ان.ال .پي


 

نويسنده: استاد اميرحسين غروي




 
دراين قسمت، از نوابغي الگوبرداري مي شود که توانسته اند با برقراري ارتباط مؤثر با مراجعه کنندگان خود، مسائل شان را کاملاًحل نمايند؛ از جمله ي اين افراد، «دکتر ميلتون اريکسون» است که در روان درماني و هيپنوتيزم نابغه بود. «اريکسون» در طول ساليان عمرخود، 2 بار به بيماري ام.اس مبتلا شد؛ باراول، او توانست با قدرت اراده و کنترل سيستم عصبي و با بهره مندي از دانش خود، بيماري اش را کنترل نمايد اما دومين بار که اين بيماري به سراغش آمد، او را از گردن به پايين فلج نمود و تا آخر عمر روي صندلي چرخ دار، زمين گير شد؛ پس چطور امکان دارد چنين فردي حتي دراين شرايط، بتواند با مراجعان خود ارتباطي به مراتب مؤثر برقرار ساخته و تمامي بيماران خود را معالجه نمايد؟ در واقع، مدل رفتاري «اريکسون» بود که «بندلر» و «گريندر» را متوجه ساخت که او چه کارهايي انجام مي دهد که روي مراجعان، چنين تأثيري مي گذارد؛ با توجه به اين که او کاملاً فلج بود. اين که «اريکسون» يا درمان گران ديگر که مدلي براي «ان.ال، پي» بودند، در ارتباطات، چگونه عمل مي نمودند، مبحث بسيار مهم علم ارتباطات مؤثر در «ان .ال.پي» را شکل مي دهد که به آن مي پردازيم:
اصولاً تعريف يک ارتباط، عبارت ست از انتقال اطلاعات از سمتي به سمت ديگر که در رابطه با انسان تعريف مي گردد. در ارتباط مؤثر، بايد بدانيم چه چيزي را مي خواهيم منتقل نماييم و اين مورد انتقال، چه تأثيري برما و مخاطب خواهد گذاشت، هم چنين بايد بدانيم که روش انتقال اين پيام چيست تا بتوان نتيجه اي مثبت ازآن گرفت و اگر اين دو تفکر به همراه اصول تکنيکي آن، به طور درست اجرا گردد، مي توان گفت ارتباط از نوع مؤثر برقرار شده است.
ارتباطات مؤثر، به طور حتم بايد هدف ونتيجه اي را دربرداشته باشد. به عنوان نمونه، رابطه ي يک استاد با شاگرد، پزشک با بيمار، زن و شوهر، رئيس و مرئوس، والدين با فرزندان، فروشنده با مشتري و... همگي بايد مؤثر باشد. درطبيعت، هيچ ارتباطي را پيدا نمي کنيد مگراين که در آن، اصول ارتباط مؤثر برقرار باشد زيرا همه ي موجودات به سمت تکامل و هدفي مثبت درحال برقراري ارتباط هستند.
تمامي افراد موفق، تنها در صورت داشتن ارتباطاتي مؤثر، زبانزد خاص وعام شده اند. حال اين ارتباط چيست که تا اين حد تأثيرگذار است؟ دريک کلام مي توان گفت ارتباطي مؤثر است که بتواند پيام را به سطح ضميرناخودآگاه فرد ارسال نمايد. دراين صورت است که اولين مرحله ي ارتباط مؤثر را اجرا نموده ايم و اگر بخواهيم دراين زمينه، بسيارموفق عمل نماييم، لازم است بدانيم ضمير ناخودآگاه چيست و طبق چه اصولي کار مي کند.
از آن جا که ضمير ناخودآگاه انسان، بالغ بر 97 درصد رفتارها وشخصيت فرد را تحت کنترل خود دارد، اگرما بتوانيم به عنوان يک عامل، ارتباط را در سطح مؤثر برقرار نموده و پيامي را به ناخودآگاه فرد منتقل نماييم، در بهترين شرايط، اين پيام مي تواند به همان اندازه، فرد را تحت تأثير قرار دهد، البته دخالت و استدلال هاي خودآگاه را هم نبايد ناديده گرفت و اين که استدلال و تجزيه و تحليل هاي او مي تواند در تأثيرگذاري روي ناخودآگاه مؤثر باشد. پس چنان چه دراجراي الگوهاي ارتباط مؤثر بتوان مهارت کسب نمود، مي توان اين تأثيرپذيري را به کمترين حد رساند و نتايج بسيارخوبي گرفت. در برقراري ارتباط مؤثر بين يک سوژه و عامل، سوژه نقش يک عروسک خيمه شب بازي را ايفا مي کند که به تمامي اجزاي بدنش، نخ هايي بسته شده و توسط يک عامل، اين نخ ها به حرکت درمي آيد و ارتباط مؤثر مي تواند تا اين حد، در سوژه تأثيرگذار باشد، البته به شرط اين که عامل دراين خصوص، مهارت لازم را کسب کرده باشد.
يکي ديگر ازنشانه هاي برقراري ارتباط مؤثر ، ايجاد اعتماد بين سوژه و عامل است که اين اعتماد را ناخودآگاه فرد، براي او شکل داده و چنان چه عامل دراجراي تکنيک هاي ارتباطي، تخصص لازم را به اجرا گذارد، اين امر در کم ترين زمان ممکن اتفاق خواهد افتاد. در واقع تا زماني که اين اعتماد و اطمينان در سوژه ايجاد نگردد، هرگز ارتباط مؤثر برقرار نخواهد شد.
اولين مرحله از برقراري ارتباط مؤثر ،رعايت حريم شخصي مخاطب مي باشد. اين حريم از جنس مادي نبوده و خاصيت مغناطيسي دارد و با اجراي تکنيک خاص خود، مي توان آن را شناسايي نمود. اين حريم تحت کنترل کامل ناخودآگاه بوده و قابل تشخيص توسط فرد نيست، به همين دليل در بيش تر موارد رعايت نمي گردد و عدم رعايت آن در سطح ناخودآگاه تجاوز محسوب مي شود. اين حريم در تمامي افراد وجود دارد وبه وسيله ي آن، فاصله ي حريم عامل با مخاطبان شناسايي شده و هنگامي که دو حريم درحالت مماس بر يکديگر قرار گيرند، ارتباط مي تواند مؤثر باشد اما براي مؤثربودن ارتباط، شرايط ديگري نيز بايد حاکم باشد. آيا تاکنون در داخل اتوبوس و متروي شلوغ قرار گرفته ايد و به احساسات خود توجه کرده ايد؟ اين احساس بد و خفگي، علاوه بر تماس نزديک فيزيکي، تداخل حريم هاي شخصيتي افراد بوده که ضميرناخودآگاه در هر شرايطي اين اتفاق را نوعي تجاوز به حريم خود شناخته و احساس ناخوشايندي را در فرد ايجاد مي نمايد. اصولاً در برقراري ارتباطات در شرايط طبيعي، انسان ها از استراتژي زير استفاده مي نمايند:
لجبازي- نزاع و جنگ- قهر و طلاق يا سازش از روي اجبار
در صورتي که الگوي ارتباط مؤثر، ديدگاه زير را به انسان مي آموزد:
همراهي-همگام شده-همدلي و درک- راهنمايي مخاطب
درالگوي اول، انسان ها سعي دارند به هر نوعي، غالب بودن خود را به مخاطبان اعلام نمايند. اين روش در ارتباطات زناشويي، بين يک مربي و شاگرد، يک پزشک و بيمار، هم چنين بين يک فروشنده و خريدار و... ديده مي شود که همه ي اين افراد سعي در نشان دادن برتري خود نسبت به مخاطب دارند که همين ،الگوي لجبازي را رقم مي زند يعني اصرار بر قبولاندن يک موضوع به مخاطب. اين الگو به طور دقيق، عدم ايجاد امنيت و اعتماد را در سطح ضمير ناخودآگاه ايجاد نموده و در نتيجه ارتباط مؤثر، برقرار نخواهد شد ودر ادامه، گاهي در سطح ناخودآگاه صورت گرفته که محصول آن در صورت ادامه داشتن، دوري از والدين، تنفر از مدير و رئيس يا همکار و در زمينه ي درمان، عدم بهبودي خواهد بود.
پس همان طورکه پيش تر ذکر شد، يکي از اصول «ان.ال.پي»که در مبحث ارتباطات مطرح مي گردد، عبارت ست از:
«مدل مخاطب بايد مورد احترام باشد ونبايد به يکباره به مدل افراد، بي احترامي نمود.»
به جرأت مي توان گفت اين اصل، از اساسي ترين مباحث زندگي انسان هاست و با رعايت اين قانون، جهاني ساخته خواهد شد که انسان ها هرگز فکرش را نخواهند کرد!
منبع:نشريه شادکامي، شماره 74.