رئيسعلي؛ حماسه يک نهنگ در آب باريکه(2)


 





 

رئيس علي چگونه شخصيتي داشت؟
 

رئيس علي يک شخصيت صد در صد مذهبي است. نامه اي داده است به آيت الله برازجاني که در آثار خود از اين نامه به عنوان مانيفست رئيس علي ياد کرده ام. متأسفانه دست خط رئيس علي موجود نيست ولي خود متن نامه در کتاب آقاي آدميت آمده و در مجلاتي هم که در شيراز منتشر مي شده، جمع شده است. در آن جا رئيس علي دلواري، خيلي جالب و بسيار زيرکانه با الگو قرار دادن واقعه کربلا سعي در رسم يک امتداد تاريخي از کربلا تا دلوار دارد و صراحتاً مي گويد که امروز يک کربلاي ديگري اتفاق افتاده است و در آن سرسپاه شمر است. و در اين طرف حبيب بن مظاهر و امام حسين (ع)و ديگران، و هر که در اين معرکه شرکت نکند، يزيدي است.
اين دکتر شريعتي نيست که با شما حرف مي زند، بلکه رئيس علي دلواري است. خيلي زيبا فلسفه شهادت و قيام حسيني و امتداد اين دو را در تاريخ ترسيم مي کند. متأسفانه اين نامه مورد غفلت مورخان ما قرار گرفته است و حتي جا دارد که در کتاب هاي درسي به عنوان يک مانيفست ارزشي براي مبارزات ضد استعماري مردم ايران بازخواني شود. شايد يکي از کارهاي من بازخواني اين نامه در يک رساله کوچک باشد. نکته دوم جسارت و زيرکي فوق العاده اين مرد است. اين مرد در سن سي و سه و چهار سالگي کشته مي شود ولي چنان اثرگذار است که در تاريخ ما کمتر همتا دارد. نکته عجيب اينکه انسان هاي بزرگ تأثيرگذار، غالباً در همين سن و سال به شهادت رسيده اند. اين نکته بسيار عجيب و جالب شايد بتواند يک بايسته ي پژوهي باشد، چه در بعد روشن فکري و چه در بعد مذهبي و... نکته بعدي، مردمي بودن و عدالت ورزي رئيس علي دلواري است که انصافاً نکته جالبي است. به لحاظ شخصي هم بايد عرض کنم که رئيس علي چهار بار ازدواج کرد، چون بچه دار نمي شد و سرانجام هم فقط يک فرزند از او باقي ماند به نام بهادر که در دهه پنجاه فوت کرد. نوه او به نام گل اندام خانم شهيدي اکنون در قيد حيات است. اين خانواده، بعدها نام خانوادگي شهيدي را براي خود انتخاب کردند.

برگرديم به بحث قبل، پس از شهادت رئيسعلي کار نهضت به کجا مي کشد؟
 

وقتي رئيس علي دلواري به شهادت مي رسد، آيت الله برازجاني نامه اي به علماي شيراز مي نويسد تا براي اين مرد لقب انتخاب کنند. سه لقب براي او صادر مي شود، امير اسلام، به فرزند رئيس علي هم بهادر السلطان مي گويند، و دو لقب شيخ حسين خان و... نهضت در اين جا در اوج خود قرار دارد. انگليسي ها يک سال بعد از قرار داد صلح کلک مي زنند و به چغادک در جايي به نام بست چغادک حمله مي کنند. چغا يک واژه ايلامي است. نهضت در چغادک متحمل شکستي سنگين مي شود و من اين واقعه را نقطه پايان مرحله دوم مبارزات ضد استعماري مي دانم. در آن جا براي اولين بار در کنار زاير خضرخان و شيخ حسين خان، غضنفرالسلطنه برازجاني هم شرکت مي کند که برادرش در آن جنگ زخمي شده و بعد هم به شهادت مي رسد.

خالو حسين خان چه مي شود؟
 

ايشان بعد از آزادي به خانه و کاشانه خود مي رود و مبارزات را کنار مي گذارد و به امور خان و خان بازي خود مي پردازد.

باقي افراد نهضت چه مي کنند؟
 

بعد از آن در آن جا ما شاهد جنگ و گريزهاي متفاوت هستيم که نقطه اوج جنگ لرده است. اين جنگ از اتفاقات جالبي است که در اواخر جنگ جهاني اوّل حادث مي شود. کوهي در برازجان هست به نام گيسکان، و در آن جا منطقه اي وجود دارد به نام لرده، در لرده بين شش تا نه زن يک تيپ انگليسي را تار و مار مي کنند، که شرح آن در کتابي به نام «عمليات در ايران» نوشته جيمز مابرلي آمد. اين کتاب را آقاي کاوه بيات ترجمه کرده و در سال 1369توسط انتشارات رسا انتشار داده است. هر چند که شرح اين عمليات در آن کتاب آمده ولي به زنان اشاره اي نشده است.
من جديداً کتابي منتشر کرده ام به نام «از جنگ لرده تا حماسه سيمين» و در فصل اول، آن جنگ قهرمانانه زنان را آورده ام که در واقع يک قرائت فمينيستي از تاريخ محل آن منطقه است. اين کتاب چنان با اقبال رو به رو شد که در کمتر از يک هفته دو بار چاپ شده و به خاطر اين که اسناد و مدارک جديدي از انگلستان به دستم رسيد، چاپ سوم آن را متوقف کردم. در آن منطقه اين زن ها از غضنفرالسلطنه حمايت مي کنند. و با جنگ قهرمانانه خودشان انگليسي ها را تار و مار مي کنند و فرصتي براي غضنفر السلطنه دست مي دهد که از آن منطقه بگريزد و به شيراز برود و به حکمران شيراز که مصدق السلطنه بود پناه ببرد.

باز برگرديم سراغ رئيسعلي. او چه شخصيتي داشت؟از وجوه مختلف شخصيت رئيس علي صحبت مي کرديد.
 

صراحت لهجه ايشان انصافاً مثال زدني است. نامه اي به يکي از علماي درازي مي نويسد و او را مورد عتاب قرار مي دهد که شما يک عمر از دين خورديد، حال که دين در خطر است همه تان عافيت طلب شده ايد. اين گونه جسارت ها، فقط از يک روحيه عاصي، ساختار شکن (به تعبير امروزي ها)و غير متعارف انتظار مي رود، نه از کساني که سر در آخور روزمرگي دارند. در حول و حوش زندگي رئيس علي، افسانه هم زياد پرداخته اند که به مردم شناسي مربوط ميشود و در حيطه تاريخ نيست. اين مطالبي است که من خيلي فشرده و مختصر توانستم عرض کنم.

رئيس علي چقدر سواد داشت؟
 

سواد آن چناني نداشت. اگر شما نامه اي را که به آيت الله برازجاني نوشته ملاحظه کنيد، در آن غلط هاي املايي و انشايي متعدد مي بينيد. حتي نمي دانسته است که شعر «خوش بود گر محک تجربه آيد به ميان» از حافظ است و اين شعر را آورده و نوشته به قول صلحا. با اين همه، به تعبير آدميت اگر چه سواد نداشت ولي سواددان هاي بزرگ بايد در مکتب او درس انسانيت و شجاعت بياموزند.

در اين نود و چهار سالي که از شهادت رئيس علي، مي گذرد، چه کارهايي در رابطه با شناخت او صورت گرفته است؟
 

مهمترين کار را مرحوم محمدحسين رکن زاده آدميت کرده است. آدميت در سال هاي 10-1309در روزنامه ها سلسله مقالاتي تحت عنوان دليران تنگستاني نوشت که بعد در سال 1310به صورت کتاب منتشر شد. مجلد دومي هم از اين کتاب در سال 1312در دو جلد به نام فارسي و جنگ بين الملل منتشر کرد که تقريباً چندين دهه تنها مرجع در اين زمينه بود. بعد از آن تا دهه پنجاه با يک دوران فترت عجيب و غريبي در مطالعات تاريخي رو به رو هستيم و بعد از آن يک مورخ محلي اهل برازجان به نام علي مراد فراش بندي که چندين کتاب نوشته است. من درباره شخصيت ايشان و مبارزات و آثار ايشان کتابي نوشته ام به نام «گريز از سياست، پناه به تاريخ» که شرح خدمات وي است. فراش بندي در فاصله سال هاي 1355تا1365چند کتاب به نام هاي «خاندان تنگستاني»، «مبارزه مسلحانه مردم تنگستان، دشتستان و دشتي عليه استعمار»،«جنوب ايران و مبارزات ضد استعمار» و «جنگ ايران و انگليس» و «جنوب ايران» نوشته است که در آن ها براي اولين بار از طريق تاريخ شفاهي و منابع مکتوب، قهرماني ها و مبارزات رئيس علي دلواري را در قالبي انشاء پردازانه و اغراق آميز و ژورناليستي به تصوير کشيد. بعد از آن ديگر هيچ اتفاقي رخ نداد تا سال 1373که من و جمعي از دوستان بوشهري مان، براي هشتادمين سالگرد شهادت رئيس علي دلواري يک سمينار بزرگ سه روزه برگزار کرديم که تقريباً تمام مورخان مطرح امروز ايران در آن حضور داشتند. متأسفانه سي تا سي و پنج نفر از آن بزرگواران امروز به رحمت ايزدي رفته اند. من طراح کنگره و عضو هيأت علمي و سردبير سه ويژه نامه روزانه بودم. نکته شگفت آور اين که در سه روز کنگره حتي يک مقاله درباره رئيس علي دلواري ارائه نشد.

پس چه چيزي ارائه شد؟
 

درباره جنگ ايران و انگليس و حضور استعماري انگليسي و...

چرا؟
 

براي اين که هيچ اطلاعاتي وجود نداشت. تنها کتابي که وجود داشت کتاب آقاي فراش بندي و کتاب آقادي آدميت بود. يک مجموعه مقاله زير نظر مرحوم محمد حسين نبوي اولين رئيس مرکز بوشهر شناسي در آمد که جلد دوم آن در دهه هفتاد منتشر شد. من از سال 1373به شکل تخصصي شروع به چاپ درباره رئيس علي دلواري کردم. البته ناگفته نماند که سال 1370اولين مونوگرافي حاجي نژاد منتشر شد که خود من ناشر آن بودم و مؤسسه نشر، شروه نام داشت.
ايشان براساس کتاب آدميت و رئيس علي دلواري و يک مقدار هم تحقيقات شفاهي يک کار نسبتاً قابل قبولي براي آن زمان انجام داد.

ايشان در قيد حيات هستند؟
 

بله، دبير بازنشسته آموزش و پرورش هستند. بعد از آن، من از آن سال 1373تا سال 1376به شکل تخصصي شروع به مطالعه درباره رئيس علي دلواري بود که در سال 1376توسط انتشارات شيرازه منتشر شد. اين کتاب مبناي مطالعه خارجي ها و داخلي ها شد و مکرراً از آن استفاده کرده اند. و با اين همه اين کتاب هرگز تجديد چاپ نشد. نسخه هاي چاپي آن حکم نسخه خطي دارد. در اين کتاب - بنا به ملاحظاتي - بايد تجديد نظر اساسي بشود که در حال انجام آن هستم. بعد از آن دوستان ديگر در قالب رمان، نمايشنامه و فيلمنامه درباره رئيس علي دلواري آثاري نوشتند که داوري ميزان اصالت و نوآوري و حرکت هاي مطالعاتي آن به عهده اهل فن است. آخرين اتفاقي که در باب رئيس علي افتاد کنگره اي بود که اوايل امسال (1388) در بوشهر برگزار شد. بيشتر کنگره اي اداري و تبليغي-ترويجي بود. به لحاظ توليد دانش و ارائه مقالات متقن، متأسفانه کميت آن لنگ بود و چيزي دندان گيري ارائه نداد و تقريباً مي توانم بگويم ميراث همان سال 1376بعضي ها را به غارت برده بودند.

يکي دو نسل اخير رئيس علي را از طريق ديدن سريال دليران تنگستان مي شناسند و اين سريال، تنها سريالي است که هم قبل از انقلاب پخش شد و هم بعد از انقلاب. نظرتان درباره اين سريال چيست؟
 

رئيس علي دلواري بعد از شهادتش، متأسفانه به يک شخصيت محلي تنزل پيدا کرد و در دهه پنجاه به دنبال اختلافاتي که بين ايران و انگلستان رخ داد آقاي همايون شهنواز با همکاري شادروان منوچهر آتشي اين سريال را ساخت. اين سريال بدون شک مهمترين و تأثيرگذارترين نقش را در بازمعرفي رئيس علي دلواري به نسل دهه پنجاه و قبل از انقلاب ايران داشت همه مردم رئيس علي دلواري را از رهگذر اين سريال با چهره زيبا و مليح شادروان محمود جوهري مي شناسند که اندکي بعد از ساخت آن فيلم در تصادف کشته شد.

نقش منوچر آتشي در اين سريال چه بود؟
 

مشاور آقاي همايون شهنواز بود؛ هم در ديالوگ نويسي و هم در انتخاب موسيقي و هم در کارهاي فني ديگر.

آيا به شما پيشنهادي نشده است که براي ساخت فيلم يا سريال جديدي از رئيس علي دلواري يا دليران تنگستان، با آنان همکاري کنيد؟
 

آقاي همايون شهنواز و سيما فيلم بعد از انقلاب يک سريال ديگري توليد کردند با نام روزهاي به يادماندني که البته هرگز آن نقش رئيس علي دلواري را نداشت و در واقع تکرار همان سريال بود. به من تا به حال چنين پيشنهادي نشده و کار من من خيلي که همت کنم، فقط توليد دانش است.
توليد يک سريال مستلزم دو سال درگيري با کار تصوير است و بنده هرگز فرصت چنين کاري را ندارم. البته من آمادگي خودم را براي مشاوره در زمينه کار براي رئيس علي اعلام مي کنم اما ظاهراً مؤلفين و کارگردان ها از وجود افرادي مانند ما بي نياز هستند.

سؤال ديگر درباره سريال دليران تنگستان است. آن را مي ديديد؟
 

من در زمان کودکي اين سريال را مي ديدم و هنوز هم صحنه هاي تکان دهنده آن را به ياد دارم. صبح که به مدرسه ميرفتيم، مي ديديم که معلم ما برافروخته و احساساتي شده و سرشار از ايرانيت براي ما سخنراني مي کند. بعد از انقلاب هم چندين بار آن را ديدم. به نظرم يکي از ماندگارترينهاي تاريخ سريال سازي در ايران است و به تعبير مدرن ها گفتماني در ايران ايجاد کرد که هرگز هم تکرار نشد و حتي آقاي شهنواز در کار اخير خود، روزهاي به يادماندني خواست که خودش را تکرار کند اما تکراري بسيار ابتر بود. آن حال و هوا که در آن سريال بود ديگر تکرار نشد و نخواهد شد.

گفت و گوي شما با مرحوم منوچهر آتشي را در يکي دو جا ديده ايم. در اين گفت و گو چه صحبت هايي بين شما ردو بدل شد؟
 

بله، ايشان مي گفت: «موقعي که آقاي همايون شهنواز کارگردان سريال تلويزيوني «دليران تنگستان» کارش را شروع کرد، من در تهران بودم و اطلاع چنداني از اين موضوع نداشتم و حتي زياد او را نمي شناختم. شهنواز به بوشهر رفته بود و محيط را از نزديک ديده و سپس براساس رمان «دليران تنگستان» نوشته مرحوم محمدحسين رکن زاده آدميت، فيلم نامه اي به صورت سريال نوشته بود. در اين مرحله از کار بود که من با او آشنا شدم. يعني شهنواز که در بوشهر با نام من آشنا شده بود، در بازگشت به تهران، به سراغ من آمد.
در تهران، او فيلم نامه را به من داد تا مورد مطالعه و احياناً بازبيني قرار بدهم. قرار شد فيلم نامه را بخوانم و ببينم چه مشکلات و نارسايي هايي دارد. فيلم نامه را که خواندم، اشکالات فراواني در آن ديدم. يک مقدار مسائل غيرواقعي در فيلم نامه وجود داشت که البته در کتاب مرحوم رکن زاده آدميت آمده بود. اغراق زيادي در آن بود که من همه را مقداري اصلاح و ويرايش کردم. بسياري از قسمت هاي فيلم را اصلاح يا بازنويسي کردم که مورد قبول کارگردان نيز قرار گرفت. البته مواردي که فيلم برداري شده بود قابل تغيير نبود، پس فقط در ديالوگ ها دست بردم. همگي گفتارهاي متن فيلم را نيز من مي نوشتم. يعني در آغاز هر قسمت از سريال، گفتاري بود که بسيار روشنگر بود و همگي آن ها را من نوشته بودم.»
نکته ديگر درباره سلسله مقالاتي بود که از زنده ياد آتشي در زمان پخش سريال در مجله تماشا چاپ شد و ايشان در اين باره گفت: «بله، در تبيين برخي مسائل اجتماعي و محلي که منجر به قيام جنوب و دليران تنگستاني بود، من مطالبي نوشتم که حدود12يا13شماره بود؛ اين سلسله مقاله در واقع مکمل سريال بود.»
ديگر اينکه پرسيدم سهم شيخ عبدالرسول چاه کوتاهي-پس حسين خان چاه کوتاهي - در اين سريال تا چه اندازه بود. ايشان پاسخ داد: «سريال که تمام شد و نمايش داده شد، آقاي شهنواز اصرار داشت که گفت و گويي با شيخ عبدالرسول چاه کوتاهي، که يکي از معدود بازماندگان قيام بود و مستقيماً در جنگ ها شرکت کرده بود، داشته باشد. هدف نيز اين بود که مي خواست بداند فيلم تا چه اندازه با واقعيت تطابق دارد. شيخ انتقاداتي بر فيلم داشت. مثلاً در فيلم، فردي که در نقش حسين خان چاه کوتاهي بازي مي کرد، مردي با قامت متوسط بود، حال آن که شيخ عبدالرسول مي گفت که پدرش مردي بلند قامت بوده است. همچنين يادم است که گفت قسمت اول فيلم يعني جنگ هاي رئيس علي تا جنگ چغادک، مطابق با واقعيت است، اما قسمت دوم آن زياد درست و واقعي نيست.»

در سريال «دليران تنگستان» سهم غضنفرالسلطنه که به هر حال سال ها عليه انگلستان مبارزه کرد، ادا نشده است. برخي از منتقدان، اين غفلت را ناشي از اعمال نظر شما مي دانند. نظر خودتان در اين باره چيست؟
 

من در ساخت کلي سريال هيچ دخالتي نداشتم که بخواهم چيز خاصي را حذف يا اضافه کنم. حقيقت اين است که در کتاب «دليران تنگستاني» از اقدامات غضنفرالسلطنه چندان نامي برده نشده است و من هم در آن زمان اطلاعات تاريخي دقيقي از غضنفرالسلطنه و نقش او در اين قيام نداشتم. يعني حتي نمي دانستم که بعد از جنگ چغادک، چه اتفاقاتي در برازجان افتاده است. بعدها، يعني در سال هاي اخير، من اين اطلاعات را پيدا کردم. اما آن موقع که سريال در حال تدوين بود و من مي توانستم گفتاري در آغاز بنويسم يا پيشنهادهايي بدهم، اطلاع نداشتم. از اصل موضوع آگاه نبودم. اما اين که من سهمي در حذف غضنفرالسلطنه داشته باشم، اين حرف بسيار کودکانه و ساده انديشانه است. کارگردان سريال زنده است و مي تواند شهادت بدهد.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 52