آدلر، زندگي، تحول فکري وانديشه هاي او
آدلر، زندگي، تحول فکري وانديشه هاي او
آدلر، زندگي، تحول فکري وانديشه هاي او
نويسنده:ليورا سعيد*
آلفرد آدلر(Alfred Adler) از روانشاسان بنام اتريشي بود. آدلر معمولا به عنوان نخستين پيشگام گروه روانشناسي اجتماعي در روانکاوي تلقي مي شود ، زيرا در (1911) از فرويد جدا شد. او نظريه اي را تدوين کرد که "علايق اجتماعي" در آن نقش عمده اي را ايفا مي کند واو تنها روانشناسي است که يک گروه چهار نفره تشکيل داد که به نام او ناميده مي شود.
زندگي آدلر:
آدلر درابتدا دانش آموز ضعيفي بود، به اندازه اي ضعيف که معلمي به پدرش گفت که اين پسر براي هيچ شغلي جز شاگرد کفاشي مناسب نيست. اما آدلر با پشتکار وفداکاري خود را از پايين ترين سطح کلاس بالا کشيد. هم از نظر اجتماعي وهم از نظر تحصيلي سخت تلاش کرد تا برعقب ماندگي ها وحقارت هايش غلبه کند وبدين ترتيب براي نظريه آينده اش داير بر اينکه شخص بايد نقاط ضعفش را جبران کند نمونه اي شد .توضيف احساس هاي حقارت، که بعدها بخش اصلي نظام او را تشکيل داد، بازتاب مستقيم تجارب اوليه خود اوست، ديني که آدلر ازادانه به آن اعتراف کرد.
آدلر در چهار سالگي ، هنگامي که از دست وپنجه نرم کردن با ذات الريه اي که او را تا دم مرگ برده بود . بهبودي حاصل کرد، تصميم گرفت پزشک شود. درجه دکتري پزشکي خود را در 1895 از دانشگاه وين دريافت کرد. پس از گرفتن تخصص چشم پزشکي و سپس اشتغال در پزشکي عمومي، به روانپزشکي روي آورد. در 1902 شرکت در نشست هاي بحث گروهي هفتگي فرويد را به عنوان يکي از چهار عضو مجاز آغاز کرد. گرچه از نزديک با فرويد کار مي کرد، رابطه شخصي با يکديگر نداشتند.يک بار فرويد گفته بود که آدلر حوصله اش را سر مي برد.
آدلر درچند سال بعد نظريه اي درباره شخصيت تدوين کرد که از بسياري جهات با نظريه فرويد تفاوت داشت وتاکيد فرويد بر عوامل جنسي را آشکارا مورد انتقاد قرار داد. برخلاف فرويد، که اعمال بشر را نتيجه ي غرايز مي دانست ويونگ که رفتار انسان را ناشي از طرحهاي ارثي مي پنداشت، در 1910 فرويد رياست انجمن روانکاوي وين را به نام او کرده بود تا اختلافات فزاينده بين آن دو را از ميان برداشته شود، اما درسال 1911 آدلر رسما با ديگاه فرويدي به مخالفت برخاست. او به عنوان يکي از اولين مريدان فرويد از جامعه روانپزشکي وين کنار کشيد و در دهه سال هاي 1920 مکتب روانشناسي فرد نگر را بنياد نهاد. بعدها آدلر فرويد را کلاهبردار توصيف کرد و روانکاوي او را «کثيف »خواند.
فرويد از آدلر به عنوان «نابهنجار» و «ديوانه شهرت» ياد مي کرد. آدلر در جنگ جهاني اول به عنوان پزشک در ارتش خدمت کرد وپس از آن کلينيک هاي راهنماي کودکان را در مدارس وين سازماندهي کرد. در سال هاي دهه 1920 نظام روانشاسي اجتماعي وي که خود آن را روانشناسي فردي مي ناميد پيروان زيادي پيدا کرد.آدلر نويسنده اي پرکار وسخن راني خستگي ناپذير بود ودرتمام عمرش حدود يکصد کتاب ومقاله به چاپ رساند. کتاب "اصول تجربي ونظري روان شناسي فردي" بهترين معرف نظريه اش در زمينه شخصيت است.در 1926 آدلر نخستين بازديد از چندين بازديد خود از آمريکا را انجام داد وهشت سال بعد به استادي روانشناسي باليني در دانشکده پزشکي لانگ آيلند نيويورک منصوب شد وي درحالي که براي ايراد سخنراني پر حرارت در سفر بود، در آبردين، اسکاتلند درگذشت.
فرويد در پاسخ به نامه دوستي که مرگ آدلر به شدت متاثرش کرده بود نوشت،" من معناي دلسوزي شما براي آدلر رانمي فهممم. براي يک پسر يهودي که از حومه وين خارج مي شود مرگ در آبردين به خودي خود يک موقعيت بي سابقه ودليلي است براينکه تا چه اندازه پيش رفته است. دنيا دربرابر مخالفتش با روانکاوي پاداش خوبي با او داد."
تاريخچه تحول فکري آدلر:
آدلر به شدت تحت نفوذ فلسفه وي هينگر قرار داشت، ورد نظريه ي جبران گرايي را در نظريات وي هينگر کشف کرد.آدلر معتقد بود که انسان خود سرنوشت خويش را تعيين مي کند.
روانشناسي آدلر کلي نگري را به نفع کلي نگر رد مي کند وهيچ گونه تقسيم بندي دوبعدي، نظير خود آگاهي وناخود آگاهي، را قبول ندارد. زندگي در نظر او «بودن» نيست بلکه «شدن» است.آدلر جبراگرانيست وبه آزادي انتخاب مسووليت وبا معني بودن مفاهيم درطرح زندگي انسان معتقد است.
مفاهيم بنيادي نظريه ي آدلر:
دراينجا به چندين مفهوم که اساس نظريه شخصيت او را تشکيل مي دهد اشاره مي کنيم:
1- هدف هاي تخيلي:
غوطه ور است. در نظر آدلر هدف هاي تخيلي علت ذهني رويدادهاي رواني هستند.
پيش فرض پيروان آدلر آن است که هدف روان تامين برتري است.هدف هر فردي درماه هاي اوليه زندگيش درکودکي شکل مي گيرد وتحت تأثير محيط تعيين مي شود. هر يک از ما فقط آن چيزي را ارزش مي نهد که متناسب باهدف اوست. بدون درک روشني از هدف نهايي فرد، درک واقعي رفتار او غير ممکن است ونيز، تا ندانيم که کل فعاليت فرد تحت تاثير هدفش قرار دارد، نمي توانيم هيچ يک از جنبه هاي رفتار ودر نتيجه کل شخصيت او را ارزشيابي کنيم.
2- تلاش براي تفوق وبرتري:
3- احساس حقارت ومکانيسم جبران:
4- علاقه اجتماعي:
به نظر آدلر شخصيت هاي بيمار گونه آنهايي هستند که نتوانسته اند به شيوه اي که از لحاظ اجتماعي سازنده است، به برتري برسند. اين شخصيت ها از خانواده هايي به وجود مي آيند که رقابت، بي توجهي، سلطه گري، بهره کشي ، يا لوس کردن برآنها حکم فرماست وتمام اين ها، از علاقه اجتماعي جلوگيري مي کنند. فرزندان اين خانواده ها با صدمه زدن به ديگران ، براي زندگي کامل تر تلاش مي کنند.کودکاني که از علاقه اجتماعي منع شده اند براي رسيدن به برتري يکي از اين چهار هدف خودخواهانه را انتخاب مي کنند: محبت خواهي، قدرت طلبي، انتقام جويي، واعتراف به نارسايي وشکست. از ديد آدلر مشکلات ارتباط، اصولا مشکلات همکاري هستند. ارتباط کار آمد بنابر ماهيت آنها نوعي مشترک است. اگر کسي به خاطر تمايلات شخصي از دادن اطلاعات خود داري کند، يا اگر کسي براي کسب امتياز رقابت طلبانه اطلاعات گمراه کننده بدهد، ارتباط دچار تعارض خودهد شد. زوج هايي که بر سر رقابت، مثل رقابت نقش جنسي، با هم تعارض دارند، با اينکه هر يک مي توانند با دوست يا هم جنس خود ارتباط خوبي داشته باشند. اغلب از مشکلات موجود در ارتباط با يکديگر شاکي هستند.
5- سبک زندگي:
6- خود خلاق:
آلفرد آدلر بهداشت رواني يا به عبارت ديگر بهزيستي استوار و شادکامي را در سه جمله خلاصه مي کند:
"همسازي درزناشويي وکانون خانواده، همسازي با کار وحرفه وبالاخره همسازي با ديگران"
پينوشتها:
* کارشناس ارشد روانشناسي (تهران)
منابع:P30world forums
Aftab.ir
Bitasoft فصلنامه بهداشت و روان شماره 30
/ج
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}