ملاحظاتي در باب جامعه شناسي ادبيات دفاع مقدس


 

نويسنده: محسن صفايي فرد




 
به نظر مي رسد از لوازم بررسي جامع بسياري از پديده ها، نگاه ميان رشته اي به آنهاست. رشته نه چندان ديرپاي جامعه شناسي ادبيات نيز که البته بيشتر ناظر برگونه ادبيات داستاني است، از جمله همين مقولات است. توسعه دو رشته ادبيات و جامعه شناسي و وجود اشتراکات بسيار در اين دو حوزه باعث شده است که بسياري از صاحب نظران براي دستيابي به نگاهي جامع و دقيق درباره فرهنگ و جامعه به مطالعه توأمان اين دو رشته مبادرت ورزند و ابزار خود را به منظور شناخت بهتر توسعه بخشند. قصد داشتيم در اين مجال شعر دفاع مقدس را با اين رويکرد بررسي کنيم؛ اما از قضا حاصل کار به جاي بررسي جامعه شناختي «شعر دفاع مقدس »به بررسي «جامعه شناسي شعر دفاع مقدس »منجر گرديد. محسن صفايي فرد در مقاله پيش رو امکان و ضرورت اين نوع نگاه را مورد پرسش قرار داده است.
شايد هنوز اثري ذيل اين عنوان وجود نداشته باشد، اما از آنجايي که نگارنده تولد چنين حوزه اي را در سال هاي آتي بعيد نمي داند و همچنين با مصادره بسياري از ودايع ملکوتي انقلاب به نفع فضاي معرفتي سکولار در حال حاضر مواجه است، مي خواهد و مي کوشد که دغدغه هاي مطالعاتي در اين باب اندکي محتاطانه تر شود. شتاب در يافتن ريشه هاي تاريخي و اجتماعي شعر و هنر دفاع مقدس با توسل به زبان دانشگاهي به ويژه جامعه شناسي، از جمله خطرهايي است که مي تواند اولين قدم هاي تحقيق در ميراث قدسي انقلاب را با شکست روبه رو سازد. يادداشت حاضر فرصتي است تا برخي تأملات در اين باب با علاقه مندان اين حوزه در ميان گذاشته شود
در تعبير جامعه شناسي ادبيات دفاع مقدس، «يک» ملاحظه بنيادين «سه وجهي» وجود دارد و آن، پرسش از امکان ها و روش هاي معرفت و شناخت در سه ساحت جامعه شناسي، ادبيات و دفاع مقدس است؛ چندانکه الصاق و الحاق هر کدام از اين ساحت هاي معرفتي به همديگر داراي پيامدهاي متفاوتي خواهد بود. با اين حال سه امکان مختلف در ربط و پيوند اين ساحات با يکديگر عبارت اند از:
الف) جامعه شناسي ادبيات: به طور کلي وقتي از جامعه شناسي ادبيات سخن مي گوييم به دنبال کشف باز نمايي هاي ادبيات از جامعه و شرايط فرهنگي و اجتماعي هستيم، و البته منظور از ادبيات نيز بيشتر ادبيات داستاني است تا شعر. به عبارت ديگر جامعه شناسي ادبيات بيشتر جامعه شناسي رمان است تا ادبيات با همه شمول و کليت آن. به هر حال جامعه شناسي ادبيات در مفهوم حوزه اي است که به کاوش در ريشه ها، زمينه ها و بسترهاي «تولد» اثر، نويسنده اثر و مطالعه آثار ادبي و حوزه تأثيرگذاري و تأثيرپذيري آنها، از «شکم جامعه » مي پردازد و بدين ترتيب، نمي تواند ادبيات را چيزي بيشتر از بازتاب و ثمره تحولات اجتماعي در نظر بگيرد. در اينجا، ادبيات چنان زاده اجتماع و تاريخ است که مي توان از خوانش متون ادبي به قصد کشف شرايط اجتماعي و فرهنگي حاکم برجامعه محل تولد بهره برد. بنابراين، جستجوي سرچشمه اثر ادبي و هنري در جامعه شناسي ادبيات، به اعتباري ، کار ساده و سرراستي است: فرهنگ به مثابه کارخانه توليد اثر ادبي.
اينکه جامعه شناسي به مطالعه و طبقه بندي ادبيات بپردازد، البته بي فايده نيست؛ کما اينکه اکنون بسياري بدان مشغولند؛ اما بايد متفتن بود که فهم جامعه شناختي از ادبيات، لزوما ً ارتباطي با فهم شاعرانه يا هنرمندانه از جهان ندارد. اين هر دو به دو ساحت متفاوت معرفتي تعلق دارند. هسته مرکزي دانش ادبي، اعم از شعر و داستان (همچون همه هنرها) بنياناً برآمده از قوه خيال است و شناخت هنري از اين جهت داراي زبان مخصوصي است که بيشتر پهلو به کشف و شهود مي زند. در حالي که اساساً جامعه شناسي ادبيات، جامعه شناسي کالاي ادبي است؛ از توليد اين اثر(کالا)توسط نويسنده گرفته، تا توزيع آن توسط ناشران و کتاب فروشان و تا مصرف ادبي توسط خوانندگان و مخاطبان پيدا ست که چه گسست هاي باطني و ذاتي و چه پيوندهاي ظاهري و عَرضي اي ميان اين دو وجود دارد. مي دانيم که انديشه تاريخي در فلسفه هاي معاصر تقريباً منشأ همه چيز را جامعه و تاريخ معرفي مي کند و اصلاً فرق جامه شناسي والهيات تنها در اين است که خدا در جامعه شناسي همان جامعه است و اوست که همه چيز را خلق مي کند و بازگشت همه چيز نيز به سوي اوست. از اين طريق البته منشأ مطلق و واحد پوشيده و انکار مي شود و جاي آن را توافقي اجتماعي و تاريخي مي گيرد که ذاتاً متکثر و متنوع است. بنابراين پاسخ پرسش «ادبيات چيست؟» از تاريخي به تاريخ ديگر و از فرهنگ و جامعه اي به جامعه ديگر متفاوت مي شود.

ب) جامعه شناسي دفاع مقدس: ممکن است اين تعبير در لفظ نامأنوس باشد؛ به همين دليل آنچه براي ما به منزله دفاع مقدس شناخته مي شود، براي يک جامعه شناس که مي کوشد فارغ از ارزش ها به واقعيت بنگرد، ذيل معناي جنگ قرار مي گيرد و در حوزه «جامعه شناسي جنگ» مطالعه مي شود. با وجود آنکه «دفاع مقدس» تابلوي باشکوه به فعل آمدن و شکوفا شدن استعدادهاي انسان است، کمتر موضوع مطالعه و توجه انديشمندان قرار گرفته است. به ويژه «جامعه شناسي» که انتظار مي رفته اين وظيفه را بيشتر بر دوش خود احساس کند از همه غافل تر بوده است. با اين وضع، عبارت«جامعه شناسي دفاع مقدس» در خارج از حوزه مفهوم و انتزاع چندان دلالتي به مصداق ندارد. شايد طي اين سال ها، در مطالعه جامعه شناختي دفاع مقدس و آنچه بدان منسوب است، به تعداد انگشتان دست هم نتوان آثاري را يافت. دو سه کاري هم که انجام شده، خوشبختانه کار دانشگاهي نبوده! و بيشتر توسط بعضي هنرمندان و هنرشناسان اهل ذوق و علم صورت گرفته است.
اگر در اينجا نيز بنا به شواهد و مدارک بسيار، از قبيل همه اسناد، مدارک، خاطرات و فيلم هاي مستند از «جنگ ده ساله»1 بپذيريم که معناي عرفي و رايج جنگ در جهان، مفهوماً و مصداقاً متفاوت با دفاع مقدس ماست، در خواهيم يافت که نبايد آن را به سادگي ذيل معناي کلي و مشهور «جنگ» تقليل داد.
گر چه در عالم امکان، اين تقليل و فروکاستن دفاع مقدس به جنگ و سپس مطالعه جامعه شناختي آن هرگز محال و ممتنع نيست، بي شک خارج از ساحت معرفتي و زباني اي است که جهاد مقدس ما به آن تعلق دارد.
شايد ارنست يونگر که در کتاب «عبور از خط» معناي نيست انگاري در عالم مدرن را شرح و تفصيل کرده است، درک تفاوت معناي رايج از جنگ و حقيقت دفاع مقدس ما را بهتر بتواند نشان دهد.او معتقد است وقتي نيهيليسم به اوج خود مي رسد، اژدهاي قدرت از طريق يک ترس موهوم برجان مردمان مسلط مي شود. آنگاه براي مبارزه با اين ترس، از واحهه هاي امني نام مي برد که قدرت، با ترشرويي و کينه پيرامون آن پرسه مي زند. نخستين اين واحه ها مرگ و دوم عشق است. آدميزاده اي که از مرگ نمي هراسد، به تنهايي قدرتي است بي نهايت برتر از قدرت هاي بزرگ زمانه. هم عشق و هم نترسيدن از مرگ، انسان را از خود بنيادي و لوازم ان که عُجب و کبر است مي رهاند. در نترسيدن از مرگ، انسان«خود» را انکار مي کند و در عشق، پيله «خود» را مي درد و روي به عالم بيرون از «موضوعيت نفساني و خود بنيادي» مي آورد، و اين هر دو در «ايمان» جمع مي آيند.
سيد مرتضي آويني در شرح سخن او گفته است: نزديک ترين تجربه اي که براي ما مي تواند صدق سخن يونگر را اشکار کند، انقلاب اسلامي ايران است. اژدهاي قدرت هنگامي اميد از ايران بازگرفت که خلايق را فارغ از ترس يافت؛ ترس از مرگ. اما اين ترس از مرگ که وجه اصلي تمايز معناي جنگ با دفاع مقدس است، چگونه امروز براي ما قابل بازيابي است؟ آيا زبان جامعه شناسي مي تواند راوي چنين تمايزي باشد؟ روشن است که جامعه شناسي جنگ هيچ آمادگي و مسئوليتي براي فهم و انتقال اين معنا از جنگ ندارد؛ يعني جنگ به مثابه يک واقعيت اجتماعي با تبعات و پيامدهاي متنوع آن که برآمده از نظام اجتماعي، سياسي و فرهنگي مستقر است ، مي تواند موضوع بررسي جامعه شناسانه قرار گيرد، اما نمي تواند درباره وضعيتي سخن بگويد که فهم ان مستلزم درک قدسي رفتارها و اموري چون انس با مرگ است. براي مثال يکي از بزرگ ترين اعجاب ها و شگفتي ها درک معناي تشويق و تنبيه در تمام جنگ هاي جهان و مقايسه آن با دفاع مقدس ماست. اين معنا که اگر از رزمنده اي خطا و اشتباهي سر بزند بايد به عنوان تنبيه از خط مقدم به عقب برگردد، دقيقاً خلاف همه آن چيزي است که ما سنتاً از جنگ شنيده ايم؛ يعني معمولاً به منظور تشويق است که رزمنده را از جلوي تيررس مرگ دور مي کنند و نه براي تنبيه!
در کجاي جهان جزء دفاع مقدس ما چنين است که اگر بخواهند کسي را تنبيه کنند، او را از خط مقدم مبارزه و جهاد به عقب بر مي گردانند؟ اين چه منطق معکوسي است که در فرهنگ جبهه ظهور يافت و همه قواعد و تعريف هاي رايج از جنگ را که آميخته با ترس از مرگ بود، واژگون کرد؟ آيا جامعه شناسي جنگ مي تواند توضيحي راجع به پيوندهاي قدسي و ملکوتي اين مرگ آگاهي و انس با مرگ بدهد؟ اساساً مي توان درباره اين جنگ و اين انقلاب، تنها به منزله يک واقعيت صرف اجتماعي و بريده از ريشه هاي متصل قدسي اش سخني به تحقيق گفت؟ البته روشن است که مي توان جنگ را نيز براي تشريح به دست جامعه شناسي سپرد؛ اما نمي توان جز تقليل به اجتماع و در نهايت استحاله معنايي، انتظار ديگري از فهم جامعه شناسانه دفاع مقدس داشت.
حقيقت آن است که قبل از تحليل هاي جامعه شناختي و بيان هاي ادبي، تا دفاع مقدس خود به درستي فهم نشود، راه به جايي نخواهيم داشت. پس از آن، اينکه اين معنا چگونه به قلب ادبيات نازل شد تا ادبيات نيز به دفاعي مقدس دست بزند و سرباز اين دفاع شود، مي تواند پذيرفتني باشد، اما بدون طيّ مراحل مطالعه جامعه شناسي آن محال خواهد بود.
پ) ادبيات دفاع مقدس: به رغم آنکه در حوزه جامعه شناسي ادبيات، رمان و داستان کوتاه و بلند با عنوان ادبيات بروز بيشتري دارد، در ادبيات دفاع مقدس اما نزديک ترين مصداق، شعر است. اين اختلاف مصداقي در مفهوم ادبيات، ما را به دو سنت تاريخي در پرورش ادبي توجه مي دهد: سنت ادبي شرقي و سنت ادبي غربي. اگر بخواهيم به اصلي ترين شناسه معرفتي اين دو سنت اشاره کنيم بايد متذکر غلبه ساحت اجمال و تفصيل در اين دو سنت باشيم. تاريخ شرقي عالم، تاريخ اجمال است که با شعر و قصه هاي رمزي و تمثيلي ظهور يافته است؛ بنابراين عمده روش هاي کشف معرفت در اين عالم نيز برمحور کلام و کلمه، تأويلي و تفسيري است. در اين عالم «خدا» کلمه است: کلمه الله هي العليا. وحدت اين عالم با «اسم »ي از اسماي او شناخته مي شود و کثرت هاي اين عالم، حقيقي نبوده و «آيه»و نشانه الهي هستند. در حالي که تاريخ غربي عالم تاريخ تفصيل کثر ت و بسط نفساني است. توجه به جزئي ترين جزئيات و اصالت يافتن کثرات، ويژگي اين تاريخ است و رمان و داستان به طور طبيعي اصلي ترين جلوه ادبيات اين عالم است. از اين روي روش هاي کشف و شناخت در اين عالم عمدتاً تصويري و مشاهدتي است. اگر شرط و مبناي «علم» در اين عالم، مشاهده پذيري معرفت است، لاجرم رمان و داستان در ادبيات و فرهنگ غلبه مي يابد.
چنين است که دفاع مقدس و شعر در عالم خود به هم رسيده اند و از رو بهترين روش شناخت و معرفت دفاع مقدس در ادبيات، شعر و زبان رمزي است. هيچ يک از ديگر نگره هاي معرفتي اي که متعلق به عالم غربي باشند، اين گونه با دفاع مقدس توافق تاريخي ندارند؛ بنابراين مي توان دفاع مقدس را صرفاً در آيينه ادبيات تأويلي دفاع مقدس به تماشا نشست و نه در تبيين هاي جامعه شناختي آن. نه ادبيات دفاع مقدس توافق تاريخي با جامعه شناسي دارد و نه حقيقت دفاع مقدس ذيل معناي جنگ مي گنجد تا به تبيين جامعه شناختي آن تن دهد. يگانه بيان معرفتي هم آهنگ، زبان تفسيري ادبيات است که هم افق با دفاع مقدس، مستقر در عالمي است که هر دو از آن برآمده اند و آن، عالم شرقي تاريخ است. اين عالم با ادبيات غربي همچون رمان و تبيين هاي جامعه شناختي و ديگر علوم انساني، موافقتي ندارد و جز استحاله آن نتيجه اي نخواهد داشت. بنابراين از جامعه شناسي ادبيات دفاع مقدس جز نوعي تحريف و استحاله زباني نبايد انتظاري ديگر داشت .
اما در همين زمينه، پرسشي که توجه به آن مناسب است، ميزان قرابت شعر و ادبيات موسوم، به دفاع مقدس با آن حقيقتي است که با جان رزمندگان و بسيجيان اين ميدان آميخته شد. علاوه براينکه بخش عظيمي از ادبيات دفاع مقدس، هم از حيث نزديکي زماني - مکاني به رخداد دفاع مقدس و هم از حيث نزديکي معنايي به آن، گونه جديدي به نام«خاطره نوشته ها» هستند، در سال هاي اخير آثار داستاني پيرامون دفاع مقدس نيز منتشر شده اند که همراه شعر دفاع مقدس مجموعه ادبيات دفاع مقدس را تشکيل مي دهند. نسبت اين هر سه گونه با هم و ميزان دوري و نزديکي زبان آنها به حقيقت متعالي دفاع مقدس خود مي تواند موضوع مقالي ديگر باشد که اکنون مجال آن نيست.

پي نوشت ها :
 

1اين تعبير از «سردار سعيد قاسمي» است که در اعتراض به سانسور دو سال جنگ پيش از شهريور 59 وضع شده و به نظر ايشان تأثير بسزايي در فهم و شناخت تاريخي جنگ ما مي گذارد. چنان که ايشان حذف اين دو سال را تحريف رسمي تاريخ انقلاب مي شمارند و به راستي چنين است.
منبع:زمانه 4 و 5