص و عام اينشتين،مسيرتازه و کاملا متفاوتي نسبت به گذشته يافته است و تاثير مستقيمي برنحوه نگرش انسان به جهان پيرامون و لاجرم برتحولات اجتماعي داشته است.
تغيير ديدگاهي که در آغاز قرن 20پديدار شد تنها مربوط به فيزيک نظري نبود،بلکه ديد انسان ها را نسبت به جهان نيزدگرگون ساخت.ناگهان،جهان ازآنچه بزرگ جلوه مي کرد،بسيار بزرگ تر جلوه گر شد.ضربه روحي کوپرنيک ابتدا مردم را واداشته بود که بپذيرند زمين مرکز عالم نيست،زيرا باور زمين مرکزي جايش رابه خورشيد مرکزي داده بود.گاليله در سال1609با تلسکوپ کوچکش اين باور را به طور عيني تقويت کرد.مردم متقاعد شده بودندکه خورشيد مرکز عالم است،و زمين جزو يکي ازسياره هاي منظومه خورشيدي است.اما مردم در آغازقرن20آگاهي يافتند که ما در کهکشاني برون مرکز زندگي مي کنيم.پس ازآن،اخترشناسان پي در پي به کشفياتي نايل شدندکه سبب شد مردم پي ببرندکه ستاره ها وکهکشان هايي در عالم وجود داردکه صدها هزار سال نوري باما فاصله دارند.مردم دريافتند که خورشيد درلبه يکي از بازوهاي مارپيچي کهکشان ما(يعني کهکشان راه شيري)جاي دارد،و اين کهکشان به صورت يک عدسي،قطري در حدود يکصدهزار سال نوري و ضخامت پانزده هزارسال نوري داردو تقريبا شامل يکصد ميليارد ستاره است.اما رصد انسان ازآسمان نشان داد که عالم مرئي از هزاران ميليارد کهکشان آکنده است واين انسان زميني است که به اين يافته ها دسترسي پيدا کرده است،يافته هايي که متعلق به تمام جوامع بشري است.
تحولات علم واجتماع بعد ازعصر رنسانس
1ـ لئوناردو داوينچي(1452-1519)ايتاليايي
2ـ کوپرنيک(1473-1543)لهستاني
3ـ تيکو براهه(1546-1601)دانمارکي
4ـ يوهان کپلر(1571ـ1630)آلماني
5ـ گاليله(1564ـ1642)ايتاليايي
6ـ ايزاک نيوتون(1642ـ1727)انگليس
انقلاب علمي عصر رنسانس که عملا ازقرن 15تا قرن 17،اروپا رادر مي نورديد،کم کم تاثير مستقيم خود رابر بستر جامعه اروپا و تحولات اجتماعي آن عصر مي نهاد.
در اينجا ازتاثير تنها دو پديده علمي(فيزيک)بر تحولات اجتماعي ياد مي شود:
1ـ پيوند مبارک الکتريسيته و مغناطيس
2ـ علم ترموديناميک
3ـ انقلاب فيزيک در قرن بيستم
اما در دهه1770،اين ارتباط،در نتيجه اندازه گيري هاي فوق العاده دقيق شارل کولن(1736ـ1806)در فرانسه،مورد ترديد و انکار شديد قرار گرفت.کولن با طرح قانون جاذبه و دافعه نيروهاي الکتريکي و مغناطيسي،و شباهت آن با قانون عکس مجذور فاصله نيوتون،براين اصرار داشت که الکتريسيته ومغناطيس به کلي باهم متفاوتند.پس از انتشار نتايج کار کولن،جست وجو براي يافتن ارتباط بين الکتريسيته و مغناطيس عملا کنار گذاشته شد.
در اينجا بايد يادي از امانوئل کانت(1724ـ1804)فيلسوف شهير آلماني شود که در رد نظر کولن مبني برعدم ارتباط بين الکتريسيته و مغناطيس ـ که در جامعه علمي آن زمان تقريبا پذيرش عام يافته بود ـ با ديدي فلسفي اظهار داشت که آنچه مي توان حس کرد نيرو است،نه اتم هاي مادي فرضي که منشا اين نيروها تصور مي شوند.کانت اصرار داشت که تمام نيروهاي طبيعت اعم از الکتريسيته،مغناطيس،گرما،نور و گرانش هريک قابل تبديل به ديگري است.
اين نظر کانت،توجه شماري از معاصران اورا جلب کرد که يکي ازآنها هانس کريستيان اورستد شيمي دان جوان دانمارکي بود.اورستد پس ازسال ها تلاش سرانجام در سال 1820کشف خود را به آگاهي جامعه علمي جهان رساند.اورستد با آزمايشي نشان داد همان گونه که کانت ادعا کرده بود،الکتريسيته مي توانست به مغناطيس تبديل شود.
از سوي ديگر،در سال 1800،الساندرو ولتا،فيلسوف طبيعيدان ايتاليايي اختراع خود را،که بعدها به پيل ولتا مشهور شد،اعلام کرد.اين اختراع دانشمندان اروپا و آمريکا را واداشت که دست به کارساخت پيل ولتا شوند و عملا الکتريسيته جاري (يا جريان الکتريکي)را از دو فلز مختلف و برهم کنش شيميايي به وجود آورند.
کار اورستد بلافاصله مورد توجه آندره ماري آمپر(1775ـ1836)رياضيدان فرانسوي قرار گرفت.آمپر با آزمايش هايي نشان داد که مغناطيس نيز چيزي جز الکتريسيته جاري در مدارهاي دايره اي نيست.
کارهاي اورستد و آمپربسيار مورد توجه تجربه گر جوان انگليسي مايکل فاراده(1791ـ1867)قرار گرفت.فاراده از ديرباز به وحدت نيروها اعتقاد داشت.
اودر سال 1831بالاخره پس ازآزمايش هاي متعدد پي برد که بااستفاده ازمغناطيس مي توان جريان الکتريکي القايي به وجود آورد،يعني اين که ميدان مغناطيسي متغير،ميدان الکتريکي مي آفريند.کار فاراده در حقيقت همان اختراع دينام بود که سرانجام منجر به توليد موتورهاي الکتريکي شد.
ماکسول با معادله هاي مشهور خود در سال1872اين واقعيت را بيان کرد که شدت ميدان هاي الکتريکي و مغناطيسي متغير به صورت موج وبا سرعتي برابر سرعت نور(C)منتشر مي شود.
فريدريش کول راوش(1840-1910)و ويلهلم وِبِر(1804-1891)فيزيکدان آلماني،مقدار(C)يعني سرعت نور را اندازه گرفته و براي آن عمل مقدار 300هزار کيلومتر برثانيه را به دست آوردند.
هانريش هرتز(1857-1894)آزمايشگر جوان آلماني در سال1888پس ازآگاهي ازاين که مي توان امواج الکترومغناطيسي راتوليد واز طريق هوا منتشر نمود،امواج راديويي را کشف کرد،که اين کشف او همراه با اختراع آنتن شد.
هرتز باتني رنجور در سن 36سالگي در گذشت اما وظيفه تبديل اختراع خود به شبکه جهاني مخابرات را به ديگران واگذاشت.
مارکوني(1874-1937)فيزيکدان ايتاليايي و نيکولا تسلا(1856-1943)اهل کرواسي و کاشف جريان متناوب تقريبا همزمان در سال 1900ثبت اختراع راديو رابه نام خود به انجام رساندند.
(*)اختراع آنتن،راديو و در مجموع شبکه مخابرات در پي پيوند مبارک الکتريسيته و مغناطيس(يا امواج الکترومغناطيسي)صورت گرفت و مي توان تصور کرد که اين امواج چه پيامدهايي در ارتباطات انسان ها و تحولات اجتماعي داشت،پيامدهايي که تاامروز شاهد پس لرزه هاي آن در تمام جهان هستيم.
2ـ نقش ترموديناميک در تحولات اجتماعي
ماشيني شدن و توسعه حمل و نقل،به ويژه راه آهن،جغرافياي قاره ها را به کلي دگرگون کرد.
در نيمه دوم قرن نوزدهم،فيزيک روبه شکوفايي مي گذارد،نظريه اتمي دگر بار جوان مي شود،و علم با پيشرفت فناوري گره مي خورد.قرن نوزدهم،قرن پيشرفت و فيزيک تا حد زيادي موتور اين پيشرفت است.اما قرن نوزدهم راتولد مفهومي جديد،يعني انرژي،مشخص مي کند.
در حدود سال 1800توماس يانگ،هامفري ديوي،وکنت رامفورد،فيزيکدانان انگليسي،با پيشنهاد نظريه جنبشي،گرما را ازحرکت نتيجه گرفتند.
کار سدي کارنو(1796-1832)شاخه جديدي ازفيزيک را به نمايش مي گذاشت که گرما وحرکت رابه هم پيوند مي داد وبدين سبب ترموديناميک(يا گرما پويايي)ناميده شد.
کارنو در سال 1824کتابچه اي با عنوان "نظري برتوان بالقوه گرما" منتشر کرد که انتشار آن را بايد نقطه آغاز ترموديناميک دانست.
رودولف کلاوزيوس(1822-1888)فزيکدان آلماني چرخه تبادل گرما ميان دو چشمه گرم و سرد را(که به چرخه کارنو معروف شده بود)با استفاده از قانون پايستگي انرژي توضيح داد،و در پي آن مفهوم "آنتروپي" را معرفي کرد.در اين زمان ديگردو قانون اساسي ترمو ديناميک معرفي شده بودند.
لودويگ بولتزمن(1844-1906)فيزيکدان اتريشي با بهره گيري از قانون دوم ترموديناميک و نظريه الکترومغناطيسي ماکسول،براي کار تجربي جوزف استفان(1835-1893)فيزيکدان اتريشي،درباره تابش "جسم سياه" اثباتي نظري پيدا کرد.
ويلهلم وين(1864-1928)همزمان اثبات کرد که توزيع انرژي تابعي از بسامد و دماست.
ماکس پلانک(1855-1947)که از بنيانگذاران مکانيک کوانتومي است،براي اثبات نظري تابش جسم سياه،کوانتش انرژي را مطرح ساخت که مفهوم گسستگي انرژي يا کوانتوم را در مفاهيم فيزيک وارد ساخت.
(*)ـ انتشار امواج الکترومغناطيسي در سايه اختراع آنتن،راديو و شبکه ارتباط جمعي از يکسو،و قانونمند شدن انرژي و حرکت در سايه اختراع ماشين بخار و توسعه حمل و نقل،از سوي ديگر،انقلاب صنعتي را در قرن نوزدهم در پي داشت که تحولي اساسي در روابط اجتماعي انسان ها به وجود آورد.
(*)ـ در پايان قرن نوزدهم،دست يابي به پل هاي ارتباطي ميان سه شاخه اصلي فيزيک،يعني مکانيک،ترموديناميک و الکترومغناطيس ممکن شدو به طور نظري زير پرچم ديناميک،ترموديناميک و الکترومغناطيس گردآمده بودند.انبوه کشف هايي که به خصوص در دهه پاياني قرن نوزدهم به انجام رسيد اين وحدت بخشي را بيشتر تجلي داد و شاهد ظهور پديده هاي نوين و پيش بيني نشده اي شد.
در سال 1895ويلهلم کونراد رونتگن(1845-1923)فيزيکدان آلماني پرتو ايکس را کشف کرد که بعدها اين پرتو چه خدماتي به علم پزشکي و درمان انسان هاکرد.
در سال 1896هانري بکرل(1852-1908)فيزيکدان فرانسوي پرتوزايي ازماده اورانيوم را کشف کرد که پرتوهاي راديو اکتيو معروف شدندو بعد چه پيامدهايي در استفاده از انرژي هسته اي به دنبال داشت.
در سال 1897چارلز ويلسون(1869-1959)فيزيکدان انگليسي با ساخت اتاقک پراز بخار آب در فشار بخار اشباع شده به رديابي ذرات پرداخت.
در همان سال 1897جوزف جان تامسون(1856-1940)فيزيکدان انگليسي به کشف اولين ذره بنيادي با بار الکتريکي منفي نايل شد و موفق شد که نسبت بار به جرم(e/m)آن را اندازه بگيرد.الکترون اولين ذره بنيادي بود که کشف مي شد.
در سال 1898 ماري کوري(1867-1934)فيزيکدان لهستاني ـ فرانسوي با تکرار آزمايش هاي هانري بکرل پرتوزايي راديم را کشف کرد.
هرچند که علم به صورت يک فعاليت بين المللي و به دور از هرگونه وابستگي تاريخي و سياسي نمودار مي شود،اما،با وجود اين مي بينيم که مفهوم انرژي،معاصر با انقلاب صنعتي در آلمان،نزد فيزيکدانان آلماني ازجايگاه خيلي مهمي برخوردار بوده است.مکانيک استدلالي و ديناميک بازمانده از سنت دکارتي نزد فيزيکدانان فرانسوي و مفهوم "ميدان" و حوزه الکترومغناطيس تحت تاثيرشديد ماکسول در انگلستان بيشتر شکل گرفت.
فيزيک،به سبب طبيعتش که علم بنيادين است،موجب مي شود که جامعه شناسي،روان شناسي،و به طور کلي علوم انساني با اقتباس آگاهانه مفاهيم و روش هاي فيزيک،پا به عرصه بگذارند.پيشرفت فناوري،که پايه در علوم به ويژه فيزيک دارد زندگي روزمره را دگرگون مي سازد.به شهرها برق مي کشند،حمل ونقل بهبود مي يابد،خودرو،هواپيما و تلفن پديد مي آيند.
(*)ـ در پايان قرن نوزدهم،که آلمان آشکارا در فعاليت هاي فيزيک رهبري را به دست گرفته بود،جنبه عملياتي نيز غالب بود.در آلمان،انقلاب صنعتي جنب و جوشي آفريد که در آن علوم،جايگاه شايسته خود رادريافت و در آن انرژي نقش برتري را به عهده داشت.اما همين رهبري در علم و انقلاب صنعتي موجب اوج گيري انديشه ملي و جنبش هاي سياسي،به ويژه باظهور بيسمارک در آلمان شد.گسترش اين جنبش هاي سياسي سرانجام به شعله ور شدن جنگ جهاني اول از سوي آلمان شد.
اما گسترش اين جنبش هاي سياسي که باتاثير از تغييردر زير ساخت هاي اقتصادي در روسيه تزاري نيز به شدت نفوذ کرده بود،همزمان با گسترش شعله هاي جنگ جهاني اول به روسيه موجب انقلاب بلشويکي اکتبر و استقرار نظامي سوسياليستي در آن کشور شد.
3ـ انقلاب فيزيک در قرن بيستم
(*)ـ اولين گسست در سرشت پيوسته انرژي توسط ماکس پلانک پديدار مي شود.ظهور "کوانتوم" بزرگ ترين چالش بود که مکانيک کلاسيک پيش روي خود ديده بود.اين فرضيه بعدها نقطه عطفي در فيزيک شد.
(*)ـ گسست دوم به فضا و زمان مربوط مي شودو در توصيف پديده ها وضع ناظر در فضا و زمان نقش بازي مي کند.با تحولات فيزيک فضا ـ زمان،براي توصيف جهان هندسه اي متفاوت با هندسه اقليدسي وارد مي شود که درآن هندسه(نااقليدسي)فضا خميده مي شود.از سوي ديگر،جرم و انرژي با رابطه ساده E=MC به توان2 هم ارز مي شوند.براي نور هم ذره اي کوانتايي به نام فوتون تعريف مي شود.همه اينها در سال1905 و توسط نابغه جواني به نام آلبرت اينشتين(1879-1955)صورت گرفت.
(*)ـ گسست سوم در فيزيک اندازه گيري رخ مي دهدو پي مي برندکه نمي توان يک سامانه فيزيکي را بدون ايجاد اختلال در آن اندازه گرفت.
(*)پس لرزه هاي زلزله انقلاب فيزيک در طول قرن در پي هم آمدند.اتم در جايگاه ويژه اي بازنگري شد.اصول و قوانيني کاملا متفاوت با قطعيت هاي فيزيک کلاسيک مطرح شدند.اصل عدم قطعيت هايزنبرگ و قانون احتمال و معادلات موجي شرودينگر و ترازهاي انرژي بور همه بنيان فيزيک نويني را نويد مي دادند.گسترش بسيار سريع مکانيک کوانتومي،که در دهه 20تا 30قرن بيستم ناگهان با شتاب تندي پيش رفت به توصيفي فيزيکي منتهي شد که بسيار دور از دريافت هاي عادي و متعارف مابود.پيامدهاي نسبيت عام ازيک سو و مکانيک کوانتومي ازسوي ديگر نه فقط سبب شد که پژوهشگران،بسياري از رازهاي پنهان ساختار دروني ماده را کشف کنند،بلکه فيزيکدانان ديگري باهمان شيوه،آزمايشگاه بسيار بزرگي در دل کهکشان ها يافتند که باآن،جهان بيکران را مي کاويدند.
(*)ـ آلمان که درسايه توجهش به علم و به ويژه فيزيک و مقوله انرژي،به پيشرفته ترين کشور اروپايي در زمينه هاي اقتصادي،صنعتي و کشاورزي تبديل شده بودناگهان در هاله اي ازبي فرهنگي فرو مي غلتيد و زير ضربه مستقيم نازي ها قرار مي گيرد.اما دراين بي ثباتي سياسي،به دليل پيشرفت هاي فناوري در سال هاي دهه 1930،غول فيزيک هسته اي ازآغازجنگ جهاني دوم سر ديو سرشت خود را نشان مي دهد.
مسابقه براي دسيابي به انرژي هسته اي به ابزاري راهبردي نه فقط براي فيزيکدانان بلکه براي برخي دولتمردان تبديل شد.به هم خوردن شديد اوضاع سياسي جهان،عصرهسته اي را جلو انداخت.فردريک ژوليو کوري به همراه همسرش ايرن کوري دختر مادام کوري به هنگام دريافت جايزه نوبل شيمي سال 1935به پاس کارهايشان درباره پرتوزايي مصنوعي اظهار داشت: "...مابه حق فکر مي کنيم که پژوهشگران باساختن و شکستن عناصربه دلخواه خواهند توانست تبديل هاي هسته اي باسرشت انفجاري راه بياندازند.اگر اين تبديل هاي هسته اي را بشودبه درون ماده کشاندمي توان به منبع عظيم توليد انرژي قابل مصرف بشر دست يافت.اما،واي به روزي که اين واگيري گريبان عناصر سياره مارا بگيرد،دراين صورت بايد با هوشياري کامل همه جوانب پيامدهاي نامبارک چنين فاجعه غمباري را پيش بيني کنيم..."
اين سخن دقيقا 30سال بعد از ارائه فرمول E=MCبه توان2 توسط اينشتين بيان مي شود که درآن زمان واضع آن به هيچ وجه کمترين تصويري ازاين امر نداشت.
فاجعه غمباري راکه فردريک ژوليو کوري درسال 1935نگران آن بود 10سال بعد درسال 1945به بهانه پايان جنگ جهاني دوم به دستور دولتمردان آمريکا برسر مردم بي دفاع دوشهر هيروشيما و ناکازاکي در ژاپن فرود آوردند.
(*)ـ در دهه 50 ميلادي باپژوهش هاي جان باردين(1908-1991)و ويليام شاکلي(1910-1989)و والتر براتين(1902-1987)درباره نيمرساناها وکشف اثر ترانزيستور که جايزه نوبل 1956را برايشان به همراه داشت دنياي جديدي ازفناوري الکترونيک را براي مردم جهان به ارمغان آوردند.تقريبا 10سال بعد چارلز تاونز(1915ـ--)،نيکولاي باسوف(1922- --)الکساندر پرو خوروف(1916- --)پژوهش هايشان رادر زمينه الکترونيک کوانتومي به انجام رساندند که منجر به ساخت تقويت کننده هايي برپايه ميزر و ليزر شد،که جايزه نوبل1964را برايشان به ارمغان آورد.
(*)ـ فناوري الکترونيک و ترانزيستور و پيشرفت آنها تا الکترونيک کوانتومي فناوري ارتباطات رااز عالم صرفاصوتي به عالم صوتي ـ تصويري تبديل کرد.در سايه اين فناوري ،عالم انسانها چنان کوچک شد که به دهکده جهاني تعبير شد . از هر اتاقي در هر گوشه عالم ارتباط با هر کس و هر جا ، و دسترسي به هر کتاب و رخدادي امکان پذير شد. فناوري هاي نوين نقش خود را در فرايندها و رخدادهاي اجتماعي بسيار بارز کردند، و بدين سان تحولات علم و فناوري تاثير مستقيم خود را بر تحولات اجتماعي نشان دادند.
گفتارهايي ازنظريه پردازان جامعه شناسي در باب تاثير علم و فناوري بر تحولات اجتماعي
وظيفه پديدار شناسي روابط انسان با تکنولوژي،همانا کشف ويژگي هاي ساختاري گوناگون آن روابط مبهم است...آغاز کار در دل روش هاي گوناگون تعامل من-به مثابه-تن بامحيط پيرامونم به وسيله تکنولوژي ها خواهد بود.من مي بينم ـ از طريق لوازم اپتيکي ـ جهان را،گاليله هنگام استفاده از تلسکوپ،ديدن خويش را ازطريق تلسکوپ.بدين ترتيب تن مي بخشد:گاليله ـ تلسکوپ ـ ماه.به همين قياس،کسي که عينک به چشم مي زند،تکنولوژي عينک را.بدين ترتيب تن مي بخشد:من ـ عينک ـ جهان."
يورگن هابرماس در مقاله اي تحت عنوان "تکنولوژي و جهان زيست اجتماعي" مي گويد:
"پرسشي اساسي پيش روي ما انسان ها عصر مدرن مي تواند اين باشد که:چگونه مي توان رابطه بين پيشرفت فني و جهان زيست اجتماعي راکه امروز همچنان در قالبي ابتدايي،سنتي و غيرانتخابي پوشيده و پنهان مانده است،مورد غور و تامل قرار داد و تحت نظارت مباحثه عقلاني در آورد؟"
"دانش قدرت است و دانشمندان،طي پارادوکسي آشکار،با اتکا به دانش و شناخت خود نسبت به آنچه که دراين دنياي آزمون نشده انتزاع ها و استنباط ها رخ مي دهد،توانستند قدرت عظيم و فزاينده اي براي نظارت،هدايت و اصلاح جهان نمودهاي چند لايه اي به دست آورند که انسان مفتخر و محکوم به زيست در آن هستند...
کاربرد علم در عرصه تکنولوژي و بازخورد پيشرفت فني براي پژوهش،به صورت جوهره و ماده اساسي سازنده دنياي کار در آمده است...
ترجمان دانش قابل بهره برداري فني به آگاهي عملي جهان زيست اجتماعي چگونه امکان پذير است؟...
نخست،فرايندهاي توليد به کمک روش هاي علمي دستخوش تحول انقلابي شدند،سپس انتظارات کارکرد مناسب فني به حوزه هايي از جامعه انتقال داده شد...
مفهوم تکنولوژي ناظر به نظامي است که در آن پژوهش و تکنولوژي با بازخوردهاي ناشي از اقتصاد و مديريت گره خورده است...
گونه انساني ازطريق پيامدهاي اجتماعي ـ فرهنگي برنامه ريزي نشده پيشرفت تکنولوژيک،خودرا در معرض چالش هايي قرار داده است تااز اين رهگذر نه فقط تاثير گذاران برسرنوشت اجتماعي خود بلکه مهار و انتظام آن را نيز فراگيرد...
آرنولد گلن در مقاله اي باعنوان "تکنولوژي به عنوان پديده اي فلسفي" چنين اظهار مي دارد:
"انسان به برکت اين تکنولوژي،قدرتي خارق العاده و حتي فوق تصور به دست آورده است.امااين قدرت،برخلاف انتظار،خود انسان رانيز تحت مهار خويش قرار داده است.به جاي آن که تکنولوژي در خدمت انسان باشد،به يک معنا،انسان،در خدمت تکنولوژي قرار گرفته،و همين تکنولوژي،بسياري از وجوه زندگي بشر راتحت تاثير قرار داده،و دگرگون ساخته است.از اين رو،در زمانه ما،تکنولوژي،ديگر،يک پديده عادي نيست،بلکه پديده اي تعيين کننده و تاثيرگذار است که لازم است ازنگاه فلسفي و نظري مورد تامل قرار گيرد."
گلن مي افزايد:
"جهان صنعتي در هيچ عصر طلايي،عرفاني روحي به وجود نياورده است...انطباق روحي و رواني باعصر تکنولوژي را مي توان شبيه به دايره هاي متحدالمرکزي دانست که ازتماس بيروني با جهان خارج به درون انسان مي گرايند."
و سرانجام مي افزايد:
"اگر کسي بپرسد در مورد ارزش هايي چون برابري و صلح و ترقي،چه چيزي موجب موافقت کلي و جهاني شده است،جواب اين است که در چنين ارزش هايي،نيازهاي عملي عصر تکنولوژي،علت مشترکي بااحکام زيستي دارد که توسط انفجار جمعيت به وجود آمده است.مهار طبيعت،هم در تکنولوژي و هم در سازماندهي بنيادين جامعه و توسعه انساني،با مهار اجتماعي تغيير يافته توسط اين توسعه،به سطح بالايي از تجديد قواي متقابل رسيده است."
و هانا آرنت به نقل از هايزنبرگ و باقبول نظر او اظهار مي کند:
"تکنولوژي،در واقع،ديگر به عنوان محصول کوشش آگاهانه انسان،براي افزايش قدرت مادي،به نظر نمي رسد بلکه چيزي شبيه رشد زيستي نوع انسان است که ساختارهاي فطري اندام هاي انسان،در آن در يک مقياس روبه رشد،به محيط زندگي انسان تغيير شکل داده است،آن هم دريک فرايند زيستي،که ديگر در اختيار خود انسان نيست."
پينوشتها:
1-نقل از:ماه نامه علمي ـ تخصصي اطلاعات حکمت و معرفت شماره43مهرماه88ويژه نامه فلسفه تکنولوژي
2-نقل از:ماه نامه علمي ـ تخصصي اطلاعات حکمت و معرفت شماره43مهرماه88ويژه نامه فلسفه تکنولوژي
3-نقل از:ماه نامه علمي ـ تخصصي اطلاعات حکمت و معرفت شماره44آبان ماه88،ويژه نامه فلسفه تکنولوژي
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}