سال حزبي در دزفول به روايت اسناد


 

نويسنده: غلامرضا دركتانيان




 
وقايع و اتفاقات (ملي شدن صنعت نفت، تشكيل حزب زحمتكشان و نزاع هاي داخلي دزفول) سال هاي 1330 تا 1332 دزفول در نزد مردم اين شهر به «سال حزبي» معروف است. در سال حزبي، نزاع سنتي حيدري و نعمتي در دزفول به شكل ديگري نمود پيدا كرد و آن تبديل شهر به دو منطقه بود. يك منطقه، محل و مأواي خوانين (صحرابدر مشرقي) و منطقه ديگر ساكنين محلات ساحل رودخانه بود. اين دو قشر در دو دستگي از نوع جديد سياسي زمان در مقابل هم قرار گرفتند و در اوج جريان ملي شدن صنعت نفت به جنگ و ستيز روزانه، دستبردها و ترورهاي شبانه پرداخته با ايجاد راه بندان ها، تظاهرات و سر دادن شعارها و اهتمام به جنگ و خونريزي، محيطي ناامن به وجود آورده بودند كه تا چند سال بعد از كودتاي 28 مرداد 1332 نيز ادامه داشت.
در اين مقاله سعي شده وقايع و حوادث سال حزبي بر اساس اسناد موجود مورد بررسي قرار گيرد.
بعد از جنگ جهاني دوم با ايجاد فضاي باز سياسي، دكتر بقايي (1) به همراه چند نفر ديگر «حزب زحمتكشان مردم ايران» را در سال 1328 در زمان نمايندگي دوره پانزدهم مجلس شوراي ملي تأسيس كردند. دكتر سيد موسي گوشه گير (2) در زمان تحصيل در تهران با دكتر بقايي رهبر حزب زحمتكشان ايران آشنا شد و اين آشنايي موجب شد كه در سال 1330 شعبه اي از آن حزب توسط دكتر گوشه گير و غلامحسين شاه بزاز (3) در دزفول تأسيس گردد. اعضاي شوراي مركزي اين شعبه از حزب، عبارت بودند از: نعمت الله كامران، غلامحسين عباسي، عبدالحميد غياثي، محمدحسن بهروز، اللهيار طالبي و حسين جراح. اين افراد حزب زحمتكشان را به منظور حمايت و خط دهي مبارزه مردم دزفول براي ملي شدن صنعت نفت تشكيل دادند.(4)
حزب زحمتكشان به رهبري دكتر مظفر بقايي بيشترين هوادار را در دزفول و كرمان داشت. (5) در واقع اين اولين حركت جدي و تشكيلاتي با اهداف سياسي و اجتماعي بود كه در شهر كوچكي چون دزفول به مدد مردي روشنفكر و تحصيل كرده صورت گرفت. دكتر گوشه گير با نظام ارباب رعيتي در دزفول- در چارچوب فعاليتهاي حزب زحمتكشان اين شهر- به مبارزه پرداخت كه در اثر اين فعاليتها، درگيريهايي بين طرفداران حزب كه اكثريت مردم دزفول را تشكيل مي دادند از يك سو و خوانين و طرفداران آنها كه اقليتي صاحب نفوذ بودند از سوي ديگر، رخ داد. ليدر حزب زحمتكشان دزفول از وضع زندگي فقيرانه قشر ضعيف جامعه آگاه بود و با همين آگاهي شروع به مبارزه اي بي امان با پشتوانه عظيم مردمي نمود. (6)
در سال حزبي هواداران حزب در هر محله، قسمت نسبتاً مرتفع از يك ديوار را انتخاب كرده و به صورت سطحي مستطيل تابلو كرده با گچ صاف و سفيد مي كردند و شعارهاي ضد امپرياليستي به خط درشت و خوانا مي نوشتند. اغلب اين شعارها به اين صورت بود كه دو مچ دست در طرفين راست و چپ و زنجير پاره شده در وسط اين دو مچ رسم مي شد كه بيانگر پاره شدن زنجير استعمار بود.
ارگان رسمي حزب زحمتكشان روزنامه شاهد بود. اين روزنامه كه در آن دوران افشاگري ها كرده و سخنان تند و نيش دار به دولتمردان خودفروخته و دربار پهلوي مي نوشت، طرفداران و خوانندگان زيادي در دزفول داشت، به طوري كه بيشتر اوقات ناياب شده و از 2 ريال به 50 ريال خريد و فروش مي شد. (7)
البته حزب زحمتكشان دزفول نيز در اين زمينه فعال بود و نشريه «فريد دزفول» (8) را با سردبيري دكتر موسي گوشه گير منتشر مي كرد كه بيش از 30 شماره از اين نشريه منتشر گرديد. (9) در مقابل نشريه «ركن ايران» به سردبيري عبدالمحمد ركني غفوري از خوانين طرفداري مي كرد.
در دوره كوتاه زمامداري دكتر مصدق (11 ارديبهشت 1330 تا 28 مرداد 1332) دزفول نيز از جمله شهرهايي بود كه مردم آن با بلوغ سياسي خود به ياري دكتر مصدق شتافته و كاركنان دولت و اصناف و ساير اقشار با كمك به دولت، آمادگي خود را براي اجراي منويات دولت دكتر مصدق اعلام كردند. (10)
با تشكيل حزب زحمتكشان شهر دزفول از نظر سياسي به دو منطقه تقسيم شد: يك قسمت ساكنان محلات ساحل شرقي رودخانه از شمال تا جنوب شامل رودبند، سياه پوشان، كرناسيان، كتكتان و محلات قلعه و صحرابدر مغربي را زحمتكشان هوادار بقايي و جبهه ملي تشكيل مي دادند و محلات صحرابدر مشرقي، تحت نفوذ خوانين، طرفدار شاه و دربار بودند. در سالهاي اوج ملي شدن صنعت نفت، محلات شهر در جنگ و ستيز روزانه و دستبردهاي شبانه با ايجاد راه بندان و راه انداختن تظاهرات و سر دادن شعارها و به راه انداختن جنگ و خونريزي، محيطي ناامن در شهر به وجود آورده بودند. (11)
در اين درگيريها دو اصطلاح نيز براي دو طرف باب شده بود. زحمتكشان را مي گفتند «بق» (يعني طرفداران بقايي) كه البته اين كلمه توهين آميز بود و حالت تحقير داشت چرا كه در لهجه محلي به قورباغه «بق» مي گويند و براي طرفداران خوانين اصطلاح «حِط» را به كار مي بردند كه به معني ياوه گويي و بلوف زدن است. (12)
در رأس خانواده هاي مالك و خوانين، خانواده قطب قرار داشتند كه از نفوذ و قدرت محلي زيادي برخوردار بودند. اين خانواده بر مقامات كشوري و انتظامي شهر نفوذ داشته و قدرت سياسي بالايي در محل داشتند. خان ديگر دزفول كه در محله قلعه ساكن بود، عنايت الله خان طهماسبي بود. بعد از اين دو خانواده از خاندان هاي ملاك و سرشناس دزفول كه در تاريخ و تحولات گذشته اين شهر از لحاظ سياسي، اقتصادي و اجتماعي نقش داشتند، مي توان به خاندان مستوفي و آصف اشاره كرد. اين خانواده ها تا پيروزي انقلاب در مسند قدرت بودند و خود و فرزندان آنها به عنوان شوراي شهر، شهردار و نماينده مجلس شوراي ملي، شهر را در اختيار خود داشتند. (13)
منطقه دزفول به جهت دارا بودن آب فراوان و خاك حاصلخيز يكي از مراكز مهم كشاورزي كشور محسوب شده و به همين جهت با زمين و زمينداري و بالتبع با نظام ارباب رعيتي سروكار داشت. برخورداري از آب فراوان و خاك مناسب، دزفول را به سرزمين ثروتمندي تبديل كرده بود اما اختلاف طبقاتي و استثمار مردم توسط خوانين باعث شده بود كه مردم اكثراً فقير و بي چيز بوده و اين خود بخود زمينه مناسبي براي پيوستن اكثريت مردم شهر به حزب زحمتكشان بود كه با شعارهاي فريبنده و رنگين دكتر بقايي رهبر حزب و ميتينگ هاي خياباني موسي گوشه گير ليدر شعبه دزفول توأم شده بود. (14)
به اين ترتيب وقتي كه حزب كارش را در دزفول شروع كرد شرايط جوري شد كه از هدف اصلي خود باز ماند و به بيراهه رفت و تبديل به يك مبارزه خونين شد كه يك عده افراد بي گناه كشته شدند. (15) و دست اراذل و اوباش و غارتگران در غارت مغازه ها باز شد.

در بررسي روحيات مردم دزفول آنچه مشخص است اين است كه عموم مردم در آن زمان
اهل پز و پرستيژ نبودند و مردمي بودند كه ساده زندگي مي كردند اما سالها پز و پرستيژ خانها و تحقير مردم توسط خانها آنها را آزار داده بود و اين جريان و وجود خوانين به عنوان يك طبقه سرمايه دار و متفاوت و قدرتمند، مردم را روز به روز حساس تر كرده و اسباب آزار آنها را فراهم مي آورد.
خوي بزرگ منشي مردم دزفول از يك طرف و ظلم و تعدي خوانين از طرف ديگر باعث شده بود كه مردم حوصله خوانين را نداشته و نتوانند آنها را تحمل كنند. از طرف ديگر حزب اهداف سياسي خودش را دنبال مي كرد اما مردم منتظر بهانه اي بودند و آماده براي فرصتي مناسب؛ فرصت پيش آمده البته تضعيف خوانين بود. (16)

دكتر بقايي در سال 1330 جهت تبليغات حزبي به استان خوزستان سفر كرد. ابتدا در شهر اهواز سخنراني كرد. سپس به شوشتر رفت. در آن شهر استقبال پرشوري از وي شد. اما در سخنراني وي كه بوي تفرقه بين اهالي شهر از آن استشمام مي شد، مردم بهت زده شدند كه اين شخص در شرايط كنوني كشور به جاي اينكه از اتحاد و اتفاق سخن بگويد، تفرقه افكني مي كند. در وسط سخنراني وي مرحوم حاج محمدعلي نمكي از تجار شوشتر، سخنان دكتر بقايي را قطع كرد و گفت: از جنابعالي ممنونيم كه ما را از خودمان بهتر مي شناسي ما تصور مي كرديم كه جامعه يكدست شوشتري و ايراني هستيم و به وطن خود علاقه مند اما اكنون از شما مي شنويم كه در ميان ما كساني هستند كه نوكر و مزدور انگليس اند پس لطف كن و اينها را به ما نشان بده. دكتر ساكت ماند. سپس نمكي ادامه داد و گفت راه دزفول از اين طرف است. دكتر بقايي هيچي نگفت و به طرف دزفول راه افتاد. در دزفول استقبال خوبي از وي شد و تعداد زيادي از مردم تا شهرك «سياه منصور» به پيشواز او رفتند. در بين استقبال كنندگان مسئولين دولتي و سرشناسان شهر از جمله سيد كاظم قطب (17) از خوانين و حسين عماد شهردار نيز حضور داشتند. دكتر بقايي به محض ورود به شهر به محل حزب واقع در ميدان حاج مرادي رفت و در آنجا همان مطالبي را كه در شوشتر گفته بود، بيان كرد.
اما در اين جا نه تنها كسي صحبت هاي او را قطع نكرد و اعتراض ننمود بلكه با كف زدن وي را تشويق كردند. تفاوت اين دو شهر در برابر سخنان دكتر بقايي در چه بود؟ با كمي تعمق مي توان پي برد كه مردم طبقات مختلف شوشتر حدود همديگر را مي شناختند اما در دزفول از سالها قبل قدرت محلي و نفوذ اجتماعي منحصراً در دست سيد كاظم قطب بود و سرشناسان و معتبرين دزفول انواع تحقيرها و بي اعتنايي ها را تحمل مي كردند در حالي كه منشأ همه آنها را سيد كاظم قطب مي دانستند. همين باعث گرايش بيشتر مردم به حزب زحمتكشان شده بود. (18)
حاج رجب زهري فر (19) از فعالان حزب زحمتكشان دزفول در اين مورد مي گويد: مرحوم دكتر بقايي وقتي از شوشتر وارد دزفول شد، مردم تا شهرك سياه منصور در چند كيلومتري شهر به پيشواز او رفتند. مسئولين دولتي و سرشناسان شهر نيز جزء استقبال كنندگان بودند. وي بعد از ورود به شهر به دفتر حزب در ميدان حاج مرادي رفت و بر عليه انگليس و نوكران وي در ايران سخنراني كرد. مردم وقتي كه ديدند يك كسي آمده و عليه انگليس و نوكرهاي آنها سخن مي گويد و حقايق را بيان مي كند، استقبال بي نظيري نسبت به حزب كردند. اما آن عده از متنفذين محلي كه منافعشان شديداً به خطر افتاده بود به نخست وزير تلگراف زدند كه توده اي ها دور بقايي را گرفته و او را اغفال كرده اند. (20 )
گزارش هاي مختلف از طرف وزارت جنگ، استانداري و شهرباني حكايت از درگيري هاي حزب زحمتكشان و خوانين در دزفول دارد. اما بررسي اين گزارشها بيانگر طرفداري تشكيلاتي كشوري و لشكري از يكي از طرفين درگيري بود كه اين جريان خود به خود عامل تنش و خشونت و كشته و زخمي شدن اهالي شهر شد.
به طور مثال سرهنگ شهروز فرماندار نظامي و فرمانده پادگان، طرفدار حزب زحمتكشان و رئيس شهرباني و رئيس دادگاه، طرفدار خوانين بودند.
بر اساس اسناد موجود در وقايع سال حزبي دزفول هر دو طرف اوضاع آشفته را به همديگر نسبت داده اند. در صورتي كه افرادي فرصت طلب هميشه منتظر چنين جرياني بوده و مسلم است كه كينه و بغض هاي شخصي را در اين زمان خالي نموده و غارتگران و دزدان نيز به غارتگري مي پرداختند. پس در واقع جريان به نفع هيچ كدام از گروه هاي متخاصم نيست و هر دو گروه با اعمال و رفتار خود زمينه را براي اشرار و مفسدان هموار نموده بودند. اما آنچه مسلم است و اسناد به خوبي گواه آن است اينكه خوانين بر مردم شهر حكومت كرده و در اثر اين اقتدار به همه ادارات نفوذ مي كردند و از ظلم و جور به مردم كوتاهي نمي كردند.
حزب زحمتكشان در مركز اهداف سياسي تري را دنبال مي كرد اما مردم دزفول منتظر بهانه اي بودند كه خوانين را تضعيف كنند و اين نياز را در شعارهاي حزب زحمتكشان جسته به اين طريق با عنوان اين حزب با خوانين درگير شدند. (21)
در مقابل حزب زحمتكشان، خوانين ابتدا به عنوان «هواداران وطن» گروهي تشكيل دادند كه طرفدار دربار بودند و عليه مردم فعاليت مي كردند. اين وضع ادامه داشت تا زماني كه بين سران نهضت ملي اختلاف افتاد و خوانين در مقابل حزب زحمتكشان، جمعيت طرفدار جبهه ملي را تشكيل داده و از حسين مكي نماينده آبادان در مجلس شوراي ملي جهت سخنراني در دزفول دعوت نمودند. (22) حتي جمعي از آنها نزد آيت الله كاشاني رفته و خواهان حمايت آن بزرگوار شدند. (23)
يكي از درگيريهاي مهم بين حزب زحمتكشان و طرفداران جبهه ملي در دزفول در بعد از ظهر روز 23 بهمن 1330 اتفاق افتاد. در اين روز هوادارن «جبهه ملي» و «حزب زحمتكشان» كه دست به تظاهرات زده بودند،‌ درگير شده و فرماندار از پادگان تقاضاي اعزام يك گروهان جهت كمك به شهرباني مي نمايد. سرانجام مأموران شهرباني دخالت كرده، چون مردم به يكي از افسران شهرباني فحاشي نمودند، افسر مذكور تحريك شده و با اسلحه كمري خود به طرف مردم تيراندازي كرد كه در نتيجه اين اقدام دو نفر به نام هاي عبدالحسين پناهي و عبده سقاء (24) كشته و يك نفر زخمي شد. (25)
بر طبق گزارش دبستان پهلوي دزفول ظهر پنج شنبه مورخ 1330/11/24 عده از از آموزگاران و دانش آموزان آن دبستان هنگام خروج از مدرسه مورد هجوم عده اي اوباش و چاقوكش قرار گرفتند. اين عده كه در حدود 200 نفر بودند به اين مدرسه و مدرسه دخترانه ايران دخت حمله كرده و تعدادي را مجروح نمودند. متعاقب اين حادثه دكتر محمود حسابي وزير فرهنگ وقت طي نامه اي به نخست وزير درخواست رسيدگي به اين وضع را نمود. (26)
بر اساس گزارش مورخ 31/1/12 شهرباني اهواز، حدود 200 نفر از اعضاي حزب زحمتكشان دزفول در مقابل ساختمان استانداري اهواز تجمع كرده و اقدام به برپايي تظاهرات و ايراد سخنراني هايي مبني بر عدم امنيت در دزفول بر اثر حمله خوانين نمودند. يكي از سخنرانان اين برنامه دكتر فرخي كرماني از اعضاي حزب زحمتكشان دزفول بود. وي پس از مذاكره با استاندار متقاعد نشده، به ميان جمعيت آمده و از آنها خواست كه به منظور پشتيباني از دولت مصدق به تحصن و اعتصاب خود ادامه دهند. (27)
همچنين اصناف دزفول در اعتراض به اقدامات خوانين در اداره پست و تلگراف تحصن كرده و در تلگرافي از دكتر مصدق و آيت الله كاشاني درخواست نمودند كه از ادامه هرج و مرج و درگيري در دزفول جلوگيري شود. در پي اين اقدام آيت الله سيد مجدالدين قاضي و آيت الله محمدعلي بيگدلي از روحانيون (28) سرشناس دزفول به نمايندگي از متحصنين و عموم اهالي دزفول طي تلگرافي به آيت الله كاشاني و دكتر مصدق تقاضاي تسريع در اعزام بازرس صالح و با كفايت براي رسيدگي به شكايات مردم نمودند. (29) فرزند آيت الله كاشاني نيز در پاسخ به اين درخواست، متحصنين را به آرامش و حفظ نظم فراخوانده و قول مساعد جهت ايجاد هماهنگي براي حل مشكل اهالي دادند. (30)
آيت الله كاشاني دو نامه خطاب به اهالي دزفول يكي به دكتر سيد موسي گوشه گير (31) و ديگري به سيد كاظم قطب (32) نوشت. محتواي دو نامه حكايت از تلاش آن بزرگوار براي تعقيب مفسده جويان و اخلال گران در نظم شهر و تأكيد فراوان بر اتحاد و اتفاق و برادري و حمايت و كمك به دولت دكتر مصدق- در شرايط آن زمان كه استعمار انگليس دستش از غارت منابع نفتي كشور كوتاه شده و تصميم گرفته بود كه ملت ايران را از طريق محاصره اقتصادي از پا در آورد- داشت. (33)
حزب زحمتكشان دزفول در راستاي فعاليت حزبي خود، پيشبرد اهداف حزب را در اين مي ديد كه مردم نواحي مختلف شهر به يك جبهه درآيند و رو در روي خوانين قرار گيرند. اين بود كه در نشستي كه در يكي از تفريحگاههاي شمال شهر (علي كله) با حضور سران دو محله م هم و بزرگ قلعه و سياه پوشان كه با هم رقابت و درگيري داشتند، پس از صلح و سلمي كه بين آنها ايجاد گرديد، قرار گذاشتند هر سال هنگام عزاداري سيدالشهداء در روز تاسوعا دسته هاي عزاداري ساكنين اوليه شهر يعني قلعه به محله ميهمان (سياهپوشان) بروند و از ناحيه كرناسيان و ساكيان و سرميدان به منزل خود برگردند و ميهمانداران با ذبح گوسفند و شربت از ميهمانان پذيرايي نمايند و در بعد از ظهر روز عاشورا دسته هاي عزاداري شمال شهر به قصد بازديد بعد از پيمودن خيابان اصلي (امام فعلي) از كنار ميدان مثلث تا نزديك پل قديم راه افتاده و از كوچه احمد كور به قلعه رفته و از آنجا به خراطان و سر ميدان و ساكيان و كرناسيان راه طي كنند. لازم به ذكر است كه اين رسم از آن زمان تاكنون پابرجاست. (34)
سرهنگ دولتشاهي معاون شهرباني اهواز در نامه اي به استاندار استان ششم (خوزستان) به جريان درگيريها در دزفول پرداخته و با اشاره به وقايع سال حزبي دزفول مي نويسد: «با نزديك شدن انتخابات مجلس شوراي ملي و تبليغات براي كانديداي مورد نظر هر طرف، در گيريها شديدتر شده و خوانين از جمله كاظم قطب، عنايت الله طهماسبي، جعفرخان سهرابي و هواداران آنها براي نمايندگي فرهودي تلاش مي كنند چرا كه فرهودي شخص مناسبي براي پيشبرد اهداف خوانين بود از طرف ديگر حزب زحمتكشان كه جمعي از كسبه بازار هم جزء آنها هستند با تبليغ براي انتخاب دكتر گوشه گير قصد دارند براي سركوبي خوانين كه عمري بر آنها آقايي داشته اند، اقدام كنند.»
وي در قسمت انتهايي اين نامه پيشنهاد مي كند كه براي بازگرداندن نظم و امنيت به شهر وجود يك فرماندار مقتدر كه تمام قواي نظامي و انتظامي از جمله ارتش، شهرباني و ژاندارمري را تحت تسلط كامل خود داشته باشد، ضروري به نظر مي رسد. (35 )

گزارش هاي شهرباني حكايت از درگيري هاي ميان هواداران خوانين و حزب زحمتكشان دارد. از جمله اين گزارش ها مي توان به حمله به خودرو دكتر گوشه گير هنگامي كه از اهواز به دزفول مي آمد. اشاره كرد. ظاهراً اين افراد هواداران خوانين بودند كه قصد داشتند ليدر حزب زحمتكشان دزفول را به قتل برسانند. (36)
در گزارش ديگري آمده كه جمعيت كثيري از افراد حزب زحمتكشان از درب و پشت بام منزل يكي از خوانين سرشناس دزفول (مرتضي خان رشيديان) به منزل وي رفته و پس از تخريب و تاراج اثاثيه منزل، صاحب خانه را شديداً مجروح كردند. (37 )
اوج درگيري هاي سال حزبي در دزفول روز 27 فروردين بود كه «روز آزادي» نام گرفت. در اين روز از طرف ملاكين، خوانين و طرفدارانشان در محله هاي صحرابدر مشرقي و مغربي و محله مسجد، عده اي به طرف ميدان مثلث به راه مي افتند تا ميتينگ برپا كنند. افراد حزب نيز كه بر روي پشت بامها سنگر گرفته و آماده شدند كه در صورت درگيري از خود دفاع كنند، ناگهان از بالاي پشت بام ها شروع به پرتاب سنگ كردند. هوادارن خوانين نيز شروع به عقب نشيني كرده و به دنبال آن حزبي ها به تعقيب افراد خوانين پرداختند.
در اين موقع تفنگداران خوانين ترسيده و به طرف جمعيت شليك كرده و يك نفر را كشتند. حزبي ها نيز در پاسخ به اين اقدام يكي از هواداران خوانين را به طرز فجيعي به قتل رساندند. سپس نيروهاي نظامي و انتظامي وارد عمل شده و 49 نفر از اعضا و هواداران هر دو طرف را دستگير كردند.
در اين حادثه 49 نفر از جمله غلامحسين مستوفي از خوانين كه بعد از كودتا رئيس انجمن شهر شد و سيد علي كمالي به عنوان محرك و مباشر جرم متهم شناخته شدند. براي افراد شاخص و عوامل درگيري پرونده تشكيل شد. براي هفت نفر از اعضاء هيأت رئيسه حزب زحمتكشان و برگزاركنندگان ميتينگ هواداران خوانين يعني سيدعلي كمالي و غلامحسين مستوفي و چند نفر ديگر از افراد حزب زحمتكشان از جمله دكتر موسي گوشه گير تقاضاي اعدام شد و براي عده اي ديگر كه جرم كمتري داشتند و در منازعات شركت كرده بودند، سه سال زنداني در نظر گرفته شد اما اين احكام اجرا نشد و كسي اعدام نگرديد. براي غلامحسين شاه بزاز و سيدعلي كمالي شش ماه زنداني در نظر گرفته شد و بقيه افراد نيز تبرئه گرديدند. (38)
بعد از چهلم كشته شدگان اين واقعه مردم دزفول طوماري با بيش از 800 امضا نوشته و آزادي دكتر گوشه گير و ساير زندانيان، تعقيب و مجازات فوري مسببين كشتار روز 27 فروردين، رفع مزاحمت از مردم بي گناه و تعويض رئيس دادگاه (كه با اقدامات خود سبب بر هم زدن نظم شهر و اخلال در آرامش شده بود) را خواستار شدند. در پايان اين طومار آمده در صورتي كه به اين درخواست ها ترتيب اثر داده نشود، از طريق اعتصاب عمومي مظلوميت خود را به ملت ايران و تمام جهانيان اعلام خواهيم نمود. (39)
علاوه بر دو قدرت متخاصم در دزفول (زحمتكشان و خوانين) در همان دوران ملي شدن صنعت نفت، احزاب سياسي ديگري نيز پا گرفتند كه از جمله اين احزاب، «سومكا»(40) و «پان ايرانيسم» بودند اما اين احزاب به دليل مذهبي بودن مردم شهر، طرفداران چنداني پيدا نكردند. (41)
پس از جريان كودتا زماني كه شاه بر اوضاع مسلط شد، خوانين، فئودال ها، مالكين و به طور كلي آغاوات (42) دزفول ظاهراً پيروز شدند و نظام ارباب رعيتي خود را ادامه داده و نمايندگان فرمايشي اين خانواده ها به نام وكلاي مردم دزفول به مجلس شوراي ملي راه يافتند كه دو نفر از آنها كريم خان طهماسبي فرزند عنايت الله خان و كريم خان آصف بودند. شخص اخير تا پيروزي انقلاب اسلامي نماينده مردم دزفول بود. (43)

نتيجه گيري
 

در سال حزبي تعداد زيادي از مردم به علت عدم وجود امنيت از شهر و ديار خود به شهرهاي ديگر مهاجرت كردند. در آن سال عدم اتحاد و انسجام مردم و درگيريهاي بين جناح هاي مخالف باعث ايجاد هرج و مرج و زمينه مناسب جهت اراذل و اوباش و غارتگران اموال مغازه ها و منازل و اصناف و مردم و مهمتر از آن انتقام كشي از همديگر را به وجود آورد. چرا كه بر اساس اسناد موجود در اين سال هر كسي كينه اي از ديگري داشت در صدد انتقام بر مي آمد و اغراض شخصي و تصفيه حساب هايي كه از سالها پيش مانده بود، فرصت مناسبي براي بروز و ظهور پيدا كرد.
در آن سال انهار لايروبي نشد و بلااستفاده ماند و در نتيجه كشاورزي رونق خود را از دست داد و به عمران و آبادي شهر نيز لطمات شديدي وارد شد. به طوري كه تا 20 سال بعد آثار خرابي ها وجود داشت.
آنچه مسلم است جريان هاي حيدري- نعمتي، حزبي و خطي و ...، و همه دودستگي هايي بودند كه شهر دزفول را در ادوار مختلف تاريخي به دو نيمه تقسيم كرده و پيوسته مردم را به جان هم انداخته اند. هميشه يك بهانه لازم بود تا شهر به دو دسته تقسيم شود. گاه مسائل فكري، گاه اعتقادي، گاه تجددطلبي، گاهي فرقه گرايي مذهبي و گاه به بهانه سياست، آزادي، احزاب و ... آري هر روز استعمار بايد مردم را به دليلي مشغول كند و خود از آب گل آلود ماهي بگيرد. چنانكه در آن سال بعد از شكست دكتر مصدق در اثر كودتا، دوباره حكومت اختناق حاكم شد و استعمار انگلستان به سلطه خود در ايران و چپاول منابع نفتي ادامه داد.
به طور كلي مي توان گفت جنگ حزب بيشتر جنگ عقيده و نزاع بين اشرافيت و مردم، نبرد پابرهنگي و استكبار، نبرد علم بدون پول و ثروت جاهلانه بود كه اگر با ژرف انديشي و منصفانه به اين جريان بنگريم، هيچ كس را نبايد مقصر دانست چرا كه هر كس بسته به نوع تربيت و خانواده خويش، نوعي تفكر را دنبال مي كرد كه اين تفكرها منجر به جريان حزب شد.
در پايان ذكر اين نكته ضروري به نظر مي رسد كه وحدت و همدلي مردم در تغييرات اساسي و بنيادي و تعيين سرنوشت توسط خودشان حرف اول را مي زند اما دو دستگي، نفاق، تفرقه، بخل و كينه و دشمني در ازمنه مختلف، ملت را عقب نگهداشته است.

پي نوشتها
 

1- دكتر مظفر بقايي كرماني (1366-1290) يكي از بحث انگيزترين شخصيت هاي سياسي تاريخ معاصر ايران است. با رواج فعاليت احزاب سياسي در فضاي پس از شهريور 20، مظفر بقايي راه پيشرفت خود را در فعاليت هاي حزبي يافت و ابتدا به عضويت حزب اتحاد ملي و مدتي بعد به عضويت حزب كار درآمد، سپس عضو حزب دمكرات ايران شد و در آنجا به سرعت رشد كرد و به عنوان كانديداي اين حزب از كرمان به مجلس پانزدهم راه يافت. در دوره دكتر مصدق، بقايي خود را به عنوان يكي از چهره هاي اصلي نهضت ملي مطرح كرد. در اواخر ارديبهشت 1330، بقايي به كمك خليل ملكي از رهبران حزب توده ايران «حزب زحمتكشان ايران» را تأسيس كرد و توانست در بين روشنفكران و كارگران نفوذ كند. اين حزب نقش اصلي را در مقابله با نفوذ حزب توده به عهده گرفت. مقابله اين دو حزب حوادث خشونت آميزي آفريد كه در نهايت نهضت ملي ايران را تضعيف نمود و باعث شد بقايي با مصدق درگير شود. اين درگيري به جايي رسيد كه در ماجراي كودتاي 28 مرداد نيروهاي دكتر مظفر بقايي از افرادي بودند كه به خانه مصدق حمله بردند. حتي آنان در عمليات كودتا نيز نقش فعال داشتند و به اين دليل مطبوعات پس از كودتا، بقايي را يكي از رهبران «قيام ملي» عليه دولت دكتر مصدق عنوان كردند.
2- سيد موسي گوشه گير فرزند اسدالله از خاندان جليل القدر سادات گوشه بود كه در سال 1300 ش در دزفول متولد شد. تحصيلات خود را در دزفول، اهواز و مدرسه دارالفنون گذراند. در سال 1329 با درجه دكتري فارغ التحصيل و در دزفول به عنوان پزشك عمومي مشغول طبابت شد. در هنگام تحصيل با حزب توده همكاري داشت. در سال 1330 با دكتر مظفر بقايي آشنا شد. وي موسس حزب زحمتكشان شعبه دزفول و صاحب امتياز نشريه «فريد» بود. دكتر گوشه گير را بعدها «صيف البقايي» لقب دادند چرا كه غير از تصدي شاخه دزفول، فرد موثري در حزب بود (روحاني مبارز آيت الله سيد ابوالقاسم كاشاني به روايت اسناد، ج2، تهران، مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، مرداد 79، ص 647؛ رادفر، محمدرضا و عظيم محمودزاده، سال حزبي، دزفول در ملي شدن صنعت نفت، دزفول، افهام، 1381، ص 98.
3- غلامحسين شاه بزاز از شخصيت هاي بانفوذ حزب زحمتكشان دزفول و به عبارتي معاون اين شعبه بود. وي تاجري بازاري و جوان بود كه از عزت و احترام زيادي در بين مردم دزفول برخوردار بود.
4- سال حزبي، ص 99؛ تصوير ش 1.
5- همان، ص 51.
6- همان، ص 110.
7- همان، ص 54.
8- تصوير ش 2.
9- غفاري، غفار، يادگار من (تاريخ سياسي اجتماعي دزفول)، دزفول، افهام، 1384، ص 150.
10- سال حزبي، ص 35؛ سازمان اسناد و كتابخانه ملي ايران، سند ش 1-359-10-290.
11- سال حزبي، ص 44.
12- همان، ص 61.
13- همان، ص 45.
14- همان، صص 85-84.
15- در اين درگيريها 8 نفر كشته و تعدادي مجروح شدند. برخي از اين افراد در درگيري با پليس و برخي نيز توسط طرفداران طرفين درگيري و يا اراذل و اوباش كشته شدند.
16- سال حزبي، صص 88-86.
17- سيد محمد كاظم قطب فرزند سيد عبدالحسين قطب بعد از فوت پدر جانشين وي شد. زمينهاي كشاورزي و مالكيت بخش وسيعي از زمين هاي پدرش به عهده وي سپرده شد. نفوذ سياسي وي نزد رجال سياسي و مالكان و مسئولين شهري از مهم ترين نشانه هاي شخصيتي وي بود.
پسر خان بود و امكانات تحصيل، وضع خوب زندگي، گردش ها و مسافرتهاي خارج از كشور، آمد و شد با بزرگان و رجال سياسي او را مردي فهميده و زيرك و سياسي بار آورده بود. وي خيلي از امور شهر را به واسطه ملاك بودن اداره مي كرد و جزء طبقه حاكم محسوب مي شد. (سال حزبي، ص 83).
18- يادگار من، صص 156-154.
19- رجبعلي زهري فر معروف به رجب شپل از افرادي بود كه در محلات مختلف بين مردم نفوذ داشته و به نفع حزب فعاليت مي كرد. وي كه از اعضاي فعال حزب بود در خيابان پهلوي (امام خميني) خياط خانه اي داشت و در مراسم مختلف مذهبي و ملي اعم از سوگواري ها و جشن ها با افراشتن پرچم و نصب شعار نوشته به درب مغازه خود و عرض خيابان فعاليت مي كرد.
20- مصاحبه نگارنده با حاج رجب زهري فر، دزفول، 1385/1/9.
21- يادگار من، ص 150.
22- مصاحبه نگارنده با حاج رجب زهري فر.
23- تصوير ش3.
24- مرگ عبده سقاء با گلوله مأمور شهرباني ضرب المثل مشهوري را در دزفول رايج نمود. اين ضرب المثل به فارسي به اين مضمون بود كه «از آنها بخور كه عبده سقا خورد».
25- سند ش 1.
26- سند ش 2.
27- سند ش 3.
28- روحانيت دزفول به جز سيد مجدالدين قاضي و شيخ محمدعلي بيگدلي كه از مردمي كه در آن زمان در برابر ظلم خوانين به صف حزب زحمتكشان درآمده بودند حمايت مي كردند، بقيه چهره هاي مذهبي شهر در اين جريان به عنوان يك جريان سياسي وارد نشده و با عدم تمايل به دخالت در مسائل سياسي هيچ عكس العملي از خود نشان ندادند.
29- سند ش 4.
30- سند ش 5.
31- سند ش 6.
32- سند ش 7.
33- م دهنوي، ‌مجموعه اي از مكتوبات، سخنراني ها و پيام هاي آيت الله كاشاني از مهرماه 1330 تا قيام ملي سي ام تير، ج 2، تهران، آشنا، 1361، صص 140و 136.
34- يادگار من،‌همان، ص 210.
35- سند ش 8.
36- سند ش 9.
37- سند ش 10.
38- سند ش 11.
39- سند ش 12.
40- از احزاب ديگري كه در آن زمان در دزفول فعاليت داشتند حزب سومكا (حزب سوسياليست ملي كارگران ايران) بود كه عنايت الله خان طهماسبي شعبه اي از آن را در دزفول تأسيس كرد. او منزلي سه كوچه پايين تر از بانك ملي واقع در خيابان پهلوي [امام خميني] اجاره كرد و آن را محل دفتر حزب نمود. (سال حزبي، ص 96).
41- سال حزبي، ص 62.
42- آغا به معني خان است و جمع آن نيز آغاوات يعني خوانين مي باشد كه در دزفول در دوره حزب اين اصطلاح زياد به كار مي رفت.
43- سال حزبي، ص 62.
 

منبع: فصلنامه مطالعات تاريخي- ش 24