چاپلين سلطان سينماي کمدي
چاپلين سلطان سينماي کمدي
چاپلين سلطان سينماي کمدي
چارلز اسپنسر چاپلين، کمدين افسانه اي سينما، شانزدهم آوريل 1889 در لندن و در خانواده اي تئاتري به دنيا آمد. او بازيگري، کارگرداني، تهيه کنندگي، فيلمنامه نويسي و حتي آهنگسازي فيلم هايش را شخصاً انجام مي داد. زندگي حرفه اي او از کودکي در صحنه تئاترهاي لندن تا زمان مرگش بيش از 70 سال ادامه داشت. دوران کودکي او در فقر و تنهايي سپري شد چون که در دو سالگي پدر و مادرش از هم جدا شدند و پدرش که به سختي او را به ياد مي آورد، چند سال بعد مرد. مادرش که بازيگري پر کار بود، مبتلا به نوعي بيماري حنجره شد و چاره اي نداشت جز اين که کار تئاتر را رها کند.
اما قبل از آن پسر 5 ساله اش چارلي شانس بازي در نمايش را کنار او داشت که با خواندن آهنگ معروفي مورد تشويق زيادي قرار گرفت. مادر او خياطي را در پيش گرفت تا مخارج زندگي چارلي و پسر ديگرش سيدني را تأمين کند. در سال 1900 چارلي در يازده سالگي همراه برادرش در نمايش پانتوميمي به نام « سيندرلا» بازي کرد و از آن موقع تصميم گرفته بود که بازيگري را حرفه اي دنبال کند.
سيدني چاپلين چند سال بعد براي پيوستن به نيروي دريايي آنها را ترک کرد. چارلي با مادرش که دچار بيماري روحي شديدي شده بود، در منطقه فقيرنشين لندن به وسيله درآمد اندک برادرش زندگي مي کرد و براي مراقبت از مادرش درس را رها کرد، چون نمي خواست کسي به بيماري رواني او پي ببرد. ولي وقتي اطرافيان متوجه وضعيت وخيم او شدند، او را در بيمارستان بستري کردند که تا 30 سال ديگر با همان شرايط به زندگي ادامه داد.
چاپلين در 17 سالگي به عنوان دلقک به گروه طنز فرد کارنو( Fred Karno) پيوست و ستاره نمايش هاي آن شد. او و گروه کارنو براي اولين تور آمريکا در سال 1910 پا به آن کشور گذاشتند و در شهرهاي مختلف نمايش اجرا کردند.
در اين گروه، استنلي جفرسون( Stanly Jefferson) که بعدها با نام استن لورل معروف شد، با چاپلين همبازي بود. استن لورل به انگلستان برگشت اما چاپلين که شيفته آمريکا، پيشرفت سريع و محيط شادش شده بود، در آن کشور ماند. سه سال بعد کارگردان جواني به اسم مک سنات( Mack Sennat) بازي چاپلين را ديد و به او پيشنهاد کرد با استوديوي فيلمسازي اش( کي استون) همکاري کند. چاپلين برخلاف ميلي باطني و ابتدا بيشتر به خاطر حقوقش قبول کرد و به اين ترتيب وارد هاليوود شد. مسير حرفه اي او از 1914 تا 1917 در استوديوهاي مختلف کي استون شروع شد، جايي که خيلي زود هنر و صنعت فيلمسازي را فرا گرفت.
چارلي چاپلين در اولين فيلم هايش که توجه چنداني را جلب نکرد مثل همه بازيگرها ظاهري معمولي داشت، تا اين که خيلي اتفاقي ترکيبي از شلوارهاي گشاد و کفش هاي بزرگ، کت تنگ و کلاه لبه دار را امتحان کرد که به نظرش عالي رسيد و تبديل به همان شخصيت دوست داشتني شد که همه مي شناسند و با آن به اوج شهرت رسيد.
اولين سال فعاليتش براي سنات فيلم هاي کوتاه زيادي ساخت که بسيار موفق بودند. تصويري که امروز از چاپلين از يادها مانده، محصول همين دوره است. در سال 1916 او قراردادي با شرکت فيلمسازي Mutual بست تا دوازده فيلم کوتاه کمدي بسازد و تمام آنها را در طول يک دوره هجده ماهه تهيه کرد. چاپلين بعدها گفت که زمان فعاليتش در اين شرکت شادترين دوره کاري اش بوده و تجربيات زيادي هم کسب کرده است.
به دنبال آن استوديوي اختصاصي و کمپاني توليد فيلم خودش را در هاليوود سال 1918 راه اندازي کرد و اين باعث شد تا حد زيادي کنترل مالي و هنري محصولاتش را شخصاً به عهده بگيرد. با استفاده از همين استقلال که به تدريج بيشتر مي شد، زيباترين صحنه ها را خلق کرد که خارج از محدوده زمان هميشه تأثيرگذارند و پيامي که پشت ظاهر سرگرم کننده آنها نهفته است، انگار در هيچ برهه اي از تاريخ کهنه نمي شود.
در سال 1915 او « ولگرد» افسانه اي اش را خلق کرد، اولين کمدي تلخ و شيرين او با پاياني باز که در آن قهرمان خانه به دوش قصه، تنها و ناکام در عشق به شيوه مخصوص خودش قدم مي زند. چنين شخصيتي با ويژگي هاي ظاهري و خصوصيات اخلاقي ويژه اش به نوعي در فيلم هاي بعدي چاپلين هم حضور دارد. آوارگي و دربه دري که چاپلين هنگام کودکي تجربه کرده بود، مايه اصلي فيلم هاي اجتماعي تند و تيز او را تشکيل مي داد.
او در سن کم علاوه بر اين که زندگي در نوانخانه ها را تجربه کرده بود، بارها مجبور شد کنار خيابان بخوابد و در آشغال ها دنبال غذا بگردد. شايد به خاطر همين تجربه هاي تلخ شخصي است که بازي او در اين قالب تا اين حد باورپذير است.
در سال 1919 چاپلين همراه با همکارانش مثل مري پيکفورد (Mary Pickford)، داگلاس فيربنکز( Douglas Fairbanks) و دي گريفيت( D.Griffith)، اتحاديه هنرمندان را بنيانگذاري کرد که تا اوايل دهه پنجاه رئيس آن بود. اين اتحاديه با اين هدف تشکيل شد تا از افزايش قدرت سرمايه گذاران در توسعه استوديوهاي هاليوود جلوگيري شود.
اين حرکت، آزادي چاپلين و فيلمسازان همفکر او را تثبيت مي کرد. در آن دوران چاپلين ديگر ستاره بين المللي بود که فيلم هايش مثل « مهاجر»(1917)، « کودک»(1921) و « روز دستمزد»(1922) موفقيت هاي تجاري شگرفي کسب کرده بودند.
چاپلين درباره فيلم مهاجر گفت: « هيچ کدام از ديگر فيلم هايي که ساخته ام، به اندازه اين يکي خودم را متأثر نکرده است. » مهاجر کمدي فوق العاده اي است که احتمالاً بيشتر با صحنه اي از آن در يادها مانده است که در آن مهاجران به مجسمه آزادي خيره مي شوند. از آن موقع تاکنون اين صحنه بارها در فيلم هاي مختلف تقليد شده است. يکي از اين نمونه ها در فيلم « پدرخوانده 2»( 1972) ساخته فرانسيس فورد کاپولا وجود دارد. هنر چاپلين هيچ جا بهتر و واضح تر از اين صحنه مشخص نمي شود.
اولين کمدي بلند چاپلين و شاهکار او « کودک» بود؛ فيلمي به ياد ماندني که در آن ولگردي، بچه گمشده اي را پيدا مي کند و مي خواهد او را بزرگ کند. واضح است که فيلم کودک از داغديدگي خود چاپلين هم سرچشمه مي گرفت چون اولين پسر او چند روز بعد از تولد و چند هفته قبل از شروع ساخت اين فيلم مرده بود و شايد اين موضوع روي تلخي فضاي فيلم ناخواسته تأثير گذاشت.
در اين اپيزود، چاپلين ولگردي است که از بچه بي خانماني، با بازي حيرت انگيز بازيگر چهارساله جکي کوگان (Jakie Coogan) مراقبت مي کند. در يکي از بهترين صحنه هاي ساخته چاپلين و شايد حتي تمام دوران فيلم صامت، چارلي در تعقيب ماشيني که بچه را به پرورشگاه مي برد، با تمام قدرت روي سقف خانه مي دود و نمي خواهد از او جدا شود.
پشت طنز سياه اين صحنه از فيلم، احساسي لطيف پنهان است. در آن سال ها کودکان مهاجر و آواره حاصل از جنگ جهاني اول در خاطره همه مردم بودند. همين طور کساني که براي عزيزان از دست داده خود در جنگ داغدار شده بودند.
چارلي چاپلين با اين که در کار حرفه اي خود روز به روز موفق تر مي شد ولي زندگي خانوادگي اش دستخوش ناملايمات بود. دو ازدواج نخست او به جدايي ختم شد. اولين بار با بازيگري به نام ميلدرد هريس (Mildred Harris) و بار دوم با بازيگر ديگر به نام ليتا گري (Lita Grey) ازدواج کرد. بعد از مدتي با پائولتا گادارد (Paulette Goddard) که در فيلم « عصر جديد» بازي مي کند ازدواج کرد که وقتي هر دو به موفقيت و شهرت بيشتري رسيدند از هم جدا شدند. چهارمين ازدواجش در سال 1943 با اونا اونيل (Oona Oneil) دختر نمايشنامه نويس معروف ايگن اونيل باثبات ترين بود که تا زمان مرگش ادامه پيدا کرد. اونا اونيل بعد از مدتي هنرپيشگي را رها کرد و شايد همين باعث دوام ازدواج آنها شد چون چاپلين برخلاف ازدواج هاي گذشته اش اين بار همسرش را رقيب خودش نمي ديد.
چارلي چاپلين و اونا اونيل هشت فرزند داشتند. يکي از آنها جرالدين چاپلين است که حرفه والدينش را در پيش گرفت و مهمترين نقشي که ايفا کرده در فيلم « دکتر ژيواگو»(1965) ساخته ديويد لين(David Lean) در نقش تانيا است.
منبع:کوچه ما، شماره 11
اما قبل از آن پسر 5 ساله اش چارلي شانس بازي در نمايش را کنار او داشت که با خواندن آهنگ معروفي مورد تشويق زيادي قرار گرفت. مادر او خياطي را در پيش گرفت تا مخارج زندگي چارلي و پسر ديگرش سيدني را تأمين کند. در سال 1900 چارلي در يازده سالگي همراه برادرش در نمايش پانتوميمي به نام « سيندرلا» بازي کرد و از آن موقع تصميم گرفته بود که بازيگري را حرفه اي دنبال کند.
سيدني چاپلين چند سال بعد براي پيوستن به نيروي دريايي آنها را ترک کرد. چارلي با مادرش که دچار بيماري روحي شديدي شده بود، در منطقه فقيرنشين لندن به وسيله درآمد اندک برادرش زندگي مي کرد و براي مراقبت از مادرش درس را رها کرد، چون نمي خواست کسي به بيماري رواني او پي ببرد. ولي وقتي اطرافيان متوجه وضعيت وخيم او شدند، او را در بيمارستان بستري کردند که تا 30 سال ديگر با همان شرايط به زندگي ادامه داد.
چاپلين در 17 سالگي به عنوان دلقک به گروه طنز فرد کارنو( Fred Karno) پيوست و ستاره نمايش هاي آن شد. او و گروه کارنو براي اولين تور آمريکا در سال 1910 پا به آن کشور گذاشتند و در شهرهاي مختلف نمايش اجرا کردند.
در اين گروه، استنلي جفرسون( Stanly Jefferson) که بعدها با نام استن لورل معروف شد، با چاپلين همبازي بود. استن لورل به انگلستان برگشت اما چاپلين که شيفته آمريکا، پيشرفت سريع و محيط شادش شده بود، در آن کشور ماند. سه سال بعد کارگردان جواني به اسم مک سنات( Mack Sennat) بازي چاپلين را ديد و به او پيشنهاد کرد با استوديوي فيلمسازي اش( کي استون) همکاري کند. چاپلين برخلاف ميلي باطني و ابتدا بيشتر به خاطر حقوقش قبول کرد و به اين ترتيب وارد هاليوود شد. مسير حرفه اي او از 1914 تا 1917 در استوديوهاي مختلف کي استون شروع شد، جايي که خيلي زود هنر و صنعت فيلمسازي را فرا گرفت.
چارلي چاپلين در اولين فيلم هايش که توجه چنداني را جلب نکرد مثل همه بازيگرها ظاهري معمولي داشت، تا اين که خيلي اتفاقي ترکيبي از شلوارهاي گشاد و کفش هاي بزرگ، کت تنگ و کلاه لبه دار را امتحان کرد که به نظرش عالي رسيد و تبديل به همان شخصيت دوست داشتني شد که همه مي شناسند و با آن به اوج شهرت رسيد.
اولين سال فعاليتش براي سنات فيلم هاي کوتاه زيادي ساخت که بسيار موفق بودند. تصويري که امروز از چاپلين از يادها مانده، محصول همين دوره است. در سال 1916 او قراردادي با شرکت فيلمسازي Mutual بست تا دوازده فيلم کوتاه کمدي بسازد و تمام آنها را در طول يک دوره هجده ماهه تهيه کرد. چاپلين بعدها گفت که زمان فعاليتش در اين شرکت شادترين دوره کاري اش بوده و تجربيات زيادي هم کسب کرده است.
به دنبال آن استوديوي اختصاصي و کمپاني توليد فيلم خودش را در هاليوود سال 1918 راه اندازي کرد و اين باعث شد تا حد زيادي کنترل مالي و هنري محصولاتش را شخصاً به عهده بگيرد. با استفاده از همين استقلال که به تدريج بيشتر مي شد، زيباترين صحنه ها را خلق کرد که خارج از محدوده زمان هميشه تأثيرگذارند و پيامي که پشت ظاهر سرگرم کننده آنها نهفته است، انگار در هيچ برهه اي از تاريخ کهنه نمي شود.
در سال 1915 او « ولگرد» افسانه اي اش را خلق کرد، اولين کمدي تلخ و شيرين او با پاياني باز که در آن قهرمان خانه به دوش قصه، تنها و ناکام در عشق به شيوه مخصوص خودش قدم مي زند. چنين شخصيتي با ويژگي هاي ظاهري و خصوصيات اخلاقي ويژه اش به نوعي در فيلم هاي بعدي چاپلين هم حضور دارد. آوارگي و دربه دري که چاپلين هنگام کودکي تجربه کرده بود، مايه اصلي فيلم هاي اجتماعي تند و تيز او را تشکيل مي داد.
او در سن کم علاوه بر اين که زندگي در نوانخانه ها را تجربه کرده بود، بارها مجبور شد کنار خيابان بخوابد و در آشغال ها دنبال غذا بگردد. شايد به خاطر همين تجربه هاي تلخ شخصي است که بازي او در اين قالب تا اين حد باورپذير است.
در سال 1919 چاپلين همراه با همکارانش مثل مري پيکفورد (Mary Pickford)، داگلاس فيربنکز( Douglas Fairbanks) و دي گريفيت( D.Griffith)، اتحاديه هنرمندان را بنيانگذاري کرد که تا اوايل دهه پنجاه رئيس آن بود. اين اتحاديه با اين هدف تشکيل شد تا از افزايش قدرت سرمايه گذاران در توسعه استوديوهاي هاليوود جلوگيري شود.
اين حرکت، آزادي چاپلين و فيلمسازان همفکر او را تثبيت مي کرد. در آن دوران چاپلين ديگر ستاره بين المللي بود که فيلم هايش مثل « مهاجر»(1917)، « کودک»(1921) و « روز دستمزد»(1922) موفقيت هاي تجاري شگرفي کسب کرده بودند.
چاپلين درباره فيلم مهاجر گفت: « هيچ کدام از ديگر فيلم هايي که ساخته ام، به اندازه اين يکي خودم را متأثر نکرده است. » مهاجر کمدي فوق العاده اي است که احتمالاً بيشتر با صحنه اي از آن در يادها مانده است که در آن مهاجران به مجسمه آزادي خيره مي شوند. از آن موقع تاکنون اين صحنه بارها در فيلم هاي مختلف تقليد شده است. يکي از اين نمونه ها در فيلم « پدرخوانده 2»( 1972) ساخته فرانسيس فورد کاپولا وجود دارد. هنر چاپلين هيچ جا بهتر و واضح تر از اين صحنه مشخص نمي شود.
اولين کمدي بلند چاپلين و شاهکار او « کودک» بود؛ فيلمي به ياد ماندني که در آن ولگردي، بچه گمشده اي را پيدا مي کند و مي خواهد او را بزرگ کند. واضح است که فيلم کودک از داغديدگي خود چاپلين هم سرچشمه مي گرفت چون اولين پسر او چند روز بعد از تولد و چند هفته قبل از شروع ساخت اين فيلم مرده بود و شايد اين موضوع روي تلخي فضاي فيلم ناخواسته تأثير گذاشت.
در اين اپيزود، چاپلين ولگردي است که از بچه بي خانماني، با بازي حيرت انگيز بازيگر چهارساله جکي کوگان (Jakie Coogan) مراقبت مي کند. در يکي از بهترين صحنه هاي ساخته چاپلين و شايد حتي تمام دوران فيلم صامت، چارلي در تعقيب ماشيني که بچه را به پرورشگاه مي برد، با تمام قدرت روي سقف خانه مي دود و نمي خواهد از او جدا شود.
پشت طنز سياه اين صحنه از فيلم، احساسي لطيف پنهان است. در آن سال ها کودکان مهاجر و آواره حاصل از جنگ جهاني اول در خاطره همه مردم بودند. همين طور کساني که براي عزيزان از دست داده خود در جنگ داغدار شده بودند.
چارلي چاپلين با اين که در کار حرفه اي خود روز به روز موفق تر مي شد ولي زندگي خانوادگي اش دستخوش ناملايمات بود. دو ازدواج نخست او به جدايي ختم شد. اولين بار با بازيگري به نام ميلدرد هريس (Mildred Harris) و بار دوم با بازيگر ديگر به نام ليتا گري (Lita Grey) ازدواج کرد. بعد از مدتي با پائولتا گادارد (Paulette Goddard) که در فيلم « عصر جديد» بازي مي کند ازدواج کرد که وقتي هر دو به موفقيت و شهرت بيشتري رسيدند از هم جدا شدند. چهارمين ازدواجش در سال 1943 با اونا اونيل (Oona Oneil) دختر نمايشنامه نويس معروف ايگن اونيل باثبات ترين بود که تا زمان مرگش ادامه پيدا کرد. اونا اونيل بعد از مدتي هنرپيشگي را رها کرد و شايد همين باعث دوام ازدواج آنها شد چون چاپلين برخلاف ازدواج هاي گذشته اش اين بار همسرش را رقيب خودش نمي ديد.
چارلي چاپلين و اونا اونيل هشت فرزند داشتند. يکي از آنها جرالدين چاپلين است که حرفه والدينش را در پيش گرفت و مهمترين نقشي که ايفا کرده در فيلم « دکتر ژيواگو»(1965) ساخته ديويد لين(David Lean) در نقش تانيا است.
منبع:کوچه ما، شماره 11
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}