یادی از برادر شهید


 






 

گفت ‌وگو با سيد حسن موسوي برادر شهيد سيد عباس موسوي
 

از دوران كودكي سيد عباس چه خاطراتي داريد؟
زماني كه سيد عباس در روستاي نبي شيث متولد شد، پدرم در كويت مشغول كار بود، و سالي يك‌بار به لبنان مي‌آمد.وضع زندگي‌مان بد نبود و مانند ساير مردم با سختي‌ها و مشكلات به ويژه با گرسنگي و محروميت مي‌ساختيم.مردم روستا گندم و تخم‌مرغ توليد مي‌كردند، و مازاد بر مصرف خود را مي‌فروختند، و در ازاي آن ساير نيازهاي ضروري را تأمين مي‌كردند.سيد عباس از من كوچكتر بود، و همواره به كمك مادرمان مي‌شتافت. هرگاه مادر براي پخت نان آماده مي شد سيد عباس هيزم آماده مي‌كرد و در عين حال به كمك مادرمان مي‌شتافت و همراه او به رودخانه مي‌رفت و آب مي‌آورد.ولي، من بازي گوش بودم، و به اين كارها اهميت نمي‌دادم.به همين دليل سيد عباس بيش از ساير فرزندان مورد توجه و عنايت و محبت مادرمان قرار مي‌گرفت.
گفته شده پس از احضار نيروهاي امريكا به لبنان در سال 1958 توسط كميل شمعون رئيس‌ جمهوري وقت، خانواده شما در كويت به سر مي‌برده است.از آن دوره چه خاطره‌هايي داريد؟
وقتي به كويت مهاجرت كرديم، سيد عباس حدود پنج يا شش سال سن داشت، در آن زمان كميل شمعون رئيس‌جمهوري وقت در مخالفت با گسترش گرايشات ملي‌خواهانه و ناسيوناليستي در لبنان و منطقه، مقررات فوق‌العاده وضع كرد و از امريكا خواست به كمك او بشتابد.به همين دليل مسايل سياسي در جهان عرب در آن مرحله حاد شده بود.آن روزها برخي بچه‌ها در كويت با من درگير شدند، و هنگامي كه سيد عباس صحنه درگيري را مشاهده کرد، به کمک من شتافت.من فرار کردم اما سيدعباس در صحنه ماند و كتك‌كاري و درگيري با بچه‌هاي كويتي را ادامه داد.به هر حال او قدرت بدني‌اش را از پدر، و هوش و استعداد را از مادر به ارث برده بود، و از عاطفه و مهرباني سرشار برخوردار بود.

به چه علت مدتي ارتباط شما با برادرتان سيد عباس موسوي قطع شد؟
در حقيقت ارتباط ميان ما قطع نشد.در دوران جنگ‌هاي داخلي لبنان، براي كسب درآمد و امرار معاش مدتي به آلمان هجرت كردم، و از آنجا مشغول كار شدم.چرا كه در لبنان كارها و درآمدها به علت جنگ به كلي متوقف شده بود.در دوراني كه برادرم سيد عباس به دبير كلي حزب‌الله انتخاب شده بود، براي مدتي به صورت مرخصي به لبنان آمدم.پيش بيني مي‌كردم حال كه برادرم به سمت دبيركلي حزب‌الله رسيده، اكنون خانه مجلل در اختيار دارد، و مانند پادشاهان زندگي مي‌كند، اما، با كمال ناباوري غافلگير شدم كه او در خانه حتي، يك فرش معمولي هم ندارد.آن روز همسرش ام ياسر به من گفت كه سيد عباس فرش خانه را به يكي از دوستان نيازمند بخشيده است.اظهارات ام ‌ياسر مانند كوه بر سرم سنگيني كرد، و بيدرنگ به بازار رفتم و يك تخته فرش براي خانه او خريداري كردم.لازم مي‌دانم به اين نكته اشاره كنم كه تا روز خاكسپاري سيد خبر نداشتم كه فرزندان او كت و ژاكت به تن ندارند، لذا همان روز به بازار رفتم و براي آنان چند دست لباس خريداري كردم.
به طور كل روابط اجتماعي شما با سيد عباس چگونه بود؟
به طور مثال در يكي از مسافرت‌هايي كه به لبنان داشتم موهايم بسيار بلند بود، سيد عباس با ديدن اين قيافه ناراحت شد.ولي، هرگز نپرسيد كه چرا موهايم را بلند كرده‌ام.او با روشي محترمانه و قانع‌كننده طوري برخورد كرد كه من شرمنده شدم.از من پرسيد، اگر ما هر دو برادر موهاي‌ مان را بلند كنيم مردم چگونه به ما نگاه خواهند كرد؟ هنگامي كه مادرم در سال 1978 به رحمت خدا رفت، از آلمان برگشتم لبنان، و سيد با عمامه و لباس روحانيت آمده بود به فرودگاه تا از من استقبال كند.من آن زمان نسبت به روحانيون موضع مثبت نداشتم.زيرا، يك بار در سن جواني از يك روحاني درباره مسئله‌اي سؤال كرده بودم و آن شيخ روحاني چوب دستي‌اش را بر سرم فرود آورد، و جوابم را نداد.اين حادثه اثر منفي بر روحيه‌ام گذاشت.
هنگامي كه مادرم بيمار بود و او را براي معالجه به آلمان آوردند، در حين صحبت با او از روحانيون انتقاد مي‌كردم، و به او گفتم كه احساس مي‌كنم همه روحانيون از يك قماش هستند.اما، هنگامي كه با برادرم سيد عباس روبه‌رو شدم، سعي كردم با پرسش‌هاي آزاردهنده‌ام، او را تحريك كنم ولي، او همواره لبخند مي‌زد و با برخوردهاي مثبت به پرسش‌هايم پاسخ‌هاي منطقي و قانع‌كننده ارائه مي داد، و من به ناچار سر تسليم فرود آورده و توضيحات او را قبول مي‌كردم.

ارتباط معنوي سيد عباس با خدا چگونه بود؟
او پيوسته از خواندن دعاي كميل غافل نمي‌شد.از دوران كودكي، برنامه تنظيم كرده بود كه هر روز سوره ياسين و آيت‌الكرسي را بخواند.فراموش نمي‌كنم كه براي حفظ سوره ياسين به من كمك كرد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 40